جان مینارد کینز؛ اقتصاددانی که از ویرجینیا وولف نمیترسید!
وقتی از کینز حرف میزنیم، از چه حرف میزنیم؟ اشتباه نیست، از «چه» و نه از «که»، چراکه جان مینارد کینز یک پدیده بود. پدیدهای که نهتنها در عالم علم اقتصاد، که در هنر، سیاست و زندگی شخصی نیز خصوصیات یگانهای را بازتاب میداد. کینز در ایران بیشتر به عنوان اقتصاددانی تاثیرگذار شناخته میشود که
وقتی از کینز حرف میزنیم، از چه حرف میزنیم؟ اشتباه نیست، از «چه» و نه از «که»، چراکه جان مینارد کینز یک پدیده بود. پدیدهای که نهتنها در عالم علم اقتصاد، که در هنر، سیاست و زندگی شخصی نیز خصوصیات یگانهای را بازتاب میداد. کینز در ایران بیشتر به عنوان اقتصاددانی تاثیرگذار شناخته میشود که دخالت دولتها را از طریق سیاستهای پولی و مالی بهمنظور تثبیت تجارت، لازم میداند، اما کینز در این تعریف آکادمیک خلاصه نمیشود. او، بههمراه دوستانی چون ویرجینیا وولف و ای.ام. فورستر، عضو گروه بلومزبری بود. گروهی که در اوایل قرن بیستم نهتنها در عرصه اقتصاد، فلسفه، ادبیات و هنر تاثیری تاریخی گذاردند، که در انقلابهای فکری و فرهنگی دهههای بعد از خود جریانساز بودند.
مفاهیم مدرنی چون صلح و مبارزه با جنسیتزدگی مدیون ایشانند. تنها در پرتو چنین درخششی است که میتوان مایههای نبوغآمیز شخصیت کینز را درک کرد و به عمق تاثیر او در اقتصاد باور کرد. کینز همچون فروید آنچنان چتری بر دنیای پس از خود گسترده است که هیچ متفکری یارای خلاصی از سایهسار اندیشه او را ندارد؛ حتی میلتون فریدمن بهعنوان مخالف سیاستهای کینز پس از رکود بزرگ در آمریکا، اذعان دارد که با «زبان و ابزار کینزی» به جدال او میرود.
دستم بگرفت و پابهپا برد
کینز زاده 5 جون 1883 در کمبریجشایر کمبریج است. اگر در مورد بسیاری اقتصاددانان، نتوان تاثیر خانواده بر فعالیتها و موفقیتها را نادیده گرفت، کینز، چه در اقتصاد چه در فعالیتهای سیاسی و دولتی، رسما پا جای پای پدر و مادرش گذاشت. پدرش، جان نویل کینز، اقتصاددانی نامدار بود و مادرش، فلورنس آدا کینز، شهردار سابق کمبریج.
جان مینارد که در کودکی به قول مدیر مدرسهاش یک سروگردن در ریاضی از همه بالاتر بود، با ورود به کالج استعدادش را در طیفی از علوم دیگر بروز داد. تاریخ، منطق و فلسفه، فیزیک، علوم سیاسی و… بدین ترتیب، در کینگزکالج کمبریج لیسانس ریاضیات گرفت و در ادامه به مطالعه فلسفه گروید، بااینحال، واحدهای اختیاری اقتصاد که توامان میگذراند، کار آیندهاش را ساخت!
کینز تا دم مرگ از فعالیت بازننشست؛ با وجود بیماری قلبی پس از جنگ جهانی دوم نیز رهبری تیم مذاکره کننده انگلستان را برعهده داشت.
او پس از پایان تحصیلات به خدمات دولتی روی میآورد اما در 1909 به دانشگاه برمیگردد. کینز که طی جنگ جهانی اول در خزانهداری انگلستان مشغول میشود پس از جنگ نیز ریاست هیات انگلستان در کنفرانس صلح پاریس را بر عهده دارد.
