جاده اقتصاد، گذر افلاطون و ارسطو
برای آشنایی بهتر با علم اقتصاد خوب است با گذشته و روند تکامل آن بیشتر آشنا شویم. به همین منظور قصد داریم تا از نقطهای آغاز کنیم که مباحث و نظرات اقتصادی متولد شدهاند. میخواهیم از یونان باستان شروع کنیم، مقطعی از تاریخ که اگرچه به مسائل اقتصادی بهعنوان یک علم نگاه نشده اما برخی
برای آشنایی بهتر با علم اقتصاد خوب است با گذشته و روند تکامل آن بیشتر آشنا شویم. به همین منظور قصد داریم تا از نقطهای آغاز کنیم که مباحث و نظرات اقتصادی متولد شدهاند. میخواهیم از یونان باستان شروع کنیم، مقطعی از تاریخ که اگرچه به مسائل اقتصادی بهعنوان یک علم نگاه نشده اما برخی از موضوعات مهم اقتصاد در آن دوره مطرح شده است. مطالعه اقتصاد در یونان باستان از این بابت دارای اهمیت است که اشخاصی مانند ارسطو و افلاطون در آن دوره زندگی کردهاند.
عنصر اصلی اقتصاد در یونان باستان است و مدیریت منزل و تدبیر امور خانواده از جایگاه ویژهای برخوردار است. بحث اصلی اندیشههای اقتصادی در زمان یونان باستان بر سر مسائلی ازجمله حقوق مالکیت و نحوه توزیع درآمد بوده است.
اولین بار واژه اقتصاد با عنوان «اُیکُنُمیا» به معنی تدبیر و مدیریت منزل مطرح شد.
فضای یونان باستان
زمانی که در مورد 500 سال قبل از میلاد مسیح صحبت میکنیم، ناخودآگاه فضای خاکستری بردهداری در ذهنمان نقش میبندد. در یونان نظام بردهداری حاکم بود و نزدیک به 80 درصد مردم برده بودند. بردهداران مالکیت مطلق جامعه را در اختیار داشتند و هیچگونه حقی برای گروه دیگر قائل نبودند. تفکری که باعث استمرار و تایید وضعیت موجود میشد این بود که عدهای ذاتا برده متولد شدهاند و از بقیه پایینترند و در مقابل گروهی دیگر اشرافیگری در وجودشان نهفته است.
ایدئولوژی حاکم بر جامعه، بردهداری بود و اکثر مردم به کشاورزی مشغول بودند.
فعالیت رایج جامعه، کشاورزی بود که با توجه به نظام حاکم، بردهها تنها بر روی زمین کار میکردند و نه تنها هیچ حقی در زمین نداشتند بلکه محصول تولید شده هم به آنها نمیرسید. مالکان زمین یا همان بردهداران، حداقل حقوق ممکن را به کارگران پرداخت میکردند. این حداقل تنها برای زنده ماندن نیروی کار پرداخت میشد که بتوانند کار کنند.
یونان در زمینه علم، فرهنگ، فلسفه و هنر پیشرفتهای قابل ملاحظهای داشت، اما اقتصاد آن موقع یونان تعریف چندانی نداشت و نمیتوان رشدی برای آن دوره لحاظ کرد. علت این رکود تفکرات بردهداری بود.
مالکان بهخاطر ترس از شورش بردهها، سرمایه (ابزار) گستردهای در اختیار آنها قرار نمیدادند. عدم استفاده از ابزار بیشتر و بهتر، تولید را در یک حد نگه میدارد. از طرف دیگر کار کردن را متعلق به قشر ضعیف و بردگان میدانستند. هر نوع کاری را خوار و پست میشمردند، پس کار کردن قدر و منزلت افراد را بالا نمیبرد. ثروت لزوما خوشبختی نیست و موجب بالا رفتن شعور انسان در زندگی اجتماعی نمیشود.
افلاطون
افلاطون بیشتر به مسائل اجتماعی توجه داشت. او جامعه را بر پایه مدینه فاضله تصور میکرد و سه طبقه برای این جامعه ترسیم کرده بود.
