فونیکس - هدر اخبار
کد مطلب: ۱۷۳۵۸۸

بازار در مقابل بازار، وقتی نصیحت‌های پدر به کار می‌آید

بازار در مقابل بازار، وقتی نصیحت‌های پدر به کار می‌آید

قطعا یکی از بزرگان اقتصاد که دنیا به چشم خود دیده، آدام اسمیت است. آدام اسمیت سنگ بنای علم اقتصاد را بنا نهاد و به همین دلیل لقب پدر علم اقتصاد را از آن خود کرد. سخنان و تئوری‌های آدام اسمیت چون نصایحی پدرانه دیرزمانی است که باقی و استوار مانده است و نه زمانی

قطعا یکی از بزرگان اقتصاد که دنیا به چشم خود دیده، آدام اسمیت است. آدام اسمیت سنگ بنای علم اقتصاد را بنا نهاد و به همین دلیل لقب پدر علم اقتصاد را از آن خود کرد. سخنان و تئوری‌های آدام اسمیت چون نصایحی پدرانه دیرزمانی است که باقی و استوار مانده است و نه زمانی که مفهوم رقابت کامل نئوکلاسیکی توسعه پیدا کرد و نه در دوران بعد از آن هیچ‌گاه رقابت آزادی که او بیان کرد، فراموش نشد. یکی از دلایلی که نصایح پدر همچنان در گوش اقتصاددانان طنین‌انداز است، شاید نگاه او به رقابت به‌عنوان یک فرآیند است نه یک ساختار.

در قرن بیستم نوشته‌های فراوانی وجود دارد که سعی دارند با تکیه‌بر اینکه رقابت یک فرآیند است، مفهوم رقابت کامل را رد کنند. کم‌کم از میان این دیدگاه‌ها یک جریان فکری ظاهر شد که بر فرآیند مستمر بازار (ongoing economic process) تاکید داشت. این جریان فکری مکتب اتریشی نام گرفت. البته اقتصاددانانی وجود دارند که نمی‌توان اندیشه آن‌ها را از تمام جوانب اتریشی دانست اما نقطه اشتراک همگی آن‌ها تاکید بر فعالیت‌ها و فرآیندهای واقعی بازار است.

ردِ شروط بازار رقابت کامل

موریس کلارک از اقتصاددانان فعال در این مکتب بود. کلارک معتقد بود که اگر یکی از شرایط رقابت کامل وجود نداشته باشد، شاید بهتر باشد که یک شرط دیگر آن نیز محقق نشود. به عبارتی شاید تمامی ویژگی‌ها در کنار یکدیگر کارآمد باشند. به‌طور مثال اگر تحرک کامل و فوری وجود داشته باشد اما اطلاعات ناقص باشد، باعث می‌شود که اعضای یک حرفه دائما در حال رفت‌وآمد میان مناطق مختلف باشند، اما این مهاجرت‌ها همواره باعث انحراف از مقدار تعادلی می‌شود. این انحراف از تعادل زمانی تصحیح می‌شود و از بین می‌رود که یکی دیگر از شروط بازار رقابت کامل، یعنی تحرک سریع کم شود.

اگر تحرک کامل وجود داشته باشد اما اطلاعات ناقص باشد، اعضای یک حرفه دائما در حال رفت‌وآمد میان مناطق مختلف می‌شوند، اما این مهاجرت‌ها همواره باعث انحراف از مقدار تعادلی می‌شود. این انحراف از تعادل زمانی تصحیح می‌شودکه تحرک سریع کم شود.

پس همان‌طور که متوجه شدید به عقیده کلارک دور شدن از یک شرط این ایده را به وجود می‌آورد که پس با این تفاسیر شاید بهتر باشد که شرط دیگری نیز وجود نداشته باشد. نبود پیش‌شرط‌های بازار رقابت کامل تنها می‌تواند ما را در جهت رد کامل نظریه نئوکلاسیکی و یا اصلاح آن سوق دهد.