علاوه بر تالیفات فراوانی که هر یک انقلابی در اقتصاد بر پا کرد، کینز تا دم مرگ از فعالیت بازننشست؛ با وجود بیماری قلبی پس از جنگ جهانی دوم نیز رهبری تیم مذاکره کننده انگلستان را برعهده داشت.
ناجی انگلستان از ارواح شرور
کینز نهتنها اعتقاد داشت بازارها غیرعقلانی کار میکنند و کار را نباید تنها به مکانیزم بازار سپرد، به گونهای معتقد بود خوشبینی به بازارها منجر به بدبینی مردم میشود. تو گویی ارواح شروری در این سازوکار به کمین امید نشستهاند. از اینرو دولتها را مسئول نجات بشر از نحوست این ارواح شوم میدانست. او در دو مرحله بحرانی توانسته بود ناجی کشورش برابر این بدشگونی شود؛ در دو جنگ جهانی.
کینز علاوه بر اینکه برای اقتصاد جنگ ایده داشت، برای جستن از دام بیثباتی اقتصادی پس از جنگ، بیکاری لجامگسیخته و تبعا فروپاشی اجتماعی و انقلابیگریهای آنارشیک، راهکار ارائه کرد؛ راهکارهایی که همیشه هم مقبول نمیافتاد.
در جریان کنفرانس ورسای که پس از جنگ جهانی اول، برای تعیین تکلیف خسارات جنگ، در پاریس برگزار شد، کینز هیات نمایندگی خزانهداری انگلستان را ریاست میکرد. او به اعتراض کنفرانس را ترک کرد چون معتقد بود مجازاتهای سنگین اقتصادی یک ملت (آلمان) که باعث فروپاشی صنعتی آن شود، نرخ بیکاری را بالا میبرد، فقر را تسری میدهد و غرور مردم آلمان را هدف میگیرد؛ فرجام اینکه، خشم سرکوبشده و نفرت نژادی دامن کل جهان را خواهد گرفت. طرفه آنکه از آتش این خاکستر روح شریر هیتلر برخواست و پیشبینی کینز، کابوسِ صادقه شد!
چه کسی فردا را دیده؟!
همانطور که عنوان شد، کینز پس از پایان دانشگاه دورهای در دفتر هند کار کرد. اما این کار برایش کسالتآور بود، برای همین به دانشگاه برگشت و پس از دورهای تدریس و تالیف در «ژورنال اقتصادی» که از معتبرینترین نشریات اقتصادی زمان بود، اعتبار یافت. بدین اعتبار به سردبیری ژورنال انتخاب شد و این امر راه را برای حضور در عقبه جنگ جهانی اول گشود؛ او مسئول تامین مالی جنگ شد.
پس از پایان جنگ و با تجربه کنفرانس صلح ورسای، کینز کتاب « نتایج اقتصادی صلح » را منتشر کرد؛ این کتاب برای کینز اعتباری بینالمللی دستوپا کرد که حاصلش پیشنهاد ریاست بریتیش بنک و حضور در دولت بود. اما او پس از مدت کوتاهی از پست مشورتی در وزارت دارایی به دلیل اختلاف بر سر غرامتگیری از آلمان، کناره گرفت و به تالیف و تدریس پرداخت، بااینحال، کماکان محل مشورت دولتمردان بلندپایه باقی ماند.
او در «رسالهای درباره پول» سیاستهای بیلگام بازار پول را مورد نقد قرار میدهد و دولت را به ایفای نقش در کنترل جریان نقدینگی به منظور تثبیت قیمتها و کنترل تورم میخواند. او این ایده کلاسیک را که در نهایت و بلندمدت بازار به ثبات خواهد رسید، به چالش میکشد و میگوید «در دراز مدت همه ما مردهایم!»
