چهارشنبه با کتاب: نظم و زوال سیاسی اثر فرانسیس فوکویاما
کتاب نظم و زوال سیاسی را در یک جمله می توان داستان چگونگی برقراری توازن میان سه مولفه توسعه یعنی دولت حاکمیت قانون و دموکراسی دانست. در ایدهآلترین مدل، یعنی آلمان و دانمارک، این سه مولفه از نظر زمانی در پی هم ظهور کرده اند؛ اما در آمریکا و انگلستان، تقدم زمانی دموکراسی بر حاکمیت
کتاب نظم و زوال سیاسی را در یک جمله می توان داستان چگونگی برقراری توازن میان سه مولفه توسعه یعنی دولت حاکمیت قانون و دموکراسی دانست. در ایدهآلترین مدل، یعنی آلمان و دانمارک، این سه مولفه از نظر زمانی در پی هم ظهور کرده اند؛ اما در آمریکا و انگلستان، تقدم زمانی دموکراسی بر حاکمیت قانون باعث ظهور پدیده حاميپروري در سطح گسترده، یعنی توزیع منابع عمومی و پستهای دولتی بین حامیان سیاسیون به قصد خرید رای آنها شد؛ پدیدهای که هنوز در ایتالیا و یونان و بسياري از کشور های در حال توسعه ـ که در آنها بوروکراسی مستقل و حاکمیت قانون ضعیف است ـ دیده میشود و کشور ما نيز مبتلا به آن است.
پدرسالاری کلان
در آمریکا و بریتانیا ظهور یک ائتلاف فراگیر توانست به این حاميپروري ـ که همان پدرسالاری یا ویژهپروری در مقیاس وسیع است ـ پایان دهد؛ اما در ایتالیا و یونان، چنین ائتلافی شکل نگرفت و در نتیجه این دو هنوز گرفتار حاميپروریاند. یکی از دلایل بروز بحران اقتصادی در یونان نیز همین حاميپروري بود که باعث شده بود برخي مردگان نيز حقوق بازنشستگی دریافت کنند و چندین میلیون نفر بدون انجام هیچ کاری حقوق ماهیانه بگیرند.
از این منظر فوکویاما دوباره به نهاد دولت «وبری» و بهطور مشخص، بوروکراسی اداری و اهمیت آن در توسعه باز میگردد و رویکردهای سازمانهای بینالمللی در تاكيد بر دموکراسی را به نقد میکشد. این حرف در بستر آمریکا یک معنی دارد و در بستر سایر کشورها معنایی دیگر.
یکی از دلایل بروز بحران اقتصادی در یونان نیز همین حاميپروري بود که باعث شده بود برخي مردگان نيز حقوق بازنشستگی دریافت کنند و چندین میلیون نفر بدون انجام هیچ کاری حقوق ماهیانه بگیرند.
سنت محافظه کاری آمریکا بر خلاف سنت دولتستیزی و طرفداری از کاهش اندازه دولت و دخالت آن در اقتصاد، خواهان اهمیت دادن مجدد به نهاد دولت و نقش آن در توسعه و جلوگیری از تبدیل شدن دولت به ابزار حاميپروري و نفوذ گروههای مختلف تحت لوای بازار آزاد و لیبرالیسم است.
این امر، طبعا خوشایند طرفداران بازار آزاد در ایران هم نیست. نقد فوکویاما، ریشه مارکسیستی و چپ ندارد؛ بلکه خاستگاه آن سنت راست وبری است. حداقل در بستر آلمان میتوان آن را به معنای تاكيد بر اقتصاد اجتماعی بهعنوان مدل اقتصادی آلمانی دانست؛ مدلی که از بسیاری جهات مدل بازار آزاد محسوب نمیشود.
دعوت به چالشی جدی
با توجه به همه این موارد است که معتقدم اثر فوکویاما چالشی عمیق و جدی برای نظریهپردازان سیاسی و توسعه و حتی سیاستگذاران است و افقی نو در بحث توسعه گشوده است؛ بحثی که زیر سایه سنگین مباحث دموکراتیزاسیون و حکمرانی خوب، حداقل دو دهه، به محاق رفته بود.
البته مخالفان متعدد دموکراسی در ایران نباید تصور کنند فوکویاما بر دموکراتیزاسیون خط بطلان کشیده است؛ کما اینکه او نسبت به بازگشت ناسیونالیسم تهاجمی و انفعال طبقه متوسط در دفاع از دموکراسی هشدار ميدهد.