هسته اصلی مکتب اتریشی

برای شناخت مکتب اتریشی لازم است که بدانیم چه مفاهیم و اصطلاحاتی در این مکتب استفاده می‌شود. اقتصاددانان اتریشی برای تحلیل‌های خود دیگر از اصطلاحات مرسوم به تئوری رقابت کامل مانند؛ تعادل، عقلانیت، اطلاعات کامل و… استفاده نکردند. آن‌ها مفاهیم جدیدی را به کار بردند، مفاهیمی مانند کارآفرین اقتصادی (entrepreneur)، غفلت محض، هوشیاری، خطا، فرصت سودآور، کشف و …

اقتصاددانان این مکتب می‌کوشند، نظم و هماهنگی که میان تصمیمات واحدهای اقتصادی وجود دارد را در یک چارچوب عدم تعادل و بدون حضور برنامه‌ریز مرکزی توضیح دهند. یکی از ایراداتی که مکتب اتریشی به رقابت کامل نئوکلاسیکی می‌گیرد، این است که در این مفهوم وضعیت تعادل و بازار به‌طور کامل شرح داده می‌شود اما نمی‌گوید که چه فرآیند رقابتی باعث آن تعادل می‌شود؟

رقابت کامل بازار انحصار

بنگاه‌های زیادی وجود دارند که جایی میان رقابت کامل و انحصار کامل می‌ایستند.

در این مکتب درجه‌ای از قدرت انحصار پذیرفته‌شده است. آن‌ها میان انحصار تثبیت‌شده (که به‌احتمال‌زیاد هزینه‌هایش بیشتر از حد لازم است) و انحصاری که مبتنی بر کارایی است (که قاعدتا کم‌هزینه‌تر است) تفاوت قائل می‌شوند. علت آن است که در حالت دوم انحصار محو می‌شود، به دیگر سخن به‌موازات این انحصار، بنگاه‌های دیگر نیز با ارائه کالاها یا خدماتی مشابه انحصار کاراتر می‌شوند و قدرت انحصاری را کم و کمتر می‌کنند.

مدیریت یک کنش انسانی است

در مکتب اتریشی مدیریت بر پایه تعریف فون میزز است. او می‌گوید که مدیریت یک کنش انسانی است که نهایتا جریان منابع را به‌سوی ارضای خواسته‌های مصرف‌کننده سوق می‌دهد.

در سال 1973 کیزنر با تکیه‌بر همین مفهوم کنش انسانیِ فون میزز فرآیند بازار را تحلیل کرد. تئوری که کیزنر بیان کرد، بر پایه ارتباط ابزار-هدف شکل گرفت. به عبارتی ارتباط ابزار- هدف در زندگی اقتصادی یک رابطه معین و از پیش‌داده‌شده نیست. بلکه کاملا بستگی به کنش انسانی دارد. کیزنر تلاش کرد که تئور‌ی‌های اقتصادی را هر چه بیشتر به واقعیت نزدیک کند. کیزنر مدیریت را به‌صورت توانایی کشف خواسته‌های انسانی جدید اما مطلوب به همراه کشف منابع جدید، تکنیک‌های جدید یا دیگر راه‌های جدیدی که به‌وسیله آن‌ها نیازها برآورده شود تعریف می‌کند. به عبارتی از دید او مدیر یک نقش متعادل‌کننده را بازی می‌کند.

نظریه‌های جدید بازار

همان‌طور که تا به اینجا متوجه شدید، نظریه‌های جدیدی که برای بازار ارائه شده است، از چارچوب تعادلی نظریه نئوکلاسیک خارج شده‌اند. به دیگر سخن ما از یک تحلیل ایستا به سمت یک تحلیل پویا حرکت کرده‌ایم. نظریه‌های جدید برخی فروض مدل نئوکلاسیکی را یا کاملا کنار گذاشتند یا مفاهیم و واژگان تازه‌ای ابداع کردند. نظریه‌های جدید با خارج شدن از چارچوب تنگِ نئوکلاسیکی کوشیدند، تا نشان دهند که ما تنها در دو سمت طیف بازارها یعنی رقابت کامل و انحصار کامل قرار نگرفته‌ایم.

