و اما میدانبلندی تا کجا؟
چگونه شهرهای زیبا بسازیم؟
سالهایی که در تهران دانشجو بودم، شلوغی شهر برایم معنایی نداشت. تراکم جمعیت خوابگاه کم بود. بین دانشگاه و خوابگاه هم فقط بهاندازه یک ربع پیادهروی فاصله وجود داشت، درنتیجه ترافیک نمیتوانست چندان برایم معنادار باشد. اگر هم معنادار بود، برایم اهمیتی نداشت چون من برخورد چندانی با آن نداشتم؛ اما همه میگفتند تهران شهر
سالهایی که در تهران دانشجو بودم، شلوغی شهر برایم معنایی نداشت. تراکم جمعیت خوابگاه کم بود. بین دانشگاه و خوابگاه هم فقط بهاندازه یک ربع پیادهروی فاصله وجود داشت، درنتیجه ترافیک نمیتوانست چندان برایم معنادار باشد. اگر هم معنادار بود، برایم اهمیتی نداشت چون من برخورد چندانی با آن نداشتم؛ اما همه میگفتند تهران شهر خوبی نیست
بعد از اتمام دانشگاه که برای کار و زندگی مدتی در تهران بودم، به عمق مشکلات این شهر پیبردم. شلوغی، ترافیک و آلودگی فقط یک بخش مشکل بود. مشکل دیگر تهران که در شهرهای دیگری مثل تبریز و ارومیه نیز وجود دارد، حس آزاری عجیبی است که از بودن در خیابانهای آن به من دست میدهد. اتفاقا این آزار در بخشهای تازهساخت یا شاید بالا شهر بهتر دیده میشود؛ اما چه اتفاقی میافتد که یک شهر، زشت، سنگین و آزاردهنده میشود؟ چگونه میتوان شهرهای زیبا و جذاب ساخت؟
ما و شهرهای نازیبای ما
شهرها مهم هستند. جمعیت زیادی در ایران و کشورهای دنیا در شهرها زندگی میکنند. آنهایی هم که در شهر ساکن نیستند، بالاخره کارشان به شهر میافتد. کارهای اداری، تجاری، خرید و بسیاری از چیزهایی دیگر فقط در شهرها ممکن هستند. ازاینروی لازم است همه ما تلاش بسیاری کنیم که شهرهای خوبی داشته باشیم.
راستش علیرغم این اجبار، شهرهای زیبای کمی در دنیا وجود دارند. از میان هزاران شهر جهان، تعداد کمی واقعا زیبا و جذاب هستند. جذابیت هممعنای سادهای دارد. جذاب بودن یک شهر با پاسخ این سؤال تعیین میشود. اگر هیچ اجباری برای زندگی در شهرها ندارید، آیا حاضر هستید مثلا در شهر الف زندگی کنید؟ در این صورت شاید بتوان گفت شهر الف، شهری جذاب است.
واقعیت این است که هنوز شهرهای قدیمی و پیر، زیباتر از شهرهای جدید هستند.
تعداد کم شهرهای زیبا و جذاب جهان، راستش کمی خجالتآور است. ما در قرن حاضر، میتوانیم هر چیزی مثل ماشین، ساختمان و موبایلها را بهتر از گذشته بسازیم؛ اما واقعیت این است که هنوز شهرهای قدیمی و پیر، زیباتر از شهرهای جدید هستند. باید فکری به حال جهانمان بکنیم. دلیل این مسئله چیست؟ شاید علم در این مورد پاسخی داشته باشد.
اصول زیبایی شهرها یا اصول ساخت شهرهای زیبا
شش نکته بنیادی وجود دارند که به ما میگویند چگونه میتوان یک شهر را درست و زیبا ساخت.
۱- نه خیلی بینظم و نه خیلی منظم
یکی از چیزهایی که ما همواره در مورد شهرها و هر چیز دیگری دوست داریم، نظم است. نظم یعنی تعادل، توازن، تقارن و تکرار. نظم یعنی چیزی که چندباره تکرار میشود. تکراری که در آن، سمت چپ و راست خیابان مشابه میشوند. نظم یکی از دلایلی است که پاریس را دوستداشتنی میکند؛ اما بسیاری از شهرهای دنیا، شاید هرکدام بهتنهایی بتوانند تعریفی از آشفتگی کامل باشند. آشفتگی این حس را میدهد که هیچکسی مسئول نیست و این ما را نگران میکند. خیلی ناخوشایند است که همهچیز رویهم تلنبار شده باشند.
یک ساختمان شیروانی کنار خانهای با پشتبام براق در کنار ساختمانی با طرحی ترکیبی از تخت جمشید و روم باستان و در کنار آن یک پارکینگ عمومی و یک آسمانخراش شیشهای. حتی تصور اینکه دندانهای کسی هم به این شکل باشند، ذهن آدم را مغشوش میکند.
میدان شهر تلچ (Telč) با ایده نظم و تنوع ساختهشده است.
عموما همهمان دوست داریم هر چیزی را منظم کنیم و اگر نتوانیم خسته میشویم. در مورد شهرها هم همین قضیه صادق است. این آسمانخراشها نیستند که ما را اذیت میکنند. بلکه آسمانخراشهایی که بیهیچ نظمی چیده شدهاند، عامل آزار ما هستند.