فرانسیس فوکویاما نویسنده کتاب نظم و زوال سیاسی
حرف او این است که قطار دموکراسی راه افتاده و نمیشود آن را تا زمان برپایی یک بوروکراسی قوی و مستقل و کارآمد متوقف کرد؛ لذا همه هنر سیاستمداران آن است که بتوانند میان سه مولفه دولت و حاکمیت قانون و دموکراسی توازن بر قرار کنند.
جالبتر اینکه او می گوید ریشه اولیه حاکمیت قانون در مذهب است و در این مورد، ادیان ابراهیمی پیشتاز بوده اند در حالی که براي مثال در دین بودایی، مفهوم مالکیت فردی اساسا وجود نداشته است.
کتابی مفید برای ایرانیان
یک نکته مهم دیگر در بحث فوکویاما که مرتبط با مشکلات کنونی ما در ایران است، آن است که حاميپروري سیاسی که خود مولود فقدان بوروکراسی مستقل است، زمینهساز اصلی فساد اداری و در مرحله بالاتر، غارت اموال عمومی است.
او به مثالهای متعددی در این زمینه اشاره می کند. براي مثال نشان ميدهد که چگونه احزاب یونانی به محض پیروزی، ادارات را از وابستگان و حامیان سیاسی خود پر کرده و باعث کاهش اهمیت تخصص در اداره نهادهای عمومی میشدند.
پیامد بلندمدت این کار، عبارت بود از کاهش استقلال و تخصص و کارآمدی ادارات عمومی و در نهایت ضعف در اداره کشور و البته بیاعتمادی فرهنگی مردم به همدیگر نیز این وضعیت را تشدید می کرد.
خلاصه آنکه دموکراسی و آزادسازی اقتصادی در فقدان بوروکراسی مستقل، می تواند زمینهساز بروز فساد اداری و باندهای لابی و ثروتی شود که در نهادهای اداره عمومی جا خوش کردهاند و آنها را در خدمت خود قرار دادهاند.
فرانسیس فوکویاما، نویسنده و متفکر ژاپنیالاصل آمریکایی، حداقل از زمان نوشتن کتاب پایان تاریخ، بخاطر رویکرد پیامبرگونهاش به آینده سرمایهداری و نظام لیبرال دموکراسی، مورد نقد چپ و راست بوده، اما کمتر کسی توانسته او را نادیده بگیرد.
حتی چپهای مارکسیستی که او را مدافع سرسخت نظام سرمایهداری لیبرال میدانند، نمیتوانند مدعي شوند او متفکری جدی نیست. این جدیت با انتشار آخرین کتاب دو جلدی وی در سال 2014، یعنی «نظم و زوال سیاسی»، دو چندان شده است.
خبر زوال دموکراسی
این کتاب نيز همچون کتاب های پيشين وي، بحث برانگیز شده است. نویسندهای که تقریبا یک دهه قبل، لیبرال دموکراسی را به تبعیت از الکساندر کوژ و هگل، مرحله پایانی تاریخ نامیده بود، در کتاب جدید خودظ در زنهاری حکیمگونه، از زوال نظامهای لیبرال دموکراسی سخن میگوید و هشدار ميدهد که بیتوجهی به اهمیت کارآمدی در اداره عمومی، میتواند به زوال دموكراسيها منجر شود.
این چنین جسورانه سخن گفتن از امکان زوال دموكراسيها، حداقل تاكنون در سنت محافظهکاری آمریکا باب نبوده است. جالبتر آنکه فوکویاما در نقد غیرمستقیم رویکرد «حکمرانی خوب» و تقدم توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی، دوباره به سنت استاد خویش، هانتینگتون ، باز میگردد؛ اما بر خلاف او، اهمیت را به بوروکراسی وبری و نه هر نوع نهاد مدرن ميدهد.
ترامپ و باز هم ترامپ
در همین کتاب بود که فوکویاما دو سال پیش از رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، ظهور اعضای خانواده بوش و کلینتون در صحنه سیاست آمریکا در 30 سال گذشته را نشانهای از زوال نظام سیاسی دانست و هشدار داد که ادامه این روند میتواند به سرخوردگی مردم، یعنی رایدهندگان از دموکراسی (آمریکایی) بینجامد.
دو سال زمان لازم بود تا پیشبینی فوکویاما عملی شده و ترامپ، برنده منازعه دیرین میان نخبگان شمال شرق و پوپولیستهای جنوبی به نفع دومی باشد. در اینجا بود که توجه رسانهها و حتی دانشگاهیان به قدرت پیشبینی فوکویاما در ظهور ترامپ معطوف شد و او به نوعی سوپراستار پیشبینی حوادث شد. او در مقاله معروفی، ظهور ترامپ را معلول زوال در نظام سیاسی آمریکا دانست؛ اما در عین حال هشدار داد که ترامپ قادر به اجرای برنامههای پوپولیستی خود نخواهد بود.
