۹۰ سال تئوری انقلاب؛ از میدان سرخ تا سیلیکون ولی
تاریخ جهان پر از فراز و نشیب است. اتفاقاتی که در کشورها افتاده است، انقلابهایی که به وقوع پیوسته است، جنگهایی که منجر به کشته شدن هزاران نفر شده است، همگی تاریخ را شکل دادهاند. عبارت تاریخ تکرار میشود را ممکن است بارها شنیده باشید. این جمله عین واقعیت است. در کشورهای توسعهیافته بسیاری از
تاریخ جهان پر از فراز و نشیب است. اتفاقاتی که در کشورها افتاده است، انقلابهایی که به وقوع پیوسته است، جنگهایی که منجر به کشته شدن هزاران نفر شده است، همگی تاریخ را شکل دادهاند. عبارت تاریخ تکرار میشود را ممکن است بارها شنیده باشید. این جمله عین واقعیت است. در کشورهای توسعهیافته بسیاری از سیاستمداران و افرادی که برای کشور تصمیم میگیرند، تاریخ میدانند. چراکه تاریخ آزمایشگاهی به درازای حیات بشر بر روی این کره خاکی است. آزمایشگاهی که در آن انسانها با تمام پیچیدگیهایشان در بوته آزمایش گذاشته شدهاند. کشور ما نیز تاریخ پر از التهاب و وقایع مختلف داشته است. سقوط پادشاهان، دهها انقلاب و صدها جنگ و… همگی وقایعی بودهاند که بر روی کشور ما و اقتصادمان تاثیر گذاشتهاند.
پدیده انقلاب قدمتی طولانی دارد و به همین صورت تحلیل چرایی و چگونگی وقوع آن نیز از زمانهای گذشته بهویژه از نیمه دوم قرن 19 میلادی وجود داشته است. بهاینترتیب مجموعهای از نظریات گوناگون درباره وقوع این پدیده بیان شده است. با توجه به اهمیت این مقوله، در این مقاله به این میپردازیم که اساسا انقلاب چیست و به چه دلیل یا دلایلی رخ میدهد؟ آیا میتوان انقلابها را تقسیمبندی کرد و از آن مهمتر و جالبتر آیا میتوان وقوع انقلابها را پیشبینی کرد؟
درباره انقلاب چه میگویند؟
در ابتدا به بیان مشهورترین نظریهها درباره انقلاب میپردازیم:
- مارکس انقلاب را تغییر از یک مرحله تاریخی به مرحله دیگر میداند که ناشی از تغییر در شیوه تولید است. بهعبارتدیگر، به عقیده او انقلاب زمانی به وقوع میپیوندد که نیروهای تولیدی به حدی از رشد برسند و توسعه پیدا کنند. مراحل فوق به نظر او عبارتاند از: کمون اولیه، بردهداری، فئودالی، سرمایهداری، سوسیالیسم و کمونیسم. به نظر مارکس در کشورهای فئودالی باید انقلاب بورژوازی و در کشورهای سرمایهداری پیشرفته انقلاب سوسیالیستی به وقوع بپیوندد. در نظریه مارکس خود بیگانگی و آگاهی طبقاتی دو مرحله لازم برای وقوع انقلاب هستند.
- به نظر جیمز دیویس حقیقتی که مارکس نادیده گرفته این است که زمانی که مردم بین از دست دادن زنجیرها (با پذیرش خطر مرگ) یا حفظ زندگیشان یکی را برمیگزینند، عمدتا حفظ زنجیرها (زندگی) را انتخاب خواهند کرد. تنها زمانی که بخشی از زنجیرها برچیده شوند و بدون خطر بالایی از مرگ بتوانند دور انداخته شوند، امکان دارد که جامعه وارد وضعیت اغتشاشی اساسی شوند.
- تدرابرتگر (T.R.Gurr) در کتابش با عنوان « چرا انسانها شورش میکنند» به بررسی پدیده انقلاب میپردازد. او انقلاب را یکی از انواع خشونت جمعی و سیاسی در کنار انواع دیگر آن دانسته و آن را ناشی از احساس محرومیت نسبی در تودهها و نخبگان میداند.