نظریه‌های جدید با خارج شدن از چارچوب تنگِ نئوکلاسیکی کوشیدند، تا نشان دهند که ما تنها در دو سمت طیف بازارها یعنی رقابت کامل و انحصار کامل قرار نگرفته‌ایم.

در همین دوران که اندیشه‌های دینامیکی این‌چنینی شکل گرفت، عده‌ای بودند که همان چارچوب ایستا را در نظر گرفتند و تلاش کردند که نشان دهند، حتی با فروض نئوکلاسیکی مبنی بر عدم تحول تکنولوژی و ثبات شرایط تقاضا، باز هم نمی‌توان رقابت کامل و انحصار را به‌عنوان تنها نمایندگان بازارهای سرمایه‌داری در دنیا به‌حساب آورد. اساس این اندیشه در بازه سال‌های 1926 تا 1933 توسط پیرو سرافا، جون رابینسون و ادوارد چمبرلین شکل گرفت.

رقابتی از نوع ناقص

همان‌طور که گفته شد، در نظریه‌های بازاری جدید سعی به بررسی حالت‌های میانی بازار شده است. در این بازارها که می‌توان آن‌ها را رقابت ناقص نامید، هر بنگاه رقیب با یک منحنی نزولی تقاضا روبه‌رو است.

این در حالی است که در بازار رقابت کامل منحنی تقاضا که هرکدام از رقیبان با آن روبه‌رو هستند، دارای کشش بی‌نهایت است. یعنی در بازار رقابت کامل همان‌طور که میدانید، تصمیم‌گیرندگان رقبای عقلایی هستند که نمی‌توانند بر قیمت‌های بازار اثر بگذارند و به عبارتی گیرنده قیمت هستند. اما در بازارهای رقابت ناقص بنگاه‌های رقیب با حضور خود بر قیمت‌های تعادلی اثر می‌گذارند.

بنگاه‌های کوچک رقابت انحصار

کسب‌وکارهای کوچک ممکنه است از هزینه‌ها و درآمدهای خود بی‌خبر باشند.

چنین دیدگاهی نخستین بار توسط یک اقتصاددان ایتالیایی به نام پیرو سرافا مطرح شد. در اقتصاد سنتی قیمت برای بنگاه‌ها داده و معین است و اگر از مرحله‌ای به بعد هزینه متوسط بنگاه افزایش یابد، سود بنگاه کاهش میابد به عبارتی میزان هزینه‌ها شکل‌دهنده تصمیم بنگاه هستند.

اما سرافا نمی‌توانست بپذیرد که بنگاه رقابتی بعد از اینکه به سطح معینی از تولید دست‌یافت، افزایش تولیدش را محدود کند. به عقیده او یک بنگاه رفتارش را بر اساس هزینه‌هایش تعدیل نمی‌کند بلکه شرایط تقاضاست که بر تصمیم او اثر گذار است.

نظریه مرسوم رقابت کامل بنگاه را در مقابل کل بازار بسیار کوچک در نظر می‌گیرد. به همین دلیل اگر بخواهد باانگیزه کسب سود محصولش را بالاتر از قیمت سایرین بفروشد، همه مشتری‌های خود را از دست می‌دهد و چون هیچ بنگاهی دست به چنین کاری نمی‌زند، لذا یک قیمت واحد و یگانه در بازار جریان دارد. اما نکته‌ای که وجود دارد، این است که برای خریداری که با یک سری فروشنده کالای همگن روبه‌روست، فرقی ندارد که از کدام‌یک کالای موردنظرش را خریداری کند. هرکسی ارزان‌تر بفروشد، خریدار از او خرید خواهد کرد.

