فرجام برجام، آینده صلح و ثبات جهان
*این نوشتار با راهنمایی و همکاری وحید وحیدی مطلق، دبیر کل فدراسیون جهانی آیندهپژوهی تهیه شده است.
تبارشناسی ترامپ
بالاخره بعد از ماهها اضطرار و اضطراب ساختگی، دولت ترامپ در 15 اردیبهشت ماه سال 1397 خروج خود را از برجام اعلام کرد، پس از این اقدام ضدمشترک، مواضع مخالفان و موافقان تصمیم ترامپ، تیتر اول خبرگزاریها و تریبونهای ایران و جهان بوده است. نظرات در مورد شخصیت ترامپ تا حدی است که عدهای وی را یک احمق و دیوانه و برخی وی را سیاستمداری تاجر مسلک میدانند. اما ترامپ، رئیس جمهوری است که توانسته بدون تایید دو حزب رسمی آمریکا (دموکرات و جمهوریخواه) بر مسند ریاست جمهوری تکیه بزند.
جهان در حال حاضر بر پاشنه بازگشت به سیاستهای ملیگرایی و منفعتطلبی فردی میچرخد، یک جریان استقلال طلب در انگلیس، دو حزب معروف کارگر و محافظه کار را در موضوع خروج از اتحادیه اروپا شکست میدهد و ایمانوئل مکرون در قامت حزب سوم و نوآفرین فرانسه به پیروزی غیرقابل باوری میرسد.
بررسی ساختاری این شگفتیسازها نیازمند واکاوی علل ریشهای وقوع آنها است. در نگاهی عمیقتر به ابرروند و ابررویدادهای جهان، میتوان پایان اقتصاد فیزیکی و مبتنی بر وزن را به روشنی دید، آیندهای که نیروی پیشران آن اقتصاد دیجیتال و کسبوکارهای بدون وزن است.
ترامپ بیشک آخرین مدافع اقتصاد فیزیکی در آمریکا است و عمده رایدهندگان او میانسالهای 50-40 سالهای بودند که با ظهور اقتصاد دیجیتال مدت طولانی بیکار شده بودند و با رویای دوران جوانی خود گذران عمر میکنند.
ترامپ از معدود روسای جمهور آمریکا است که به عمده وعدههای انتخاباتی خود عمل نموده است، او در راستای احیای اقتصاد سنتی و صنایع نفتی، از پیمان محیط زیست پاریس خارج شد و همچنین معاهده فرا اقیانوسیه را که بزرگترین سهم تجارت جهان را در قلمرو خود داشت، به زیر کشید.
وی در اعتراض به هزینههای نظامی آمریکا برای سرنگونی صدام ، نیم تریلیون دلار به عربستان تسلیحات جنگی فروخت و به دلیل عدم تناسب منافع اقتصادی خود در قیاس با هزینههای نظامی آمریکا در برقراری امنیت تجارت جهانی، وضع تعرفههای واردات بر صادرات اروپا و چین را در دستور کار قرار داده است.
فرجام برجام
با مقدمهای که در تبارشناسی ترامپ تیزی به دست گفته شد، اکنون چشمها نگران آینده است و رفتار متقابل ایران در قبال برجام، صفحه قلم و صحنه قدم هر یک از دغدغهمندان کشور است. فصل مشترک عمده سخنان، صحبت در مورد این ابهام است که آیا اروپا در برجام خواهد ماند و حاضر است تضمین کافی برای دوام و قوام برجام را به ایران بدهد؟
پاسخ به سوال اساسی فوق، دو دیدمان کلی و در دو افق آیندهنگری وجود دارد؛ دیدمان اقتصادی- فنی در افق کوتاهمدت و در سطحی بالاتر، دیدمان امنیتی- حقوقی در افق بلندمدت.
دیدمان نخست بر تحلیلهای اقتصادی-فنی در کوتاهمدت تاکید دارد، به این معنی که هزینه-فایده همکاری شرکتهای اروپایی با کشور ایران در مقایسه با بازار بزرگ و با ثبات آمریکا چه میزان است و چقدر فعالین اقتصادی مایلاند که جرایم سنگین کار با ایران را تقّبل کند؟
در این دیدبان، ابهام بعدی آن است که در صورت تمایل به تحمل زیان توسط شرکتهای اروپایی آیا اساساً با وجود توهم یا توجه سلطه اطلاعاتی و مالی آمریکا در نظام اقتصادی جهان و قانون کاتسا (مصوب 15 ژوئن 2017)، آیا امکان تکرویهای اقتصادی-تجاری وجود دارد؟
پس از خروج ترامپ از برجام، دو رهیافت برای مصونسازی روابط تجاری با اروپا وجود دارد، نخست آنکه فعالیتهای اقتصادی مشترک ایران و اروپا محدود به بخشهایی از اقتصاد شود که کمترین وابستگی را به زنجیره ارزش جهانی دارند، در صورت تشدید تحریمهای آمریکا، فرصتهای صدور خدمات بیش از صادرات کالا است.
