ارزش برند رسانههای قدیمی در حال آب رفتن است
از نگاه آرش محبی، دلایل رونق و اقبال جهانی برندسازی، گسترش و تنوع در فضای رقابتی و تغییرات بطئی در مخاطب، مشتری، مصرف کننده رای دهنده یا در مجموع همان گروه هدف است.
به تازگی اولین کتاب برندسازی رسانه در ایران با عنوان برند رسانه اثر آرش محبی توسط دفتر مطالعات و برنامهریزی رسانههای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شده است.
به بهانه انتشار این اثر با آرش محبی،سردبیر و مدیرمسوول فصلنامه راهبرد ارتباطات درباره موضوع و همچنین بعضی نکات مطرح شده در کتاب برند رسانه به گفتگو نشستیم. بخشی از این گفتگو به ضرورت برندسازی رسانه در ایران و اثبات رقابتی بودن فضای کسب و کار رسانه به عنوان پیش نیاز برندسازی اختصاص داشت و بخش دیگری از آن به تاثیر شبکههای اجتماعی بر برندسازی رسانه.
محبی در این گفتگو به ۵ دلیل برای رقابتی بودن فضای کسب و کار رسانه در ایران اشاره کرد. او همچنین به واکاوی نگاههای منفی و مثبت درباره تاثیر شبکههای اجتماعی بر کار رسانهها پرداخت و گفت: نگاه منفی و عدم انطباق با تحولات ناشی از تاثیر شبکههای اجتماعی برای برندهای قدیمی رسانه در ایران هزینهزا بوده است.
ابتدا درباره انگیزهها و زمینههای نگارش کتاب برندسازی رسانه در ایران بگویید؟
به طور کلی اگر بخواهم رونق برندسازی و دلایل اقبال جهانی به آن را در چند عبارت خلاصه کنم به گسترش و تنوع در فضای رقابتی و تغییرات بطئی در مخاطب، مشتری، مصرف کننده رایدهنده یا در مجموع همان گروه هدف اشاره میکنم.
این دگرگونیها دلایلی از جمله تحول در حوزه تکنولوژی دارد که در نهایت سبب شدهاند برندسازی به عنوان چارچوبی مرجح برای بازاریابی، رقابت و مدیریت مورد توجه قرار بگیرد. برندسازی به لحاظ تاریخی ابتدا در حوزه تجاری توانست کفایت خودش را بروز دهد و با نزدیک شدن به اواخر قرن گذشته میلادی و شروع قرن جدید این چارچوب و دانش در سایر حوزهها از جمله سیاست و فرهنگ هم مورد توجه قرار گرفت و دستاوردهایی در این حوزهها هم داشت.
در حوزه رسانه اما با توجه به تغییراتی که در محیط کلان و خرد رسانهها از جمله فضای رقابتی و دگرگونی مخاطب پیش آمده و مسائلی که سازمانهای رسانهای با آن دست و پنچه نرم میکنند؛ برندسازی از ضرورت و اهمیت بالایی برخوردار است و پاسخی برای حل یا توضیح مسائل امروز رسانهها به دست میدهد.
از طرفی برندسازی رسانه دانش نوپا اما در حال رشدی است به آن نشان که آثار منتشر شده در این حوزه به صورت آثار پژوهشی کتاب و مقاله چه در سطح جهانی و چه در سطح داخل کشور نسبت به سایر حوزههای برندسازی به نسبت کمتر است.
هدف از انتشار کتاب برند رسانه این است که فعالان عرصه رسانه در سطوح مختلف با این دانش و چارچوبهای آن آشنا شوند و در مراحل بعدی با تاثیر گرفتن از آموزههای برندسازی و اجرایی شدن این آموزهها فضای کسب و کار رسانهها در ایران بهبود پیدا کند.
به اهمیت برندسازی در فضای رقابتی اشاره کردید اما شرایط کشور ما در حوزه اقتصادی و… از جمله در حوزه رسانه چندان رقابتی نیست. چطور میتوان در یک فضای نه چندان رقابتی از اهمیت برندسازی رسانه صحبت کرد؟
بله، واقعیت این است که برندسازی در فضای رقابتی و در جایی که انتخاب یکی از میان دیگران، اعتماد و اطمینان و کاهش ریسک انتخاب مطرح میشود، بیشتر رونق میگیرد.
