ماجرای خودکشی پسر ۱۱ ساله بوشهری
از آن زمان که کرونای لعنتی وارد کشور شد همه چیز رنگ و بوی تلخی به خود گرفت به خصوص تحصیل دانشآموزان. آنجا که دانشآموزان مدرسه نرفتند و شد سرآغازی برای دردسرهای والدین به ویژه آن که آموزش مجازی است و نیازمند یک گوشی هوشمند. اما آموزش و پرورش یادش رفته که بسیاری از خانوادهها صورتشان را با سیلی سرخ نگه میدارند و آنقدر توانایی ندارند که برای دلبندشان گوشی هوشمند تهیه کنند.
به گزارش تجارتنیوز ، از آن زمان که کرونای لعنتی وارد کشور شد همه چیز رنگ و بوی تلخی به خود گرفت به خصوص تحصیل دانشآموزان. آنجا که دانشآموزان مدرسه نرفتند و شد سرآغازی برای دردسرهای والدین به ویژه آن که آموزش مجازی است و نیازمند یک گوشی هوشمند. اما آموزش و پرورش یادش رفته که بسیاری از خانوادهها صورتشان را با سیلی سرخ نگه میدارند و آنقدر توانایی ندارند که برای دلبندشان گوشی هوشمند تهیه کنند.
گوشیای که حالا شده بلای جان یک پسر بچه یازده ساله. فقر و نداری پسرک که بیشتر از هر زمان دیگری تو ذوق میخورد باعث شد او به خاطر نداشتن گوشی همراه و محروم بودنش از آموزش مجازی تصمیم بگیرد خودش را بکشد و این کار را هم کرد. حالا هرچقدر آموزش و پرورش تصمیم بگیرد که علت خودکشی این پسر یازده ساله را تکذیب کند در اصل ماجرا فرقی نمیکند چرا که هستند خانوادههایی که از خرید گوشی برای فرزندانشان عاجزند.
کذب است
ماجرا از این قرار است که یک دانشآموز 11 ساله ساکن شهرستان دیّر در جنوب استان بوشهر که در خانوادهای بیبضاعت زندگی میکرد به دلیل نداشتن گوشی همراه و عدم امکان حضور در کلاسهای آنلاین، خود را با طناب حلق آویز کرده است!
اما آموزش و پرورش خودکشی این دانشآموز به دلیل دسترسی نداشتن به تلفن همراه و کلاسهای مجازی را رد کرده و طی اطلاعیهای در این مورد نوشته است:« با توجه به تحقیق و بررسیهای میدانی و جمعآوری مستندات مربوط اعلام میدارد، نامبرده از روز بازگشایی مدارس در ۱۵ شهریور ماه تا روز حادثه بنا به درخواست ولی دانشآموز با توجه به شرایط متاثر از کرونا در مدرسه حضور نداشته و کار آموزشی خود را از طریق شبکه شاد با تلفن همراهی که توسط شخص مدیر مدرسه در فروردینماه ۹۹ به ایشان اهدا شده بود، تا آخرین ساعات روز حادثه در سامانه شاد به صورت فعال و در کلاسهای درس مجازی آنلاین انجام میداده که تمامی مستندات، اعم از فایلهای صوتی، تصویری و تکالیف و تمرینهای درسی دانشآموز در گروه درسی موجود میباشد.
برخی از این مستندات برای تنویر و اطلاع افکار عمومی پیوست میباشد. ضمنا نامبرده جزء دانشآموزان بیبضاعت و کم برخوردار بوده که در سالهای تحصیلی به صورت مکرر مورد حمایت مدرسه و انجمن اولیا و مربیان آموزشگاه بوده است و خانواده نامبرده این موضوع را تایید مینماید.»
آموزش و پرورش خلاف واقع میگوید!
