هزینه فرصت، طرز تهیه کیک با طلا (اصول علم اقتصاد: قسمت دوم)
فرقی نمیکند اگر ماهی یک میلیون تومان پول در بیاورید و بعد آن را به خیریه بدهید یا در خانه بمانید و یک میلیون تومان پول را از دست بدهید. در هر دو حالت موجودی حساب شما صفر خواهد بود.
در بحث قبلی در مورد اصل بده-بستان یا اصل مبادله صحبت کردیم و گفتیم انتخاب هر چیز معادل است با عدم انتخاب بینهایت چیز دیگر. یعنی وقتی چیزی را به دست میآوریم، فرصت در اختیار داشتن چیزهای دیگر را از دست میدهیم و این یعنی هزینه. اما به راستی هزینه فرصت تا چه اندازه سنگین است؟
تصور کنید شما شغل مناسبی دارید و میتوانید ماهیانه در حدود 5 میلیون تومان پول در بیاورید. اما برادر شما هنوز دانشجو است و نمیتواند کار کند و به همین دلیل در تامین هزینههای تحصیلش مشکل دارد. انتخاب شما چیست؟ آیا به او کمک خواهید کرد؟
بفرمایید کیک!
یک روش حمایت از او این است که پدرتان بخشی از حقوقتان را از شما بگیرد و به او بدهد. به این شکل وضعیت زندگی در خانه شما کمی « متعادلتر » میشود.
اما با این کار دو اتفاق مهم دیگر نیز میافتد. اول آن که در عمل حقوق شما کمتر خواهد شد و انگیزه شما برای کار کردن دیگر به اندازه قبل نخواهد بود. چون با همان میزان کار « منفعت » کمتری کسب خواهید کرد.
اتفاق دوم این است که انگیزه برادر شما برای کار کردن نیز کاهش خواهد یافت، چرا که حالا او بدون کار میتواند اموراتش را بگذراند. به خصوص که او میداند با پیدا کردن کار، کمکهای ماهیانه شما را از دست خواهد داد. به این ترتیب در نهایت همه کمتر از قبل تلاش خواهند کرد و تنها سهم کوچکی از کیک خانواده خواهند داشت.
بیایید کیک بزرگتری بپزیم!
اگر هیچکس به برادر شما کمک نمیکرد ممکن بود مجبور شود کاری برای خودش دست و پا کند و به این شکل « عایدی کل » خانواده شما افزایش پیدا میکرد. اما با وجود کمکی که به او میکنید با انگیزه کمتری به سر کار میروید و ممکن است « درآمد کل » خانواده کمتر هم بشود.
در حالتی که او خودش کار کند اندازه کیکی که در خانه دارید بزرگتر میشود و همه در نهایت بیشتر کیک میخوردند.
شاید به سرعت نتیجه بگیریم که کمک نکردن به دیگران بهترین انتخاب است. اما این برداشت درست نیست. ممکن است برادر شما بیمار باشد و نتواند کار کند، ممکن است بدون کمکهای شما نتواند به تحصیلاتش پایان بدهد و درآمدش تا آخر عمر کم بماند. ممکن است برادرتان در آینده خیلی بیشتر از کمکهایی که امروز به او میکنید به شما کمک کند. و البته ممکن است چون آدم خوبی هستید، بدون چشمداشت به برادر عزیزتان کمک کنید.
در هر حالت این شما هستید که باید بین دو « فرصت » کمک کردن یا نکردن، یکی را انتخاب کنید.
یکی برای همه
امکان دارد مادر شما یا یکی دیگر از اعضای خانواده سر کار نرود، اما کارهای ارزشمند زیادی برای بقیه انجام دهد. شاید شما هم راضی باشید که یک نفر در خانه بماند اما در مقابل خانهای تمیزتر، غذایی بهتر، لباسهای شسته و اتو شده و هزاران منفعت دیگر را برای همه اعضای خانواده به ارمغان بیاورد. طبیعی است که در این حالت « کیفیت زندگی » شما خیلی بهتر خواهد شد.
اما سوال اینجا است که از نظر اقتصادی، چه طور کار نکردن یک نفر و به دنبال آن کم شدن درآمد کل خانواده، میتواند وضع همه را بهتر کند؟
راه حلی برای تقریبا همه چیز
فرض کنید شهردار شهری بزرگ و شلوغ مانند تهران هستید و موظف شدهاید که مشکل ترافیک و آلودگی هوا را حل کنید.