ویژگی کلی حاکم بر فضای اقتصاد ما غیررقابتی بودن و پررنگ بودن بخش دولتی یا مجموعههای به تعبیر رسانهها خصولتی است و به همین دلیل در عمل نوعی بی نیازی و دست بالا نگاه ویترینی و غیر استراتژیک در بسیاری از حوزهها به برندسازی وجود دارد.
رسانه داری ایرانی تا چند سال پیش یک فضای غیررقابتی و قابل کنترل با محوریت صدا و سیما داشت اما امروز این شرایط دستخوش تغییر شده و به جرات میتوانم بگویم رسانه، رقابتیترین حوزه کاری در ایران از جهت حضور انواع رسانهها با منشاء داخلی و خارجی در سبد اطلاع رسانی مردم است.
البته رقابتی شدن فضای رسانه در ایران یک تصمیم کلان داخلی نبوده است. این فضای رقابتی به واسطه گسترش تکنولوژیهای ارتباطی از بیرون تحمیلی شده و رسانهداری ایرانی به یک فضای رقابتی ناخواسته دچار است؛ رقابتی که در بیشتر حوزههای صنعتی ما وجود ندارد و سیستم متمرکز به هر نحوی مانع شکلگیری آن شده است.
البته در حوزه رسانه هم تلاشهایی شده است؛ صدا و سیما به گسترش شبکهها تلویزیونی پرداخت و امروز هم بحث تلویزیون اینترنتی با محوریت صدا و سیما پیگیری میشود یا بعضی شبکههای اجتماعی داخلی با نظارت همین سازمان شکل گرفتند اما این مدل کنترلی سایپا- ایران خودرو که در حوزه صنعت خودرو جواب داده و رقابت پذیری آن را به نفع سیستم متمرکز کنترل کرده در کنترل رقابت حوزه رسانه به علت ماهیت متفاوت این حوزه و دگرگونیها کارایی ندارد و امروز فضای رقابتی سنگینی بر این حوزه حاکم است که ضرورت برندسازی از رسانههای داخلی با هدف وجود منابع معتبر رسانهای در کانال استراتژیک اطلاع رسانی در داخل را گوشزد میکند.
ببینید اگر سطح و تنوع فضای رقابتی فضای رقابتی امروز درحوزه رسانه همان سطح و تنوع دهههای ۶۰ و ۷۰ و حتی اوایل ۸۰ بود، صدا و سیما به سادگی میتوانست از برنامه ۹۰ و عادل فردوسی پور چشمپوشی کند اما تهدید رسانهها و برنامههای جایگزین به ویژه از آن سوی مرزها این کار را برای مدیران این سازمان سخت کرده است و در نهایت میبینید که برنامه ۹۰ فرصت ادامه حیات مییابد.
رقابتی بودن فضای رسانه در ایران حکم قضیه کبری را برای استدلال شما درباره ضرورت برندسازی پیدا کرد. درست است که تنوع رسانههای داخلی و خارجی و آفلاین و آنلاین زیاد شده اما چطور میشود این رقابت را شفافتر و بر پایه شاخصهای مشخص توضیح داد و توصیف کرد؟
با مدلهای مختلفی میتوان فضا را توصیف کرد که یکی از آنها مدل مایکل پورتر برای توضیح میزان رقابت در فضای صنایع مختلف است که در تحلیل حوزه رسانه هم کاربرد دارد.
پورتر از این مدل برای میزان جذابیت ورود به یک صنعت استفاده میکند و بر این باور بود که سود ناشی از فعالیت در یک صنعت به ۵ عامل وابسته است. با این فرض که صدا و سیما رهبر پیشین بازار رسانه و اطلاع رسانی در ایران بوده و بر اساس ۵ عامل پورتر میتوانیم فضای رقابتی امروز را و تغییرات پیش آمده نسبت به گذشته را تحلیل کنیم.
