جان رالز، خیامی در مریلند
جان رالز «پس پردۀ بیخبری» را وضعیتی مشابه روز نخست آفرینش میداند که لوحی سپید برای نوشتن سرنوشت بشر پیش روست؛ تلاشی غریزی برای زیستن که به دلیل عدم آگاهی از تبعیضها و اختلافهای طبقاتی، به داوری، سرکوفتگی و عقدهافکنی نمیآلاید. در اینسوی تاریخ و جغرافیا هم، حضرت خیام زنهار میدهد که پرده را باید
جان رالز «پس پردۀ بیخبری» را وضعیتی مشابه روز نخست آفرینش میداند که لوحی سپید برای نوشتن سرنوشت بشر پیش روست؛ تلاشی غریزی برای زیستن که به دلیل عدم آگاهی از تبعیضها و اختلافهای طبقاتی، به داوری، سرکوفتگی و عقدهافکنی نمیآلاید. در اینسوی تاریخ و جغرافیا هم، حضرت خیام زنهار میدهد که پرده را باید سفت چسبید که یگانه رسم زیستن در بیخبری از اسرار ازل است و اگر پرده برافتد نه تو مانی و نه من!
خیام خیمۀ زیستِ اینجهانیِ خود را در سایۀ نوعی تجاهل (و نه جهل) بنا میکند و رالز این بیخبری را ضامن و زمینهای میداند که گزينشهاي منفعتطلبانه كنار رود و بيطرفي جانشین شود؛ از چشم او، «عدالت» نيازمند رسيدن به انتخاب ايدهآل است كه با بيخبري حاصل میشود. «عدالت توزیعی» رالز از منظر سیاست اقتصادی به نابرابریها، مالیات و رفاه اجتماعی مینگرد. او کارکرد دو زمینه اقتصاد و سیاست را در کنار هم و در قالب مفهوم «اقتصاد سیاسی» میکاود تا به ارزیابی نظریههای اقتصادی و سیاسی در بستر نهادهای عمومی نایل شود؛ جان رالز معتقد است سازگاری بین این دو اصل فقط در جامعه دموكراتیک و مترقی میسر است؛ یک حكومت لیبرال سوسیالیست متکی به نظام تعادل بازار؛ در کلام او: «دولت رفاه».
پسرک بدشگون!
جان رالز، دومین از پنج پسر یک دادستان معتبر، در بالتیمور مریلند متولد شد. دوران کودکی او با تراژدی بزرگی همراه بود: وقتی هفت سال داشت دیفتری گرفت و بیماری به برادری که دوسالی از او کوچکتر بود سرایت کرد و او را از پا در آورد! زمستان بعد، سینهپهلو کرد و اینبار یکی دیگر از برادران کوچکتر مبتلا شد و از دنیا رفت! این داغ بزرگ و احساس تقصیر در او کششی به سوی مسائل معنوی پیش آورد؛ وقتی وارد دانشگاه پرینستون شد به الهیات علاقهمند شد و به مطالعات مذهبی پرداخت. او در آن دوره متاثر از نگاه مذهبی ویتکنشتاین بود.
رالز خدمت سربازیاش را در دوران جنگ دوم آغاز کرد و بهعنوان پیادهنظام جنگید؛ او حتی بابت وظیفهشناسی و میهنپرستیاش مدال شجاعت دریافت کرد؛ اما پس از مدتی با دیدن چهره ناعادلانه جنگ که در زوایایی پنهان آمیخته با شکنجه و جنایت بود، بهخصوص فاجعه هیروشیما، به ارتش پشت کرد و از آن بیرون آمد.
در بازگشت به دانشگاه پرینستون تحصیلات خود را برای کسب دکترای اخلاق پی گرفت؛ زمینهای برای پرداختن به دغدغه همیشگیاش «عدالت». او در آن دوره زیر تاثیر اندیشههای لیبرالی آیزا برلین بود.
لیبرال دست چپی؛ ناجی انگلوامريكنها
رالز که فعالیت آکادمیک خود را از اوایل دهه 50 آغاز کرد و در کرنل، هاروارد و ام.آی.تی. تدریس و تحقیق میکرد تا پیش از انتشار كتاب «نظريه عدالت» در 1971، هيچگونه شهرتي نداشت؛ اما بعد از انتشار آن، بلافاصله در کانون توجهات قرار گرفت؛ تـا جاييكه بـرخي اين كتاب را بـا آثار فلاسفه بزرگي مانند «افلاطون»، «جان استورات ميل» و «كانت» مقايسه كردهاند. بيدليل نيست كه این کتاب تاكنون به بيستوهفت زبان ترجمه و هزارانبار به آن ارجاع شده است.