لنین در جریان انقلاب 1917
- چالمرز جانسون میگوید: اولین وظیفهای که باید در مطالعه انقلاب موردتوجه قرار گیرد، این است که انقلاب باید در ارتباط با نظام اجتماعی خاصِ خود بررسی شود. زیرا ایجاد نظم و ثبات و تعادل در هر جامعهای به طرز خاصی به نوع ساختارهای آن جامعه و کارکردهای ویژه آن ساختارها وابسته است. اگر این ساختارها و کارکردها و بهعبارتدیگر چگونگی ایجاد ثبات و تعادل را در یک جامعه بشناسیم، آنگاه میتوانیم درباره وقوع انقلاب در آن جامعه اظهارنظر کنیم.
- ساموئل هانتینگتون میگوید: انقلابها پدیدههایی کمیاب هستند. بیشتر جوامع هرگز انقلابی را تجربه نکردهاند. تمدنهای بزرگ گذشته مانند مصر، بابل، ایران، یونان، رم، چین، هند و جهان عرب خیزشها، شورشها و دگرگونیهای سلطنتی را تجربه کردهاند، ولی هیچیک از این رویدادها شباهتی به انقلابهای بزرگ غرب نداشتهاند. بهگونهای دقیقتر، باید گفت که انقلاب یکی از شیوههای نوسازی یک جامعه سنتی است و چه در جامعه سنتی غرب و چه در دیگر جوامع سنتی، پدیدهای ناشناخته بوده است. انقلاب تجلی دیدگاه نوگرا است.
- اسکاچپول با رد ارادی بودن وقوع انقلاب، تفسیر انقلاب اجتماعی را تنها بر عوامل ساختاری و از پیش تعیین شده میداند. او در وقوع انقلاب، نقش انقلابیان در گسترش آرمان خود و موفقیت آنها در این زمینه را انکار میکند. به نظر اسکاچپول، انقلاب زمانی اتفاق میافتد که فروپاشی و بحران سیاسی - نظامی با شورش از سوی طبقات پایین و مشارکت نخبگان حاشیهای در بسیج انقلابی، همراه شود.
پایان عمر انقلابها
بسیاری از اقتصاددانان بر این عقیده هستند که انقلابهایی که به دست بشر اتفاق میافتند، اغلب اقدامی آگاهانه هستند. در بیشتر مواقع هدف از این انقلابها حراست از انسانیت است که تحتفشار سنتهای اجتماعی و یا ستم ساختار سیاسی به خطر افتاده است. هرچند انقلابها نمادی از اختیار انسانها هستند، در دوره و شرایطی که ما در آن زندگی میکنیم، میتوان گفت که دوران عمر انقلاب به شیوه سنتی به پایان رسیده است.
بسیاری از اقتصاددانان بر این عقیده هستند که انقلابهایی که به دست بشر اتفاق میافتند، اغلب اقدامی آگاهانه هستند.
در این دوره رخ دادن هرگونه انقلاب به شیوههای پیشین تنها فرآیند توسعه را با مشکل همراه خواهد کرد. باید اضافه کنم که منظور از انقلاب هرگونه بههمریختگی سیاسی است که باعث ضعیف شدن دولت مرکزی میشود، به صورتی که بیهنجاری و بیثباتی بهصورت فراگیر جامعه را در برمیگیرد.
عصر فناوری و دگرگون کردن دنیا
انقلاب به شیوه سنتی پدیدهای است که متعلق به دوران پیش از عصر دانش شبکهای و تحولات موجی در علم و فناوری بوده است. معمولا انقلاب زمانی صورت میگیرد که اذهان عمومی سریعتر از عالم واقع متحول میشوند و به عبارتی از آن سبقت میگیرند. اما در عصر حاضر سرعت تحولات دنیا آنقدر بالا است که ذهنها معمولا از اتفاقات دنیا و تحولاتش عقبتر هستند.
ذهن ما هنوز نتوانسته دنیای معاصر را درک کند. چه برسد به آن که جلوتر از زمان حرکت کند!
نمونههای این موضوع را میتوان در انبوهی از نوآوریهایی که همهروزه خبر آنها ما را بمباران میکند، دید. در دنیای امروز، پیش از آنکه ذهن ما بداند که چه چیزی میخواهد، فناوریهای جدید یکی پس از دیگری بهصف میشوند. پس شاید بتوان گفت در این عصر نیاز بهقدری صبر و تحمل است تا تحولاتی که بهصورت طبیعی جهان را در برمیگیرد، اتفاق افتاده و مشکل را حل کند.
