خانه های اشتراکی، سرپناه یا تله اقتصادی؟
وقتی اجارهها سر به فلک میکشند و قیمتها به عددهایی میرسد که گویا از آیندهای خیالی خبر میدهند، همخانه شدن دیگر یک انتخاب نیست؛ یک ضرورت است.
اگر فکر میکنید بحران مسکن فقط یک ترکیب تکراری است که هر از چند گاهی در اخبار میشنوید، دوباره فکر کنید. حقیقت تلخ این است که بازی اجارهنشینی در تهران دیگر به یک گزینه اختیاری ختم نمیشود، بلکه به زنجیری گرهخورده با هزینههای هنگفت تبدیل شده که حتی طبقات متوسط هم از آن رهایی ندارند.
در این مسیر، خانههای اشتراکی به جای راهحلی برای همزیستی مسالمتآمیز، تبدیل به چارهای ناگزیر شدهاند؛ جایی که میز شام با غریبهها، صداهای تلویزیون همسایه و اختلاف نظرها در مورد دمای اتاق، بخشی از زندگی روزمره میشود.
وقتی اجارهها سر به فلک میکشند و قیمتها به عددهایی میرسد که گویا از آیندهای خیالی خبر میدهند، همخانه شدن دیگر یک انتخاب نیست؛ یک ضرورت است. اگرچه در ظاهر، خانههای اشتراکی شاید به عنوان راهحلی موقت مطرح شوند، اما زیر پوست این تغییر، یک مسئله ساختاری پنهان است؛
عدم توازن بین قدرت خرید مردم و سیاستگذاریهای ناپایدار در بخش مسکن. این اشتراکگذاریها نماد همبستگی نیستند؛ بلکه تابلویی از فروپاشی تدریجی اقتصادی است که در آن، حتی رویاهای کوچک یک خانه مستقل هم زیر بار اجارهها له شده است.
در شرایطی که خرید خانه به رؤیای محال نسل جوان تبدیل شده، خانههای اشتراکی به نظر یک راهحل موقت و البته ناگزیر برای بسیاری از اقشار شده است. اما پشت این سرپناه ظاهری، حقایقی تلخ و پرسشهایی بیپاسخ پنهان است. در این خانهها، حریم خصوصی از معنا به دور است و عوض کردن همخانهها ممکن است به پدیدهای شبیه به سازماندهی اضطراری تبدیل شود. زندگی در این فضاها، که در آن هیچکس مالک کامل نیست، به تضادهای اجتماعی و فکری دامن میزند و شاید تنها چیزی که به اشتراک گذاشته نمیشود، حس راحتی و آرامش است.
هزینههای همخانهای، یک ریال صرفهجویی، دهها ریال هزینه پنهان
یکی از جذابیتهای ظاهری خانههای اشتراکی، تقسیم هزینههاست، اما بیایید واقعیت را ببینیم؛ هزینههای پنهانی که در این مدل زندگی به وجود میآیند، بیشتر از آن چیزی است که در ابتدا به نظر میرسد.
از اختلاف بر سر پرداختها گرفته تا هزینههای روانی ناشی از همزیستی با افرادی که شاید تنها نقطه اشتراکشان، جیب خالی است! منازعات درباره قوانین خانه و حتی مسائل بهداشتی میتواند به مشکلات عمدهای تبدیل شود که زندگی روزمره را تحتالشعاع قرار میدهد. به علاوه، هزینههای اقتصادی این مدل زندگی نیز اغلب بیشتر از آن چیزی است که تصور میشود.
پرداختهای مشترک برای اجاره، قبضها و هزینههای غیرمنتظره، به راحتی میتواند منجر به بحران مالی و استرسهای بزرگتری شود که تحت تأثیر هزینههای عمومی قرار دارد.
آیا این مدل زندگی واقعاً اقتصادیتر است یا تنها توهمی از کاهش هزینهها است؟ همخانه شدن، اگر چه ممکن است راهحل موقتی برای تحمل تورم افسارگسیخته باشد، اما وقتی این مدل زندگی به یک گزینه دائمی تبدیل میشود، به چه قیمتی؟ آیا ما به زودی شاهد یک نسل بیخانمان در میان دیوارهای به ظاهر امن خانههای اشتراکی نخواهیم بود؟
نظرات