معرفی کتاب «قوی سیاه» اثر نسیم طالب
«قوی سیاه» چیست؟ قبل از کتاب آقای «نسیم نیکلاس طالب» جواب این بود: همان قوی خودمان است فقط سیاهش! اما حالا دیگر «قوی سیاه» یک پدیده بهحساب میآید. «نسیم نیکلاس طالب» که یک تاجر، آمارگر و تحلیلگر حرفهای ریسک است، شرایط خاصی را «قوی سیاه» نامگذاری کرده و در کتاب «قوی سیاه» آن را به خواننده نیز
«قوی سیاه» چیست؟ قبل از کتاب آقای « نسیم نیکلاس طالب » جواب این بود: همان قوی خودمان است فقط سیاهش! اما حالا دیگر «قوی سیاه» یک پدیده بهحساب میآید. «نسیم نیکلاس طالب» که یک تاجر، آمارگر و تحلیلگر حرفهای ریسک است، شرایط خاصی را «قوی سیاه» نامگذاری کرده و در کتاب « قوی سیاه» آن را به خواننده نیز معرفی میکند. این کتاب را «محمدابراهیم محجوب» ترجمه و انتشارات «آریانا قلم» چاپ کرده است.
بیایید به این فکر کنیم که آینده چگونه خواهد بود؟ چه چیزی غیرممکن است و چه اتفاقی بیبروبرگرد میافتد؟ بیایید تجربیاتمان را درباره دستآوردهایمان، باهم به اشتراک بگذاریم؛ مثلا بگوییم چه مقدار از موفقیتها و شکستهای زندگیمان را مدیون تلاش و استعداد خودمان بودهایم و چه مقدار از آن فقط یک خوششانسی ساده بوده است. البته قبل از همه اینها بیایید به سراغ کتاب «قوی سیاه» برویم. شاید نظرمان عوض شد!
اگر بخواهم به سادهترین زبان ممکن، بخشی از ایدههای نویسنده را برایتان بازگو کنم تا بروید و سر فرصت سطر سطر کتاب را باحوصله بخوانید، باید از اینجا شروع کنم:
«قوی سیاه» چیست؟
طالب در کتاب خود « قوی سیاه » را با این ویژگیها معرفی میکند: « قوی سیاه » رویدادی است نامنتظره با اثری بسیار سنگین و نامتعارف که ما بههیچوجه با نگاه به اتفاقات گذشته، با درس گرفتن از تاریخ یا با توجه به شرایطی که تا قبل از آن پیشآمده بوده است، نمیتوانستهایم آن را پیشبینی کنیم؛ اما بهمحض اینکه قوی سیاه اتفاق میافتد همه به صرافت میافتیم.
تلاش میکنیم دلایلی سر هم کنیم تا به خودمان بقبولانیم این اتفاق قابل پیشبینی بوده است. پس از وقوع هر قوی سیاهی ما میگوییم این پیشبینی شدنی بود اگر فقط …
«قوی سیاه» میتواند اتفاق افتادن پیشآمدی باشد که کسی تصورش را نمیکند یا پیش نیامدن اتفاقی که همه انتظارش را میکشند.
« قوی سیاه » میتواند اتفاق افتادن پیشآمدی باشد که کسی تصورش را نمیکند یا پیش نیامدن اتفاقی که همه انتظارش را میکشند. این قوهای سیاه در تاریخ، علم، اقتصاد، سیاست، هنر و حتی زندگیهای شخصی ما بارها و بارها اتفاق میافتد؛ اما ما آنها را نمیبینیم.
در واقع ما به دلایل مختلف نمیفهمیم که قوی سیاهی را پشت سر گذاشتهایم و در آینده هم قوهای سیاه زیادی در انتظارمان هست. ما بدون درس گرفتن از قوهای سیاهی که پشت سر گذاشتهایم، هنوز با قاطعیت درباره آینده پیشگویی میکنیم، به پیشگوییهایمان با اطمینان تمام تکیه میکنیم و زیر آوار پیشگوییهایمان میمانیم.
