فونیکس - هدر اخبار
کد مطلب: ۲۱۶۴۳۶

نظریه پنجره‌ شکسته‌ و خرده شیشه‌هایی که در چشم اقتصاد فرومی‌رود

نظریه پنجره‌ شکسته‌ و خرده شیشه‌هایی که در چشم اقتصاد فرومی‌رود

قطعا برایتان پیش آمده است که با دیدن نشانه‌های کوچکی درباره یک موضوع نظر کلی ارائه دهید. بعضی از پدیده‌های ظاهرا کوچک پیام‌های بزرگی را به ما می‌دهند. به طور مثال ممکن است با دیدن کفش‌های کثیف و آلوده یک نفر، داوری نامناسبی درباره شخصیتش کنیم و یا وارد محله‌ای شویم و با دیدن اینکه

قطعا برایتان پیش آمده است که با دیدن نشانه‌های کوچکی درباره یک موضوع نظر کلی ارائه دهید. بعضی از پدیده‌های ظاهرا کوچک پیام‌های بزرگی را به ما می‌دهند. به طور مثال ممکن است با دیدن کفش‌های کثیف و آلوده یک نفر، داوری نامناسبی درباره شخصیتش کنیم و یا وارد محله‌ای شویم و با دیدن اینکه افراد زباله‌هایشان را در کوچه و خیابان رها کرده‌اند، درباره سطح طبقاتی و فرهنگ ساکنان آن محل داوری کنیم.

گاهی دیدن یک دروغ کوچک و یا سخنی نامناسب از یک شخصیت برجسته نظر ما را درباره آن شخص تغییر می‌دهد. حرکات نامناسب بدن شما در یک مصاحبه کاری ممکن است رزومه شما را به طور کلی از بین ببرد و یا نامناسب بودن لباستان در زمان دفاع پایان نامه‌، امکان دارد تاثیر خوبی بر روی داوران نگذارد و این ظاهر نامناسب در نظر نهایی آنها تاثیرگذار شود. تمام این نشانه‌های کوچک موجب شکل‌گیری نظریه‌ای به نام پنجره شکسته شده است.

نظریه پنجره شکسته چیست؟

پنجره شکسته نظریه‌ای است که توسط یک جرم‌شناس و جامعه‌شناس آمریکایی ارائه شد. این نظریه دقیقا می‌گوید که دیدن یک پنجره شکسته در یک خانه، کارخانه و یا نظایر آن، به شما این پیام را می‌دهد که در آن مکان اوضاع به‌سامان نیست و نظمی وجود ندارد.

یک پنجره شکسته در یک خانه، کارخانه و یا نظایر آن، به شما این پیام را می‌دهد که در آن مکان اوضاع به‌سامان نیست و نظمی وجود ندارد.

به دیگر سخن این نظریه به ما می‌گوید که گاهی افرادِ یک جامعه درباره مسائل کلی توسط نشانه‌های جزئی داوری می‌کنند، مانند مثال‌هایی که در ابتدای این نوشته بیان شد. حال اگر این نظریه را در سطح کلان برای یک جامعه تعمیم دهیم، می‌تواند جالب توجه باشد. زمانی که در سطح کلانِ اقتصادی پنجره‌های شکسته زیاد می‌شوند، کم‌کم اعتماد عمومی نسبت به آن اقتصاد خدشه‌دار می‌شود.

پنجره‌های شکسته اقتصاد چه چیزهایی هستند

همانطور که پارگی لباس، جابه‌جا بستن دکمه‌های آن، کثیف‌بودن کفش‌ها پیام مشخصی را به ذهن بیننده می‌رساند و او بر اساس این نشانه‌های کوچک داوری می‌کند، وجود برخی اتفاق‌ها و نشانه‌ها در اقتصاد نیز مردم را به سمت داوری‌کردن می‌برد. ممکن است بعضی اقدامات نهادها باعث شود که میزان قدرت آنها در میان مردم تنزل پیدا کند.