دونالد ترامپ، چهلوپنجمین رئیسجمهور آمریکا.
کتاب «نظم و زوال سیاسی»، نه تنها مایه نگرانی رهبران آمریکاست، بلکه به رهبران دیگر دموكراسيها نيز هشدار ميدهد که تداوم برتری و محبوبیت لیبرال دموکراسی را امری قطعی ندانند. ژاپن، ایتالیا، فرانسه، برزیل و آرژانتین و بسیاری دیگر از دموكراسيهای امروز دنیا، در معرض تهدیدات جدی قرار دارند و موفقیت آنها امری تضمینشده نیست بقول معروف، خطر زوال در کمین همه دموكراسيها خوابیده است.
تودههای مردم از تاكيد بیش از حد بر حاکمیت قانون و حقوق دموکراتیک و کمتوجهی به کارآمدی خسته و دلزده شدهاند. دموکراسی خوب است، اما به شرط آن که مانع کارایی نظامهای سیاسی نشود.
سفر به چهارگوشه جهان
فوکویاما در این اثر سترگ و بی نظیر خود، ما را به سیر و سفری در چهار گوشه جهان میبرد؛ از اندونزی و چگونگی ساخته شدن کشوری بهنام اندونزی گرفته تا مشکلات دولتهای افریقایی در ایجاد نظم و امنیت تا دلایل ورشکستگی اقتصادی یونان تا دلایل کارآمدی اقتصادی آلمان و خیلی چیزهای دیگر.
او میگوید توسعه و دموکراسی، قبل از هر چیز معلول و نتیجه تصمیمهای رهبران سیاسی در شرایط خاصی است تا نتیجه عوامل جغرافیایی و داشتن آدمها و فرهنگ و خوششانسی و غیره.
توسعه و دموکراسی، قبل از هر چیز معلول و نتیجه تصمیمهای رهبران سیاسی در شرایط خاصی است تا نتیجه عوامل جغرافیایی و داشتن آدمها و فرهنگ و خوششانسی و غیره.
این کار، مسئولیت رهبران سیاسی را در تعیین سرنوشت مردم دوچندان می کند. اگر آنها نتوانند نیازهای مردم را تامین کرده و یک نظام کارآمد و پاسخگو داشته باشند، مردم اعتمادشان را به رهبران سیاسی از دست خواهند داد.
بهقول فوکویاما، ترجیح وفاداری به دولت بر وفاداری به خانواده، منطقه یا طایفه، مستلزم آن است که شعاع اعتماد و سرمایه اجتماعی گسترش یابد، و الا ما ذاتا و بر حسب طبع زیستی خود، تمایل داریم امتیازات را ابتدا میان نزدیکان خود تقسیم کنیم. سیصد سال طول کشید تا بشر این خصلت طبیعی خود را به نفع دگردوستی مدنی کنار بگذارد و از نظام پدرسالاری سیاسی به دموکراسی گذر کند.
سخن آخر
در واقع دولت مدرن و سازوکارها و نهادهای جهان مدرن که بعد از انقلاب صنعتی پدید آمدند، همه اقتضاییاند و اگر نتوانند به پرسشها مشکلات زمانه پاسخ دهند، هیچ تضمینی وجود ندارد که مردم از لیبرال دموكراسيها روی برنگردانند.
راز توسعه مدل چینی به عنوان بديلي برای لیبرال دموکراسی را باید در همین امر جستوجو کرد. فوکویاما نیمنگاهی نيز به مدل تبلیغی جمهوری اسلامی ایران در برابر لیبرال دموکراسی دارد. اما میگوید مشکلات داخلی، مانع از جهانی شدن این الگوست.
خلاصه اینکه حرفهای فوکویاما در کتاب نظم و زوال سیاسی را باید جدی گرفت. او گاه در جامه حکیمی شرقی ظاهر می شود که به غرب زنهار ميدهد که چهبسا خورشید اقبالش رو به زوال باشد. این نگرش آسیبشناسانه، ذیل نظریههای افول و زوال جای میگیرد؛ اما همانطور که خود فوکویاما میگوید، حرف اساسی او در این کتاب، چیزی بیشتر از آن حرفهایی است که پيشتر گفته شده است.
کتاب نظم و زوال سياسي، نوشته فرانسيس فوكوياما در ایران با ترجمه رحمن قهرمانپور و به کوشش انشارات روزنه (1396) به چاپ رسیده است.
نظرات