خدماتی چون گردشگری اروپا، بومگردی روستایی، صادرات بهداشت و درمان، پیمانکاری عمومی، ساخت و ساز، نگهداری زیرساختها، بازاریابی و خدمات پس از فروش کالاهای فناوری، میتواند از جمله مزیتهای ایران باشد، در صادرات صنعتی، نیز با بهرهگیری از مزیت فاصله و تنوع غذایی در کشور، صادرات محصولات کشاورزی، غذایی، استخراج معادن و فلزات اساسی به خاورمیانه خاک گرفته پس از جنگ و تحریم، چون سوریه، عمان، قطر، عراق و یمن در برنامه قرار گیرد.
رهیافت دوم، فعال شدن «مقررات مسدودسازی» است. بر این اساس، اروپا میتواند به شرکتهایی که قصد همکاری با ایران را دارند، تضمین بدهد که از تحریمهای آمریکا زیان نخواهند دید. سه کشور آلمان، انگلیس و فرانسه، اگر اراده سیاسی آن را داشته باشند میتوانند چنین اقدامی را به سطح اتحادیه اروپا اشاعه دهند.
آینده صلح و ثبات
اما پارادایم برتر، دیدمان امنیتی-حقوقی در افق بلندمدت است، این دیدمان آینده صلح و ثبات جهان را در کانون تحلیل خود دارد، با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بسیاری جهان جدید را نظام تک قطبی نامیدند.
به طوری که بعد از تجزیه اتحاد شوروی، هیچ قدرتی در جهان باقی نمانده بود که بتواند، قدرت بلامنازع نظامی و اقتصادی ایالات متحده را که با حفظ فاصله زیادی در راس نظام جهانی قرار گرفته بود، به چالش بکشد.
اما اعتبار این خوشبینیها تا پایان دهه 1990 خدشهدار شد. رشد اقتصادی دو رقمی چین به مدت دو دهه پیاپی، بسیاری را در غرب به این نتیجه رساند که ایالات متحده نمیتواند قرن بیست و یکم را نیز مانند قرن بیستم، «قرن آمریکایی» بداند. تشدید روند همگرایی اتحادیه اروپایی، همزمان با خیزش روسیه و جهش اقتصادهای نوظهور شامل چین، هند، برزیل و آفریقای جنوبی که بعدها تحت عنوان گروه بریکس شناخته شدند، این گمانهزنی را تقویت کرد.
در آینده پسا تک قطبی جهان، بیشک آمریکا و اروپا قدرت اول جهان نخواهند بود، بلکه در حال حاضر تولید ناخالص داخلی چین بر اساس شاخص برابری قدرت خرید از آمریکا پیشی گرفته و مدتها است که شاگرد به استاد رسیده است.
پیشبینیها حاکی از آن است که در سال 2030 چین و در سال 2050 هند اقتصاد اول جهان خواهد بود. هماکنون چین به منظور ترمیم چهره مارکسیسم به حلقههای فکری دانشگاه و نخبگان اروپا نزدیک میشود و خود را برای مواجهه با سلطه رسانهای و مالی آمریکا آماده میکند.
سازمان همکاری شانگهای توسط رهبران چین، روسیه، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان با هدف برقرار کردن موازنه در برابر نفوذ آمریکا و ناتو در منطقه، پایهگذاری شد.
نقش اصلی و تعیینکننده را، در سازمان شانگهای، دو کشور چین و روسیه تشکیل میدهند. ایران اکنون به عنوان عضو ناظر سازمان شانگهای حضور دارد و بحث عضویت دائم، فرایند خود را طی میکند که بسیار طولانی و پیچیده است.
در جهان پسا تک قطبی، فراتر از روابط پیچیده اقتصادی که در سایه توافقات بلندمدت امنیتی- سیاسی تعریف شده است، اگر هر کشوری بخواهد، صرف منافع کوتاهمدت خود معاهدات بینالمللی را زیر پا گذارد، آینده جهان، صحنه هولناک درگیریهای نظامی، جنگهای نیابتی و برخوردهای مستقیم خواهد بود. موضوعی که اروپا و جامعه جهانی باید از اکنون پیشگیری نموده و به منظور تضمین آینده صلح منطقه و ثبات جهان، با پذیرش هزینههای اقتصادی-سیاسی، آنارشی آمریکا و متحدان کوتهبینش را متوقف کنند.
نظرات