خبر فوری:

فونیکس - هدر اخبار
کد مطلب: ۱۶۰۶۵۱

پولم به کولیوس می‌رسد یا داستر؛ مساله این نیست!

پولم به کولیوس می‌رسد یا داستر؛ مساله این نیست!

سال‌ها برای فروش محصولات بی‌کیفیت داخلی و به بهانه حمایت از تولید ملی، طیف قیمتی اجازه ورود محصول باکیفیت خارجی را به سبد قیمت محصولات مشابه داخلی نمی‌دهد. به همین دلیل مصرف‌کننده ایرانی می‌ماند که توی صف پاترول و پراید بایستند یا محصول خارجی را به قیمت محیرالعقول تهیه کند.

فرید حسینیان تهرانی: سال‌های دهه شصت و هفتاد را همه به خوبی یاد دارند که وقتی شرکت پارس‌خودرو برای فروش پاترول آگهی می‌داد کسانی که دستشان به دهانشان می‌رسید، شبانه صف می‌بستند.

به گزارش تجارت‌نیوز، این رفتار اقتصادی ایرانی‌ها نه از سر آزادی انتخاب یا تخصیص بهینه درآمد که از جبر زمانه بود‌؛ لوکس‌ترین ماشین تولید داخل همان پاترول خشک و خشن بود که سال‌ها از تولید جهانی‌اش می‌گذشت. گویا این که بعدها همین رفتار اقتصادی در مورد پراید و پژو هم از ما سر زد.

اکنون بعد از گذشت این‌همه سال و ورود برندهای مختلف، هنوز بازار، بازار آزاد واقعی نیست و نقش دولت در اقتصاد دیدنی است و در حقیقت اقتصاد ایران بلاتکلیف بین اقتصاد متکی بر بازار رقابتی و اقتصاد دولتی، گاهی به نعل می‌زند و گاهی به میخ! دولت در عین اینکه داعیه حمایت از تولید ملی را دارد، تیشه به ریشه مصرف‌کننده ملی می‌زند.

برای فروش محصولات بی‌کیفیت داخلی، به بهانه حمایت از تولید ملی، طیف قیمتی این محصولات را بسته و اجازه ورود محصول باکیفیت خارجی را به سبد قیمت محصولات مشابه داخلی نمی‌دهد. بنابراین دوباره مصرف‌کننده ایرانی می‌ماند که توی صف پاترول و پراید بایستند یا محصول خارجی را به قیمت محیرالعقول تهیه کند.

پیر پسر عضلانی

دلم به مگانمان خوش بود. زیاد کار نکرده بود که از رفیقم خریدم. ایده‌آلم نبود ولی نمی‌شد از خیر ماشین به این تمیزی هم گذشت. زانتیا را فروختم و وامی رویش گذاشتم و مگان را به نام زدم. بعد از زانتیا مگان هم مدرن‌تر به نظر می‌رسید هم امن‌تر، اما تنگ‌تر هم به ایضا. فرمان برقی هیولایی داشت که ماشین‌های چند سطح بالاتر هم‌نسلش هم به خواب نمی‌دیدند و ترمزهایی که تانک را سر جایش نگه می‌داشتن اما جان درست و حسابی نداشت؛ داشت ولی نه مدل 1600 دنده‌ای، اتومات دوهزارش بی‌نقص بود گویا.

به هر‌حال چند سالی سر کردیم با این پسرک عضلانی خوش‌تیپ تا کم‌کم کار به خرج‌ها مصرفی و تعمیرات معمولی رسید. مثلا زهی بشکند یا گلگیری ترک بخورد یا نیاز به قلاب پرده پیدا کند یا مخزن اگزوز سوراخ شود یا… چشم تان روز بد نبیند؛ همه‌چیز به قیمت خون پدرشان آن‌هم به سختی پیدا می‌شد. درواقع خون پدر مدیران دولتی که وقتی این ماشین را وارد ایران کردند و به مونتاژ آن همت گماشتند (!) دست‌کم دو تا قرارداد خارجی و داخلی تامین 10 ساله نبستند که دارنده مگان‌ وامانده و حیران، توی گل نماند. این شد که پروژه تعویض اُتول کلید خورد!

تمام مردان رئیس‌جمهور

درست مثل نیکسن که با این‌که به ریاست جمهوری رسید بعد از افتضاح واترگیت کسی برایش باقی نمانده بود، ما هم با این‌که خیال می‌کردیم دل به دریا زده‌ایم و رنج 100 میلیون تومان (که دو برابر قیمت مگان بود) را برای خرید ماشین جدید انتخاب کرده‌ایم، در کمال ناباوری دیدیم که همه گزینه‌هایمان توزرد (توسرخ) یا همان چینی از آب در آمدند! با توجه به اینکه خودروی چینی نمی‌خواستیم بخریم یا اگر می‌خواستم بخریم بقیه نمی‌خواستند ما بخریم یا اگر بقیه هم راضی می‌شدند بخریم همه توی کوچه و خیابان و سایه و همسایه با افسوس به ما نگاه می‌کردند، پس نهایتا عطای چینی را به لقایش بخشیدیم.

در واقع این مسئولیت خطیر به همسرم سپرده شد تا هر وقت من ذوق کردم از دیدن یک جک اس‌فایو اتومات یا هایمای اتاق جدید توربو یا شرایط خوب فروش تیگو فایو خیلی مصر و سِور بگوید «نه حرفش را هم نزن!» این شد که ما ماندیم و یک مدل داستر نیمه‌فول و سراتوی فول آپشن سایپا و چند مدل ماشین دست‌دوم که دلمان نبود سراغشان برویم؛ می‌خواستیم ماشین بوی نویی بدهد و از اول مال خودمان باشد و پوستش را خودمان بکنیم و سوارش شویم. و آخر سر ماشین لیزینگی.