شکستن گوی شیشه‌ای رقابت کامل

اگر خریداران درباره اینکه از کدام بنگاه خرید کنند، بی‌تفاوت نباشد چه اتفاقی می‌افتد؟ سرافا دلایل متعددی برای این داستان می‌آورد. دلایلی مبتنی بر اینکه ممکن است، خریداران نسبت به اینکه از کدام بنگاه خرید کنند بی‌تفاوت نباشند. به‌طور مثال ممکن است، شما به‌صورت عادت همیشه از یک خریدار کالای موردنظرتان را خریداری کنید و یا آن فروشنده از آشنایانتان باشد. گاهی به دلیل اینکه فروشگاهی صرفا به شما نزدیک‌تر است، از آن خرید می‌کنید و سراغ گزینه‌های دیگر نمی‌روید.

ممکن است اعتماد شما از کیفیت کالای یک فروشنده باعث خرید همیشگی‌تان از او و تمایز قائل شدن آن بنگاه از بنگاه‌های دیگر شود. گاهی برخی فروشندگان بااینکه کالای همگنی می‌فروشند اما شرایط خاصی برای فروش کالای خود قرار می‌دهند که خریدار را ترغیب به خرید از آن‌ها می‌کند و یا نوع مدل‌سازی، نشان تجاری خاص، طراحی و بسته‌بندی محصولات ممکن است باعث جذب خریداران شود.

گاهی برخی فروشندگان بااینکه کالای همگنی می‌فروشند اما شرایط خاصی برای فروش کالای خود قرار می‌دهند که خریدار را ترغیب به خرید از آن‌ها می‌کند و یا نوع مدل‌سازی، نشان تجاری خاص، طراحی و بسته‌بندی محصولات ممکن است باعث جذب خریداران شود.

تمامی این دلایل می‌تواند باعث شود که خریدار نسبت به بنگاه‌های پیش‌روی خود بی‌تفاوت نباشد و بینشان تمایز قائل شود. در این حالت دیگر هر بنگاه برای کالای خود یک بازار مخصوص به خود دارد که با اینکه بنگاه‌های دیگر نیز همان کالا را تولید می‌کنند از آن‌ها متمایز است. به عبارتی این بازارها در گوی شیشه‌ای بزرگی قرار داشته‌اند که این گوی شکسته شده و هر بنگاه دیگر از آنِ یک کل واحد نیست.

چیزی شبیه به انحصار

شاید این سوال در ذهنتان شکل بگیرد که صورت ظاهری این بازار مانند انحصار محض شده است اما اختلاف اساسی این است که در آن حالت تنها یک کالا و یک تولیدکننده وجود داشت. به دیگر سخن اگر انحصارگر بخواهد که قیمت را بالا ببرد، تولیدکنندگان دیگری در بازار موجود نیستند که کالاهای بسیار شبیه و نزدیک به او را تولید کنند. درنتیجه با افزایش قیمت انحصاری کاهش فروش بسیار اندک است، اما در بازارهای رقابتی کالایی که توسط یک بنگاه تولید می‌شود، دارای درجه بالایی از جانشینی است. درنتیجه اگر بنگاهی قیمت را افزایش دهد، فروشش بسیار بیشتر از حالت انحصار کاهش پیدا می‌کند.

پس می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که در رقابت ناقص نه کاملا رقابتیم نه کاملا انحصار. مانند رقابت کامل قیمت یگانه‌ای وجود ندارد و مانند انحصار نیز قیمت‌ها از یکدیگر کاملا مستقل نیستند. به عبارتی در این حالت بنگاه‌ها بسیار رفتارشان بر یکدیگر تاثیر می‌گذارد. هر بنگاه می‌تواند در قیمت ویژه خود محصول را بفروشد اما این قیمت از قیمت بنگاه‌های دیگر نیز متاثر می‌شود.

خانم رابینسون و آقای چمبرلین

سرافا تلاش کرد که اقتصاد را به واقعیت نزدیک‌تر کند. این انتقاد او تئوری تعادل عمومی را زیر سوال برد. بعد از مقاله تامل‌برانگیز سرافا افراد زیادی درصدد بازسازی تئوری ناتمام و ناموزون بازار شدند.

