اکسیر جوانی برای کشورهایی که نفسشان به شماره افتاده است
دوران پیری بخشی از مسیر عمر تمامی انسانها است. این مسیر با مرگ به پایان میرسد و مرگ تنها پیشبینی دقیق و مطمئنی است که میتوان در مورد آینده کرد. سیستمهایی که در اطراف ما هستند نیز نهایتا و در انتهای مسیر زندگی خود با مرگ مواجه میشوند. حال ممکن است این مسیر برای برخی
دوران پیری بخشی از مسیر عمر تمامی انسانها است. این مسیر با مرگ به پایان میرسد و مرگ تنها پیشبینی دقیق و مطمئنی است که میتوان در مورد آینده کرد. سیستمهایی که در اطراف ما هستند نیز نهایتا و در انتهای مسیر زندگی خود با مرگ مواجه میشوند. حال ممکن است این مسیر برای برخی سریع و برای دیگری میلیاردها سال به طول انجامد. نظامهای سیاسی نیز بهعنوان یک نوع سیستم دچار کهولت میشوند و نهایتا با مرگ دستوپنجه نرم میکنند. همانطور که رسیدن به زوال در هر سیستمی با مجموعهای از نشانهها همراه است، درباره نظامهای سیاسی نیز اینچنین است. به دیگر سخن با توجه به یک سری مولفهها میتوانیم رسیدن و یا نرسیدن یک نظام را به دوران کهولت بررسی کنیم. بنابراین در این مقاله به ترتیب و بهاختصار به بررسی و معرفی هر یک از این نشانهها میپردازیم.
1- کهولت سنی جمعیت: آخرین گامها در مسیر زندگی
یکی از مواردی که صاحبنظران از جمله هانتیگتون در مورد رسیدن به زوال یک سیستم میگویند، کهولت سنی جمعیت افراد یک جامعه است. برای مثال چیزی که مشخص است این است که سهم غرب از جمعیت در دنیا کاهش یافته است و بسیاری از صاحبنظران این را مساوی با کاهش بخشی از قدرت غرب دانستهاند.
کهولت جمعیت میتواند از قدرت یک کشور بکاهد.
در ابتدا باید میان میزان جمعیت و کهولت تفاوت قایل شویم. زمانی که جمعیت یک کشور رو به پیری میرود، به عبارتی یکی از موتورهای پیشبرنده اقتصاد آن، یعنی نیروی کارش با مشکل روبهرو میشود. از یکسو این جمعیتی که به سن پیری رسیدهاند، جایگزینی ندارند و از طرف دیگر بازدهی آنها نیز رو به کاهش است.
شاید اگر یک کارخانهدار با چنین مشکلی روبهرو شود، اقدام به استخدام افراد جوان کند و یا ماشینآلات جدیدی که برای بالا بردن بهرهوری نیرو کار حاضرش لازم است را به کار گیرد اما درباره یک کشور، این گزینه تقریبا غیرممکن است.
کشوری با شهروندان پیر: بیماری در نبرد با مرگ
اتفاقی که در غرب در حال اتفاق افتادن است، دقیقا رو به پیری رفتن جمعیت است. طبیعی است که با رسیدنِ پیری کارایی نسبی نیز در این کشورها رو به افول میگذارد. در سال 2005 سهم افراد 65 سال به بالا در کل جمعیت، در اروپا و آمریکا حدود دو برابر همین سهم در آسیا بوده و تا به امروز این روند در حال تشدید است.
در سال 2005 سهم افراد 65 سال به بالا در کل جمعیت، در اروپا و آمریکا حدود دو برابر همین سهم در آسیا بوده است.
همچنین سرعت کاهش سهم جمعیت جوان در طول نیمقرن گذشته در اروپا بسیار سریعتر از آسیا بوده است. بهطورکلی و با توجه به تحقیقاتی که انجام شده، پرواضح است که جمعیت غرب رو به پیری گذاشته است و اولین ثمره این اتفاق، از دست دادن تعداد نیروی کار آنها است. همچنین نیروی کار حاضر نیز با بهرهوری رو به کاهش در حال فعالیت است و این یکی از بحرانهای اساسی در کشورهایی با جمعیت پیر بهحساب میآید.
2- کهولت کیفی جمعیت: من در این سن جوانی ز جهان سیر شدم
اما برای اینکه یک سیستم به دوران کهنسالی خود برسد، تنها پیر شدن کمی جمعیت کافی نیست. به دیگر سخن ممکن است زمانی یک سیستم نیروی انسانی جوانی داشته باشد اما به دوران پیری خود پا بگذارد. ممکن است یک کشور نیروی جوان دارای کیفیت مناسب را نداشته باشد. منظور از نیروی جوان با کیفیت مناسب، نیرویی است که نهایتا افزایش بهرهوری را برای کشور به همراه دارد.