از بازار خیالی به واقعیت بازار
کینز مخالف نگاه بلندمدت نبود، او میگفت اگر اقتصاد مختل شود و تدابیر لازم صورت نگیرد، اشتغال کامل و تعادل اقتصادی بهطور خودبهخود و در کوتاهمدت به دست نمیآید. بیکاری، رکود و تورم از منظر کینز با شاقول اندوخته-سرمایه تراز میشدند؛ توضیح میداد که: اگر وام پرداختی به تولید توسط بانکها از میزان پسانداز بیشتر باشد، تولیدکننده با این تصور که مردم پولشان را از بانک بیرون کشیدهاند تا خرید کنند، سطح تولید را افزایش میدهد؛ در این راستا، کارگر بیشتری جذب نموده، مواد و تجهیزات بیشتری میخرد؛ هزینهها مترتب، بر قیمت تمامشده بار شده و اقتصاد را متورم میکند. از دیگر سو، اگر اندوخته مردم از سرمایهگذاری پیشی بگیرد، بازار راکد میشود.
پس کینز ماموریت بانک مرکزی را بازی با نرخ بهره، به منظور ایجاد تعادل بین وام سرمایهگذاری و اندوخته پسانداز میدانست. زیرا بازاری که کلاسیکهای اقتصاد به آن دل بسته بودند، و تنظیم آن را به گذر زمان و مکانیزم خودبهخودی عرضه و تقاضا سپرده بودند، هیچ کنترلی بر تعادل پولی که به بازار وارد و از آن خارج میشد، نداشت. چرا که متولی این دو، یک گروه نبودند. او سیاستهای اقتصادی دولت را به عنوان عامل سوم، برای تعدیل بازار پیشنهاد کرد.
کارگر کینزی؛ موج سوم
کارل مارکس به بازار بدبین بود و اصالت را به کارگر میداد، کلاسیکها به زعامت آدام اسمیت و ژان باتیست سِی صلاح کار را به بازار سپرده بودند تا خودبهخود معیشت کارگر تامین شود؛ کینز گرچه چپ نبود و سرمایه را کتابی منسوخ و بیفایده میدانست و حقوق (مزد) دستوری طبقه کارگر را جز در جوامع استبدادی ممکن نمیدانست، اما ایرادی جدی نیز به قانون سِی داشت؛ «عرضه برایش خودش ظرفیت تقاضا ایجاد میکند»، یعنی نظام تولید یا کارگر هرچه بیشتر بفروشد خرید بیشتری صورت میگیرد و بنابراین بیکاری محال است! او این تفکر را بدون پایه و اساس و صرفا بر اساس قیاسی نادرست با قانون طبیعت (جبرگرایی) میدانست.
کینز در «تئوری عام اشتغال، بهره و پول» عرضه و تقاضا را دارای ارتباط دو سویه عنوان میکند که تا وقتی تقاضا برقرار است، قانون سی کار میکند، اما وقتی تقاضا افت میکند عرضه نیز کاهش یافته، بر این منوال، به مرور، تعدیل نیرو صورت گرفته و بیکاری زیاد میشود.
کینز عنوان میکند که وقتی تقاضا افت میکند عرضه نیز کاهش یافته، بر این منوال، به مرور، تعدیل نیرو صورت گرفته و بیکاری زیاد میشود.
کیفیتی که کینز به عامل تقاضا داد و آن را از حالت کنشی به واکنشی تبدیل کرد، به گونهای اولین اشارات علم اقتصاد به رفتار اقتصادی و به تبع آن اقتصاد رفتاری است که بازار را از خود متاثر میکند.
اقتصاد چشم و همچشمی یا اقتصاد رفتاری
کینز رفتار مصرفکننده را تابع دو دسته از عوامل میداند؛ عینی و ذهنی. عوامل عینی عوامل مداخلهگر اقتصادیاند؛ نرخ بهره، توزیع در آمد، مالیات و … اما عوامل ذهنی در پیوند با مسایل روانشناختی تبیین میشوند؛ نگرانی از آینده یا لذتبردن از حال، محافظهکاری یا بیقیدی و عواملی از این دست. برای مثال کینز پسانداز بیش از اندازه در اثر چشموهمچشمی را مطرح میکند که میتوانند بر میزان پسانداز و مصرف تاثیر بگذارند و بازار را در کلاننگر از تعادل خارج کنند. اینها به روشنی زمینههای اولیه اقتصاد رفتاری را در اندیشه کینز نمایان میسازد، باری او در معادلات خود رفتار اقتصادی (پسانداز و مصرف) را تابعی از درآمد معرفی میکند؛ بدین تعبیر که هرکه بامش بیش، برفش بیشتر!