تعادل پویا: شرط بقا
در دنیای امروز هیچ حکومتی حتی مستبدانهترینش، نیز نمیتواند در تعادل ایستا دوام بیاورد و شرط دوام و بقا، رسیدن به یک تعادل پویا است. در نظریه سیستمها گفته میشود که اگر سیستم مطلقا بسته نباشد، تعادل ایستا تنها زمانی پایدار میماند که محیطی که سیستم در آن قرار دارد، کاملا پایدار باشد. حال ازآنجاکه تمامی سیستمهای غیرمردمسالار در تعادل ایستا قرار دارند، در عصر حاضر تنها دو راه برای آنها باقی خواهد ماند: یا اینکه با تحول و تغییر، خود را بهسوی یک تعادل پویا برسانند و یا اینکه اضمحلال را در آغوش بکشند. اکثریت صاحبنظران بر این نکته تاکید دارند که انقلاب باید آخرین گزینه برای ملتها باشد. یعنی اگر انتخابی دیگر وجود دارد، آن انتخاب بر انقلاب ارجحیت دارد. اما چرا همچنین دیدگاهی وجود دارد؟
در دنیای امروز هیچ حکومتی حتی مستبدانهترینش، نیز نمیتواند در تعادل ایستا دوام بیاورد و شرط دوام و بقا، رسیدن به یک تعادل پویا است.
دور از ذهن نیست که در جریان انقلابها عقلانیت سقوط کند و احساس و هیجان بر عقل پیشی گیرد و بعضا غلبه کند. مثلا انقلاب فرانسه را در نظر بگیرید. در جریان انقلاب، اشخاصی که در آن دوران زندگی میکردند، میخواستند برای کسانی که هنوز به دنیا نیامدهاند تصمیمگیری کنند. در آن شرایط تحلیل درباره هزینه-فایده اقدامات انجام نمیشود و نسلهای بعدی با بدهی وارد این دنیا میشوند. چراکه باید هزینه تصمیمات نسلهای پیشین خود را پرداخت کنند. اما آنها چقدر میتوانستند در مورد تصمیم خود مطمئن باشند؟
جنگهای جهانی رخ داد چون جمعیت زیادی برای کشتهشدن وجود داشت
این سخن یکی از جامعهشناسان غربی درباره تاثیر ساختار جمعیت در شکلگیری جنگها و شورشها است. به دیگر سخن هرچه در یک جامعه جمعیت جوان (افراد بین 15 تا 34 سال) بیشتر باشد، ضریب صبوری نیز در آن پایینتر میشود و اگر شرایط جامعه به سمت فشارهای غیرطبیعی و مشکلات معیشتی حرکت کند، احتمال جرقه خوردن این افراد جوان و شورش و اغتشاش بیشتر میشود.
سیستم چیست؟
سیستم یک مجموعه از عناصر و اجزای مختلف است که این اجزا با یکدیگر ارتباط و هماهنگی داشته و نهایتا یک هویت یکپارچه متمایز از تکتک اجزا را به وجود میآورند که تمامی آن اجزا، در راستای یک هدف و یا اهدافی مشخص حرکت میکنند. با توجه به این تعریف بسیاری از چیزهایی که در اطراف ما وجود دارند، یک سیستم را تشکیل دادهاند. یک ماشین، یک دانشگاه، یک پرتقال، یک کشور، یک دین و بیشمار مثال دیگر همگی مثالهایی از سیستمهای موجود هستند.
نکتهای که وجود دارد، این است که تمامی این سیستمها از نظر ویژگیهایی چون باز یا بسته بودن، سادگی یا پیچیدگی، پویایی یا ایستایی، زنده یا غیرزنده بودن، مادی یا نمادی بودن، انعطافپذیری، اصلاحپذیری، انطباقپذیری و… با یکدیگر تفاوت دارند.