شاخصهای سلامتی میتواند بهخوبی این موضوع را روشن کند. افراد جوانی که با اضافهوزن، بیماریهای مختلف، اعتیاد، افسردگی و نظایر اینها درگیر هستند، کمکم کاراییشان کاهش مییابد و مزیتهای رقابتیشان کم و کمتر میشود. با توجه به آنچه گفته شد، کهولت سیستمی از منظر کیفی میتواند در کشورهای ثروتمند با سطح رفاهی بالا نیز اتفاق بیفتد که برای مقابله با آن تدابیر مختلفی اتخاذ میشود.
3- کاهش کنترلپذیری سیستم: داستان پدر فرتوت و جوان سرکش
کنترلپذیری سیستم زمانی که در دوران کودکی و پیری قرار دارد، بسیار پایین و در دوره میانی که از جوانی تا رسیدن به کمال را شامل میشود، بسیار بالا است. با توجه به این، اگر در یک سیستم اتفاقاتی خارج از کنترل آن رخ دهد، به این معنا است که این سیستم یا کودک است و یا پیر.
میتوان با توجه به برخی از ویژگیها و شاخصهای درون سیستمی، میزان کاهش کنترلپذیری سیستم را نشان داد. افزایش بزهکاری در یک سیستم نشانی از کاهش میزان کنترلپذیری است. مصرف مواد مخدر و الکل، نزاع، فرار از مدرسه، شرارت همگی از معضلات اجتماعی هستند که با توجه به افزایش آنها در یک سیستم میتوان نتیجهگیری کرد که کیفیت و درجه کنترلپذیری سیستم در حال افول است.
برخلاف باور عموم، کهولت میتواند باعث افزایش جرموجنایت شود.
زمانی که در میان جوانان اینگونه بزهکاریها انجام میشود، نشان از این است که سیستم به علت کهولت توانای راه رفتن پابهپای آنها را از دست داده است. به این نکته توجه کنید که اینگونه بیهنجاریها تنها در حالتی که ناشی از فشار سیستم نباشد، نشانهای از پیری سیستم است. گویی سیستم پدری است نودساله که فرزندی پانزدهساله دارد که به علت کهولت سن و تفاوت نسلها نه او را درک میکند، نه میتواند او را هدایت کرده و بر کارهایش نظارت کند.
4- نیاز به جذب نیرو از بیرون سیستم: زمانی که سیستم توان پاسخگویی به نیازهایش را ندارد
اینکه کشوری مهاجرانی را از بیرون سیستم میپذیرد، نشاندهنده نیازی است که در آن سیستم وجود دارد و در داخل نتوانستهاند به آن پاسخ دهند. البته ممکن است بخشی از پذیرش مهاجرین به دلیل نوعدوستی و حقوق بشر باشد. اما مهمترین دلیل، کهولت سیستم است. کشورهای غربی هرسال نیروی انسانی تحصیلکرده را از سراسر جهان جذب میکنند.
کشورهای غربی هرسال نیروی انسانی تحصیلکرده را از سراسر جهان جذب میکنند.
به یاد داشته باشید اگر بهعنوان نیروی متخصص و تحصیلکرده توانستید به کشور دیگری مهاجرت کنید، در حال کمک به سیستمی هستید که نفسهایش به شماره افتاده است و بخشی از نیازهایش را که مربوط به بدنه سازندهاش است را نمیتواند پاسخ دهد. در فاصله سالهای 1960 تا 2000 خالص ورود مهاجران به ایالاتمتحده آمریکا 30.62 میلیون نفر، آلمان 9.31 میلیون نفر، کانادا 5.1 میلیون نفر، فرانسه 4.61 میلیون نفر، استرالیا 3.95 میلیون نفر بوده است. اینها میتواند در نوع خود ارقام جالبتوجهی باشد و با توجه به اینکه کشورهای توسعهیافته با محاسبه هزینه-فایده این حجم از مهاجرین را پذیرفتهاند، قطعا این کار اقدام مفید و سودمند برایشان بوده است.
5- کاهش ظرفیتهای درونی ارتقا سیستم
سیستمی که جوان است میتواند تحولاتی که در بیرون میافتد را تحمل کند و خود را با آنها منطبق سازد. به عبارتی سیستم باید بتواند خود را ارتقا دهد و البته ظرفیت این ارتقا را نیز باید در خود داشته باشد. زمانی که مهاجران وارد یک کشور میشوند، در کنار ساکنان آن کشور به تحصیل میپردازند.