خُرد کردن خِرَد رایج
یکی از اصلیترین نکاتی که طالب سعی دارد در ابتدای کتاب «قوی سیاه» به ما نشان دهد، نابینایی و ناتوانیمان است. در واقع طالب نهایت سعیاش را میکند که نقاط کور ماشین تفکرمان را نشانمان دهد. او راههای مختلفی را که ناخودآگاه برای دفاع از خود به کار میگیریم تا نفهمیم که نمیدانیم، به ما گوش زد میکند.
تلهها و دورهای باطلی را که به ما توهم درک تمام و کمال جهان پیرامونمان را میدهد، برایمان شناسایی میکند و با لحن طنزآلودش مدام با روایت آزمایشهای علمی و دلایل منطقی حالیمان میکند که آنقدرها هم که فکر میکنیم دنیا را نفهمیدهایم.
جهشهایی رخداده در تاریخ، پیشازاینکه دلیل واضحی در آن دوران داشته باشد، قویی سیاه بودهاند.
یکی از خطاهایی که طالب در کتاب «قوی سیاه» شرح میدهد، نگاه به تاریخ با دیدگاهی علت و معلولی است. او میگوید: نگاه ما به تاریخ، نگاهی رو به عقب است. از واقعهای که در تاریخ نقل میکنیم مدتی گذشته است و حالا که به آن مینگریم به نظرمان میآید میتوانیم برایش دلیلی دستوپا کنیم.
درحالیکه جهشهایی رخداده در تاریخ بیشتر از اینکه دلیل واضحی در آن دوران داشته باشد ، قویی سیاه بوده است. همین نگاه رو به عقب علت و معلولی ما، باعث میشود آینده را هم با همین شیوه تاریخی پیشگویی کنیم که عموما غلط از آب درمیآید.
نگاههای همیشگی
دیگر اینکه ما، بهویژه در علم همهچیز را در موقعیتهای معمولی بررسی میکنیم و به توزیع نرمال پیشامدها میپردازیم. درحالیکه در زندگی اجتماعی همهچیز کمابیش در پی پرشهای کمیاب و پیدرپی به وجود میآید. همهچیز در وضعیت معمولی، معمولی است. چیزی که باعث حرکت و تغییر میشود و زندگی اجتماعی را شکل میدهد همین پ یشآمدهای کمیاب یا قوهای سیاهاند.
کتابزدگی هم خطای دیگر ماست. ما دنیا را بر اساس همین کتابزدگی که طالب در کتاب «قوی سیاه» بسیار رنجیدهخاطر از آن یاد میکند، مثل مدلهایی میبینیم که خود برای فهم دنیا ساختهایم. دنیا را محاسبه شدنی میپنداریم و خیالمان از همهچیز راحت است تا اینکه قوی سیاه سر برمیآورد؛ اما آنوقت هم باز قوی سیاه جدید را، به طریقی در مدلهایمان جا میدهیم یا بر اساسش مدل جدیدی میسازیم و دوباره، بهجای همین جهان ملموسِ زندگی کردنی، به مدلهایمان خیره میشویم.
قوی سیاه از همینجا سر برمیآورد. وقتیکه ما بهجای کوشش برای دانستن بیشتر، به پاسبانی از دانش قبلیمان میپردازیم و به دانستههایمان شک نمیکنیم.
شاید اصلیترین انتقادی که به ما وارد میشود این است که ما، دانستههای خود را کمی زیادی جدی میگیریم. قوی سیاه از همینجا سر برمیآورد. وقتیکه ما بهجای کوشش برای دانستن بیشتر، به پاسبانی از دانش قبلیمان میپردازیم و به دانستههایمان شک نمیکنیم.