اولین عامل کالای جایگزین است به این معنا که هر چه در صنعت میزان کالای جایگزین یعنی کالای مشابه به لحاظ قیمت و کیفیت عملکرد بیشتر باشد آنگاه فضای رقابتی سنگینتری بر آن حاکم است. امروز برای صدا و سیما انواع رسانههای جایگزین در حوزههای اطلاع رسانی و سرگرمی و… وجود دارد.
دومین عامل تعداد عرضهکنندگان است. امروز تعداد قابل توجهی عرضهکننده محتوا با محصولات متمایز و هزینه کمتر نسبت به صدا و سیما در حال فعالیت هستند که رقابتی بودن این فضا را نشان میدهد.
عامل سوم قدرت انتخاب مخاطب است که به دلیل تنوع بالا رسانه، هزینه پایین جایگزینی یک رسانه ولو با پرداخت پول برای فیلترشکن و دسترسی به شبکههای اجتماعی و همچنین سهل بودن نسبی استفاده از شبکههای اجتماعی و سایر رسانههای جایگزین، مخاطب قدرت انتخاب بالایی نسبت به گذشته دارد.
عامل چهارم امکان ورود رقبای جدید به حوزه فعالیت است که به دلیل نیاز کم به سرمایه اولیه به ویژه در حوزه شبکههای اجتماعی و رسانههای آنلاین و همچنین تنوع کانال عرضه محتوا در این رسانهها و ماهوارهها امکان ورود به حوزه اطلاع رسانی فراهم است از طرف دیگر زمان کمی برای آموزش و فعال شدن در حوزه شبکههای اجتماعی وجود دارد و این عامل هم به تنوع کانال اطلاع رسانی و رقابتیتر شدن این فضا دامن زده است.
عامل پنجم قدرت رقبای فعلی در بازار رسانه ایران است. هر چه رقبا قدرت بیشتری از نظر هزینه کردن، امکانات و سرمایهها داشته باشند، بازار رقابتیتر میشود. واقعیت این است که امروز صدا و سیما از این جهت رقیبان بزرگی در شبکههای ماهوارهای دارد و حتی با تعریف و تخصیص گسترده این عامل میتوان فضای رقابتی صدا و سیما با شبکههای اجتماعی را بر پایه عامل قدرت رقبای فعلی از مناظر دیگر هم تحلیل کرد.
در بخشی از فصل اول کتاب برندسازی رسانه اشاره کردید که فضای رانتی یکی از موانع برندسازی رسانه در ایران است و اکنون میگویید فضای رسانه در ایران رقابتی است و مستعد برندسازی. بین این دو گزاره تناقض وجود دارد.
تناقض وجود ندارد. من در کتاب اشاره کردم که بعضی رسانههای داخلی زیر تاثیر عامل رانت نیازی به برندسازی نمیبینند اما این به معنای نفی ضرورت برندسازی در فضای رسانهای کشور نیست. در واقع من در آن بخش کتاب مانع را توصیف کردهام و ضرورت را رد نکردهام.
واقعیت این است رسانهای که بر پایه تفکر رانتی اداره میشود نیازی به برندسازی و توجه به ظرایف آن از جمله درک عمیق از نیازهای مخاطب ندارد. تفکر رانتی نمیتواند نگاه بلند مدت داشته باشد که اتفاقاً در برندسازی یک اصل و قانون مهم است. به هرحال وجود این تفکر در برخی مدیران رسانه به معنای نفی فضای رقابتی و ضرورت برندسازی از رسانهها در کشور نیست.
به شرایط صدا و سیما در فضای جدید تا حدی اشاره شد. شرایط سایر رسانهها را در این فضای رقابتی در ارتباط با موضوع برندسازی رسانه چطور ارزیابی میکنید؟
بعضی رسانههای قدیمی ما نامی شناخته شده دارند و زمانی هم اعتبار خوبی در بخشهای مختلفی از جامعه داشتند. امروز اما شاهد از دست رفتن ارزش برند شکل گرفته برای این رسانهها هستیم که جای تاسف دارد.