نظریه پنجره شکسته اقتصاد

جرایمی کوچک مثل یادگاری نویسی می‌تواند مقدمه‌ای باشد برای جرایم بزرگ. همان طور که شکستن پنجره مقدمه‌ای است برای دزدی و قتل.

به طور مثال اگر پلیس نتواند یک جیب‌بر را در محله‌ای دستگیر کند، مردم کم‌کم برایشان این موضوع تبدیل به یک پنجره شکسته می‌شود و دیگر برای مراقبت از جان و مال خود به پلیس اعتماد نمی‌کنند. پیش خود می‌گویند که پلیسی که نمی‌تواند یک جیب‌بر را دستگیر کند، چگونه می‌تواند جان ما را در برابر قاتلین و مال ما را در برابر سارقان مسلح حفظ کند؟ این پنجره شکسته در بحث امنیت باعث می‌شود، مردم نسبت به پلیس بی‌اعتماد شوند و این بی‌اعتمادی خود باعث مخدوش‌شدن چهره اقتصاد می‌شود.

زمانی که سرمایه‌های مولد نامولد می‌شوند

فرض کنید که در یک کشور تجربه‌های خوبی در زمینه کارآفرینی وجود ندارد و کسانی که سعی کرده‌اند در اقتصاد سرمایه‌گذاری کنند و به صورت کارآفرین باعث چرخیدنِ چرخ اقتصاد شوند، ورشکسته شده و در گوشه‌ی زندان هستند. قطعا این پنجره شکسته به سایر کسانی که می‌خواهند وارد چنین فعالیت‌هایی شوند، این نشانه را می‌دهد که اقتصاد در وضعیت خوبی نیست و بهتر است که سرمایه‌شان را به طور مثال وارد فعالیت‌هایی مانند دلالی کنند. این می‌شود که به ناگهان عده‌ زیادی به صرافی‌ها هجوم می‌برند، چراکه این افراد می‌دانند با سرمایه‌گذاری مولد در تولید نمی‌توانند بازدهی که با خرید ارز به دست می‌آورند را کسب کنند.

این اتفاق باعث می‌شود که اگر مردم توانستند، وامی هم بگیرند که با آن کسب‌و‌کاری را راه بیندازند، آن سرمایه را واردکانال‌های دیگری چون مسکن، سکه، زمین و… کنند. زمانی که با تغییر هر رییس‌جمهور و یا حزب و نماینده، کلیه سیاست‌های یک اقتصاد تغییر می‌کند، این خود ساختن پنجره‌های شکسته در آن اقتصاد است و مردم را بیشتر به سمت نااطمنیانی و عدم‌قطعیت سوق می‌دهد. در این حالت مردم ترجیح می‌دهند که سرمایه‌گذاری کوتاه‌مدت کنند و تا جناحِ سیاسی تغییر نکرده است، به بازده سرمایه خود برسند. قاعدتا در این زمان سرمایه‌گذاری‌های مولد که موتور محرکه اقتصاد هستند، به قهقرا می‌روند.

نبود اطلاعات شفاف و شروع نمادسازی

یکی دیگر از اتفاقاتی که در راستای پنجره‌های شکسته و نبود اطلاعات دقیق در اقتصاد یک کشور می‌افتد، نمادسازی است. به دیگر سخن وجود پنجره‌های شکسته کم‌کم مردم را به این سمت می‌برد که با توجه به یک سری نشانه‌ها که خودشان آنها را ساخته‌اند، درباره اقتصاد تصمیم‌گیری و داوری کنند. گردش اطلاعات ناقص، خود به افزایش پنجره‌های شکسته بر پیکره یک اقتصاد دامن می‌زند. اگر اطلاعات نامتقارن باشند و یا نهادهایی که موظف به ارائه اطلاعات هستند، در ارائه آنها خست به خرج دهند، کم‌کم مردم خودشان سعی می‌کنند که درباره آینده اقتصاد تصمیم بگیرند و آن را پیش‌بینی کنند.