این در حالی است که مادر این پسر یازده ساله که محمد نام دارد در گفتگو با رکنا میگوید: «آموزش وپرورش دروغ میگوید. مدیر مدرسه میگفت میخواهد به محمد و 2 دانشآموز دیگر گوشی تلفن همراه بدهد اما این وعده عملی نشده بود.» رکنا شرح ماجرا را از زبان مادر محمد این گونه مینویسد:« شنبه ظهر بود که مادر محمد برای خرید نان از خانه بیرون رفته بود. پدر مریض محمد و برادر معلولش و دو برادر خردسالش در اتاق محقرشان منتظر مادر بودند و لابد با خودشان فکر میکردند که محمد گوشهای از آشپزخانه نشسته و دارد درس میخواند. مادر که از راه رسید، چندین بار بر در کوفت اما کسی در را باز نمیکرد. پدر از داخل خانه و مادر بیرون در منتظر بودند که محمد به سمت در بدود و تصویر لبخندش در قاب در رو به مادرش پدیدار شود.
انتظار که طولانی شد، پدر از بستر بیماری بلند شد و دوان دوان راه حیاط کوچک را طی کرد. در را که به روی مادر باز کرد، نگاه متحیر و نگران هر دو در حیاط دنبال محمد میگشت اما خبری نبود که نبود. مادر به داخل آشپزخانه سرک کشید. صدای فریادهایش محله را پر کرد و نان از دستش به زمین ریخت. تصویر جسد بیجان پسرک که کبود کف آشپزخانه افتاده بود، کمر او را خم کرد.
پسرم گوشی میخواست
صدای مادر محمد موسوی زاده گرفته است. انگار گلولهای از غم راه گلویش را بسته است. با همان صدای غم زده میگوید:«محمد دانشآموز کلاس پنجم بود. او بچه درسخوان و دانشآموز زرنگی بود.دلش میخواست گوشی هوشمند داشته باشد و بتواند برای معلمش عکس و فیلمهایی را که خواسته میشد بفرستد.اما ما در خانه مان فقط یک گوشی خراب داشتیم که نه فیلمبرداری میکرد و نه میشد با آن ویس فرستاد. همین باعث غم و غصه پسرم شده بود.»
او در ادامه گفت:«همسر من مریض است و یک فرزند معلول هم دارم. در خانههای مردم کار میکنم و زندگی مان را به سختی و با کمک اقوام و مردم شهر میگذرانیم. میخواستم کار کنم و برای محمد گوشی بخرم. او به من میگفت خودم بزرگ میشوم و کار میکنم. اما الان نیاز به یک گوشی یا تبلت داشت که از بقیه بچهها در درس هایش عقب نیفتد که ما هم توان مالی برای خرید آن نداشتیم.»
مادر محمد با همان بغضی که در گلو دارد میگوید:«فکرش را هم نمیکردم که محمد چنین بلایی سر خودش بیاورد. او آخرین شب به من گفت هوس رنگینک کرده است. بعد گفت دلش میخواهد آن شب را در آغوش من بخوابد. نمیدانستم چه در سر دارد و فکر نمیکردم فرزندم با من بیوفایی کند و به خاطر غصه نداشتن گوشی خودش را از بین ببرد.»
در حالی که آموزش و پرورش تکذیبیهای در مورد علت خودکشی محمد صادر کرده و ادعا کرده است مدیر مدرسه محمد به او گوشی داده بوده است، از مادر میپرسیم که آیا مدیر مدرسه محمد به او گوشی داده بوده است؟ او با تعجب نه غلیظی میگوید و ادامه میدهد:«مدیر مدرسه محمد چند بار گفته بود که میخواهد به سه دانشآموز گوشی بدهد اما این اتفاق نیفتاد.هیچ گوشیای در کار نبود و تنها دلیل غصه پسرم که باعث شد این بلا را سر خودش بیاورد همین نداشتن گوشی بود. مدرسه تا به حال هیچ کمک مالیای هم به ما نکرده بود.»
ارائه سند توسط آموزش و پرورش
بعد از انتشار این خبر، اداره آموزش و پرورش بوشهر در اقدامی عجیب اقدام به انتشار اسنادی کرد که نشان میداد محمد در فضای مجازی با معلمش در ارتباط بوده است و این را گواه آن دانست که پسرک گوشی هوشمند در اختیار داشته است.اما بار دیگر مادر محمد این ماجرا را رد و گفت که آنها خجالت میکشیدند از دوستان محمد برای قرض گرفتن گوشی همراه کمک بخواهند.اما گاهی پسرک از روی استیصال از اقوام خود گوشی قرض میکرد تا بتواند راهی برای ارتباط با معلم خود پیدا کند. پسردایی محمد نیز در خصوص پیامهای رد و بدل شده محمد با معلمش به رکنا توضیح داد:«این پیامها با گوشی پسرعموی من به معلم محمد فرستاده شده بود.عادل پسرعموی من یعنی یکی دیگر از پسرداییهای محمد است که محمد چند بار وقتی کنار عادل بود با گوشی او به معلمش پیام میداد.»