به نظرم من مدیران روزنامههایی مانند اطلاعات، کیهان یا همشهری نسبت به ارزش برند این رسانهها حساسیت لازم را ندارند. این ارزش سرمایه رفتاری و نگرشی است که یک رسانه به علت فعالیت مستمر، با کیفیت و در مجموع به خاطر معنا و کارکردی در ذهن و قلب مخاطب پیدا میکند.
ایجاد، حفظ و گسترش این ارزش از وظایف مدیر یک رسانه است و رسانههایی که اشاره کردم و امثال آنها این سرمایه را داشتند یا هنوز دارند اما به دلایل مختلف و به ویژه در سطح مدیران ارشد این رسانهها از این سرمایه غفلت میشود.
شما مورد اخیر واگذاری مجلات همشهری را نگاه کنید. فارغ از همه حواشی این واگذاری و نظرات له و علیه آن اما نکته مهم این بود که در قرارداد پیمانکار جدید ارزش برند همشهری هیچ جایگاهی نداشت در حالی که در قرادادهای مشابه چه در حوزه رسانه و چه در حوزه تجاری این ارزش مهمترین یا یکی از مهمترین سرمایههایی است که در نظر گرفته میشود.
این همان غفلتی است که اشاره کردم و در میان رسانههای قدیمی کشور بیماری مسری است. البته این دیدگاه هم وجود دارد که برندهایی مانند همشهری، اطلاعات و کیهان با سرمایه دولتی و نهادی مانند شهرداری شکل گرفتند و این منشاء مانع اهمیت یافتن ارزش ویژه برند و حفظ و گسترش آن است که البته من با این دیدگاه مخالفم.
رسانهای مانند الجزیره یا بی بی سی هم شرایط مشابهای دارند. به هرحال نه همه هزینه بی بی سی که بخشی از آن همیشه منشاء دولتی داشته است اما برندمحوری در تفکر مدیریت این رسانه به وضوح دیده میشود. به نظر من مشکل اصلی در تفکر رانتی ریشه دارد نه لزوما منشاء شکلگیری این رسانهها. هر چند که این منشاء می تواند تاثیرگذار هم باشد.
نتیجه اینکه که در فضای جدید ارزش برند رسانههای قدیمی هم در حال آب رفتن است اما کمتر کسی به این ضایعه توجه دارد. از طرفی امکان احیاء برند بر اساس شرایط و تغییرات هم یک بازه زمانی دارد و پس از پایان این مهلت، سرنوشت برندهای غافل از تغییرات به گورستان برندها ختم میشود.
در بخشی از کتاب به طور کوتاه موضوع تاثیر گسترش شبکههای اجتماعی در برندسازی رسانه و به طور کلی فضای کاری رسانهها اشاره شده است. به نظر میرسد موضوع اهمیت دست کم یک فصل را داشت. دامنه این تاثیر به کجا خواهد رسید؟
موضوع شبکههای اجتماعی و برندسازی به طور کلی یکی از مسائل روز دانش برند است یا به تعبیر دقیقتر یکی از چالشهای این دانش است.
این بحث درباره کسب و کار رسانهها از جمله برندسازی رسانه ابعاد مختلفی دارد. مهمترین صورت بندی آن در فضای رسانهای کشور ما یک دو قطبی له یا علیه فعالیت رسانهای در شبکههای اجتماعی است.
در قطب منفی برخی روزنامهنگاران قدیمی قرار دارند که به طور کلی نگاه مثبتی به موضوع ندارند و فعالیتهای رسانهای در شبکههای اجتماعی را با تعابیری همچون بلبشوی فضای مجازی توصیف میکنند یا در برابر آن از ضرورت بازگشت به روزنامهنگاری میگویند و نوعی نگاه مفرط استعلایی دارند.
در قطب مثبت هم یک نگاه حداکثری به فعالیت رسانهای در شبکههای اجتماعی وجود دارد که میگوید همه ابعاد اطلاع رسانی و کار رسانهای باید با استانداردهای این فضا منطبق شود و نگاهی کاهنده و استغنایی به فعالیت حرفهای رسانهای دارند. البته از نظر من مشکل اصلی در قطب منفی قرار دارد زیرا معتقدم قطب مثبت به مرور تعدیل میشود و روزنامه نگاری حرفهای و منابع معتبر رسانهای با توجه به آسیب شناسی شبکههای اجتماعی از جمله روایج فیک نیوز که در خلاء حضو این روزنامه نگاری و منابع معتبر اتفاق میافتد، ارزش و اهمیت خودش را بازخواهد یافت.
