ثروتمندان ایرانی موقعیت اجتماعیِ خود را از طریق آموزش در فرزندان خود بازتولید میکنند
مدارسی که مدیران آینده ایران را تربیت میکنند
فرزندان ثروتمندان ایرانی به کدام مدرسهها میروند؟ مدارس غیرانتفاعی، مدارس خاص یا مدارس اشراف، هر نامی را میتوان به این مدارس اطلاق کرد. مهم این است که این مدارس، به بازتولید موقعیت اجتماعی ثروتمندان ایرانی کمک میکنند.
محمدمهدی حاتمی: از مدرسه البرز که به «کالج آمریکاییها» معروف بود، تا دبیرستان «انوشیروان دادگر»، مدرسه «بهرام فیروز»، «مدرسه مفید»، «دبیرستان انرژی اتمی» و تا «مدرسه علوی»، همه و همه مدارس غیرانتفاعی بودهاند که «خواص» در آنها درس خواندهاند و بعد هم به قول عامه «برای خودشان کسی شدهاند.»
به گزارش تجارتنیوز ، این قبیل مدارس که الزاما ذیل عنوان «مدارس غیرانتفاعی» هم نمیگنجند، نمونههای امروزی بسیاری هم دارند: مدارسی که به فرزندان شما، زبانهای انگلیسی، فرانسه و آلمانی یاد میدهند، کلاس رقص باله دارند و برای نهار «بیفاستروگانف» سرو میکنند.
محمدجواد ظریف و محمدحسین صفار هرندی، نخستین وزیرِ فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت اولِ محمود احمدینژاد در «مدرسه علوی» درس خواندهاند و این همان مدرسهای بود که در زمان پهلویِ دوم، خانوادههای متمول مذهبی فرزندانشان را در آنجا به تحصیل میگذاشتند.
در این گزارش به موضوعِ آن دسته از مدارس غیرانتفاعی پرداختهایم که از سطح مدارس عادیِ غیرانتفاعی هم فراتر میروند و البته شهریههای بسیار کلانی هم دریافت میکنند. این مدارس فرزندان «خواص»، فرزندان طبقات اجتماعیِ فرادست، یا فرزندان کسانی را در خود جا دادهاند که در دهکهای درآمدی بالای جامعه ایران زندگی میکنند.
داستان بیفاستروگانف و املت
علی شهابی، پارمیدا، دختر هفت ساله خود را در یک مدرسه غیرانتفاعی واقع در شهرک غربِ تهران ثبتنام کرده است. این مدرسه به شیوه هیاتامنایی اداره میشود و البته برای تحصیل از اولیای دانشآموزان شهریه هنگفتی دریافت میکند.
با تصويب شورايعالي انقلاب فرهنگي در سال 1367، باز هم سر و كله مدارس غيردولتي پيدا شد و نخستين دوره تحصيلي غيردولتي در فردایِ پيروزي انقلاب اسلامي در سال تحصيلي 1369-1368 كليد خورد.
شهابی به تجارتنیوز میگوید برنامه غذایی هفتگیای که پارمیدا در مدرسه میخورَد، او و همسرش را هم به تعجب واداشته است. «در این مدرسه غذاهای عجیبی برای بچه ها سرو میکنند که ما شاید فقط در عروسیها دیده باشیم. بیفاستروگانف غذای خاصی نیست، اما غذایی هم نیست که ما هر هفته در خانه بخوریم.»
او ادامه میدهد:«پارمیدا پاستا دوست ندارد و از آنجا که در برنامه غذایی مدرسه هفتهای یک بار پاستا هم گنجانده شده، به ما گفته بود که لب به غذایش نمیزند. من این موضوع را در انجمن اولیا و مربیان مدرسه مطرح کردم و مدیر مدرسه از من خواست فهرست غذاهایی که پارمیدا دوست دارد را برایش بنویسم. پارمیدا که تازه خواندن و نوشتن یاد گرفته، خودش فهرست را اصلاح کرد و از آنجا که املت یا به قول خودش «عُملت (!)» دوست دارد، چند بار این غذا را در فهرست تکرار کرد.»
شهابی ادامه میدهد:«در جلسه بعدی انجمن اولیا و مربیان، فهرست پارمیدا با خنده دست به دست میشد و برای احترام به او هم که شده قرار شد املت هم در برنامه غذایی هفتگی قرار بگیرد. البته من فکر میکنم به ما احترام گذاشتهاند، چون سالی 14 میلیون تومان شهریه از ما میگیرند.»