جذابیت دیگر کتاب این است که نویسنده برایتان قصه میگوید. او شما را به خاطرات خود میبرد، باشخصیتهای موردعلاقهاش آشنا میکند. یا جهان جدید خلق میکند، شخصیتهایی جدید میسازد و با این شخصیتها داستانهایی را روایت میکند. بر همین اساس، طالب قلمروهایی بدیعی را معرفی میکند. سرزمین میانستان و سرزمین کرانستان. او این دو ناکجاآباد را چنین توصیف میکند:
میانستان و کرانستان
«در میانستان، هرگاه جمعیت آماری برگزیده کلان باشد، هیچ عضوی از جمعیت نمیتواند اثر بزرگی بر جمع داشته باشد؛ اما در کرانستان نابرابریها چندان بزرگ است که یک عضو بهتنهایی میتواند بر کل جمعیت اثری بیرون از تناسب بگذارد». قوی سیاه در کرانستان سر برمیآورد. کمابیش تمام موضوعات اجتماعی کرانستانیاند؛ مثلا قد یا وزن انسانها میانستانی است اما دارایی کرانستانی است.
نویسنده با معرفی این دو قلمرو به این نکته اشاره میکند که «آنچه از میانستان میتوانیم بدانیم، با افزایش اطلاعات بهسرعت افزایش مییابد؛ اما در کرانستان با افزایش اطلاعات، دانش خیلی آهسته و آشفته فزونی میگیرد»؛ یعنی با داشتن آمار در موضوعات میانستانی ما میتوانیم به تولید علم دست بزنیم اما در موضوعات کرانستانی اینچنین نیست. مشکل این روزهای علم هم همین است. بررسی کرانستان از طریق آمار.
در کرانستان نابرابریها چندان بزرگ است که یک عضو بهتنهایی میتواند بر کل جمعیت اثری بیرون از تناسب بگذارد.
در میانستان، بختانگی آرام است و در کرانستان بختانگی وحشی. در کرانستان اعضای جامعه یا غولاند یا کوتوله؛ یعنی فرد یا افراد کمی در رقابتهای کرانستانی میبرند و به همهچیز میرسند و انبوه اعضای دیگر این جامعه در آن رقابت خاص به هیچچیز نمیرسند. در کرانستان نابرابری شدید است و در میانستان تا حدی برابری برقرار است.
درنتیجه در کرانستان ریسک پیشامدهایی که اثرات شدید داشته و سرنوشت جمع را عوض میکنند بدون اینکه قابل پیشبینی باشند، زیاد است. هر چه میگذرد زمانه به سویی پیش میرود که موضوعات کرانستانیتر میشوند و قوهای سیاه بیشتری سر راه زندگیمان قرار میگیرند.
ما و ضعفهایمان
در بخشهای بعد نویسنده سعی میکند چگونگی مقاومت ما در برابر درک قوهای سیاه را آشکار کند. ابتدا به خطاهایی که بیولوژیمان باعث آن است، میپردازد. از هورمونها و گیرندههای عصبی تا مسائل مربوط به حافظه و روانشناسی. برای مثال:
- احساسات ما را کور میکنند. مسائل کماهمیتتری که به نحوی احساسات ما را تحت تاثیر قرار میدهند برای ذهن ما بسیار مهمتر از اتفاقات بزرگی به نظر میآیند که احساس ما را قلقلک ندادهاند. رسانهها از این ضعف ما استفاده ابزاری زیادی میکنند.
- رویدادهای غیرمنتظره گذشته آنقدر حواس ما را به خودشان پرت میکنند که از رویدادهای که ممکن است در آینده اتفاق بیفتند غافل میشویم.
- یافتن علت هرقدر هم که بیارزش باشد گاه ما را بیشتر از هر موضوع مهم دیگری درگیر خود میکند طوری که به آینده بیتوجه میشویم.
ما بهجای اندیشیدن، از میانبرهای فکری استفاده میکنیم.
- قاعدهزدگی ما را بر آن میدارد که برای هر موضوعی (حتی بیقاعدهترین موضوعها) قاعدهتراشی کنیم و بدون توجه به اینکه این قاعدهها را خودمان برای رویدادها تراشیدهایم. در نتیجه از اتفاق افتادن قوهای سیاهوسفید یکه میخوریم.