اگر اطلاعات نامتقارن باشند و یا نهادهایی که موظف به ارائه اطلاعات هستند، در ارائه آنها خست به خرج دهند، کم‌کم مردم خودشان سعی می‌کنند که درباره آینده اقتصاد تصمیم بگیرند و آن را پیش‌بینی کنند.

این حرکت منجر به نمادسازی در اقتصاد می‌شود. نمادسازی زمانی پررنگتر می‌شود که توافقی در مورد اطلاعات اعلام شده، در میان خود نهادهای مسئول هم وجود نداشته باشد. زمانی که به طور مثال مسئولین اقتصاد یک کشور بگویند که نرخ تورم رشد نخواهد کرد اما این اتفاق نیفتد و یا به طور کلی وعده‌های توخالی به مردم داده شود و یا آمارهای دروغین در اختیار مردم قرار بگیرد، در این صورت اعتماد مردم به اطلاعات روزبه‌روز کمتر می‌شود. مردم در چنین موقعیتی، خودشان یک سری نشانه‌ها را در اقتصاد تفسیر می‌کنند و به پیش‌بینی می‌پردازند. به طور مثال اگر قیمت بنزین زیاد شود، آن را نماد تورم می‌گیرند و یا عدم توانایی دولت در هم‌سو کردن جناح‌های مختلف سیاسی با خود را نشانه ضعف دولت می‌پندارند.

کنار گود ایستاده‌گان

زمانی که طبق آمارهای رسمی و سخنان سیاست‌مداران یک کشور، شرایط پیش نمی‌رود، نمادسازی روزبه‌روز در یک اقتصاد قوت می‌گیرد. در واقع مردم کالاها یا پدیده‌هایی را به صورت نمادین، جایگزین و شاخصی برای اطلاعات مفقوده یا غیرقابل اعتماد در نظر می‌گیرند و بر اساس آن عمل می‌کنند.

نظریه پنجره شکسته اقتصاد

آیا حاضرید شب را در خانه‌ای با پنجره شکسته بخوابید؟

بعد از رسیدن یک اقتصاد به پروسه نمادسازی دیگر عملی‌کردن بسیاری از سیاست‌های اقتصادی دشوار می‌شود. شاخص حکمرانی در کشور کاهش پیدا می‌کند و مردم به جای اینکه به عنوان عناصر اصلی تشکیل‌دهنده اقتصاد وارد عمل شوند و در راستای بهبود آن گام بردارند، ترجیح می‌دهند که کنار گود بایستند و تنها نظاره‌گر شرایط باشند. این سخن شاید ذهن بسیاری را به سمت فضای نااطمنیانی ببرد. آن زمانی که آنقدر جاده اقتصاد مه‌آلود است که رانندگان ترجیح می‌دهند به کنار جاده رفته و منتظرِ از بین رفتن مه غلیظ شوند.

این خانه تاریک است

زمانی که شما با خانه‌ای که پنجره‌هایش شکسته است، مواجه می‌شوید، چه احساسی به شما دست می‌دهد؟ دیدن همچین خانه‌ای در ابتدا شاید شما را به این فکر بیندازد که صاحبان آن خانه افراد بی‌نظمی هستند و اهمیتی به وضعیت خانه و زندگی خود نمی‌دهند اما اگر تعداد پنجره‌های شکسته بیشتر شد چه؟ کم‌کم این ذهنیت برای شما به وجود می‌آید که این خانه متروکه است و کسی در آن زندگی نمی‌کند. حالا سوال بعدی من را پاسخ دهید، آیا شما حاضر هستید وارد این خانه‌ی متروکه شوید؟

بسیاری از افراد از وارد شدن به چنین خانه‌ای دوری می‌کنند. چراکه واردشدن در این خانه با ریسک همراه نیست، بلکه با نااطمینانی همراه است. ریسک زمانی است که شما با یک درصدی می‌توانید احتمال وقوع یک حادثه را حدس بزنید. به طور مثال زمانی که از خیابان رد می‌شوید، می‌دانید که با یک درصد ریسکی احتمال تصادف وجود دارد. اما نااطمینانی زمانی است که شما هیچ پیش‌بینی درباره آینده و اتفاقات پیش‌رو نمی‌توانید بکنید. ممکن است وارد این خانه شوید و ناگهان شخصی به شما حمله کند و یا سقف خانه به روی سرتان بریزد و اتفاقاتی نظایر آن. هیچکدام از این اتفاقات را شما نمی‌توانید پیش‌بینی کنید و این دقیقا شرایط نااطمینانی را به تصویر می‌کشد.