حال اگر بعد از اتمام دوره تحصیل، تحصیلکردگان مهاجر در رقابت با تحصیلکردگان همان کشور پیروز شوند و بتوانند سهم بیشتری از بازار کار را تصاحب کنند؛ یعنی یک جای کار میلنگد. این شاید به ما بگوید که نیروی جوانِ بومی، به دلایلی بهرهوریاش در حال کاهش است و به سمت رشتههای کاربردیتر و زودبازدهتر در حال حرکت است. این میتواند نشانه فرارسیدن دوران پیری یک سیستم باشد.
6- کسری مداوم در تراز انرژی سیستم: کاهش ذخیره انرژی در دوران کهولت
یکی از شاخصهایی که بر اساس آن میزان رفاه کشورهای مختلف سنجیده میشود، میزان تولید ناخالص داخلی کل و یا سرانه (به ازای هر شهروند) است. البته که بسیاری از اقتصاددانها معتقد هستند که این شاخص خوبی برای نشان دادن سطح رفاه در یک کشور نیست. چراکه به عقیده آنها میزان این تولید ناخالص داخلی نشاندهنده توانایی تداوم آن توسط کشورها نیست.
جوانها موتور پیشبرنده یک جامعه هستند.
بگذارید بحث را با مثالی پیش ببریم. شخصی که از خوشِ روزگار، در یک خانواده ثروتمند به دنیا آمده است را در نظر بگیرید. این شخص علاوه بر اینکه زندگی مرفه و بیدردی خواهد داشت، ارث خوبی نیز به دست خواهد آورد. این ثروت بههیچوجه درونزا نیست و شخص با توانایی و خلاقیت ذاتی خویش به آن دست نیافته است. به همین علت در بلندمدت با فرض اینکه شخص مرفه تنها از این ثروت استفاده کند، قابلتداوم نیست. درآمد ملی نیز به همین شکل است. باید دید که آیا این سطح از تولید ناخالص داخلی درونزا است و در بلندمدت تداوم دارد یا خیر؟
آیا تولیدناخالصداخلی شاخص خوبی برای رفاه است؟
اگر در یک کشور شواهد نشان دهد که انرژی سیستم در حال کاهش است، نشان از قرار گرفتن آن کشور در سراشیبی کهولت و پیری است. در این صورت کشور مانند آن شخص مرفهی شده که تنها ثروتی هنگفت به او رسیده است. شاید بگویید این سیستم میتواند انرژی موردنیاز خود را از بیرون جذب کند و نیازش را برطرف کند. نکتهای که وجود دارد این است که نیاز به جذب انرژی از بیرون خود نشاندهنده کهولت سیستم است.
بهطور مثال ممکن است یک کشور با حمله به کشورهای دیگر جذب انرژی کند اما این تاختوتازها گذرا است و هیچ کشوری با جذب انرژی اینچنینی از بیرون دوام نخواهد آورد. با تمام این تفاسیر عدهای از اقتصاددانان معتقد هستند که با توجه به تولید ناخالص داخلی تا حدی میتوان فعلوانفعالات درونی نظام اقتصادی سیاسی یک کشور را آنالیز کرد. بااینکه نحوه محاسبه تولید ناخالص داخلی خود دارای باگهای چون بهحساب نیاوردن کار خانمهای خانهدار، نیروی کار سربازان وظیفه و اقتصاد زیرزمینی است اما میتوانیم بهوسیله آن تغییرات انرژی درون یک سیستم را تحلیل کنیم.
دوران پیری با مصرف بالا و پسانداز پایین همراه است
کشوری که سرمایههایش از آن گریزان هستند، در سراشیبی از دست دادن انرژی داخلی قرار گرفته است. برعکس زمانی که کشورهای خارجی برای سرمایهگذاری در کشور سر و دست میشکنند، نشاندهنده جذب انرژی به سیستم است. پسانداز و مصرف نیز دو روی تغییرات انرژی در سیستم هستند. پسانداز بهمنزله یک مخزن ذخیرهسازی انرژی است و مصرف مخزن سوزاندن انرژی ذخیره شده است.
پسانداز بهمنزله یک مخزن ذخیرهسازی انرژی است و مصرف مخزن سوزاندن انرژی ذخیره شده است.
حال اگر یک سیستم سهم بیشتری از انرژی را بسوزاند در بلندمدت نمیتواند تراز انرژی خودش را حفظ کند. این دقیقا اتفاقی است که در زمان کهولت سیستم میافتد. این کهولت در نظریههای مصرف نیز بسیار دیده میشود. چنانچه در نظریه مصرف آندو مودیگلیانی نیز به آن اشاره شده است. طبق این نظریه در دوره پیری که فرد به پایان عمر خود میرسد، میزان زیادی انرژی میسوزاند یا مصرف میکند اما پساندازی نمیکند یعنی ذخیره انرژی ندارد.