درحالیکه چند دهه بعد منتقدین اقتصاد کینزی از جمله فریدمن به این نتیجه میرسند که مردم جدا از میزان افزایش یا کاهش درآمد خود طی سالها، میل به مصرف در سطحی مشخص را دارند. البته چنین تلقی عقلاییای از رفتار مصرفی نیز بعدها توسط اقتصاددانان رفتاری همچون تورسکی، کانمن و متاخر بر آنها ریچارد تالر، مردود شمرده شد و و مجددا بر کیفیت روانشناختی رفتار اقتصادی که کینز به طور سر بسته بدان اشاره کرده بود، صحه گذاشته شد.
قلعه حیوانات اقتصادی
نهتنها در مورد پسانداز، که در مورد سرمایهگذاری نیز کینز معتقد به عامل انسانی انتخاب بود. او معتقد بود در زمان شکوفایی انتظارات سرمایهگذاران از بازده آتی، منجر به سرمایهگذاری میشود، بااینحال، در بحران اقتصادی 1930 (Great Depression) او ردی از محافظهکاری یافت که منجر به عدم سرمایهگذاری و به تبع آن رکود دامنگیر شده بود. او این رفتار اقتصادی را ناشی از نبود « غریزه حیوانی » (Animal Spirit) نامید و تنها راه برونرفت از این وضعیت را سیاستهای پولی و مالی دولت عنوان کرد:
دولت در زمانیکه حجم سرمایهگذاریها پایین میآمد میبایست استقراض کرده و شروع به هزینهکردن در بخش عمومی کند؛ بیمارستان، خیابان، مدرسه و مسکن و… بدین ترتیب وضعیت را بهبود بخشیده و رونق را بازمیگرداند. در این وضعیت مجددا سرمایهگذاران به بازار امیدوار شده و فعال میشوند. در این فرجه، دولت میتواند هزینههای خود را کاهش داده؛ به بازپرداخت قرضها بپردازد. او به این سیاست دولت « اجتماعیکردن سرمایهگذاری » اطلاق کرد.
کینز میگوید برای ترغیب سرمایهگذاران به سرمایهگذاری، باید نرخ بهره وامها کاسته شود، پس دولت به خرید اوراق قرضه اقدام کرده و حجم پول افزایش پیدا میکند؛ نتیجه کاهش نرخ بهره خواهد بود. برعکس اگر سرمایهگذاری از پسانداز افزون شود، دولت به فروش اوراق قرضه اقدام میکند.
کینز میگوید برای ترغیب سرمایهگذاران به سرمایهگذاری، باید نرخ بهره وامها کاسته شود، پس دولت به خرید اوراق قرضه اقدام کرده و حجم پول افزایش پیدا میکند؛ نتیجه کاهش نرخ بهره خواهد بود. برعکس اگر سرمایهگذاری از پسانداز افزون شود، دولت به فروش اوراق قرضه اقدام میکند.
هیتلر؛ آتش زیر خاکستر
همانطورکه کینز پیشبینی کرده بود برخورد اقتصادی دولتها با آلمان درخصوص غرامتگیری و تهدید نظامی این کشور، غرور یک ملت را جریحهدار کرد. جراحتی که متعفن شد و بیماری مسریای به نام جنگ جهانی دوم را به جان اروپا انداخت. هیتلر نمود تمامنمای غرور سرکوبشده آلمانها بود که در افراطیترین شکل خود به اعاده حیثیت برخواسته بود.