خصوصیسازی امرِ آموزش: چه شد که این طور شد؟
«مدارس غيرانتفاعیِ» امروز كه پيش از انقلاب عنوان «مدارس ملي» را بر پيشاني داشتند، به شکل امروزیشان عمری 27 ساله دارند. عنوانِ «مدارس غیرانتفاعی» اما نخستین بار در سال 1351 مورد استفاده قرار گرفت. با این همه، بعد از گذشت 6 سالِ تحصیلی، به دلیل تاکیدی که قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی بر ارائه آموزش رایگان به تمامی دانشآموزان داشت، بساط مدارس غیرانتفاعی به صورت موقت برچیده شد و تا 11 سال صحبتی از این مدارس در میان نبود.
با پایان یافتن جنگ تحمیلی، روند بسیاری از امور در ایران تغییر کرد و یکی از این تغییرات هم رویکردِ اقتصادی به آموزش و پرورش بود. با تصويب شورايعالي انقلاب فرهنگي در سال 1367، باز هم سر و كله مدارس غيردولتي پيدا شد و نخستين دوره تحصيلي غيردولتي در فردایِ پيروزي انقلاب اسلامي در سال تحصيلي 1369-1368 كليد خورد.
دولت ایران در اواخر دهه 1360، نظام مدارس غیرانتفاعی را مجددا احیا کرد
مدافعان راهاندازي مجدد مدارس غیرانتفاعی در سالهاي پاياني دهه 1360 خورشيدي استدلال ميكردند كه تعداد بالاي دانشآموزان و در عين حال آسيبديدگي زيرساختهاي كشور به دنبال 8 سال جنگ تحميلي، ضرورت استمداد از بخش خصوصي براي ورود سرمايه به حوزه آموزش را اجتنابناپذير كرده است.
مدافعان آموزش و پرورشِ غیرانتفاعی اما نظر به دخل و خرج وزارت عریض و طویل آموزش و پرورش هم داشتند. این وزارتخانه همین امروز هم بیشترین شمار پرسنل را در میان تمام نهادهای دولتی دارد و اصولا سنگینترین وزنه بخش دولتی در ایران است. با این همه، در سال 1394، بودجه اين وزارتخانه كه بيش از 90 درصد از آن نيز براي پرداخت حقوق و مزاياي پرسنل اين وزارتخانه هزينه مي¬شد، بالغ بر 30 هزار ميليارد تومان بود.
علیرغم تحقق این بودجه، وزارت آموزش و پرورش در بسیاری از موارد در زمره آن دسته از نهادهای دولتی قرار میگیرد که کسری بودجه سالانه دارند. بنابراین، از منظر این عده، شاید راهی به جز خصوصیسازی امرِ آموزش باقی نمانده بود.
مدارسی برای تربیت طبقه «الیت»
محمدجواد ظریف و محمدحسین صفار هرندی، نخستین وزیرِ فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت اولِ محمود احمدینژاد (که امروز از نظر سیاسی کمتر قرابتی با یکدیگر دارند) در «مدرسه علوی» درس خواندهاند و این همان مدرسهای بود که در زمان پهلویِ دوم، خانوادههای متمول مذهبی فرزندانشان را در آنجا به تحصیل میگذاشتند. از دل همین مدرسه هم بود که بعدها، خیلی از نخبگان سیاسیِ حکومت جدید سر برآوردند و البته همین الگو را در مدارسی دیگر و به سبکی دیگر تداوم بخشیدند.
اگر از دانشگاههایی مانند دانشگاه امام صادق (ع) بگذریم که طیف آکادمیسینها و مدیران دانشگاهرفته نظام نوپای جمهوری اسلامی را تربیت کردهاند و میکنند، در دهههای گذشته مدارسی هم شکل گرفتهاند که نوع آموزش و پرورش مورد نظر را به سطح تحصیلات دبستان و دبیرستان رساندهاند. «دبیرستان مفید»، «مدرسه نیکان» و «مدرسه سمپاد»، نمونههایی از این مدارساند.
دبیرستان البرز یکی از نخبهپرورترین مدارس ایران بوده و هست، جایی که بسیاری از الیت سیاسی ایران فارغالتحصیل آناند.