اقتصاد از ریخت افتاده

زمانی که تعداد پنجره‌های شکسته انبوه می‌شود، خواه این پنجره‌های شکسته از جنس بی‌سرانجام ماندن پرونده‌های فساد باشد، خواه از جنس نبود حقوق برابر، همگی در حال رساندن اقتصاد به وضعیت آن خانه متروکه هستند که نااطمینانی در فضای آن موج می‌زند. در نتیجه کسی وارد اقتصادی که تعداد زیادی پنجره شکسته ظاهرش را دفرمه کرده است، نمی‌شود.

چنین اقتصادی این حس را در افراد به وجود می‌آورد که زمان خروج از منزلشان میلیون‌ها خطر در کمین آنهاست که نمی‌توانند احتمال هیچکدام را پیش‌بینی کنند. به طور مثال ممکن است ناگهان کسی با چاقو به آنها حمله کند و یا در انفجاری کشته شوند. عدم‌توجه، عدم‌پیگیری و بی‌نتیجگی اقدامات نهادهای مسئول در این زمینه‌ها به معنی ناتوانی حکومت در حذف نااطمینانی از زندگی مردم است.

عقلانیت معنایی، جایگزین عقلانیت ابزاری

بارها در مقاله‌های مختلف بیان کردیم که اقتصاد مرسوم مردم را افرادی عقلایی می‌داند. منظور از عقلانیت در اقتصاد، عقلانیت ابزاری است. اما نکته‌ا‌ی که وجود دارد، این است که عقلانیت ابزاری زمانی ابزار تصمیم‌گیری مردم می‌شود که اساسا وضعیت اقتصاد در حالت نرمال باشد.

منظور از عقلانیت ابزاری این است که مردم با به کارگیری منطق عقلی، محاسبه می‌کنند که برای رسیدن به اهدافشان با چه ابزاری و به چه شیوه‌ای عمل کنند که بهترین (سریع‌ترین، کم‌هزینه‌ترین، پرمنفعت‌ترین، ساده‌ترین و…) نتیجه را بگیرند. با همین استدلال اقتصاد می‌گوید که مردم بین گزینه‌های مختلف اقتصادی، آن را انتخاب می کنند که بیشترین منفعت را برای آنها ایجاد کند.

با همین استدلال اقتصاد می‌گوید که مردم بین گزینه‌های مختلف اقتصادی، آن را انتخاب می کنند که بیشترین منفعت را برای آنها ایجاد کند.

تاکید می‌کنم که این اتفاق شدنی است اما در اقتصادی که در شرایط نرمال باشد نه اقتصادی با تعداد زیادی پنجره شکسته. در حالت نرمال اقتصادی، مردم برای اقداماتشان محاسبه هزینه-فایده می‌کنند و از عقلانیت ابزاری خود استفاده می‌کنند. در اقتصادی که شیشه‌هایش شکسته‌اند، مردم هیجان‌زده هستند و صدالبته عصبانی. در نتیجه ممکن است اقداماتی غیرعقلانی انجام دهند.

انتخاب‌های معنی‌دار در زندگی

زمانی که اقتصاد درگیر پنجره‌های شکسته‌اش و نااطمینانی ناشی از آن شده است، شرایط را به سمتی برده است که مردم عقلانیت ابزاریشان را به گوشه‌ای قرار داده و هیجانی تصمیم ‌می‌گیرند و عمل می‌کنند. به طور قطع چنین اقداماتی می‌تواند اقتصاد را بیشتر گرفتار کند. گاهی در شرایط هیجانی اقداماتی می‌کنیم که شاید منفعت کمی برای ما داشته باشد.

