چطور موسسات کمکآموزشی، ضدآموزشی میشوند؟
قلمچی یا گاج؟ هیچکدام، هردو را تعطیل کنید!
تحصیلات در ایران هم رایگان است و کودکان حق دارند تا پایان دوران متوسطه را بهرایگان تحصیل کنند. اما سوالی که پیش میآید این است که سهم مدارس رایگان در بین رتبههای برتر کنکور چقدر است؟ بله، درست حدس زدید. صفر!
بعضی از بازارها با وجود آن که پرپتانسیل و سودآور هستند، بهدلیل بازار هدف بسیار حساسی که دارند نباید عرصه جولان سوداگران باشند. دولتها معمولا در این بازارها دخالت میکنند تا جلوی کالاییشدن (commoditization) این محصولات را بگیرند. خدمات پزشکی، آموزشی، امنیتی و عدالت از جمله این موارد هستند.
با این وجود موسسات، کلاسها و کتابهای کنکور به عنوان یکی از سودآورترین کسبوکارهای کشور (با گردش مالی 40 هزار میلیارد تومان)، دارند به بدنه آموزشی کشور صدمه میزنند و به نظر میرسد کسی قصد ندارد محدودیتی برای جولان آنها در نظر بگیرد. موسساتی مثل قلمچی، گاج، خیلی سبز، گزینه دو، علوی و 1800 موسسه آموزشی دیگر که بعید است جز این بازار پرسود، دغدغه دیگری در سر داشته باشند. بهدلایلی که خواهیم گفت، این موسسات کمکآموزشی، مهلکترین سم برای نظام آموزشی هستند.
بازطراحی نظام آموزشی: نسخه فنلاند
نظام آموزشی فنلاند در تمام جهان شهرت دارد. البته فنلاند دارای بهترین نظام آموزشی جهان نیست، اما این نکته که فنلاند در بازه زمانی کوتاه موفق شد یک نظام آموزشی بد و ناکارآمد را به یکی از بهترین نظامهای آموزشی جهان تبدیل کند، نکتهای بسیار قابلتوجه است. چه چیز فنلاند را به این موفقیت رساند؟
تکالیف و کار در منزل
اولین نکته قابل تامل در نظام آموزشی فنلاند حذف کامل تکلیفهای در منزل است. فنلاندیها باور دارند که کودکان بهعنوان انسان، باید وقت فراغت داشته باشند و بتوانند از 12 سال عمر خود در دبستانها و دبیرستانها لذت ببرند.
کارهای منزل در نظام آموزشی فنلاند بسیار ساده، مفرح و البته اختیاری هستند و هیچکس بهخاطر انجامندادن آنها تنبیه نمیشود.
در مقابل موسسات کمکآموزشی در ایران برنامهای کامل برای بعدازظهرهای بچههایی دارند که فکر میکنند رستگاری آنها در گرو موفقیت در کنکور است و بس. برنامهای که به تکالیف حجیم و پرمشقت مدرسه افزوده میشود.
کتابهای کمکآموزشی، جدول برنامهریزی درسی و نمونهسوالات کنکور باعث میشود که شادترین سالهای زندگی نوجوانان ایرانی، طعمی تلخ و عذابآور داشته باشد. و تقریبا همه ما با این طعم تلخ آشنایی داریم.
سوالات تستی
یک کودک فنلاندی در تمام طول تحصیل خود حتی با یک سوال تستی روبهرو نمیشود. تمام سوالات تشریحی هستند و بیشتر از آن که از دانشآموز بخواهند مطلبی را عینا تشریح کند، نظر او را در مورد مسائل مختلف میپرسند.
کودکان آزادانه به سوالات پاسخ میدهند و چیزی به اسم جواب درست یا کلید امتحان وجود ندارد. در این نظام آموزشی، هدف اصلی از آموزش، یادگیری مهارتهای زندگی و تمرین خوشبختی است. این کودکان میآموزند که ریاضیات باید به خوشحالی و خوشبختی آدمها کمک کند.
از سوی دیگر امتحان در فنلاند بیشتر از آن که به معنای ارزیابی باشد، برای تشخیص است، تا به کمک آن نقاط ضعف شناسایی و برطرف شوند. برنامه آموزشی فنلاند در راستای «آموزش» است و هرگز کسی قصد ندارد آنها را برای شرکت در آزمون استاندارد آماده کند.