برخی كتاب نظریه عدالت را بـا آثار فلاسفه بزرگي مانند «افلاطون»، «جان استورات ميل» و «كانت» مقايسه كردهاند.
«نظريه عدالت»، رالز را در زمره فيلسوفان طراز اول ليبراليسم جهان قرار داد؛ ایدهای که از زمان انتشار، بنیه دفاع از فلسفه سياسي آنگلوامريكن را تدارک دید و بسياري تجديد حيات نظريهپردازي ليبرالي را از دهه هفتاد به بعد، مديون آن ميدانند. با اینحال، اگرچه جان رالز را به عنوان مدافع تفكر ليبرالي ميشناسند، او متفکری آزادانديش و غيروابسته بود که جنگ ويتنام با انتقاد شديد او مواجه شد؛ او از رفتار سربازان آمریکایی در جنگ دوم جهانی انتقاد كرده و پس از بمباران اتمي هيروشيما، آن را ناعادلانه شمرده بود؛ او حمله يك حكومت ليبرالدموكرات را به غيرنظاميان دشمن در جنگي ناعادلانه برنمیتافت. اگر رابرت نوزیک را یک لیبرال دست راستی بدانیم رالز حتما یک لیبرال منتهیالیه چپ خواهد بود!
ستاره بیسبالی که سر از فلسفه در آورد
جان رالز در دوران جوانی، یک ورزشکار مستعد بود؛ باریک، بالابلند، چالاک و جنگنده. او میتوانست بهجای تبدیلشدن به یکی از تاثیرگذارترین متفکرین آمریکایی، یک بازیکن بیسبال پُست سه موفق باشد؛ پستی که نیاز به سرعت عمل و تصمیمگیری بیدرنگ دارد.
با اینحال او راه دیگری پیش گرفت، راهی که در آن با تامل و تانی پیش میرفت؛ یادداشت برمیداشت، هیچ موضوعی را از قلم نمیانداخت، به همه موضوعات پاسخ میداد و گاهی حتی از کمبود وقت برای اندیشیدن گله میکرد؛ مانند بسیاری از فلاسفه، تئوری او بسط شخصیت خودش بود؛ او اهل تعادل بود. میگفت چون به اندازه کافی برای ریاضیات یا موسیقی استعداد نداشته سراغ فلسفه آمده است.
رالز یکی از تاثیرگذارترین متفکرین بیستم بود.
اما واقعیت چیز دیگری بود؛ احاطه وسيع به دانش و انديشه پيشينيان، تلاش مداوم و خستگيناپذير علمي، نظم و انضباط شخصي، شخصيت فروتن و مهرورز، انديشه پويا و زاينده و نثر فصيح و روشن، از جان رالز چهرهاي برجسته، ديرپا و نامور در حوزه اندیشه دوران جديد ساخته است. «شاپيرو» معتقد است جان رالز امتياز فرا رفتن از مرزهاي آكادميك و تبديلشدن به چهرهاي کاریزماتیک را دارا بوده است؛ گویا تقدیر اینگونه بود که اگر از او یک ستاره بیسبال درنیامد در عوض به همان میزان در مقام یک آکادمیسین درخشید.
نفع انسان در منفعت او نیست!
بنمایه تفکر رالز این بود که نفع انسان در منفعت شخصی او نیست که در عدالت با اوست. او بر اين باور است كه «عدالت اولين فضيلت نهادهاي اجتماعي است، همانگونه كه حقيقت، اولين فضيلت نظامهاي فکری.» همين توجه به عدالت از سوي يك متفکر ليبرال سبب شد كه برخي «نظریه عدالت» را يك پيشرفت مهم در سنت ليبرالي يا دستكم نوسازي آن به شمار آورند.
رویکرد رالز به لیبرالیسم کاملاً متمایز از رویکرد نفعانگارانی نظیر بنتام، جیمز میل و جان استوارت میل است؛ تفاوت آنها در نحوه توجیه اصول یک جامعه لیبرال است: ادبیات نفعانگاری نه به حقوق تمسک میجوید و نه وقعی به ارزش و اخلاق میگذارد. دغدغه فايدهگرايي حداکثر کردن منفعت است؛ هرچند اين رضامنديِ فُرادا بر تناسبي عادلانه استوار نگردد. از نگاه جان رالز نفعانگاری یک نظریه هدفگرایانه ماکیاولیستی است حال آنکه نظریه عدالت رالز، یک نظریه وظیفهگرا یا وسیلهگرای کانتی است؛ او میکوشد بدون تعریف خاصی از خیر فردی یا جمعی، آنچه صحیح و درست است را تبیین کند. به تعبیر دیگر، نظریه عدالت رالز در صدد است که اصول عدالت را برای توزیع امکانات عمومی تعریف کند؛ بدون پیشانگارهای از خیروشر، بدون تصور و ایدهای از نتایج و غایات؛ بدون خط و خبری از پس پرده بیخبری.
