مدیریت هنر شهری؛ هویتزدایی یا هویتزایی (مراحل اجرایی)
در مقاله قبلی با این فرض که هنر شهری ایدئال، هنری است دارای بهرهوری بالا، به تبیین ارکان بهرهوری یعنی اثربخشی و کارایی و مابهازای آنها در سازمان فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شهر نایل شدیم. فرجام آنکه، در سازمان هنری شهر، بومشناسی معادل اثربخشی و زیباییشناسی بدیل کارایی شدند. حال باید نقشه راه حرکت به
در مقاله قبلی با این فرض که هنر شهری ایدئال، هنری است دارای بهرهوری بالا، به تبیین ارکان بهرهوری یعنی اثربخشی و کارایی و مابهازای آنها در سازمان فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شهر نایل شدیم. فرجام آنکه، در سازمان هنری شهر، بومشناسی معادل اثربخشی و زیباییشناسی بدیل کارایی شدند. حال باید نقشه راه حرکت به سوی این ایدئال را ترسیم کرد؛ کلیه مراحلی که باید برای رسیدن به سازهای کالبدی طی کرد تا حاصل کار به مذاق شهروندان و شهرگذران خوش بیاید. همانطور که در مثال برجهای پتروناس نیز عنوان شد، چنین اثری میتواند گردشگران بسیاری را به خود جذب کرده، به روشهای مختلف برای شهر درآمدزایی کند. از دیگرسو، فضای آراسته و بسامان، نوعی کنترل اجتماعی و فردی را در جلوگیری از خرابکاریهای شهری به وجود خواهد آورد. خرابکاریهایی که هزینههای سرسامآوری را بر مدیریت شهری برای پاکسازی، اصلاح و تعمیر سیمای شهر بار میکند.
ارزشافزوده هنرمند
در کشور ما معمولا در پروژههای طراحی شهری، پیش از آنکه هنرمند انتخاب شود، ایده مورد نظر توسط مدیریت شهری تعیینشده و سپس اجرای ایده مزبور به هنرمند سفارش داده میشود. نتیجه چنین رویکردی غفلت از مفهومی است با عنوان « ارزشافزوده هنرمند ».
وقتی از یک هنرمند برای طراحی یک سازه محیطی مانند سرپناه ایستگاه اتوبوس استفاده میکنید، هزینهای که میپردازید چندان بیش از کپیکردن طرحی انتخابشده از روی یک کاتالوگ نیست. اما طرحی که حاصل میشود بسیار شخصیتر و با فضای اطرافش همگنتر است. چنین طرحی به فضا تشخص بخشیده، و هویتی زنده و پویا به محیط القا میکند. در حقیقت ارزشی که هنرمند به اثر میافزاید در دو واژه خلاصه میشود: اصالت و یگانگی. اصالتی که ناشی از ملاحظات اکولوژیک است و یگانگی، زیباییشناسی خاص هنرمند که به اثر وارد میشود؛ در این همافزایی، کارایی اثر تضمین خواهد شد.
وقتی از یک هنرمند برای طراحی یک سازه محیطی مانند سرپناه ایستگاه اتوبوس استفاده میکنید، هزینهای که میپردازید چندان بیش از کپیکردن طرحی انتخابشده از روی یک کاتالوگ نیست.
یکی از مهمترین مشکلاتی که سبب میشود انتخاب هنرمندان شایسته جهت پروژههای شهری ناکارآمد باشد، غیررقابتی و سلیقهایبودن روند انتخاب است. در این راستا به نظر میرسد سازوکارهایی مانند مسابقات، جشنوارهها و یا فراخوانهایی که توسط هنرمندان پیشکسوت و خوشنام بهطور عادلانه داوری میشوند، بتواند به اصلاح این فرایند یاری رساند.
صعود به قله هرم مازلو
پس از مرحله انتخاب هنرمند، نوبت به ایدهپردازی میرسد؛ برای پاسخ به مشکلات هنر عمومی، هنرمندان را باید در مراحل نظری پروژه دخیل کرد.
آثار هنری مشهور میتوانند جاذبه جهانگردی داشته باشند.