7- کاهش ظرفیت خرسندی سیستم: شاهزاده و گدای غمگین
یکی دیگر از شاخصهایی که به وسیله آن میتوان انرژی درونی سیستمهای انسانی اجتماعی را نشان داد، درجه احساس سعادت در افراد آن جامعه است. همانطور که در سنین کودکی و نوجوانی ظرفیت شادی و خرسندی ما از محیط اطراف، کار، تحصیل و بهطورکلی زندگی بیشتر است، سیستمهای اقتصادی نیز به این شکل هستند.
در زمان کهولتِ سیستم شاخص خرسندی افراد جامعه به سطح پایینی میآید و از زندگی احساس رضایت و خشنودی نمیکنند. این ناراحتی و عدمرضایت گاهی در جوامعی با حداقل رفاه، آزادیهای فردی و درآمد و گاهی در ثروتمندترین و مدرنترین کشورها با سطح رفاه بالا وجود دارد. اما مگر میشود شما در کشوری ثروتمند با درآمد سرانه بالا زندگی کنید، روزبهروز به رفاهتان افزوده شود اما باز هم احساس خرسندی نکنید؟
درآمد ملی که عشق را نشان نمیدهد
نکتهای که وجود دارد، این است که درآمد کشورها میزان شادی کودکان، خوشبختی و گرمی روابط خانوادهها، احساسات ناب انسانی و تعهد را نشان نمیدهند. ممکن است درآمد ملی کشوری شامل هزینههای مربوط به آلودگی، تصادفات بزرگراهها، نگهداری زندانیان، جنگ در سایر کشورها، قطع درختان، ساخت بمب و سلاح و هزاران قلم از کالاهایی باشد که در درآمد ملیشان حساب شده است و میزان آن را به سطح بالایی رسانده است. اما آیا حقیقتا اینها مصداق رفاه و خوشبختی مردمان آن کشور است؟ بهطورقطع خیر. به همین دلیل گفته شد که در برخی کشورهای مرفه نیز میزان خرسندی بسیار پایین است و افراد به رقم اینکه در کشوری با سطح درآمد ملی بالا زندگی میکنند اما خرسند و راضی نیستند.
رفاه یعنی رفاه یک نسل فدای رفاه نسل دیگر نشود
با توجه به اینها پس چه شاخصی میتواند نشاندهنده میزان رفاه و درجه خرسندی در یک جامعه باشد؟ شاخص درآمد ملی و درآمد ملی سرانه همانطور که گفته شد، در این کارزار پیروز نبودند. بنابراین اقتصاددانان شاخص جدیدی به نام شاخص توسعه انسانی (HDI=Human Development Index) را معرفی کردند. این شاخص نشان میداد که در هر جامعهای تا چه حد امکانات و خدماتی که برای داشتن یک زندگی قابلقبول و انسانی لازم است، وجود دارد.
اما این شاخص هم نتوانست به خوبی پاسخگو آنچه اقتصاددانان از رفاه میخواهند باشد بهطور مثال سیستمی که منابع طبیعیاش را برای بالا بردن رفاه شهروندان کنونی خود مصرف میکند و رفاه و نیاز نسلهای آینده را در نظر نمیگیرد را نمیتوان یک سیستم موفق در تولید رفاه برای شهروندان دانست.
فرمولهای شادی: از کلیدر تا سفر دور اروپا
دو نفر را در نظر بگیرید که فرمول خوشحالی متفاوتی دارند. یکی از این افراد تنها اگر به یک سفر پرهزینه خارج از کشور برود، احساس خرسندی و رضایت میکند. اما دیگری با خواندن کتاب کلیدر احساس رضایت خاطر و خرسندی میکند.
قطعا کارایی تولید خرسندی در فرد دوم بسیار بالاتر است. اقتصاد نیز به همین شکل است کشورهایی که برای رسیدن شهروندانشان به رضایت خاطر باید هزینه بیشتری کنند، در حال پیر شدن هستند و این نشان از پا به سن گذاشتن سیستم است. یعنی سیستم تنها با مصرف سطح بالایی از انرژی میتواند، شهروندان ناخرسندش را خرسند کند. اما کشورهایی که با هزینه کم میتوانند شهروندانشان را خرسند کنند همچنان در مسیر عمر خود در دوران پرشور جوانی به سر میبرند.
نظرات