پس پرده بیخبری
رالز همچون کانت معتقد است انگيزه عدالت اساسا اخلاقي است نه اقتصادي و نفعطلبانه و مردمان را تنها منافعشان برنميانگيزد. نظریه عدالتی که روابط قدرت نابرابر موجود را منعکس کند، نظریه عدالت به معنای درست آن نیست؛ بنابراین آگاهی از اصول عدالت مستلزم محروميت از اطلاع درباره منافع خود است؛ تنها پس اين پرده بيخبري ميتوان گزينشهاي نفعطلبانه را كنار گذاشت و به بيطرفي محض رسيد؛ در چنین وضعیتی انتخاب ايدهآل به هم میرسد.
تنها پس پرده بيخبري ميتوان گزينشهاي نفعطلبانه را كنار گذاشت و به بيطرفي محض رسيد.
نظریه عدالت رالز به عنوان یک نئوکانتی، درباره عدالت معطوف به ساخت جامعه به طور کلی و نهادهای تشکیلدهنده آن مداقه میکند؛ چرا که نهادهای اجتماعی شیوه دسترسی افراد به امکانات عمومی را معین میکنند و قواعد تعیین حقوق و امتیازات رسیدن به قدرت سیاسی و انباشت سرمایه را در بر دارند. نظریه عدالت رالز با این کلیدواژهها قابل ردگیری است: وضع نخستین، پرده بیخبری، انصاف، بیطرفی و اصول عدالت. جوهر اندیشه رالز «عدالت به مثابه انصاف» ماهیت و لحن اقتصادی به خود میگیرد و مثل پاساژی از اخلاق به اصول عدالت اقتصادی رهنمون میشود؛ حرکتی از عدالت اخلاقی به نتایج منصفانه.
رالز در پی یافتن راهی برای تبیین اصول «عدالت به مثابه عدالت»، با رویکری آرمانی، کوشیده در خلائی مفهومی بخت خود را بیازماید.
من یک اقتصاددان نیستم!
نظریه عدالت رالز بر مفهوم حق بنا شده است؛ حق مساوی برخورداری از آزادیهای اساسی برای همه، با این تبصره که نابرابریهای اجتماعی بهشرط مصلحت و منفعت عام، موجه و پذیرفتنی باشد. رالز معتقد به برابری فرصتهای شغلی است تا تبعیض اقتصادی ناشی از نابرابری تاریخی و اجتماعی از این طریق جبران شود. او البته با اصل رقابت آزاد مخالفتی ندارد ولی این شکل از نابرابریها را در محدوده مواهب طبیعی مجاز میداند تا آن اندازه كه محرومترین افراد از آن بهره ببرند.
نظریه عدالت جان رالز تاثیر بهسزایی بر سیاست اقتصادی و اقتصاد سیاسی گذارده است. تاثیر جان رالز بر اقتصاد به طور بسیطی ناشی از یک جنبه تئوری عدالت او، یعنی عدالت توزیعی است که در خصوص نابرابریهای اقتصادی، شیوه مالیاتگیری و رفاه اجتماعی به گفتگوست. با اینهمه باید پرسید آیا واقعاً رالز در مورد این مسایل مانند یک اقتصاددان میاندیشید؟
او مینویسد «بحث من در خصوص تئوری عدالت است نه تئوری اقتصادی. من تنها از منظر اخلاق به سیاست اقتصادی مینگرم و عدالت را در موسسات اقتصادی به چالش میکشم.» برای مثال، میپرسد: افراد چقدر باید توانایی پسانداز داشته باشند؟ چگونه باید موسسات مالیات و دارایی ساماندهی شوند؟ یا در چه سطحی حداقلهای رفاه اجتماعی تراز شود؟
صفر مرزی عدالت با آزادی
رالز عدالت و آزادی را رودررو قرار میدهد اما تا جاییکه تضاد و تعارضی رخ ندهد. او به دنبال مرزی است که بتوان آزادی موعود لیبرالیسم را حفظ کرد اما آزادی بیلگام، عدالت و انصاف را در قانون جنگل نبلعد! در تئوری عدالت برای قدرتِ انگیزههای اجتماعی و گروهی حد انصاف فرض میکند؛ حدی که فرد یا گروه وارد رقابت میشوند و تا وقتی این رقابت عادلانه و منصفانه باشد، دست از منافع خود نمیکشند.
یک شهروند مستقل نمیتواند بدون نهاد قانونی از امکانات عمومی نصیب ببرد.