با همین نگاه، کینز با افزایش مالیاتها برای تامین هزینههای جنگ مخالف بود چون باعث فشار به مردم میشد، از دیگر سوی تورم ناشی از بیبرنامگی برای اداره جنگ را هم برنمیتابید، لذا طرح پسانداز اجباری با بازپرداخت مدتدار را به دولت پیشنهاد کرد. پرداختی که شامل همه مردم نمیشد و تنها کسانی که درآمد از سطحی بالاتر بود، موظف به پرداخت مبلغی از درآمد خود میشدند. بهره پولها حساب میشد و دولت از این منبع استقراض میکرد.
گرچه پس از پایان جنگ جهانی دوم برداشت این پولها آزاد میشد و پساندازکنندگان اجباری، امکان برداشت پولهای خود را داشتند، اما به سبب بهرهای که به این پولها تعلق گرفته بود، ظرفیتی برای جلوگیری از رکود پس از جنگ نیز ایجاد گردید. دورانی که نقش کینز از مرزهای بریتانیا فراتر رفته بود و برای ساماندادن اقتصاد پس از جنگ در جهان اندیشهورزی میکرد.
برتون وودز و تاجگذاری دلار
تلقی کینز از رکود بعد از جنگ جهانی در « صادرات بیکاری » معنا میشد؛ او معتقد بود که هر کشوری برای رونق اقتصادی و کاهش آمار بیکاری سعی در افزایش تولید و افزایش تراز تجاری در مبادلات با کشورهای دیگر است. این رفتار منفعتانگارانه صرف، تنها نتیجهاش افزایش بیکاری در کشورهای طرف مبادله بود.
از دیگرسو، برخی از کشورهای صادرکننده ارزش پول خود را کاستند تا مزیت رقابتیشان حفظ و میزان صادرات افزوده شود، نتیجه اینکه برای کاهش ستاندههای تولید، باید دادههای تولید از جمله دستمزدها هم کاهش پیدا کند. گرانشدن پول، قدرت خرید اجناس خارجی را نیز کاهش میداد. رقابت بر سر کاهش ارزش پول نهایتا بهجای نفع چند کشور منجر به ضرر همه میشد.
کینز در کنفرانس برتون وودز برای جلوگیری از این رقابت مضر، ثبات نرخ ارز به نسبت طلا را پیشنهاد کرد؛ قیمت طلا نیز با واحد فراملی «بنکور» قیمتگذاری میشد. واحدی که مورد تایید آمریکا قرار نگرفت و اغلب کشورها با توجه به قدرت نظامیواقتصادی آمریکا در قیاس با وضعیت کشورهای درگیر جنگ، به دلار آمریکا رای دادند. ثباتی که در دهه هفتاد با اعلام عدم پشتوانهسازی دلار بر اساس طلا توسط نیکسون، به حالت شناور در آمد و سیستم برتون وودز را غرق کرد!
صندوق بین المللی پول و بانک جهانی؛ فرزندان ناخلف
جدا از راهحل ایجابی ، کینز به دنبال راه حلی سلبی هم بود؛ نهادی که بتواند تلاش کشورها برای ایجاد مازاد تجاری را کنترل نماید. مکانیزمی که به کشورهای دارای کسری بودجه وام بدهد. به گونهای که یک کشور صادرکننده صرف و دیگری واردکننده محض نباشد، بدین تعبیر و بر اساس آموزههای « نظریه عمومی » از ایجاد رکود در کشورها جلوگیری نماید. اما با توجه به اینکه آمریکا از جنگ آسیب ندیده بود و اقتصادش بهسامان بود، به نظر میرسید در مبادلات تجاری، کشوری که مازاد تجاری خواهد داشت، ایالات متحده باشد و به همین خاطر با سیاستهای تنبیهی کینز موافقت نکرد. دست برنده با آمریکا بود؛ چراکه آمریکا در طول جنگ به بسیاری از کشورها از جمله بریتانیا پول قرض داده بود.
گو اینکه اگر آمریکا میتوانست اقتصاد خود را در افق نیمقرن بعد پیشبینی کند حتما از پیشنهاد کینز استقبال میکرد؛ چراکه کسری تجاری عظیمی که در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یک گریبان آمریکا را گرفت (چیزی قریب به یک تریلیون دلار)، بحران بزرگ اقتصادی دیگری را برای این کشور سببساز شد. مکانیزم پیشنهادی کینز اگر نهادینه شده بود میتوانست کشورهایی مثل چین را تنبیه کرده، جلوی بیکاری میلیونهای آمریکایی را بگیرد!