عقلمان به گوشمان است

این‌که می‌گویند آدم عقلش به چشمش است شاید آن‌قدر‌ها بد نباشد که عقلش به گوشش باشد؛ دست‌کم در مورد خرید ماشین عقلی که تابع چشم است مقتضیات زیبایی‌شناختی را لحاظ می‌کند. این دهن‌بینی و چشم‌هم‌چشمی باعث می‌شود که کسانی با پول‌ها اندازه ما بروند سراغ قسط‌های مبسوطی تا چند سال دیگر ماشینی 100 تومانی را به قیمت پورشه سوار شوند.

در دیگر سوی، مارکتینگ هیچ عکس‌العمل منصفانه‌ای نسبت به این رفتار اقتصادی احساساتی ایرانی‌ها نشان نمی‌دهد، مثلا با وجود اینکه کالای چینی منفور است می‌بینی که شرایط خریدش محدود می‌شود، قیمتش بالا می‌رود و مدل‌ها گران‌قیمتی می‌آورد که با آن پول می‌شود کلاس‌های متوسط به بالای برندهای معتبری مثل تویوتا را خرید! اما در کمال نا‌باوری آن محصولات فروخته می‌شود و هیچ‌کس هم عین خیالش نیست.

دولت در حاشیه امن فروش خود فرو رفته و تا وقتی کسی در قلمرو قیمتی محصولات او قدرت رقابت نداشته باشد کاری به کار هیچ برندی ندارد حتی اگر مثلا سورنتو را به سیصد میلیون تومان به بشر قالب کنند. ولی برای اینکه مارکتینگ در بازار ایران بیش این هم مضحک شود، سوزوکی ویتارا هم با قیمت حدود 150 میلیون تومان عرضه می‌شود که در ژاپن احتمالا در موزه ماشین‌های عتیقه نگهداری می‌شود.

برادر بی‌ادعای فرنگی

ماشین را که آگهی کردم برای گروهی در تلگرام فرستادم که دوستانی داخل و خارج‌نشین گرفتارش بودند. یکی از رفقای لندن‌نشین گفت من خریدارم؛ نمک ریخته بود و پاسخ شنید از من که می‌خوری یا بپیچم!؟ دردسرتان ندهم گپ و گفتی گل انداخت و او درآمد که می‌دانی نوی این پیرپسر تو آن هم کروک و فلان و بیسارش چند به هم می‌رسد در لندن؟ گفتم بگو! گفت 13 هزار پوند ناقابل یعنی یک چیزی حدود همینی که تو گذاشته‌ای!

نکته مهم این بود که هیچ‌کس از تهران سراغ ماشین نمی‌آمد. اغلب متقاضیان شهرستانی بودند. انگار تهرانی‌ها کمی رفتار اقتصادی عقلایی‌تری نشان می‌دادند و توی این رنج قیمت ماشین سطح پایین‌تر ولی نوتری را انتخاب می‌کردند. یک جوری تئوری جذابیت قوم مرکزی در کشورهای در‌حال‌توسعه به ذهن می‌آمد.

طوری‌که اگر رفتار اقتصادی شهرنشین‌ها را تابلو و نمایه‌ای از اخلاق ملی فرض می‌شود امید داشت که همه ما روزی معقول‌تر رفتار کنیم و این ماشین‌ها دست دوم کهنه را چنین قیمت کاذبی نبخشیم. تقاضا که نباشد عرضه هم نخواهد بود و خودرو کارکرد سرمایه‌ای‌ خود را از دست می‌دهد و هر پول مفتی پایش پرداخت نمی‌شود و بازار کلاشی دلالان و سودجویی بی‌لجام نمایندگی‌های خارجی و بنجل‌فروش‌ها داخلی به مرور تخته می‌شود.

کولیوس یا داستر؛ مساله این نیست!

دست آخر انتخاب‌ها شد همان که گفتم یعنی داستر یا سراتوی سایپا. حالا چرا حرف داستر یا کولیوس پیش آمد؟! گفتیم برویم سری به نمایندگی رنو بزنیم و با وجود دلگیری از شکل و شمایل و امکانات داستر یک چیزی توی ناصیه‌اش ببینیم که مهرش به دلمان بیفتد.

چشمتان روز بد نبیند؛ پایمان را توی نمایندگی گذاشته نگذاشته، چشممان به جمال کولیوس روشن شد؛ همین‌طور که زیرچشمی حواسمان به کولیوس بود، سوار داستر شدیم و ناخودآگاه امکانات و سروشکل این دو شاسی‌بلند بی‌ربط هم‌برند را توی ذهن مقایسه کردیم. هرچه کردیم مهر این شاسی‌بلند بدوی به دلمان ننشست که ننشست. به خانه آمدیم و کلی فیلم تست درایو و نقدهای مثبت در مورد داستر خواندم و خواندیم افاقه نکرد.

ما کولیوس را دیده بودیم و به قول دانیل کانمن نباید از خریدار توقع رفتار عقلایی داشته باشید که صرفا بر اساس صرفه و صلاح و پول توی جیب و نیاز خود خرید کند. آن هم خریدار جوزده و آرزوبه‌دل ایرانی که با انتخاب‌های اندک و قیمت‌های بی‌قاعده پی خرید ماشین رویاهایش است. همین است که حالا خدمت شما هستیم و هنوز بین داستر غارنشین و آن دون‌ژوان پا به سن گذاشته، سراتوی سایپا، مانده‌ایم پا در هوا!

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.