بازار رقابت کامل انحصار

کنشگرهای اقتصادی جای خود را در بازار پیدا خواهند کرد.

کار اصلی را در این زمینه خانم رابینسون در انگلستان و ادوراد چمبرلین در آمریکا انجام دادند. هر یک از این دو نفر روی یک موضوع اما به‌صورت مستقل کارکردند. خانم رابینسون اصطلاح رقابت ناقص و آقای چمبرلین رقابت انحصاری را برای بحث خود انتخاب کردند. این دو نفر تلاش کردند که حالت‌های دیگر بازار را توضیح دهند و اقتصاد را از اینکه صرفا آزمایشی در خلا باشد که گاهی اوقات با واقعیت نیز در تناقض است، دور کنند.

باوجودآنکه مسئله موردبررسی آن‌ها مشترک بود، اما محتوای بحثشان متفاوت شد.

چمبره چمبرلین بر رقابت انحصاری

چمبرلین ستون اصلی بحث خود را بر مسئله تمایز محصول، همان چیزی که سرافا به آن اشاره داشت، استوار کرد اما بحث خود را در خطوطی کاملا مستقل از سرافا پیش برد.

به عقیده چمبرلین کالاهایی که به‌وسیله بنگاه‌های رقابتی تولید می‌شوند، به خاطر اختلاف در طبیعتشان یکسان نیستند و یا ممکن است درواقع این کالاها یکسان باشند اما از دید خریداران به علل مختلف دارای تمایزاتی باشند.

چمبرلین می‌گوید وجود یک مارک تجاری خاص، داشتن کیفیتی منحصربه‌فرد ، رنگ و شکل و نوع بسته‌بندی متفاوت ممکن است از دید مخاطب و خریدار باعث تمایز محصولات مشابه شود.

خانم رابینسون در جزیره رقابت ناقص

رابینسون برخلاف چمبرلین بحث خود را در راستای صحبت‌های سرافا پیش برد. او اشاره کرد که همان‌طور که میدانیم، بازار رقابت کامل بر این فرض استوار است که اگر اختلاف قیمتی بین بنگاه‌ها وجود داشته باشد، عکس‌العمل خریداران همگی به یک‌شکل است.

به دیگر سخن همگی به سراغ بنگاه ارزان‌فروش می‌روند، پس اگر در رقابت کامل قیمتی بالاتر از قیمت بازار بگذارید، محکوم‌به فنا هستید نه بقا چراکه مشتریان خود را از دست می‌دهید. اما خانم رابینسون می‌گوید در دنیای واقعی تنها قیمت نیست که به خریداران خط‌مشی می‌دهد، بلکه عوامل دیگری نیز هستند که باعث تاثیرگذاری بر رفتار خریدار می‌شوند.

مواردی که خانم رابینسون برمی‌شمارد، عبارت‌اند از: محل و موقعیت فروشنده، هزینه‌های جابه‌جایی، تضمین کیفیت فراهم آمده و یا نام مشهور، تسهیلات مختلفی که فروشندگان گوناگون ارائه می‌دهند، دست و دل‌بازی، خوش برخوردی و بذل و بخشش خدمات فروش، تبلیغات و… همگی می‌توانند، به‌جز قیمت بر روی تصمیم خریدار تاثیر بگذارند. به عبارتی این‌ها همگی باعث مخدوش شدن بازار رقابت کامل می‌شوند و در آن نقصی به وجود می‌آورند درنتیجه بازارهای ناقصی شکل می‌گیرد.

همان‌طور که گفته شد رابینسون و چمبرلین فرض همگنی کالاها و قیمت پذیر بودن بنگاه‌ها را کنار گذاشتند و در همان چارچوب ایستا نه‌تنها نشان دادند که بازارهایی در میان انحصار کامل و رقابت کامل وجود دارند، بلکه نشان دادند که چنین بازارهایی در بلندمدت به تعادل هم می‌رسند.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.