تحولی در یک سیستم
با توجه به آنچه گفته شد هر نظام سیاسی نیز یک سیستم بهحساب میآید که از مجموعهای از اشیا، افراد، نهادها در کنار هم به وجود آمده است که مجموع آن هویتی مستقل از تکتک اعضا میسازند. طول عمر یک سیستم بستگی به انرژی موجود در سیستم، آنتروپی ، اخلالهای تحمیلشده از بیرون، اصلاح در صورت دور شدن از اهداف و انطباق (در صورت به وجود آمدن تحول در خارج از سیستم) و… بستگی دارد.
در شرایط کنونی ونزوئلا، انقلاب میتواند فاجعه بیافریند.
با توجه به نگاه اجمالی به یک سیستم سوالی که پیش میآید این است که چرا انقلاب در یک سیستم رخ میدهد و چه تبعاتی را در پی خواهد داشت؟
پیش از نقطهجوش اقتصاد باید فکر چاره بود
بهطورکلی زمانی که آنتروپی در یک سیستم افزایش پیدا میکند و این افزایش انرژی تخلیه نمیشود، سیستم رو به فروپاشی میرود. نشانههای بالا رفتن این آنتروپی چیست؟
بهطورکلی زمانی که روابط بین اجزای یک سیستم پرهزینه میشود، تنشهای اجتماعی بیشتر شده و بیثباتی، بیهنجاری و جرم در یک جامعه بالا میرود، به ما این علامت را میدهد که آنتروپی این جامعه در حال افزایش است و نیاز به راهکاری برای تخلیه آن وجود دارد.
نمونه روشن از بالا رفتن آنتروپی کشور عراق است. گرچه در زمان صدام ظاهرا همهچیز آرام بود اما تنشهای درون سیستم آنقدر بالا رفته بود که با حمله آمریکا به عراق گویی درب یک زودپز که مملو از حرارت و فشار است باز شد و شاهد بودیم که در روزهای سقوط صدام مردم به موزه ملی عراق ریخته و آثار باستانی چند هزارساله کشورشان را نابود کردند. همانطور که گفته شد زمانی که اقتصاد به آن نقطهجوش برسد، آزاد شدن این انرژی با رفتاری عقلایی همراه نخواهد بود.
چه زمانی نباید انقلاب کرد؟
در یک دستهبندی کلی میتوان اینگونه بیان کرد که انقلابها یا برای اصلاح اتفاق میافتند، یا برای انهدام. بهطورمعمول شدت اصلاح در سیستم از مرحله بهبود شروع میشود. اگر بهبود حاصل نشود و تلاشها بیثمر باشد، به مرحله اصلاح میرود. اگر باز هم اصلاحات بینتیجه بماند، مرحله بعدی تحول است. در تحول بسیاری از ساختارها تغییر میکنند و شکل تازهای به خود میگیرند.
اگر بهبود حاصل نشود و تلاشها بیثمر باشد، به مرحله اصلاح میرود. اگر باز هم اصلاحات بینتیجه بماند، مرحله بعدی تحول است. در تحول بسیاری از ساختارها تغییر میکنند و شکل تازهای به خود میگیرند.
و اما آخرین مرحله انقلاب است. هرچه آنتروپی بیشتر، سرمایه اجتماعی کمتر و جمعیت جوان بیشتر باشد، انقلابی که در این روند اتفاق میافتد، مخربتر خواهد بود و ویژگی اصلاحی خود را از دست خواهد داد. در این گونهی خطرناک از انقلابها و در چنین شرایطی، انقلاب باعث بهبود جامعه نمیشود و چهبسا آن را به عقب ببرد و از مسیر توسعه دور نگه دارد.
پایان عمر جنگ سرد، پایان انقلابهای سنتی
در انقلابهایی که کلیت جامعه علیه راس حکومت انقلاب میکنند، معمولا میزان خشونت ، جنگ داخلی و بیقانونی کمتر خواهد بود. اما اگر در یک جامعهی چندقطبی انقلابی رخ دهد، آن کشور را به سمت خشونت بالا، بیقانونی وسیع و حتی جنگ داخلی سوق میدهد.
همانطور که در ابتدای این مقاله نیز به آن اشاره شد، در عصر حاضر سرعت تحولات علم و فناوری بسیار بالا رفته و دوران جنگ سرد به پایان رسیده است. به خصوص از بعد از سال 2007 (درست 90 سال بعد از انقلاب بلشویکی روسیه) و معرفی تلفنهای هوشمند تغییر شکل جهان بسیار سریع شد.
