کد مطلب: ۹۰۴۳۸۴

تحلیل تکنیکال یا بنیادی؟

تحلیل تکنیکال یا بنیادی؟

تحلیلگر بازار سهام وقتی هنگام صبح با استفاده از اپلیکیشن‌های مسیریابی به دنبال یافتن نزدیک‌ترین مسیر برای رسیدن به محل کار یا دانشگاه خود هستید، از بین گزینه‌های پیشنهادی در نهایت مجبورید تنها یک‌مسیر را انتخاب کنید.

به گزارش تجارت‌نیوز، اما روش‌های مختلف تحلیلی در بازار سرمایه مانند مسیرهای جدا از هم نیستند و نه‌تنها اجباری برای انتخاب نیست، بلکه مکمل یکدیگر هستند. سرمایه‌گذاران برای یافتن گنج، فانوس به دست، در میان بیابانی تاریک قرار دارند و روش‌های مختلف تحلیلی را می‌توان به سوخت یک فانوس تشبیه کرد. آنها در طول زمان با یادگیری انواع روش‌های تحلیلی و علوم مختلف و کسب تجربه به صورت آهسته و پیوسته قدرت نور فانوس خود را افزایش می‌دهند.

هر دو روش تحلیلی طرفداران متعصب خود را دارد. تحلیلگران تکنیکال، تحلیل بنیادی را زمان‌بر و فاقد اطلاعات لازم برای زمان خرید و فروش و تحلیلگران بنیادی، آن را غیر‌قابل اعتماد می‌دانند. حتی برخی پا را فراتر گذاشته و با نادیده گرفتن نقش احساسات معامله‌گران در معاملات، تحلیل تکنیکال را صرفا خط‌خطی‌هایی می‌دانند که هیچ پشتوانه علمی ندارد. در راستای اثبات این ادعا، عملکرد بخش عمده‌ای از تحلیلگران تکنیکال بیشترین کمک را به آنها می‌کند؛ چرا که در بهترین حالت فقط ۱۰درصد کسانی که خود را تحلیلگر تکنیکال می‌دانند بر این روش تحلیلی مسلط هستند. اما افرادی که به طور کلی این روش تحلیلی را زیر سوال می‌برند، باید دلیل شکل‌گیری نمودارهای کاملا مشابه در بازارهای مختلف را که معامله‌گران مختلفی دارند بیان کنند. حد فاصل زمستان ۹۸ تا شهریور ۹۹، سهم‌های بزرگ بازار سرمایه ایران مانند «فملی»، «ومعادن»، «کچاد»، «وغدیر» و... طی ۵موج بین ۵۰۰درصد تا ۱۰۰۰درصد رشد کردند. مدتی بعد دقیقا همین میزان رشد با شباهت‌های زیاد در نحوه حرکت، این بار نه توسط معامله‌گران ایرانی، بلکه توسط معامله‌گرانی از سراسر جهان برای بیت‌کوین و اتریوم رقم خورد. این تنها یک نمونه از اتفاقات مشابه در بازارهای مختلف است.

هم تحلیل تکنیکال و هم تحلیل بنیادی در بازار سرمایه ایران نسبت به کشورهای توسعه‌یافته مانند بازارهای اروپا و آمریکا کاربردی‌تر هستند. در فرضیه بازار کارآ، هرچه یک بازار استانداردتر و شفاف‌تر باشد، کار برای تحلیلگران سخت‌تر یا نشدنی است. به همین دلیل در کشورهای توسعه‌یافته حجم صندوق‌هایی که مدیریت غیرفعال دارند بسیار بالاست. در این فرضیه هم تحلیل تکنیکال رد می‌شود و هم تحلیل بنیادی. دلیل مردود شدن تحلیل بنیادی کاملا مشخص است. شفافیت بسیار بالا، انتقال سریع اطلاعات به سرمایه‌گذاران، تنوع بسیار بالای ابزارهای مالی و حجم انبوهی از تحلیل‌های شرکت‌های حرفه‌ای باعث می‌شود که اکثر شرکت‌های موجود در بازار نزدیک به ارزش ذاتی خودشان معامله شوند. اما در بازار بورس ناکارآی تهران شرایط متفاوت است.