یک راه ساده آن است که داشتن ماشین را غیرقانونی اعلام کنید. میتوانید همه ماشینها را از سطح شهر جمع کنید، خیابانها را ببندید و از همه مردم بخواهید که پیاده به سر کار بروند. پیشنهاد شما مسئله را به طور کامل حل خواهد کرد. بعد از آن دیگر هیچ ترافیکی ایجاد نخواهد شد. هوا نیز ظرف چند روز پاک میشود. حتی به این شکل میزان تصادفات نیز به صفر خواهد رسید و دیگر کسی جانش را به خاطر حوادث رانندگی از دست نخواهد داد.
اما چرا طرحی با این همه نکته مثبت هرگز اجرا نمیشود؟ بر اساس اصل اول اقتصاد یا اصل « بده- بستان » برای به دست آوردن این پیشامدهای مطلوب لازم است پیشامدهای نامطلوبی را به جان بخرید.
بعد از اجرای این طرح کارایی شرکتها بسیار کم میشود، چون کارمندهایشان به خاطر پیادهرویهای روزانه خسته هستند. دیگر در شهر آمبولانس، ماشین آتشنشانی و ماشین پلیس وجود نخواهد داشت و عده زیادی به دلیل دیر رسیدن کمک تلف خواهند شد. جابجایی کالاها بسیار سخت میشود و قیمتها بالا میرود.
هوا تمیز خواهد شد، اما تمام شهر به هم خواهد ریخت.
به نظر میرسد که تمام « منافع » این طرح به « هزینه »هایی که در پی خواهد داشت نمیارزد.
زندگی با طعم دانشجویی
هزینه درس خواندن در دانشگاه سراسری (بدون شهریه) چه قدر است؟
کسی که با علم اقتصاد آشنا نیست ممکن است هزینههایی مانند خوراک، پول کتاب، نوشتافزار، رفت و آمد و غیره را با هم جمع کند و آن را به عنوان هزینه تحصیل در دانشگاه در نظر بگیرد.
اما این موارد نه تنها هزینههای دانشگاه نیستند، بلکه برخی از آنها از « منافع » درس خواندن در دانشگاه به حساب میآیند. غذای سلف دانشگاه از غذای بیرون ارزانتر است. در دانشگاه خوابگاه مجانی وجود دارد. بیشتر دانشگاههای سراسری سرویسهای ایاب و ذهاب رایگان به سطح شهر دارند. در برخی ایام سال به دانشجویان بن کتاب یا تخفیفهای ویژه میدهند. سینماها، موزهها و تماشاخانهها برای دانشجویان ارزانتر هستند. در واقع وقتی دانشجو هستید هزینههای شما کاهش پیدا میکند.
از نظر اقتصادی فرقی ندارد که دانشگاه به شما ناهار مجانی بدهد یا خودتان پول غذا را به دست بیاورید. «اقتصاد اهمیتی نمیدهد که اسکناسها از کجا میآیند.»
فرصتهایی که از دست میروند
پس هزینه درس خواندن در دانشگاه چیست؟ دوباره به اصل اول یا « اصل مبادله » مراجعه میکنیم. اگر دانشگاه نمیرفتید چه کارهای دیگری میتوانستید انجام بدهید؟ آیا میتوانستید کاری پیدا کنید و کسب درآمد کنید؟
فرض کنید در یک رستوران مشغول به کار میشدید و ماهیانه یک میلیون تومان حقوق میگرفتید. حالا که دانشجو هستید این پول را از دست دادهاید.
به بیان دقیق اصل دوم اقتصاد میگوید «هزینه به دست آوردن هر چیز برابر است با ارزش تمام چیزهایی که از دست میدهید.» به این هزینهها « هزینه فرصت » یا Opportunity Cost میگویند.
پولهایی که از جیب شما میروند
همان طور که گفتیم مهم نیست اسکناسها از کجا آمدهاند. پولی که در قرعه کشی برنده شدهاید درست به اندازه پولی که با زحمت زیاد به دست آمده است ارزش دارد. وقتی یک کالا 10 هزار تومان قیمت دارد فروشنده از شما نمیپرسد که این پول را از کجا به دست آوردهاید. او فقط 10 اسکناس هزار تومانی یا یک اسکناس 10 هزار تومانی از شما میخواهد.
برای همین فرقی نمیکند اگر ماهی یک میلیون تومان پول در بیاورید و بعد آن را به شکل نقدی به خیریه بدهید؛ یا در خانه بمانید و یک میلیون تومان پول را به صورت هزینه فرصت از دست بدهید. در هر دو حالت اگر هیچ درآمد دیگری نداشته باشید موجودی حساب شما صفر خواهد شد.
یعنی ماندن در خانه و کار نکردن درست مثل آن است که شما ماندن در خانه را به قیمت یک میلیون تومان خریده باشید. در مقابل، کار کردن به اندازه « ارزش » ماندن در خانه برای شما « هزینه » دارد.