در سالهای ابتدایی دهه 1370 اما احساسِ بیگانگی با علوم انسانی به شیوهای که «غربی» تلقی میشد، به ایجاد مدارس ویژه علوم انسانی در ایران انجامید. همین نوع نگرش هم بود که بعدها به بحثهایی مانند «اسلامی کردن علوم انسانی» یا «علوم انسانی اسلامی» انجامید. «مدرسه فرهنگ»، به مدیریت و بنیانگذاری غلامعلی حداد عادل احتمالا نخستین مدرسه از این دست است.
مدارس خاص و «هفت خوانِ» ورودی
امروز هم مدارسی از این دست کم نیستند که هم شهریه های بالایی دریافت می کنند و هم نظام آموزشی خاص خود را دارند. جلال فرزین، که در یکی از این مدارس در شرق تهران کار میکند و البته تمایل ندارد نام این مدرسه ابتدایی را رسانهای کند، به تجارتنیوز میگوید:«قوانین سفت و سختی برای ورود به مدرسه ما وجود دارد. اولا اینکه اکثر بچهها از خانوادههای مذهبی و ثروتمند هستند و قبل از ورود از این جهت فیلتر میشوند. در وهله دوم هم ما حتی معلمان و کادر مدرسه را هم به سختی انتخاب میکنیم و حساسیتهای جدی در این زمینه داریم. »
او ادامه میدهد:«به عنوان مثال، ما در آزمون ورودیای که برای پذیرفتن کلاس اولیها برگزار میکنیم، بدون اینکه بچهها متوجه شوند، به صورت غیر مستقیم از وضعیت مذهبی خانوادههای آنها میپرسیم. مثلا از بچه میپرسیم که کدام شخصیتهای کارتونی را دوست دارد و بعد میپرسیم که آیا این شخصیتها را در شبکههای داخلی دنبال میکند یا شبکههای ماهوارهای. اگر ماهواره داشته باشند رد میشوند.»
به گفته فرزین، این مدرسه بچهها را نه فقط از نظر علمی و سطح معلومات و گرایشهای مذهبی، که از نظر سطح توانایی فیزیکی هم بررسی میکند. «بخشی از همین آزمون ورودی، آزمون ورزشی است و بچههایی که توانایی بدنیِ چندانی نداشته باشند رد میشوند. ما حتی از بچههای پایههای بالاتر، سوالات سیاسی هم میپرسیم، مثلا اینکه آیا میدانند رییسجمهور آمریکا یا روسیه چه کسانی هستند؟»
از «تحرک اجتماعی» چه میدانید؟
آیا تحصیلات را میتوان به عنوان راهی در نظر گرفت که طبقه فرودست از طریق آن به طبقه فرادست بپیوندند؟ پیش از آنکه به سراغ پاسخ این پرسش برویم، اجازه بدهید اندکی در مورد «تحرک اجتماعی» (social mobility) بگوییم.
اگر جامعهای نتواند به اعضای خود تحرک اجتماعی اعطا کند، هر کس به صورت تقریبی در همان شرایطی خواهد مُرد که در آن به دنیا آمده است.
جامعهشناسان میگویند تحرک اجتماعی در یک جامعه بالا است، اگر اعضای آن جامعه بتوانند به راحتی از طبقات و گروههای فرودست، به طبقات و گروههای فرادست جابهجا شوند. به بیان ساده، اگر شما در یک خانواده فقیر به دنیا بیایید و بعد قادر باشید به آسانی (از طریق پشتکار شخصی، تحصیلات، فعالیت موفق شغلی و غیره) از دهک درآمدیای که به آن تعلق دارید بیرون بیایید، جامعه شما تحرک اجتماعی بالایی دارد.
آمریکاییها به عنوان مثال، عموما به این دلیل به جامعه آمریکایی می بالند که معتقدند کشور و جامعه آنها اجازه میدهد هر کسی با هر خاستگاه اجتماعی، اقتصادی، قومیتی و نژادی، به جایگاه اجتماعی، اقتصادی، قومیتی و نژادی بالاتری برود. اینکه این مدعای آنها تا چه اندازه به واقعیت نزدیک است، موضوع نوشتاری دیگر است. با این همه، اگر جامعهای نتواند به اعضای خود تحرک اجتماعی اعطا کند، هر کس به صورت تقریبی در همان شرایطی خواهد مُرد که در آن به دنیا آمده است.