برخی معامله‌گران برای رد کردن عملکرد تحلیل بنیادی در بازار این‌گونه استدلال می‌کنند که مثلا در حالی که ارزش واقعی شرکت X مبلغی در حدود ۱۰هزار میلیارد تومان است، در بازار در حدود ۳هزار میلیارد تومان در حال دادوستد است و نه‌تنها در مسیر رشد قرار ندارد، بلکه روزبه‌روز در حال افت قیمت است. بنابراین تحلیل بنیادی کاربردی ندارد! اما همین اتفاق دلیلی بر کارکرد تحلیل بنیادی در بازار ایران است. تحلیل بنیادی تنها وظیفه دارد شرکتی را که زیر ارزش واقعی در حال معامله است به شما نشان دهد. بالاخره امواج سهمگین نقدینگی از راه خواهند رسید و ارزش بازار آن شرکت نه‌تنها به ۱۰‌هزار میلیارد تومان، بلکه احتمالا در دوره‌های رشد بازار به ۲۰ تا ۳۰‌هزار میلیارد تومان هم می‌رسد. همین ناکارآ بودن بورس تهران و موفقیت‌های شگفت‌انگیزی که برخی نهادهای مالی نوپا در بخش خصوصی به دست آورده‌اند، نخبگان مالی را به‌رغم همه مشکلات، همچنان به سرمایه‌گذاری در بورس تهران ترغیب می‌کند.

در فرضیه بازار کارآ، کارکرد تحلیل تکنیکال در همان مرحله اول رد می‌شود و شاید این نظریه چندان منصفانه نباشد. اگر بپذیریم که تحلیل تکنیکال در بازارهای کارآ کاربردی ندارد، به صورت اتوماتیک به این نتیجه خواهیم رسید که بازار بزرگ و بین‌المللی کریپتوکارنسی‌ها هم بازاری غیر‌کارآست، چرا که تحلیل تکنیکال در آن کاربرد گسترده‌ای دارد. از نظر نگارنده آنچه قدرت تحلیل تکنیکال را افزایش می‌دهد تنها شیب نمودارهاست. بازار رمزارزها و بازار‌های سهام ایالات‌متحده در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ میلادی نمونه‌ای از بازارهای کارآیی هستند که به دلیل شیب مناسب نمودارها در دوره‌های زمانی روزانه، تحلیل تکنیکال در آنها کاربرد گسترده داشته است. دلیل استفاده معامله‌گران بازار فارکس از اهرم‌های بالا هم همین مساله است. بازار فارکس بسیار عمیق است و کندل‌ها حتی در دوره‌های زمانی ۵دقیقه تحلیل‌پذیر هستند، در نتیجه تحلیلگران با کوچک کردن دوره‌های زمانی به نمودارهای پرشیب می‌رسند و سود جزئی معامله را با استفاده از اهرم به ‌درصد قابل‌توجهی تبدیل می‌کنند. در کشور ما هم به دلیل نوسانات شدید نرخ ارز، حتی سهم‌های بزرگ و بالغی مانند «فولاد» و «فملی» هم نمودارهای مناسبی برای تحلیل تکنیکال دارند.  اولین و اصلی‌ترین مشکل تمامی تحلیلگران کم‌تجربه، نداشتن شناخت صحیح از بازار سرمایه است؛ مشکلی که شاید زیربنای مشکلات بعدی باشد. این شناخت، در طول زمان حاصل می‌شود. افرادی در کمتر ۱۰سال و افرادی چه‌بسا پس از ۳۰سال فعالیت همچنان به شناخت صحیحی از بازار سرمایه نرسیده باشند. پیش از این در یادداشتی با عنوان «تکنیکالیست کم‌تجربه» به تفصیل نقاط ضعف تحلیلگران تکنیکال تازه‌کار بررسی شد.

یک تحلیلگر بنیادی تازه‌کار نیز مشکلات و ضعف‌های خود را دارد. او پس از صرف ساعت‌ها زمان روی صورت‌های مالی یک شرکت، به تحلیل دقیق و بی‌نقصی می‌رسد. همه نسبت‌های مالی در بهترین شرایط و وضعیت فروش و سودسازی شرکت در شرایط مناسبی قرار دارد. حالا نوبت به یک سوپرگزارش می‌رسد که روانه کدال می‌شود. با دیدن یک صف خرید قوی، تمام زحمات خود را به بار نشسته می‌بیند. اما در کمتر از فقط یک‌هفته، مات و مبهوت، صف فروش سهمی را می‌بیند که برنامه‌ریزی کلانی روی آن کرده بود. احتمالا یا در میان اخبار در جست‌وجوی یک اتفاق غیر‌منتظره برای شرکت است یا به دنبال نقص‌های فنی تحلیل خود است. اما نه اتفاق ناگواری برای شرکت رخ داده است و نه تحلیل آن تحلیلگر مشکلی دارد. مشکل از بازار است که اتفاقات گذشته چندان اهمیتی برایش ندارد و خریدار اتفاقات آینده است. در واقع سقوط یک سهم پس از یک گزارش رویایی تنها یک پیام داشت: «هر آنچه باید، رخ داد». اگر آن تحلیلگر باهوش باشد خیلی سریع متوجه می‌شود که باید به دنبال پیش‌بینی اتفاقات آینده باشد.