حالا این تصویر خلاقانه، آزادانه و لذتبخش را با روشهای تستزنی و تکنیکهای یافتن جواب درست در 60 ثانیه (بدون نیاز به حل سوال) مقایسه کنید. کودکان ما دارند چه چیزی یاد میگیرند؟
وقتی یک نوجوان، خلاقترین و شادابترین سالهای زندگی خود را با برگهای میگذراند که باید با مداد سیاه شود و مدام تحت اضطراب نمره منفی بهخاطر جواب اشتباه قرار میگیرد، چه اتفاقی برایش میافتد؟
قرارگرفتن مدام کودکان تحت استرس کتابهای تقویتی و آزمونهای آزمایشی، آنها را به هورمون معروف کورتیزول (هورمون استرس) عادت میدهد. هورمونی که از میزان عقلاییبودن فرد کم میکند و به تعبیر الدار شفیر، آدمها را احمق میکند!
هزینههای آموزشی
تحصیلات در فنلاند رایگان است. اما مهمترین نکته این است که در فنلاند چیزی به اسم مدارس تیزهوشان، غیرانتفاعی، نمونه و غیره وجود ندارد. آنها فقط «مدرسه» دارند و بس.
در فنلاند هیچکس حق ندارد به هر نحوی برای آموزش از دانشآموزان شهریه بگیرد. هیچکس حق ندارد فرزند خود را در مدرسهای ویژه بگذارد و از جامعه جدا کند. وزیران، نمایندگان و افراد پرنفوذ نمیتوانند مدرسههایی مخصوص بهخود داشته باشند. اگر آنها فکر میکنند مدارس عادی فنلاند مشکلی دارند، باید برای تغییر نظام آموزشی، افزایش بودجه یا اصلاح قوانین (برای همه بچههای کشور) فعالیت کنند.
این که خیال افراد بانفوذ (که قدرت تغییر وضعیت را دارند) از کیفیت تحصیل فرزندانشان راحت باشد، قطعا روند تغییر در نظام آموزشی را کندتر میکند. در فنلاند ثروتمندان حق ندارند به مدرسه فرزند خود کمک مالی کنند. کمک مالی باید وارد وزارتخانه شود و به همه برسد، یا فرد برای افزایش بودجه آموزشی (از طریق تغییر در مقدار یا نحوه توزیع بودجه) تلاش کند.
مدرسه و عدالت اجتماعی
همان طور که گفتیم تمام دانشآموزان فنلاندی به «مدرسه» میروند و هیچ کلاس تقویتی، معلم خصوصی یا کتاب کمکآموزشیای وجود ندارد.
بچههای پولدار و فقیر و همچنین اعیان و عوام، در مدرسه همدیگر را میبینند، انسان بودن هم را درک میکنند و حتی با هم دوست میشوند. این دوستیها امکان جابهجایی افراد را در طبقات اجتماعی فراهم میآورد.
فرقی نمیکند در کجای فنلاند تحصیل کنید. همه مدارس فنلاند مثل هم هستند و استانداردهایی را رعایت میکنند. اینطور نیست که بچههای پایتختنشین وضع بهتری از روستاییان داشته باشند.
تحصیلات در ایران هم رایگان است و کودکان حق دارند تا پایان دوران متوسطه را بهرایگان تحصیل کنند. اما سوالی که پیش میآید این است که سهم مدارس رایگان در بین رتبههای برتر کنکور چقدر است؟ بله، درست حدس زدید. صفر!
مدارس سمپاد (73%)، نمونه دولتی (13%) و غیرانتفاعی (14%) بیشترین سهم از نفرات برتر کنکور را دارند. هزینههای میلیونی کلاس و کتاب کنکور در کنار حق مشاوره و اردوهای جمعبندی، شکاف طبقاتی در نظام آموزشی را چندبرابر میکند.
توجه کنید که اگر هزینه 40 هزار میلیارد تومانی موسسات آموزشی، به بودجه 56 هزار میلیارد تومانی آموزشوپرورش ایران اضافه شود، بهصورت عادلانه میشود کیفیت آموزش در تمام کشور را دو برابر بهتر کرد.
هنر، آشپزی، ورزش
در نظام آموزشی فنلاند کودکان مهارتهای مختلفی را تجربه میکنند. مدرسه برای آنها به فیزیک، شیمی، زیست و ریاضی محدود نمیشوند. آنها دروسی مثل هنر، ورزش، خلاقیت، آشپزی، طبیعتگردی، بازی و مهارتهای زندگی دارند.