۳ میلیون دانشآموز گوشی ندارند
از سوی دیگر به دنبال انتشار خبر خودکشی محمد به دلیل نداشتن گوشی هوشمند که وزارت آموزش و پرورش این ادعا را تکذیب کرد، احمد حسین فلاحی، سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی در گفتگو با سایت خبری مدآرا گفت: «متاسفانه حدود ۳میلیون دانشآموز در کشور وجود دارند که از امکانات سختافزاری شامل گوشی و تبلت برای آموزش مجازی برخوردار نیستند که باید این اینگونه افراد از طریق تلویزیون آموزش ببینند اما متاسفانه در این زمینه کمکاری صورت گرفته و بیشتر دانشآموزان مجبور شدهاند که از برنامه شاد استفاده کنند.»
وی با اشاره به برنامه شاد آموزش و پرورش گفت: «اپلیکیشن شاد به دلیل نبود زیرساختهای مناسب سرعت خوبی ندارد و در برخی موارد ما شاهد این هستیم که مشکلاتی برای بارگذاری فیلم در این برنامه به وجود میآید. بهگونهای که بارگذاری فیلم از سوی معلم به قدری طول میکشد که زمان کلاس به پایان رسیده و دانشآموزان هم میروند.»
فلاحی با اشاره به زیرساختهای آموزشی گفت: «وزیر ارتباطات مدعی است که در ۹۰ درصد روستاها پهنای باند اینترنت توسعه پیدا کرده و به اینترنت دسترسی دارند در صورتی که اصلا اینگونه نیست و میتوان گفت که بالای ۵۰ درصد از روستاها به اینترنت دسترسی ندارند و با مشکل مواجه هستند.»
توضیحات دادستان
با این حال علی یزدانی پور دادستان عمومی و انقلاب دیر گفت: «پرونده حادثه جان باختن دانشآموز پسر 11ساله در دست بررسی است و هنوز علت جان باختن برای ما محرز نشده است.» او بیان کرد: پزشکی قانونی با توجه به اینکه برای بررسی حادثه نیاز به وجود جسد نبوده جواز دفن را صادر کرده و جسد او به خانوادهاش تحویل و خاکسپاری شده است، اما پرونده این حادثه در شعبه بازپرسی دیر باز و در حال بررسی است.»
دلنوشته معلم محمد
خودکشی محمد هرچه که هست احساسات مردم را جریحه دار کرده تا آنجا که معلم سید محمد دل نوشتهای برای او پس از این واقعه تلخ منتشر کرده و نوشته است:« خسته بودم، به خودم گفتم دیگه از تدریس غیر حضوری بدترم داریم؟ روزگار از این سخت ترم هست؟ داشتم عکسای فعالیتای بچهها رو توی گروه (شاد)، از بین پیامها و ویسها جدا میکردم که باهاشون کلیپ بسازم. همینطور که گروه رو زیر و رو میکردم، به پیام سید محمد رسیدم که نوشته بود اجازه گوشی من خرابه، اجازه گوشی من عکس نمیگیره، فیلم ارسال نمیکنه… دیروز آقای مدیر بهم زنگ زد و گفت سید محمد از دنیا رفته. و من الان نشستم پای گروه بدون تدریس، بدون تکلیف… از این به بعد کی وسط تدریس ریاضی بپره و بگه من گوشیم خرابه کی بعد از ویسای روخوانی فارسی بچهها بگه من نمیتونم ویس بذارم کی بعد از کنفرانسای مطالعات بچهها بگه خانم معلم عزیزم من چطوری فیلم ارسال کنم الان کی و چطوری منو آروم کنه الان میفهمم که روزگار از این سخت ترم هست. سختتر از نداشتن گوشی، نداشتن صاحب گوشیه.»