- فرمانروایان (حکمرانان، مدیران و قضات)
- پاسداران (سربازان و نگهبانان)
- عامه (پیشهوران، کشاورزان، صنعتگران و کارگران)
او نظام بردهداری را تنها راهحل ممکن برای برقراری نظم در جامعه میدانست؛ زیرا با این روش سلسلهمراتب طبیعی رعایت میشد.
بحث تقسیم کار نشات گرفته از مدینه فاضله است. در این جامعه امکان جابجایی میان طبقات وجود ندارد. افلاطون معتقد بود که میان افراد از نظر هوش و استعداد اختلاف طبیعی وجود دارد. به همین علت هر فرد به کاری گمارده میشود که توانایی آن را دارد.
در جهان یگانه مایه نیکبختی، محبت است
معلم اول
اگرچه ارسطو اولین معلم نبوده، اما از این بابت او را معلم اول مینامند زیرا در چارچوب صحیح و با روش منطقی تدریس کرده است. از جمله کارهای مهم او تقسیمبندی علوم به دو دسته عملی و نظری است. برخلاف افلاطون، عقاید ارسطو در چارچوب الگوهای اجتماعی-اقتصادی قرار دارد. البته باید این را بگوییم که ارسطو به شکل ابتدایی به مسائل اقتصادی پرداخته است.
ارسطو معتقد است نحوه بدست آمدن دارایی، جزئی از مدیریت خانه (اقتصاد) است. از نظر او دارایی شامل مالکیت بردگان، وسایل و ابزار تولید است. او معتقد است بردگی یک امر طبیعی است زیرا عدهای برای فرمانروایی و گروهی دیگر برای فرمانبری خلق شدهاند.
ارسطو مالکیت خصوصی را مطلوب میداند. او میگوید در صورت وجود قوانین در این زمینه، زندگی همواره با آرامش بیشتری دنبال میشود و مردم فرصت کمتری برای جدال با یکدیگر دارند. به زبان سادهتر ارسطو معتقد بود که افراد باید برای خود ثروت و دارایی داشته باشند و تملک آنها خصوصی باشد، اما بهرهبرداری از آنها بهگونهای باشد که به عموم نفع برسد.
یکی از موضوعاتی که ارسطو به آن اشاره داشته و در قرن اخیر مورد مطالعه قرار گرفته است، مبحث ارزش مصرفی و ارزش مبادلهای است. ارسطو این دو را از هم متفاوت میداند. ارزش مصرفی در حقیقت ارزش طبیعی یا مطلوبیت کالا است و ارزش مبادلهای ارزش غیرطبیعی یا قیمت واحد آن را نشان میدهد. ارسطو طرفدار قیمت عادلانه بود. قیمتی که به همان اندازه میدهیم به همان میزان نیز چیزی دریافت کنیم. او قیمت را تنها وابسته به ذات آن کالا نمیداند. او دو عامل مطلوبیت و هزینه تولید را بر روی قیمت تاثیرگذار میداند.
دکترین ربا
شاید یکی از مباحثی که در طول تاریخ مورد بحث و اختلافنظر بوده است موضوع ربا است. عده آن را جبران خسارت میدانند و هیچ مشکلی در آن نمیبینند و گروهی هم آن را به چشم هزینه فرصت میدانند.
ارسطو پول را وسیله مبادله میدانست و آن را عاملی برای تسریع معاملات میدید. دو وظیفه دیگر نیز برای پول قائل بود. یکی واحدی برای شمارش و دیگری ذخیره ثروت. به این خاطر ارسطو تنها این 3 وظیفه را برای پول تعیین کرده است که او پول را عقیم میدانست. ارسطو معتقد بود پول توان افزایش خود به خودی را ندارد و وامدهندگان نباید در مقابل مبلغی که وام میدهند، مبلغ بیشتری تقاضا کنند.
مدیریت یا اداره امور خانه بیش از به دست آوردن اشیا بیجان، به افراد و بیش از فضیلت و برتری ثروت، به فضیلت انسان و بیش از اهمیت بردگان به اهمیت افراد آزاد توجه میکند.
نظرات