درختها را تکان دهید! مسئولان همیشه در بحران و تمرین مشارکت اجتماعی مردم
اگر در بارش اخیر برف، مردم ورودی مغازهها و خانههایشان را نمکپاشی میکردند، جوانان درختان شهر را تکان میدادند و رانندگان قبل از سفر وسایل ایمنی همراه خود داشتند، آیا باز هم بارش برف به یک مینیبحران تبدیل میشد؟ این اتفاق و تمام بحرانهای قبل از آن به ما میگویند که اداره کشور بدون مشارکت اجتماعی مردم امکانپذیر نیست.
میلاد مرادی: صبح دیروز به دنبال بارش برف در تهران، محمدعلی نجفی، شهردار تهران در توئیتی از جوانان تهرانی خواست تا در کنار ماموران شهرداری به سبکتر شدن بار شاخههای درختان از برف کمک کنند.
به گزارش تجارتنیوز ، بارش برف در کشور همراه با مشکلاتی برای مردم بود. به گونهای که برخی مسئولین از جمله شهردار تهران، خواهان مشارکت مردم در رفع مشکلات شدند. این درخواستها حتی گاهی گلایهوار مطرح شد.
از جمله، میتوان به اظهارات یکی از مسئولین وزارت راه اشاره کرد که بازخورد مناسبی هم در بین اهالی رسانه و مردم نداشت. کشاورزیان، رئیس سازمان راهداری کشور در گفتههای خود رانندگان را مقصر اصلی در انسداد مسیرها از جمله بزرگراه تهران - قم دانسته بود.
غافلگیری با بارش برف!
با این اوصاف، حجم برف در حدی نبود که بحرانآفرین باشد. بنابراین به نظر میرسد انتقادات مردم و رسانهها بیجهت نبوده است. اگر یک شهروند عادی صبح از خواب برخیزد و حجم زیاد برف را ببیند، غافلگیری او تا حد زیادی طبیعی است.
اما جای تعجب است مسئولینِ مشغول در ستادهای بحران و دستگاههای مربوطه که اساسا برای رفع همین بحرانها بر سرکار هستند، خودشان بحرانزده شوند.
اگر تا دیروز حوادثی مانند زلزله، سیل، آتشسوزی و… موجب بحران در کشور و غافلگیری مسئولین میشد، اما بارش برف اخیر، نشان داد که برخی مقامات کشور این پتانسیل را دارند که حتی با نزول نعمتهای خدادای مانند برف و باران هم غافلگیر شوند.
نباید تصور کرد که مشارکت اجتماعی مفهومی وارداتی و آنورآبی است. مشارکت اجتماعی مفهومی است که میتوان آن را مخرج مشترک تمام انسانها با وجود همه اختلافات در رنگ و نژاد، زبان، افکار و... دانست.
اینبار تنها رسانههای مخالف با مجموعه دولت و شهرداری تهران نبودند که دستشان را بر ماشه انتقادات گذاشتند. بلکه در فضای مجازی، عموم مردم و حتی برخی از شخصیتهای سیاسیِ همسو با بدنه دولت نیز به عملکرد برخی از نهادها انتقاد کردند.
به هیچ وجه نمیتوان مشکل گرفتار شدن مسافران در قطار تهران- مشهد، سرگردانی افراد در فرودگاههای تهران، شکستگی دستوپای عابران در سطح شهر و شکستن درختان بر اثر سنگینی برف را توجیه کرد.
اما نیمچهبحران یا به قول فرنگیها مینیبحران بارش برف در کشور، همانند تمام بحرانهای دیگر حاوی نکاتی برای یادگیری است. زلزله کرمانشاه، غرق شدن نفتکش سانچی، فرو ریختن پلاسکو و تمام اتفاقات اینگونه، در هر مقیاسی که باشند همانند یک دانشگاه هستند.
دانشگاهی برای آموختن نکات جدید به مردم و تمرینی برای مسئولین در مواقع بحران. معلوم نیست افرادی که بر صندلیها تکیه زدهاند، از کلاسهای این دانشگاه، نتبرداری میکنند یا خیر. تا در بحرانهای بعدی غافلگیر نشوند. اما فارغ از این، نکات ارزندهای نیز برای عموم مردم در خلال اینگونه بحرانها وجود دارد.
شاید یکی از درسهای مشترک در تمام بحرانهای کشور برای مردم، یادگیری و تمرین «مشارکت» باشد. مشارکت اجتماعی مردم در اداره کشور، بازوی قوی هر حکومت برای عبور از بحرانها و استفاده از فرصتهاست.
تمرین عبور از بحران و یادگیری مشارکت
در بین اظهارات شهردار تهران و رئیس سازمان راهداری، یک نکته کلیدی وجود دارد و آن «مشارکت اجتماعی مردم» در حل بحران است. باز هم باید تاکید کرد که به هیچ وجه نمیتوان کوتاهیهای صورتگرفته از طرف سازمانهای مربوطه را در این زمینه نادیده گرفت. با این وجود بحث مشارکت مردم در عبور از این مینیبحران و سایر بحرانها مسالهای قابل تامل است.
تصور کنید در بارش اخیر برف، مردم شهر جلوی مغازهها و خانههای خود نمکپاشی میکردند. جوانان کنار برفبازیهایشان، درختان شهر را که از سنگینی برف به سطوح آمده بودند، تکان میدادند. رانندگان قبل از سفر، زنجیرچرخ و وسایل ایمنی همراه خود داشتند.