مدیریت شهری باید اجازه دهد هنرمند بهتر و ژرفتر، پیچیدگیهای موضع و موضوع پروژه را درک کند؛ این درک کامل، هنرمند را در شکلدهی بهتر فضاهای عمومی یاری خواهد رساند. شکلدهی فضاهای عمومی، بر شکلگیری نظم عمومی تاثیر خواهد گذاشت؛ این نظم عمومی زمانی رخ میدهد که اثر برای مخاطبین احترامبرانگیز باشد و غرور ملی و محلیشان را ارضا کند.اما آیا هنرمند میتواند مشابه اثری که قرار است در یک گالری نمایش داده شود، برای هنر شهری هم ایدهپردازی کند؟
پاسخ کلیدی در فرایند خلق اثر نهفته است: هنگام که هنرمند به خلق اثر به صورت شخصی و خصوصی میپردازد، بیشتر جهت ارضای نیاز خودشکوفایی و تا حدی نیازهای فراسویی گام برمیدارد، اما آنگاه که برای مردم یک شهر دست به خلق میزند، این اثر هنری باید علاوه بر آن نیازها، نیازهای شناختی و زیباییشناختی شهروندان را نیز برآورده کند. در این مرحله جامعهشناسان، روانشناسان، اقتصاددانان شهری و نظرات مردمی میتوانند به یاری هنرمند بیایند.
اجرا در کف خیابان
نقش مشارکت در مرحله اجرا نیز دارای اهمیت است؛ فرایند خلق اثر باید به صورت یک چرخه باشد تا امکان اصلاح اثر بر اساس نیاز، سلیقه و خواست شهروندان به صورت همزمان فراهم آید. این فرایند باید مانند یک سیستم خوداصلاحگر عمل کند که با استفاده از بازخورد مردم حین خلق اثر به اصلاح فرایند ساخت بینجامد. با دخیلنمودن مردم در پروسه تولید اثر، ارزش آثار هنری پدیدآمده بهتر درک میشود؛ وقتی خود مردم در قبال یک پروژه شهری ایفاگر نقشی باشند، حرمت شهروندیشان حفظشده و حس وابستگی به محیط زندگی در آنها بیدار خواهد شد. درنتیجه نهتنها دست به رفتارهای ناهنجار نمیزنند که از چنین رفتاری مسئولانه جلوگیری خواهند کرد.
وقتی خود مردم در قبال یک پروژه شهری ایفاگر نقشی باشند، دست به رفتارهای ناهنجار نمیزنند.
احمد نادعلیان که سال 1384 در خیابان ولیعصر روی زمین و میان عبور مردم، به حکاکی بر روی سنگفرش پیادهرو پرداخت، میگوید: « اگر ۶ نفر همزمان بالای سرم بایستند، هرکدام از نقطهنظرهای مختلف کار را میبیند. این وسعت نظر به آدم جهت میدهد که خودش را با محیط انطباق دهد…. اگر در آتلیه شکل میگرفت از نظر بصری و معنایی به این مجموعه تحمیل میشد؛ ولی الان کار همینجا متولد میشود و همین آدمها به آن جهت میدهند.»
آن روی که سوی یار است
از این مرحله به بعد، تنها خود اثر و مخاطب آن حضور دارند و به گفتگو میپردازند. به قول رولن بارت دیگر مولفی در میان نیست، هرچه هست متن است؛ متنی (اثری) که باید توسط مخاطب تعبیر و تاویل شود. این امر بستگی به انجام درست مراحل سهگانه قبل دارد. در نگاه سنتی ارتباط مردم با اثر هنر محیطی از همینلحظه آغاز میشد و در حقیقت محصولات هنر عمومی با آثار آتلیهای توفیر نمیکردند، اما در مدیریت بصری شهرهای امروزی باید ظرفیتهای لازم جهت درک مناسب اثر که منجر به واکنشهای هنجار میگردد، پیشاپیش مهیا شود.
شمس تبریزی میفرماید: «ورقی فرض کن یک روی در تو یک روی در یار، یا در هرکه هست، آن روی که سوی تو بود خواندی، آن روی که سوی یار است هم بباید خواند». هر المان هنر شهری نیز باید دارای چنان غنای نشانهشناختی باشد که هر زمانی و با هر ذهنی بتوان « آن روی که سوی یار است » را هم خواند، وگرنه اثری سرسری و بدون استفاده از مبانی زیباییشناسی و زبان مشترک فرهنگ بومی، به سرعت به زبالهدان روزمرگی خواهد افتاد و «هویتزدایی» یا دستکم «بیتفاوتی اجتماعی» به بار میآورد.
پیش به سوی شهر دموکراتیک
واکنشها میتوانند مثبت (ایجاد غرور ملی، مسئولیتپذیری مدنی، شادابی و…) یا منفی (حکاکی، شعارنویسی، تخریب و…) و همچنین نهفته (احساس شادی یا اضطراب) و یا برونفکنانه (رفتار خرابکارانه و یا تحرک و جنبوجوش) باشد. برخی از پیشزمینههای ذهنی که به عنوان بستر تصویرسازیهای ادراکی و مفهومپردازی زبانشناختیِ فضاهای شهری عمل میکنند، در این فرآیند تفسیری، نقشی اساسی دارند. بر این اساس افراد درون شهر به دو گروه تقسیم میشوند: کسانی که شهر را مقر فرصت و کنش متقابل میدانند، و کسانی که شهر را مکان محرومیت و بیگانگی میانگارند.