ظهور و سقوط و بازهم ظهور…
پس از یک دوره طولانی هژمونی تفکر کینز ، در دهه شصت میلتون فریدمن ارتباط بیکاری و تورم را به چالش کشید؛ با سیاستهای انبساطی برای تعادل بازار و کاهش بیکاری مخالف بود و نتیجهاش را چیزی جز رکود تورمی نمیدانست. از نظر فریدمن اینکه هرچه درآمد بیشتر باشد مصرف هم بیشتر است مردود بود؛ او انسان عقلایی را مدنظر داشت که بر اساس صرفه و صلاح به حداقلیکردن هزینهها میاندیشد؛ او وقعی به تحلیلها روانشناختی نمیگذاشت. ضمنا رونق ناشی از افزایش هزینههای دولت را ضامن سرمایه گذاری بیشتر نمیدانست. فریدمن اعتقاد داشت اگر موانع سرمایهگذاری برچیده شود، پول راه خودش را پیدا میکند.
پس از یک دوره طولانی هژمونی تفکر کینز، در دهه شصت میلتون فریدمن ارتباط بیکاری و تورم را به چالش کشید.
بااینحال، با بحران اقتصادی ابتدای هزاره سوم (Great Recession)، وقتی تقاضا کاهش چشمگیری یافت، علارقم ایده کینز، دولت به سیاستهای جبرانی تقاضا از راه کسری بودجه اقدام نکرد، به این بهانه که اقبال سرمایهگذار خصوصی به سرمایهگذاری با نرخ بهره بالا، ناشی از کسری بودجه، کاهش خواهد یافت. درحالیکه کینزینها اعتقاد داشتند این فرایند جبرانی ثبات اقتصادی لازم را فراهم آورده، انتظار بازده سرمایهگذاران را ارضا نموده و آنها وارد عمل خواهند شد. بدین ترتیب دوباره ستاره اقبال طرفداران کینز درخشیدن گرفت؛ به قول خود کینز «تجربیترین اقتصاددانان همواره زیر سایه اقتصاددانان مرده خواهد ماند!»
و آنک، جان مینارد کینز!
نیچه کتابی دارد به نام «آنک انسان»، و جیمز جویس شعری دارد با عنوان «آنک کودک»… آنک یا همان «آن کسی که» پیش از «انسان» و «کودک» جنبهای اسطورهای به واژه میبخشند؛ جنبهای که عجیب به کینز میآید! کینزی که نهتنها از ویرجینیا ولف نمیترسید، که همراه او و بسیاری از روشنفکران آغاز قرن بیستم فاهمه جمعی بشرِ بعد از خود را تغییر داد.
اریک هابزبام، نویسنده مارکسیست، او را در زمره تاثیرگذارترین انسانهای قرن بیستم در کنار لنین، هیتلر، چرچیل، گاندی و مائو میگذارد و آیزا برلین در مورد نبوغ او میگوید: «او باهوشترین آدمی بود که به عمر دیدهام.» برتراند راسل اذعان میکرد که به اندیشهای تا بدین پایه شفاف و دقیق که کینز را بود، برخورد نکرده بود و همواره در برابر او ابله و سپرانداخته مینمود و در نهایت هایکِ اقتصاددان که از منتقدین جدی کینز بود، او را از بهترین آدمهایی معاصرش میدانست، دور از تفرعن و غرور، که دنیا پس او، چیز مهمی کم خواهد داشت.
ایدههای درخشان او که فقر و فلاکت پس از جنگ جهانی دوم را به درخشانترین دوره توسعه و تعالی تاریخ بشری تبدیل کرده است، دوباره در هزارهای جدید، پس از فروپاشی اقتصادی 2008، در حال شکلدادن دنیای ماست.
نظرات