نظریه پنجره شکسته اقتصاد

شاید پنجره خانه به خاطر بازی و نشاط بچه‌ها شکسته است.

به طور مثال در زمان انتخاب رشته، ممکن است به طور دقیق بدانید که آینده رشته‌ای چون مکانیک برایتان پرمنفعت است و درآمد بالایی خواهید داشت اما به دلایلی که فقط خودتان آنها را می‌دانید کتابداری را انتخاب می‌کنید. با علم به اینکه این رشته بازدهی به اندازه مهندسی مکانیک برایتان نخواهد داشت. به دیگر سخن شما با رشته مکانیک نمی‌توانید، ارتباط برقرار کنید و بی‌درنگ و بدون توجه به درآمد بالای آن، این گزینه‌ را از فهرست مشاغل انتخابی خود کنار می‌گذارید. در واقع این شغل برای شما معنی‌دار نیست. یعنی احساس می‌کنید تلاش و زندگیتان با این شغل معنی‌دار نمی‌شود گرچه ممکن است با آن به درآمد و رفاه بالایی هم برسید.

نوع دیگری از عقلانیت

نهادگرایان می‌گویند این گونه تصمیم‌گیری نیز عقلانی است اما نوع آن متفاوت است. در این حالت شما از عقلانیت معنایی خود استفاده می‌کنید. اینکه ما بخواهیم برای برنامه‌ریزی بلندمدت خود از عقلانیت ابزاری استفاده کنیم، نیاز به دو پیش شرط داریم: یک اینکه افقی باثبات و قابل اطمینان پیش‌رویمان باشد، دو اینکه اطلاعاتی در دسترس و قابل اعتماد داشته باشیم.

با توجه به آنچه گفته شد باید متوجه شده باشید که اقتصادی گرفتار در نااطمینانی و پنجره‌های شکسته این دو پیش‌شرط را ندارد و قاعدتا مردم در چنین اقتصادی عقلانیت ابزاری خود را کنار می‌گذارند.

سخن آخر

با توجه به مهم‌بودن موضوعِ پنجره‌های شکسته، یک اقتصاد موفق باید تلاش کند که گرفتار گروه‌ها، رفتارها، سیاست‌مدارنی نشود که پنجره‌های شکسته را بیشتر کنند و به نمایش دربیاورند. چراکه تبعات آن چیزی جز نااطمینانی و عدم‌ثبات نخواهد بود. این اتفاق تنها خانه اقتصادی را ویران می‌کند. وقتی نااطمینانی‌ها فراوان و بلندمدت شود، مردم به عقل معنایی پناه می‌برند و بنابراین هیچ تصمیم اقتصادی بلندمدتی قابل اتخاذ نخواهد بود. سیاست‌ها فلج می‌شوند و دیگر نه پول به داد اقتصاد خواهد رسید، نه رشد، نه سرمایه، نه نیروی انسانی، نه دلار نفتی.

چنین اقتصادی نیاز به اعتماد، شفافیت و حکمرانی شایسته دارد. باید خانه ویران را بازسازی کرد، اعتماد خدشه‌دار شده را از نو ساخت. پیش از آنکه ناممکن شود. باید شفافیت در اطلاعات ایجاد کرد. همانطور که اتفاقات کوچک اعتماد مردم را از بین می‌برد. برعکس این داستان نیز وجود دارد. زمانی که پای‌بندی به قانون برای همه و در همه‌جا وجود داشته باشد، حقوق شهروندی پایمال نشود، با فساد مبارزه شود، حرف مردم شنیده شود و نظایر آن، کم‌کم اعتماد مخدوش شده ترمیم می‌شود در غیر این صورت این همه پنجره شکسته بر پیکره‌ی یک اقتصاد تنها با واردنشدن به آن و از دور نظاره‌گر بودنش همراه خوهد بود. چرا که چنین اقتصادی چون خانه متروکه امنیت ندارد.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.