مدیریت بصری شهر باید علاوه بر ایجاد احساس مسرت و شادابی در گروه اول، و دورنمودن آنان از رفتارهای پرخاشجویانه و عصبی، حس عدم تعلق به محیط، غریبگی، تنهایی و هجران گروه دوم را نیز رفع کند تا رفتارهای خرابکارانه بروز نکند. چنین شهری مصداق صحیح «شهر دموکراتیک» خواهد بود؛ اثری هنری که در چنین شهری ساخته میشود، هم شمایلی شکیل خواهد داشت و هم اعتقادات مخاطبینش را محترم میدارد.
جدول زیر چکیده نتایج به دست آمده در مورد المانهای بصری شهر، نقشها، تاثیرات و میزان بهرهوری گونههای آن را نشان میدهد:
اثر هنری هویتزا
در ردیف اول اثر را در نقش « هویتزایی » خود مشاهده میکنیم؛ در این حالت هم ملاحظات زیباییشناختی و هم بومشناختی که به ترتیب موجب کارایی و اثربخشی اثر میشوند، رعایت شده است. چنین اثری، جذابیت فردی و اجتماعی را بهطور توامان دارا خواهد بود؛ بدین منوال هم اشخاصی که جذابیتهای بصری و کیفیت زیباییشناختی اثر برایشان اهمیت دارد، جذب اثر خواهند شد، هم کسانی که غرور بومی و فرهنگیشان در برخورد با نشانهها و مفاهیم نهفته در اثر حفظ شده است. چنین اثری، احترام به فضای شهر، مسئولیتپذیری در قبال شهر، درک ارزش اثر هنری، افزایش هویت اجتماعی و غرور بومی و ملی و… را به ارمغان خواهد آورد؛ تمام اینها در مفهوم «مشارکت اجتماعی» نهفتهاند. چنین اثری بهرهوری بالایی دارد.
اثر هنری بدونکنش
اثری که در ردیف دوم توصیف شده است، « بیتفاوتی اجتماعی » را به همراه دارد؛ در این حالت اثر واجد کیفیات زیباییشناختی نبوده و به همین جهت کارایی نخواهد داشت. حال اگر در چنین اثری مقتضیات بومشناختی رعایت گردد، میتواند بر تعدادی از افراد که تنها جذب مفاهیم نهفته در اثر شدهاند، تاثیر گذارد؛ این امر میزان اندکی از بهرهوری را نصیب اثر میکند اما چنین حدی، در قیاس با اهداف اولیه ساخت اثر، چیزی جز اتلاف منابع نخواهد بود. اما اگر بومشناسی اثر هم دچار کاستی باشد؛ به طور کل اثر مورد نظر به چشم نمیآید، در این حالت همچون دیوارهای خالی، گویی به زمینهای برای بروز رفتار خرابکارانه ( Vandalism ) بدل میشود.
هدف از اثر هنری برقراری ارتباط با شهروندان است.
اثر هنری هویتزدا
و در سومین حالت « هویتزدایی » به بار میآید؛ زمانی که یک اثر هنر شهری با رعایت مبانی و اصول زیباییشناسی، از مقتضیات فرهنگی و بومشناسی غافل میماند. چنین اثری فرقی با یک اثر آتلیهای نخواهد داشت؛ از اینرو تنها موجبات خرسندی گروه کوچکی از هنردوستان را مهیا میکند، اما برای عامه مردم این بیتوجهی و بیاحترامی به فرهنگ بومی، باعث اعتراضات مدنی خواهد شد. این وضع زمانی وخیمتر میشود که بیسلیقگی و نقصانهای هنری هم علاوه شوند؛ آنجاست که اعتراضها به آسیبرسانی و در افراطیترین گونه، تخریب اثر منجر خواهد شد.
سرانجام کار…
بنابراین همانطور که در نمودار زیر پیداست، رسالت مدیریت شهری در کشور ساماندادن به شکلی از مدیریت بصری است که، وضعیت آثار تجسمی محیطی را از حالت سوم به حالت اول (از وضعیت قرمز به وضعیت سبز) ارتقا دهد؛ آنچه مسلم است سه نقش و حالت عنوانشده به صورت نقطهای، جزیرهای و مطلق وجود خارجی نداشته و تنها بر روی یک پیوستار معنا مییابند. پس میتوان با بهبود شرایط دخیل در اثربخشی و کارایی آثار، روی این نمودار به سوی حالت نخست که ایدئال ایده این نوشته است، حرکت کرد.
نظرات