با پایان یافتن طول عمر جنگ سرد، میتوان گفت عمر انقلابهای سنتی نیز تمام شده است و اگر در این زمان و با توجه به شرایط کنونی جامعه جهانی انقلابی رخ دهد، آنهم بهصورت سنتی، تنها دستاورد مهم آن قطع ارتباطهای شبکهای در عرصه دانش خواهد بود که همین باعث گرفته شدن فرصتهای یک ملت برای چندین سال میشود. با توجه بهسرعت بالای تحول دنیا این عقبافتادگی از ماراتن علم و فناوری، نتیجه جالبی برای آن کشور نخواهد داشت.
انقلاب در زمان رکود تورمی
اقتصاد میتواند در حالتهای مختلفی از چرخه خود قرار داشته باشد. ممکن است ثبات در یک اقتصاد باشد، تورم رو به رشد وجود داشته باشد، در رکود غوطهور باشد و یا همه را باهم داشته و با تورمرکودی دستبهگریبان باشد. در دوره ثبات اقتصادی همهچیز آرام است و همگی خوشحال هستند اما برخی بیشتر خوشحال هستند. به دیگر سخن در زمان ثبات همه منفعت میبرند اما برخی بیشتر. در دوره تورم مردم دو دسته میشوند عدهای از این تورم زیان میبرند و عدهای منفعت. اما در دوره رکود گویی کشتی در حال غرق شدن است و همه در حال زیان دیدن و غرق شدن هستند.
در نهایت گل سر سبد شرایط، زمانی است که رکود و تورم و رشد بیکاری با هم تلفیق شده و رکود تورمی را شکل دهند. در این حالت همه در حال زیان کردن هستند و برخی بیشتر از این زیان سهم میبرند.
در نهایت گل سر سبد شرایط، زمانی است که رکود و تورم و رشد بیکاری با هم تلفیق شده و رکود تورمی را شکل دهند. در این حالت همه در حال زیان کردن هستند و برخی بیشتر از این زیان سهم میبرند. هیچکس در این حالت از شرایط موجود راضی نیست، اما برخی بیشتر ناراضی هستند. گاهی ممکن است یک جامعه در حالت ثبات باشد و تنها برای ارضا انتظارات رو به فزونی انقلابی اتفاق بیفتد. به دیگر سخن در حالت ثبات تنها زمانی انقلابی میشود که هر کس از آنچه دارد، بیشتر میخواهد. اما اگر زمانی که اقتصاد در شرایط رکود تورمی است انقلاب رخ دهد، افراد میخواهند جلوی زیان بیشتر و بیشتر خود را بگیرند. در این حالت افراد یکدیگر را مقصر میدانند و کنترل چنین انقلابهایی میتواند در نوع خود بسیار دشوار و حتی ناممکن باشد.
پیامدهای یک انقلاب
مثل هر پدیده دیگری، انقلاب در یک کشور میتواند پدیدهای مثبت یا منفی باشد. یعنی برخلاف تصور عموم مردم، انقلاب همیشه به آزادی و رونق و بهبود ختم نخواهد شد. حتی اگر احتمال انحراف انقلاب کم باشد، هزینه این انحراف میتواند آنقدر بالا برود که حتی نام یک کشور را از روی نقشه جهان پاک کند.
یکی از اتفاقاتی میتواند در یک انقلاب رخ دهد، ویرانی نهادی است. چرا که بعد از انقلاب باید قوانین تغییر کنند و تا دهها سال بعد همچنان این قوانین نیاز به اصلاح و هماهنگسازی دارند تا نهایتا به ثبات نهادی برسیم. اگر یک جامعه به ثبات در نهادها نرسد، همواره در معرض تزلزل قرار خواهد داشت. پیامد احتمالی دیگر در یک انقلاب جدا شدن از روابط تجاری گذشته است. از طرفی انقلابها باعث خروج سرمایه و عدم سرمایهگذاری شده و نااطمینانی را بر شرایط اقتصادی حاکم میکنند. با در نظر گرفتن تمام جوانب میتوان گفت که در قرن بیستویک، غیرعقلاییترین کار، هدایت یک جامعه به سمت یک شورش، نارضایتی و نهایتا یک انقلاب است.
نظرات