به هرحال تجربه جامعه از آسیبهای اطلاع رسانی غیرحرفهای در پرتو افزایش سواد رسانهای در حال افزایش است و از طرفی یکی از ضرورتهای فعالیت رسانهای حرفهای در شبکههای اجتماعی از همین مشکلات ناشی میشود و در نهایت خوش بینی مفرط درباره بی نیازی به رسانههای حرفهای با وجود شبکه هایاجتماعی جای خودش را به واقعیتهایی مانند این خواهد داد که روزنامهنگاری و اطلاع رسانی امری حرفهای با دانش و مهارتهای ویژه خودش است.
حاملان قطب منفی اما با درک نادرستی که از تغییرات دارند یا با ناتوانی در انطباق با این فضا در حال تحمیل هزینه سنگینی به خودشان، رسانههای قدیمی و در مجموع به فرایند اطلاع رسانی در کشور هستند.
اشاره قبلی من به از دست رفتن ارزش برند رسانههای قدیمی در قالب تحلیل عملکرد همین حاملان قطب منفی هم قابل فهم است. البته ممکن است کسانی که در این قطب قرار دارند به لحاظ نظری تغییرات ناشی از شبکههای اجتماعی در کار رسانهها را پذیرفته باشند اما در عمل بر اساس الگوهای گذشته عمل کنند.
یک نکته جالب دیگر هم وجود دارد. دست کم تا جایی که من به طور شخصی احصاء کردم بیشترین افرادی که در قطب منفی قرار دارند، دانش آموخته رشته ارتباطات نیستند.
شما ببینید حتی نامیترین روزنامه نگاران و سردبیران کشور که به نوعی منتقد ارتدوکسی تاثیر فعلی شبکههای اجتماعی بر کار رسانهها و اطلاع رسانی هستند یا آن دسته از افرادی که بر مسند قدیمیترین رسانههای کشور قرار دارند و عملکرد آنها به نوعی بر ایستایی این رسانهها و عدم انطباق آنها با فضای جدید تاثیرگذار است، خاستگاهی به غیر از رشته ارتباطات دارند.
البته این به معنای آن نیست که تنها آن دسته از اهالی رسانه که رشته ارتباطات خواندهاند و مثلا با نظریات کاستلز آشنا هستند، موضوع و تاثیر شبکههای اجتماعی بر کار رسانه را به طور کامل درک میکنند.عرض من این است افرادی که با رشته ارتباطات آشنایی بیشتری دارند به موضوع تاثیر شبکه های اجتماعی بر شئون مختلف از جمله رسانه اشراف بشتری دارند و اهمیت آن را بیشتر درک میکنند.
چه نکات مهمی درباره تاثیر شبکههای اجتماعی بر کار رسانهها وجود دارد که از نظر شما حاملان قطبی منفی آن را درک نکردهاند یا نادیده میگیرند یا نمیتوانند در عمل با آن سازگار شوند؟
اجازه بدهید پیش از پاسخ به این پرسش، ارتباط موضوع شبکههای اجتماعی با برندسازی رسانه را در چند جمله روشن کنم. برای رسانه قدیمی برای بازسازی برند و رسانههای جدید برای برندسازی نمیتوانند نسبت به موضوع شبکههای اجتماعی بی تفاوت باشند و دادههای مربوط به این دگرگونی به عنوان یک داده حیاتی در بخش ورودی منتهی به فرایندهای برندسازی و بازسازی برند رسانه مورد نیاز است.
اما در پاسخ به پرسش شما پیش از هرچیزی باید اشاره کنیم ممکن است که در درک تاثیر شبکههای اجتماعی هم دچار سوء تفاهم شویم. این تحول فراتر از پیدایش یک ابزار ارتباطی جدید است.