یا آنکه افرادی به صورت داوطلب و با همکاری هلال احمر و سایر نهادهای مربوطه به یاری درراهماندگان میرفتند، رانندگان قبل از سفر، اخبار هواشناسی را پیگیری میکردند، مردمی که با خودرو شخصی در حال تردد بودند، عابرین را رایگان سوار میکردند.
آیا با وجود این همراهیهای مردمی، بارش برف برای همه لذتبخشتر نبود؟
موارد نامبرده همگی مصداقهایی از مشارکت اجتماعی عموم مردم هستند. نباید تصور کرد که مشارکت اجتماعی مفهومی وارداتی و آنورآبی است. مشارکت اجتماعی مفهومی است که میتوان آن را مخرج مشترک تمام انسانها با وجود همه اختلافات در رنگ و نژاد، زبان، افکار و… دانست.
تنها شکل و مفهوم مشارکت -بسته به متغیرهای مختلف- قابل تغییر است. دوستی تعریف میکرد در گذشته در روستایشان هنگامیکه فردی به رحمت خدا میرفت، برای مراسم ترحیمش همه افراد دست به دست هم میدادند.
زنان روستا نان میپختند، جوانترها امور اجرایی مراسم را بر عهده میگرفتند، فردی که وضع مالی بهتری داشت، گوسفندی را به بازماندگان هدیه میداد. برخی دیگر کارهای بزرگتر انجام میدادند و در انجام کارهای کشاورزی خانواده متوفی را یاری میکردند.
به این ترتیب، کوچک و بزرگ با همکاری یکدیگر فضایی را ایجاد میکردند که بازماندگانِ فرد متوفی، غصهای جز از دست دادن عزیزشان را نداشته باشند.
تا زمانیکه عموم مردم به سیستم حکمرانی و دولتمردان اعتماد کافی نداشته باشند، مشارکت عمومی یا صورت نمیگیرد، یا به نحو موثر انجام نمیشود.
کمک به فردی در یافتن شغل، ساختن پناهی برای بیپناهان، دستگیری از فردی که در اداره زندگیاش درمانده، پرداخت بدهی فردی که در زندان است، همگی نمونههایی از مشارکت اجتماعی مردم در اداره جامعه است.
اما مشارکت در دنیای امروز همگام با تغییرات در عرصههای مختلف، دچار تحول شده است. در واقع مصادیق مشارکت اجتماعی تغییر کردهاند. یا آنکه شیوههای جدیدی از مشارکت مردم به وجود آمدهاند.
به عنوان مثال، اگر در گذشته اموری مانند کمک به فقرا جزء مصداقهای مهم مشارکت اجتماعی بودند، اما امروزه حفظ محیط زیست نیز از مصادیق مشارکت مردم به شمار میرود. به همین دلیل است که شهردار تهران از جوانان میخواهد تا در تکان دادن درختانی که از برف سنگینی میکنند، شهرداری را یاری دهند.
مشارکت مردم در گرو اعتماد و آموزش
مشارکت انواع مختلفی دارد. در اینجا مشارکت اجتماعی مردم برای حل بحرانها مدنظر است. اما مشارکت مردم در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و… نیز باید وجود داشته باشد.
امروزه آموزههای حکمرانی به ما میگوید که دولتمردان بدون مشارکت موثر مردم نمیتوانند آنطور که باب عموم است، امور را سروسامان دهند. نباید تصور کرد که مشارکت تنها در مواقع بحرانی ضروری است. بلکه مشارکت مردم در تمامی عرصهها و زمانها، جز لاینفکی از اداره امور است.
اما مشارکت عمومی در اداره امور و از جمله در رفع بحرانها، الزاماتی دارد. یکی از مهمترین این الزامات، اعتماد عمومی است. تا زمانیکه عموم مردم به سیستم حکمرانی و دولتمردان اعتماد کافی نداشته باشند، مشارکت عمومی یا صورت نمیگیرد، یا به نحو موثر انجام نمیشود.
دولتمردان باید این پارادایم ذهنی را بپذیرند که اگر سیل کمکهای مردمی برای زلزله کرمانشاه به جای واریز به حساب نهادهای حمایتی، سر از حساب سلبریتیها درمیآورد، نشان از کم بودن اعتماد عمومی است.
بنابراین جلب اعتماد مردم از طرف دولتمردان چیزی است که به مشارکت مردم کمک میکند و روحیه همدلی را تقویت میکند. مشارکت علاوه بر اعتماد، به آموزش هم نیازمند است.
مشارکت اجتماعی یکی از الزامات شهروند بودن در دنیای مدرن است.
اینکه مشارکت باید چگونه باشد، مصداقهای آن انجام چه کارهایی است، با چه روشهایی میتوان آن را اجرایی کرد، همگی نیازمند به آموزش عموم مردم و آگاهی آنها بستگی دارد. اگر جوانان تهرانی به فراخوان شهردار تهران در مورد تکان دادن درختان پایتخت، واکنش چندانی نشان نمیدهند، یکی از دلایل مهم آن عدم آموزش شهروندان است.
اگرچه در امر مشارکت مردم، اعتماد حرف اول را میزند. اما افراد نیز باید بپذیرند که مشارکت اجتماعی -آن هم از نوع جدیدش- یکی از الزامات شهروند بودن در دنیای مدرن است.
شهروندان باید بپذیرند اگر در زمان جنگ رفتن به جبههها واجب بود، امروزه هم شرکت در اداره شهر و کشور، واجب است. هرچند باز هم باید تاکید کرد که مشارکت مردم در اداره کشور به سبک زمان جنگ، نیازمند اعتمادسازی به همان سبک است.
نظرات