شاید بگویید این درسها در ایران هم هست. اما آنها واقعا هنر میآموزند و به هنرهای موردعلاقه خود میپردازند. آنها بهجای یادگیری روشهای تستزنی درس زبان، واقعا یک زبان خارجی یاد میگیرند. ورزش یک عادت روزانه برای بچههای فنلاندی است. برای بچههای فنلاندی درک عمیق علم فیزیک مهم است، نه حل تست یک پرتابه در 10 ثانیه.
شاید کودکی که در ریاضیات بهشدت ضعیف است، استعدادی ویژه در آشپزی یا هنر دارد. اما نظام آموزشی ما این کودک را ضعیف و بیاستعداد توصیف میکند.
برنامهریزی آموزشی و کتابهای میکروطبقهبندی شده کنکوری، در کنار وزن نامعقول دروس به این مشکل دامن میزند. یک کودک ایرانی حق ندارد بدون علاقه به زیستشناسی و شیمی و فیزیک، به عنوان انسانی موفق و باهوش شناخته شود.
آنکه میگوید «نه!»
در نظام آموزشی فنلاند کودکان حق دارند نه بگویند. آنها میتوانند با نظر معلم و حتی کتاب موافق نباشند، بدون آنکه جریمهای برای آنها در نظر گرفته شود.
یک کودک فنلاندی یاد میگیرد که خودش باشد. نه آن که مدام تراز خود را با تراز میانگین دیگران مقایسه کند و خود را عقبتر از دیگران ببیند. و نه آن که در موسسات آموزشی، ایرادات نظام آموزشی برایش تقویت شود و از همان درک سطحی مدرسه، به درک تستی موسسات کمکآموزشی برسد.
آنها میآموزند که نقد کنند، نه بگویند، خوشحال باشند و اگر خوشحال نیستند، اوضاع را تغییر دهند. در مقابل پیام موسسات آموزشی این است که نوجوان باید خودش را تغییر بدهد تا در مدل استاندارد قرار بگیرد. مهم نیست این کار برایش لذتبخش است یا نه، مشاور از تراز او راضی نیست!
موسسات کمکآموزشی: یک تحلیل اقتصادی
همان طور که گفتیم وضعیت آموزشی در ایران به هیچ عنوان وضعیت عادلانهای ندارد. بودجه آموزشی در استانهای مختلف بهازای هر دانشآموز از 2 تا 6 میلیون تومان تغییر میکند. همین موضوع باعث شده که 42 درصد رتبههای برتر کنکور در رشتههای مختلف، تهرانی باشند.
اما وقتی فکر میکنیم که همین افراد برای موفقیت در کنکور به یک میلیون تومان هزینه آزمون آزمایشی، حداقل 800 هزار تومان کتاب کنکور، 500 هزار تومان معلم خصوصی، سه میلیون تومان حق مشاوره، یک تا سه میلیون تومان اردوی کنکوری و دو میلیون تومان پکیج جمعبندی نیاز دارند، وضعیت نابرابری بدتر میشود.
این ماجرا از نظریه بازیها پیروی میکند. فرض کنید در کنکور فقط 10 نفر قبول میشوند. اگر هیچکس از ابزارهای کمکآموزشی استفاده نکند، باز هم ده نفر اول وارد دانشگاه میشوند. اگر تمام دانشآموزان بخواهند حدود ده میلیون تومان برای کنکور هزینه کنند، باز هم ده نفر وارد دانشگاه میشوند؛ اما تنها در صورتی که این هزینه را پرداخت کرده باشند. به این ترتیب شانس کسانی که برای کنکور پول خرج نکنند، بسیار کم خواهد شد.
یعنی اینطور نیست که با وجود موسسات آموزشی، تعداد قبولیها از ده نفر به صد نفر افزایش پیدا کند. بازی در نهایت به همان تعادل قبلی (وقتی موسسات وجود نداشتند) میرسد. با این تفاوت که هزینه شرکت در بازی برای همه افزایش پیدا کرده است.