در اقتصاد خام‌فروش ایران، قیمت‌های جهانی نقش گسترده‌ای در تحولات بورس ایران دارد و حالا برای پیش‌بینی قیمت‌های جهانی در سال‌های آینده یا باید از تحلیل تکنیکال یا از پیش‌بینی‌های مجلات و موسسات خارجی استفاده کند که همیشه هم قابل اعتماد نیستند. پس از حمله روسیه به اوکراین زمانی که در تابستان ۲۰۲۲ نفت در بالای ۱۰۰دلار قرار داشت، بانک جی‌پی‌مورگان، پیش‌بینی کرد که نفت به ۳۸۰دلار در هر بشکه می‌رسد. شش‌ماه بعد زمستان شد و نفت ۶۰دلاری از راه رسید!

مجموعه مشکلاتی که برای یک تحلیلگر بنیادی تازه‌کار پیش می‌آید باعث می‌شود که او متوجه شود قدم‌های یک تحلیلگر بنیادی هم چندان محکم و استوار نیست. تنها قدم‌های افرادی استوار است که دست به خرید اوراق قرضه می‌زنند. اما زیر پای یک تحلیلگر تکنیکال تازه‌کار به مراتب خالی‌تر از تحلیلگران بنیادی تازه‌کار است و بهترین راه برای شروع تحلیلگری بازار سهام، دست و پنجه نرم کردن با صورت‌های مالی شرکت‌ها در یک نهاد مالی است و تحلیل تکنیکال در نوبت بعدی قرار دارد.

اما اگر در ابتدای کار شرایط به نفع یک تحلیلگر بنیادی باشد، در بلندمدت شرایط تغییر می‌کند. تحلیلگر تکنیکالی که پس از دیدن دوره‌های رشد و ریزش به شناخت خوبی از بازار رسیده است، نقاط ضعف گذشته‌اش به نقاط قوت او تبدیل می‌شود و با استفاده از تحلیل تکنیکال به طیف گسترده‌ای از بازارهای مالی و دارایی‌ها دسترسی دارد و به‌رغم اینکه چرخ‌دنده‌های بازار او را به یک انسان صبور تبدیل کرده است، زمان و شرایط صبوری و فرار ناگهانی از بازار را به‌خوبی تشخیص می‌دهد. او تحلیل‌های بنیادی نهادهای مالی معتبر را که به مراتب بیش از گذشته در دسترس قرار گرفته و در آینده تعدادشان بیشتر هم خواهد شد بررسی می‌کند و با پیش‌بینی‌هایی که از قیمت ارز و نرخ‌های جهانی دارد، دست به دخل و تصرف در آن تحلیل‌ها می‌زند و با استفاده از تحلیل تکنیکال به دنبال یافتن زمان ورود پول به یک دارایی مستعد می‌رود. تنوع و ورود انواع صندوق‌های اهرمی و بخشی و افزایش آپشن‌ها هم به مراتب وزنه را به سمت تحلیلگران تکنیکال سنگین کرده است؛ ابزارهای مالی جدیدی که تنها نیاز به تحلیل تکنیکال دارند. او حتی نسبت به گزارش‌ها هم واکنش مناسب‌تری نشان خواهد داد.

به طور مثال پس از یک ریزش سنگین، او با دیدن یک الگوی مناسب و واگرایی‌های پی در پی به یک گزارش فاجعه‌بار واکنش متفاوتی نشان می‌دهد. او برخلاف سایرین متوجه می‌شود اوضاع از شرایط فعلی بدتر نمی‌شود و برای فروش در قیمت‌های بهتر می‌توان صبر کرد. اگر برخلاف هم‌قطاران متعصب خود نیم‌نگاهی به صورت‌های مالی داشته باشد، در دوره‌های رشد بازار می‌تواند از جنون حاکم بر بازار استفاده بهتری کند. او متوجه می‌شود بازار در حالت over value قرار گرفته است اما نیازی به فروش یا جنگیدن با روند نیست؛ با جنونی که بر بازار حاکم است همراه می‌شود و برخلاف سایر فعالان متوجه می‌شود به جای آماده شدن برای شکست مقاومت‌ها باید خود را برای یک زلزله ویرانگر مهیا کند. به طور کلی اگر نگوییم برتری در بلندمدت با تحلیلگران تکنیکال است، حداقل می‌توانی بگوییم یک تکنیکالیست با ۱۰سال سابقه فعالیت، افق دید وسیع‌تری نسبت به یک تحلیلگر بنیادی هم‌سابقه خود دارد و البته قراردادن هر دو این رویکردها کنار هم دید جامع‌تری را در معامله‌گری فراهم می‌کند.

منبع : دنیای اقتصاد

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.