اسکناسهای نامرئی اما واقعی
با یک آزمون بسیار ساده میشود واقعی بودن هزینه فرصت را محک زد.
تیم رئال مادرید به یکی از دانشجویان دانشگاه شریف که علاقه زیادی به فوتبال دارد پیشنهاد میدهد که در ازای ماهیانه 10 میلیون دلار به این تیم بپیوندد، به شرط آن که تحصیل در دانشگاه شریف را رها کند. از آن روز به بعد هزینه فرصت ماندن در دانشگاه برای این دانشجو 10 میلیون دلار در ماه خواهد بود.
اما هزینه فرصت درس خواندن برای همکلاسی او ممکن است یک میلیون تومان در ماه (معادل کار کردن در یک رستوران) باشد. به همین دلیل احتمال این که دانشجوی علاقهمند به فوتبال تحصیل در دانشگاه را رها کند خیلی بیشتر است.
هزینه فرصت، هزینهای واقعی است.
اگر هزینه فرصت هزینهای واقعی نبود، فرصت پیش آمده تاثیری بر تصمیم این دانشجو نمیگذاشت. او به سختی میتواند در مقابل پیشنهاد رئال مادرید مقاومت کند، چون توان پرداخت این هزینه سنگین را ندارد.
غذای ارزان خانگی
همه ما بارها این جمله را گفتهایم «اگر غذا را در خانه درست کنیم ارزانتر تمام میشود». آیا این جمله درست است؟
غذایی در رستوران 20 هزار تومان قیمت دارد. میتوانیم تمام مواد اولیه این غذا را با 7 هزار تومان خریداری کنیم. با احتساب هزینه گاز، برق، استهلاک اجاقگاز و ظروف و دیگر هزینههای ممکن هزینه درست کردن این غذا در خانه 10 هزار تومان خواهد شد. آیا درست است اگر بگوییم هزینه درست کردن غذا در خانه نصف هزینه خرید آن از رستوران است؟
فرض کنید حقوق شما ساعتی 10 هزار تومان است و درست کردن این غذا 2 ساعت وقت میگیرد. میتوانستید 2 ساعت کار کنید و با 20 هزار تومان به دست آمده غذا را از رستوران بگیرید، اما حالا آن 20 هزار تومان را ندارید و 10 هزار تومان نیز برای خرید مواد اولیه مورد نیاز خود خرج کردهاید. یعنی در مجموع غذا برایتان 30 هزار تومان درآمده است.
ارزانهای گرانقیمت
در مقابل شرکت ما دو رستوران وجود دارد که کیفیتی تقریبا مشابه دارند. یک ساندویچ در رستوران اول 12 هزار تومان است و رستوران دوم همان ساندویچ را به قیمت 4 هزار تومان میفروشد. اما در مقابل رستوران دوم، صفی طولانی وجود دارد که ایستادن در آن نیم ساعت زمان میگیرد. غذای کدام رستوران ارزانتر است؟
جواب به مقدار درآمد من بستگی دارد. اگر درآمد من کمتر از ساعتی 16 هزار تومان باشد ایستادن در صف برای من ارزنده خواهد بود. چرا که در این نیم ساعت میتوانم بیشتر از کار خودم منفعت کسب کنم.
اگر هر رقمی بیش از 16 هزار تومان در ساعت درآمد داشته باشم، غذای رستوران دوم برای من گرانتر از رستوران اول میشود.
هزینه فرصت، هزینهای واقعی
پس هزینه به دست آوردن ساندویچ ارزانتر، علاوه بر قیمت خود ساندویچ شامل ارزش ساعت کاری که از دست دادهام نیز میشود. به همین دلیل اگر بخواهم تنها یک جمله را به عنوان نتیجه این بحث تکرار کنم خواهم گفت «هزینه فرصت، هزینهای واقعی است.» این هزینه پولی است که به طور نقدی از جیب شما میرود. از دست دادن موقعیتی به ارزش یک میلیون تومان، دقیقا مشابه دور ریختن بیست قطعه چک پول 50 هزار تومانی است.
چالش قزلآلا
فرض کنید یک قطعه ماهی قزلآلا 20 هزار تومن قیمت دارد. شخصی که میتواند در روز 200 هزار تومان درآمد داشته باشد، یک روز کامل را به ماهیگیری اختصاص میدهد. او در پایان روز دو ماهی صید میکند. از بحث هزینه فرصت میدانیم که این ماهیها برای او دانهای 100 هزار تومان تمام شده است.
چرا این شخص با وجود ضرر 160 هزار تومانی خوشحال است؟
آیا به عنوان یک مشاور اقتصادی به او توصیه خواهید کرد که باز هم به ماهیگیری برود؟
نظرات