فراموش نکنیم که هدف از آموزش، یادگیری است. درست شبیه به مثالِ ثابت بودن تعداد ظرفیت قبولی، میدانیم که مباحث درسی کنکور طی سالها با تقریب خوبی ثابت مانده است. اما با رشد رقابت در کنکور، تلاش افراد برای عبور از این سد بیشتر میشود. این تلاش و کوشش نهتنها به یادگیری بهتر منجر نمیشود، بلکه طراحان سوالات را وادار میکند تا سوالات را بدون دلیل علمی، انحرافی و پیچیده کنند. به این ترتیب، وقتهایی که صرف یادگیری تستهای «بیجهت پیچیده» میشود، میتواند در مسیر یادگیری مفاهیمی مثل تفکر انتقادی و شهامت مخالفت صرف شود.
نتیجه: موسسات آموزشی را تعطیل کنید!
تعطیلی و غیرقانونی شدن فعالیت تمام موسسات هیچ آسیبی به نظام آموزشی وارد نمیکند. بلکه فقط باعث کاهش هزینه رقابت در کنکور میشود. به این ترتیب بدون تخصیص بودجه عمومی یک قدم به برابری آموزشی نزدیکتر میشویم، تا کنکور در قُرق طبقات بالا دست جامعه نباشد.
اما مشکل این موسسات تنها به نابرابری آموزشی (بدون ارتقای کیفیت آموزشی) محدود نمیشود. بلکه این موسسات دارند به روح و روان کودکان آسیب میزنند و از کیفیت آموزشی میکاهند.
وقتی به میانگین درصدهای کنکور نگاه میکنیم، میبینیم که میانگین درصد دانشآموزان به صفر نزدیک است و تعداد بسیار کمی موفق شدهاند درصد بالای 50 (نمره قبولی) را کسب کنند. در حالی که تمام این افراد در آزمون مدرسه، نمراتی بالای 20/10 گرفتهاند. بیشتر دانشآموزان در آزمون کنکور، عملکردی بدتر از یک برگه سفید دارند.
این افت عملکرد به وضوح ناکارآمدی آزمون کنکور و نیز بیفایده بودن بیش از 1800 موسسه آموزشی مجاز و غیرمجاز را به تصویر میکشد.
در این شرایط قطعا والدین نمیتوانند تصمیم به تحریم موسسات بگیرند. چون بر اساس نظریه بازیها، بدون پرداخت هزینه کمکآموزشی به احتمال زیاد بازی را میبازند. اینجا است که باید قانون وارد عمل شود و جلوی فعالیت مخرب موسسات را بگیرد.
یک مغالطه آشنا: «تعطیل نکنیم چون بیکار میشوند»
برخی از افراد میگویند با توجه به گردش مالی بالا و میزان بالای اشتغال، امکان تعطیلی این صنعت وجود ندارد. اما این حرف یک مغالطه بزرگ است.
تصور کنید صنعتی سودآور برای آسیب زدن به مغز کودکان وجود داشته باشد که اتفاقا سود خوبی هم بسازد. با هیچ استدلالی نمیشود ادامه این صنعت را توجیه کرد، حتی اگر تمام افراد در صنعت تخریب مغز کودکان فعال باشند.
باید نگاه کنیم که در ترازنامه این صنعت، داریم چه چیزی را از دست میدهیم و هزینه پنهان این سودآوری چیست؟ ما داریم کودکان خلاق، شاد، منتقد، مستعد و مولد را نابود میکنیم و در مقابل افرادی پراسترس، سرخورده، تسلیم، غمگین و با ذهنیتی چهارگزینهای بار میآوریم و در مقابل آنها را در اجبار طبیعی پرداخت هزینه قرار میدهیم. این کودکان چهارگزینهای، قرار است نیروهای کار کشور را بسازند. و مدیران آنها کسانی خواهند بود که بیشتر از دیگران مغزی چهارگزینهای دارند!
ضربهای که این ذهنیت به اقتصاد کشور وارد میکند، به مراتب بالاتر از 40 هزار میلیارد تومان سود این صنعت است.
همین هزینه باعث شده که فنلاند برای هر دانشآموز 10 هزار دلار (20 برابر دانشآموز ایرانی) هزینه کند. قطعا با این تغییر، فنلاند در فهرست 10 اقتصاد برتر جهان قرار نگرفته است، اما امروز فنلاند یکی از ده کشور خوشحال جهان به شمار میرود. سوال اینجا است که این خوشحالی، چند هزار میلیارد میارزد؟
نظرات