آیویلیگ و ثروتمندانی که به دانشگاه میروند
یکی از راههایی که به کمک آن میتوان اطمینان حاصل کرد کسی از شرایط اقتصادی-اجتماعی پایین تر، به شرایط اقتصادی-اجتماعی بالاتر برود، دسترسی به آموزش با کیفیت است. به عبارت دیگر، در دسترس بودن آموزش مناسب، یکی از راههای ایجاد تحرک اجتماعی در میان شهروندان است. با این همه، اگر سطح کیفیِ آموزش به دلیل دسترسی به منابع مالی و ثروت، برای عدهای بهتر از سایرین باشد، فقرا نخواهند توانست راهی به جهان ثروتمندان بیابند.
دانشگاه پرینستون یکی از دانشگاههای عضو آیویلیگ در آمریکا است، جایی که فرزندان ثروتمندان آمریکایی درس میخوانند.
این معضل اما تقریبا در همه جای جهان وجود دارد که ثروتمندان، بیش از فقرا به آموزش مناسب دسترسی دارند. به این ترتیب، یکی از سادهترین راهها برای ایجاد تحرک اجتماعی هم از میان میرود. به عنوان مثال، در آمریکا این بحث داغِ بسیاری از رسانهها است که چرا هشت دانشگاهِ مطرح آمریکایی موسوم به «آیویلیگ» (Ivy League)، که همگی در شمالشرقی این کشور واقع شدهاند، در اختیارِ اشراف و ثروتمندان قرار گرفتهاند؟
آیویلیگ، شامل دانشگاههای کلمبیا، براون، کُرنل، هاروارد، پنسیلوانیا، پرینستون، ییل و دارتموثکالج، همگی در فهرست 100 دانشگاه برتر جهان قرار دارند و هر چند عملا هر کسی میتواند به آنها راه بیاید، عمده دانشجویان این دانشگاهها از طبقه مرفه آمریکایی برخاستهاند. پرسش اینجا است که چرا ثروتمندان در زمینه آموزش هم از بقیه جلوتراند؟
کارخانهای برای بازتولید «اشرافیت»
در ایران، بنا به آمارهای رسمی (با اندکی بالا و پایین در سالهای مختلف) دستکم 85 درصد از تمامی دانشجویان دانشگاهها برای تحصیل خود پول پرداخت میکنند و تنها 15 درصد از جمعیتِ حدود 4.5 میلیون نفری دانشجویان، به صورت رایگان و «دولتیِ روزانه» به تحصیل مشغولاند.
فارغ از اینکه آیا تحصیل رایگان به نفع کشور است یا نه، میتوان این پرسش را پیش کشید که دقیقا چه کسانی به سراغ «تحصیلِ پولی» میروند؟ در شرایطی که برخی دانشجویان توانایی پرداخت هزینههای تحصیل در دانشگاههای آزاد و غیرانتفاعی را ندارند و وامهای دانشجویی برای تحصیلات هم یا موجود نیستند و یا شرایط مناسبی ندارند، چه کسانی برای تحصیل به «پردیسهای بین المللی» دانشگاههایی مانند شریف و تهران در جزایر کیش و قشم میروند؟ پردیسهایی که برخی از آنها برای هر ترم تحصیلی حدود 20 میلیون تومان شهریه از دانشجویان دریافت میکنند.
کسانی که توانایی پرداخت شهریه 14 میلیون تومانی برای تحصیل در مقطع ابتدایی را دارند، همان کسانی هستند که در آزمونهای ورودی دانشگاهها (کنکور) از بقیه جلو میافتند.
آمار دقیقی در مورد ترکیب قومیتی، جنسیتی یا نژادی دانشگاههای برترِ ایران (مانند دانشگاههای شریف، تهران، امیرکبیر، علامه طباطبایی و…) وجود ندارد، اما آمارهای جسته و گریختهای هستند که نشان میدهند این دانشگاهها هم عمدتا توسط کسانی پر شدهاند که از تحصیلات ابتدایی و متوسطه سطح بالا برخوردار بودهاند.
در عین حال، کسانی که توانایی پرداخت شهریه 14 میلیون تومانی برای تحصیل در مقطع ابتدایی را دارند، همان کسانی هستند که در آزمونهای ورودی دانشگاهها (کنکور) از بقیه جلو میافتند. به این ترتیب، ثروتمندان موقعیت اقتصادی-اجتماعی خود را به مدد ثروتشان بازتولید میکنند. این شاید به معنی آن باشد که دسترسی به آموزش به عنوان روشی برای تمایزیابی و تحرک اجتماعی نیز از طبقات فرودست گرفته شده است.
نظرات