- از همه مهمتر ما بهجای اندیشیدن، از میانبرهای فکری استفاده میکنیم. میانبرهایی که در مغز ما طراحیشدهاند تا بتوانیم با سرعت بیشتری فکر کنیم و از پس شرایط فوری بربیاییم؛ ولی ما با بیحوصلگی، عموما در دام همین میانبرها میافتیم و تعمق در مسائل را رها میکنیم.
در کتاب «قوی سیاه» این ایرادها و همینطور خطاهای منطقی و استدلالی دیگر ما با بیان داستانها و آزمایشها علمی معتبر به خواننده گوشزد میشود تا خواننده بتواندبه تدریج تفکر قالبی خود را کنار گذاشته و ذهنش را برای پذیرش ریسک قوهای سیاه آماده کند.
کرانستان قوهای سیاه
در بخش دیگر کتاب، نویسنده مشخصاتی از جهان را برای ما بازگو میکند که چشم ما را به روی قوهای سیاه میبندند و اگر به آنها آگاه نباشیم به ما ضربه میزنند. یکی از اینها مسئله بسیار مهم «شواهد خاموش» است.
شواهد خاموش به ما نشان میدهد بسیاری از گزارههایی که به دلیل داشتن شواهد قطعی اثباتشان کردهایم، از بنیان غلط بودهاند؛ زیرا ما شواهدی را که از بین رفتهاند، نادیده گرفتهایم و چشممان را به روی شواهد زیاد دیگری که سختتر دیده میشدند، بستهایم.
عدم قطعیت در دنیای واقعی سرچشمهای تعریفنشده دارد و میزان احتمالها قابل پیشبینی نیست.
نویسنده در همین بخش به نکته دیگری هم اشاره میکند و آن تفاوت ریسک در زندگی واقعی و ریسک در محیطهایی است که ما آنها را بهاصطلاح مرکز ریسک میدانیم. او از این موضوع به نکته اساسی بحث خودش میرسد.
درحالیکه ما میخواهیم ریسک را با قوانین احتمالات بسنجیم، نویسنده تاکید میکند که عدم قطعیت در دنیای واقعی سرچشمهای تعریفنشده دارد و میزان احتمالها قابل پیشبینی نیست. این درحالی است که ما سعی میکنیم قوانین احتمالات را به دنیای واقعی تحمیل کنیم. همین است که مسئله قوی سیاه را در دنیای واقعی ایجاد میکند؛ چراکه قواعد احتمالات برای دنیای واقعی جواب نمیدهند.
با قوهای سیاه چه کنیم؟
وقتی شما به وجود قوهای سیاه ایمان آوردید، بخش دوم کتاب آغاز میشود. در بخش دوم نویسنده تلاش میکند راهکارهایی برای زندگی در کرانستان به خواننده نشان دهد تا بتواند خود را برای آینده و قوهای سیاه مثبت و منفی پیش رو آماده کند. طالب در کتاب «قوی سیاه» مینویسد: در پایان قانون کوچکی برای تصمیمگیری معرفی میکند. «من آنگاهکه بتوانم نیرومندانه در رهگذر قوهای سیاه مثبت قرار بگیرم بسیار بیپروا میشوم؛ و آنگاهکه از سوی قوهای سیاه منفی تهدید میشوم به احتیاط شدید رو میآورم».
در آخر هم بخشی مخصوص آماردانها و آنها که میخواهند بهصورت تخصصیتر با آمار و ارقام از نظرات نسیم نیکلاس طالب سر دربیاورند و شیرفهم شوند، آمده است. اگر اهل مطالعه نمودارها هستید و میخواهید بدانید چرا نویسنده اینقدر از نمودار زنگولهای گاوس بدش میآید میتوانید این بخش کتاب را هم مطالعه کنید. حرف آخر هم اینکه اگر به دنبال کتابی هستید که ذهنتان را کمی باز کند، مغزتان را ورزش خوبی بدهد و یادتان بدهد در این کرانستان چطور از قوهای سیاه به بهترین وجه سود ببرید، کتاب «قوی سیاه» را بخوانید.
نظرات