خودکشی در میانه دعوای اتاق و میدان
عصر ایران نیز طی یادداشتی به قلم مصطفی داننده در این خصوص مینویسد: «پسرک 11 ساله بوشهری به خاطر نداشتن موبایل، خودکشی کرده است. الان فکر میکنید سرپرست خانواده این پسر چه حسی دارد؟ قطعا گوشهای نشسته است و به سر میزند که چرا نتوانسته است برای فرزندش یک گوشی هوشمند تهیه کند. آموزش و پرورش بوشهر میگوید که مدیر مدرسه یک گوشی به پسرک داده است و او در سیستم شاد حضور داشته است و مادر این پسر میگوید« مدیر مدرسه میگفت میخواهد به محمد و 2 دانشآموز دیگر گوشی تلفن همراه بدهد اما این وعده عملی نشده بود.» استدلال آموزش و پرورش اگر راست باشد باز هم در اصل ماجرا فرقی نمیکند. خیلی از خانوادهها توان خرید یک گوشی هوشمند را ندارند. قیمت تلفنهای هوشمند، سر به فلک میزند و ارزانترین آنها به اندازه حقوق یک ماه یک سرپرست خانواده است. پدر یا مادری که خرج خانواده را میدهد باید چه کند؟ حقوق یک ماه زندگیاش را بگذارد برای خرید یک گوشی یا تبلت؟ پسر 11 ساله نمیفهمد که دلار 31 هزار تومانی یعنی چه. او که نمیداند تورم چه بلایی سر زندگی خانوادهاش آورده است. پسر یا دختر بینوا، میبیند که همکلاسیهایش گوشی هوشمند دارند یا حداقل یکی از اعضای خانواده موبایلی دارد که بتوانند به سیستم شاد وصل شوند. اینها را میبیند وبه پدر یا مادرش میگوید که گوشی هوشمند میخواهد. آنها هم با حالت شرمندگی جواب منفی به او میدهند و وعده فردا و فرداها را میدهند. بچه سرشکسته میشود از این همه نداری و سرپرست خانواده خجل از این همه ناتوانی. چندی پیش رئیس پلیس تهران گفت:«۵۰درصد سارقانی که در سه ماه گذشته دستگیر شدند، هیچ سابقهای نداشتند و بار اولی است که به این اتهام دستگیر شدهاند.» این افراد چرا به فکر دزدی افتادهاند؟ درآمدشان کفاف زندگی را نمیدهد. آنها نمیتوانند درخواستهای خانوادهشان را برآورده کنند. به هر دری میزنند، نمیشود که نمیشود. دلاری که هر روز بالاتر میرود و سفرهای که هر روز کوچکتر میشود. تورم و گرانی جامعه را تبدیل به دو بخش کرده است؛ ندارها و داراها. برخی آنقدر دارند که نمیدانند پول خود را چگونه خرج کنند و بخش بزرگی از جامعه هیچ ندارند که خرج کنند. صدای خُرد شدن استخوان طبقه ندارها به وضوح قابل شنیدن است. عرق شرمندگی سرپرست خانواده قابل دیدن است و البته برخی همچنان نمیخواهند بشنوند و ببینند. آنها فکر دعوای سیاسی خود هستند. وقتی برای مردم ندارند و به دعوای اتاق و میدان مشغول هستند. کاش میشد با حرف زدن، شغل ایجاد کرد و درد مردم را دوا کرد. واقعا اگر میشد با وعده دادن، انرژی تولید کرد، ایران در رتبه نخست تولید انرژی بود. فکری به حال مردم کنید. دیگر توانی در بدن نیمه جان این مردم نمانده است. هرچقدر میدوند، نمیرسند. سرپرست خانواده بازنشسته شده است اما مجبور است دوباره و دوباره کار کند تا شرمنده نباشد.این روزها پدران و مادران ایرانی، حس شرمندگی را خوب درک میکنند. حسی که بعد از هر جواب «نه» که به درخواستهای فرزندانشان میدهند به سراغشان میآید.کاش یکی از آنهایی که از پشت تریبون به هم میپرند، خود را برای یک شب جای این افراد میگذاشتند و میدیدند چگونه میشود با حقوق 2میلیونی در عصر کرونا و دلار 31هزار تومانی زندگی کرد.»
منبع: آفتاب یزد
نظرات