البته رشته ارتباطات آموخته است که هر تغییری در ابزار و کانال ارتباطی خودش منشاء یک تحول اجتماعی عمیق شده و از طرفی خودش هم متاثر از تحولات دیگری به وجود آمده است. با این درس آموزی از رشته ارتباطات نباید تصور کنیم که شبکههای اجتماعی تنها شان ابزاری دارند.
یکی از مهمترین تاثیرات شبکههای اجتماعی قدرت گرفتن مخاطب درباره مونولوگ رسانههای سنتی است. آنها صاحب قدرت و ابزارند و دوست دارند داستانها و اخبار خودشان را هم منتشر کنند و رسانههای منبری و یکسویه را نمیپسندند.
این تحول کم کم هنجارها و ارزشهای متناسب با خودش را هم خلق میکند که نمیشود از آنها عدول کرد. دیگر نمیتوان به این مخاطب نگاه از بالا و ارشادی داشت. به دست آوردن جایگاه راوی دانای کل برای رسانه ها در شرایط امروز اگر محال نباشد در حدود محال است زیرا پذیرفته نمیشود و مخاطبان میخواهند راوی باشند.
پس در این فضا رسانهها و روزنامه نگارانی که زمانی نقش راوی دانای کل را داشتند یا این تصویر و ماموریت را برای خودشان قائل بودند، دچار نوعی بحران هویت حرفهای میشوند. البته درک کردن این تحول بسیار آسانتر از منطبق شدن با آن است زیرا الگوهای کاری و رفتاری رسانهها و روزنامه نگاران در گذشته و برپایه آموزش های نهادهای موجود شکل گرفته و تغییر آن به سادگی ممکن نیست.
تاثیر دیگر شبکههای اجتماعی در فرایند به دست آمدن اعتبار برای یک رسانه است. در گذشته بیشتر رسانهها بر پایه یک الگوی مشخص صاحب نام و اعتبار می شدند. بیشتر آنها به واسطه داشتن پشتیبانی مالی قوی و تولید محتوا مناسب و استفاده از انواع تبلیغات و ارتباطات نام خودشان را بر سر زبانها میانداختند، به مروز نگرشهای منفی و مثبتی حول آنها انباشته میشد و مخاطبان وفاداری پیدا میکردند اما شبکههای اجتماعی این الگو را بهم زده است.
امروز نگرش مخاطب درباره محتوا و نام رسانه به شدت زیر تاثیر شبکههای اجتماعی قرار دارد و رسانه به سان گذشته نمیتواند درباره خودش نگرشسازی کند و ساخته شدن این نگرش و تداوم همراهی مخاطب با یک رسانه به شدت زیر تاثیر اجتماع مخاطبان است.
بنابراین مسیر به دست آمدن اعتبار برای رسانه هم دچار دگرگونی جدی شده است. اینها دو نمونه از تاثیرات شبکههای اجتماعی بر فعالیت و فضای کسب و کار رسانههاست و البته میتوان به موارد دیگری هم اشاره کرد.
به هرحال فضای اطلاع رسانی و ارتباطاتی شبکههای اجتماعی هم دچار آسیبهای زیادی از جمله کار غیرحرفهای، فیک نیوز و … بوده است و هماهنگی مطلق با این فضا هم دور از منطق کار حرفهای است.
بله نکته کاملا درستی است و من هم به آن اشاره کردم. حرف من این است که ابتدا باید این فضا را درک کرد و پذیرفت و در آن حضور داشت و سپس برای تاثیرگذاری بر آن تلاش کرد و در این مسیر باید انتظار تحولات دیگر و شاید بطئیتری هم داشت زیرا تاثیرگذاری شبکههای اجتماعی بر رسانهها همچنان ادامه خواهد داشت.
به این اوصاف رسانهها در میانه و شاید ابتدای یک دگرگونی همه جانبه هستند که از جهتها و تحولات آتی آن هم درک کاملی ندارند و البته چارهای هم جز همراهی و تلاش برای تاثیرگذاری بر آن ندارند. غفلت و بیتوجهی نسبت به این تحول بدترین انتخابهاست که البته به نظر میرسد بخشی از رسانههای ما این گزینهها را انتخاب کردهاند.
منبع: شفقنا رسانه
نظرات