در خصوص حق مالکیت عمومی نیز دو ویژگی را به امکانات عمومی نسبت میدهد: این امکانات قابل تقسیم نیستند و در عین حال هیچکس را نمیتوان از آنها محروم کرد؛ همان بزنگاهی که آزادی میتواند پا روی خرخره عدالت بگذارد! وقتی جان رالز مبحث مفتخوری (Free rider) را پیش میکشد یا از معمای قدیمی هزینه زندانها حرف میزند، نتیجه میگیرد که یک شهروند مستقل نمیتواند بدون نهاد قانونی از امکانات عمومی نصیب ببرد. او بازار آزاد را، به عنوان نهاد تعیینکننده در سرمایهگذاری و درآمد، با پارهای هدایتها و حمایتها میپذیرد؛ همان حال که برای تخصیص بهینه و آزادی فردی احترام قایل است، همین بازارها را که ضامن مالکیت خصوصیاند، عامل ایجاد نابرابری اقتصادی میداند؛ محرک رقابتی بهماهو رقابت که کیفیت زندگی را به مسلخ میبرد.
وقتی عدالت چارقبضه میشود
آزادی رالز با مراعات عدالت و انصاف میسور است؛ او برای تضمین اجرای این عدالت نقشی چهارگانه برای نهادهای اقتصادی دولتی تعیین میکند: نقش «تخصیصی» قیمت سیستم را رقابتی کرده، مانع از قدرت نامحدود بازار میشود. نقش «تثبیتی» تلاش میکند تا حد معقولی اشتغال کامل صورت گیرد. نقش «انتقالی»، مدیریت انتقال درآمدهای لازم برای ایجاد حداقلهای رفاه اجتماعی را بر عهده دارد؛ و نقش «توزیعی» متولی حفظ عدالت نسبی به شکل توزیع سهم، از طریق مالیات هدفمند و تقسیم امکانات عمومی است.
از اینرو، عدالت توزیعی رالز از مجرای سه مفهوم با اقتصاد در پیوند است: مالیات، توزیع و حداقلهای رفاه اجتماعی. این سه مفهوم اینسان در هم گره میخورند که در یک طرح مالیاتی هدفمند، دولت منابع اجتماعی را که در قالب مالیات جمعآوری میکند به گونه توزیع میکند که حداقلهای رفاه اجتماعی تامین شود.
در چنین شرایطی که حداقل استانداردهای زندگی برای طیف ضعیف اقتصادی براورده شود، رالز تمایز ناشی از رقابت اقتصادی را میپذیرد و به مالکیت خصوصی بازار آزاد تمکین میکند. در غیر این صورت رقابت اقتصادی را دور از عدالت و انصاف میداند. اینسان مشخص میشود که رالز صرفا از اقتصاد حرف نمیزند، او به کاربست اقتصاد یا سیاست اقتصادی برای توزیع عدالت کار دارد.
گر کار فلک به عدل سنجیده بدی
«روبرت نوزيك» نویسنده کتاب گرانسنگ «آنارشي، دولت و آرمانشهر» که آن را در مواجهه با تئوری رالز، در چارچوب سنت «ليبراليسم» جناح راستی نگاشته بود، در مقام یک رقيب فكري عمق و جامعيت و اغماضناپذيري نظريات رالز را ستوده است:
«نظريه عدالت رالز، كتابي قوي، عميق، هوشمندانه، وسيع و اثري منظم و سيستماتيك در انديشه سياسي و فلسفه اخلاق است كه از زمان جاناستورات ميل تاكنون نظير آن مشاهده نشده… فيلسوفان معاصر يا بايد در چارچوب نظريه رالز كار كنند يا آنكه سِرّ نپرداختن به او را تبيين كنند.»
با اینکه منتقدین جان رالز تئوری او را با نسبيت عدالت و معيارناپذيري، ايدئولوژيك و جانبدارانه و بوميبودن، فقدان نوآوري، خنثی و تهيبودن عدالت، پوچگرايي، ترديدپذيربودنِ ضديت با فايدهانگاري، نگاه غيرساختاري و انتزاعي و… انگ میزنند، مهمترین کاری که او انجام داده است تبیین سازمانی باورپذیر از ظرفیتهای انتزاعی عدالت و ظرفیتهای اجرایی و سیاسی انصاف است. چشماندازی که هرچه پوچ و لوچ و پرنقص، افسار منفعتگرایی بیلجام نئولیبرالی را، دستکم در سرزمین مفاهیم، کشیده و برای لیبرالیسم آبرو خریده است؛ به قول حکیم عمر خیام:
«گر کار فلک به عدل سنجیده بدی
احوال فلک جمله پسندیده بدی
ور عدل بدی بهکارها در گردون
کی خاطر اهل فضل رنجیده بدی»
نظرات