باید این نکته را در نظر بگیریم که نظم بیشازحد هم مشکلساز است. نظم زیاد روان ما را میآزارد. با ما بیگانه است. دلتنگمان میکند. بیرحم و سخت است. ازاینروی، حالت ایدهآل برای ساخت شهرهای زیبا، وجود نظم و تنوع در کنار یکدیگر است. میدان شهر تلچ در جمهوری چک با همین ایده ساختهشده است. در این میدان، تمام خانهها با یک ارتفاع و عرض مشخص ساخته میشوند اما در این طرح منظم، شکل سقف و رنگ خانهها متفاوت است.
چنین ایدهای در شهر آمستردام هلند نیز اجرا میشود؛ یعنی دقیقا چیزی بین آشوب و کلافهکنندگی. این همان چیزی است که ما انسانها میپسندیم. بینظمی زیاد آزاردهنده و نظم زیاد هم خستهکننده است.
۲- جریان زندگی
همه ما بین یک خیابان زنده و خیابان مرده، زنده را انتخاب میکنیم. امروزه ساختمانها و مناطقی که احتمالا کارهای جالبی در آنجا صورت میگیرند، کرخت و بیروح ساخته میشوند. برای مثال برخی از آنها در کنار بزرگراهها یا خیابانهای پهنی هستند که شما هیچوقت به آنجا سر نمیزنید. مگر اینکه کاری برایتان پیش آید. دلیلش هم ساده است. هیچچیز تماشایی در آنجا وجود ندارد.
ساختمانهای کاری بسیار ناشناس هستند. شاید آدمهای آنجا کارهای بسیار جذابی میکنند اما ما چیزی از آن نمیدانیم. همین باعث میشود ساختمان آزاردهنده و سرد و خیابانها مرده باشند.
این را مقایسه کنید با راهروهای بازار بزرگ تهران یا بازار سرپوشیده تبریز. وقتی در چنین جاهایی قدم میزنید، همهچیز را میبینید. کبابپزی که کبابهایش را باد میزند. فرشفروشی که فرشها را جارو میزند و ادویه فروشی که ادویه مخلوط میکند. ما این مکانها را بهاینعلت دوست داریم که سرشار از زندگی هستند.
پل قنات رومی (Roman Pont Du Gard) در فرانسه نمونه خوبی از ترکیب زیبایی با کاربرد است.
در تضاد با این، در شهرهای مدرن یا در بخشهای مدرن شهرها، ما زندگی را دور و مخفی میکنیم. سرپناههای مرده و برجهای مرده را با مسیرهای مرده به هم وصل میکنیم. مکانهایی میسازیم که بهزور بتوانید انسانی را در آنجا ببینید. منطقه ولنجک تهران نمونه خوبی از این است.
اما درجاهای قدیمی تهران، میتوانید مردمی را ببینید که کار میکنند. در چشمانشان نگاه میکنید. کسی به کوچه سمت راست میرود. با دیگران ارتباط میگیرید. طراحان مدرن، وسواس مخفیکردن فناوریها در ساختمانها را دارند؛ اما شاید، کار درست این است که طراحان تلاش کنند آنها را چشمنواز و کاربردی کنند.
راز چشمگیر بودن بعضی از شهرهای زیبا این است که در آنها میتوانید از پنجره، آدمهای زیادی را ببینید که کار میکنند و راه میروند.
۳- فشردگی
درگذشته توانایی تنها بودن و یا فقط با خانواده یا همسر زندگیکردن، دستاوردی بزرگ بود. تنها طبقه متمول جامعه میتوانستند اینگونه زندگی کنند. فقرا فشرده و چسبیده به هم روزگار میگذاردند و این ناخوشایند بود.
افراد بهمحض اینکه پولی به دست میآوردند، نقلمکان میکردند. در دهههای انتهایی قرن بیستم، افراد بیشتری خود را در قلمروهای شخصی محصور کردند و این، یک فاجعه بود. چنین فضاهایی کشنده، سرد و خستهکننده هستند و منابع زیادی از محیطزیست را تلف میکنند. این فضاها درجایی خارج منطقه شهری شکل میگیرند. نمونه از این دوری، بخشهایی از شهر بارسلونا، لاسوگاس، شهرک اکباتان و محلاتی تهران است.
ما جهانی از اقامتگاههای مرده دور از شهر را ساختیم که با مسیرها و جادههای مرده دیگری به متصل هستند. همه اینها حاصل ادراک غلطی است که به ما میگوید « من میخواهیم از مردم دور زندگی کنم ». البته مسئله این است که احتمالا ما خود را جزء مردم نمیدانیم.
میدان پیازا (Piazza) در شهر رم نمونه یک میدان خوب به لحاظ ابعاد و معماری آن است.
اما راستش شاید بد نباشد در نزدیکی دیگران در زندگی کنیم و از آنها تاثیر نیز بپذیریم. ازاینروی ما شهرهایی فشرده نیاز داریم که پر از میدانها و مکانهایی عمومی باشند تا افراد بتوانند با یکدیگر معاشرت کنند. تمام شهرهای زیبا و فشرده، میدان دارند؛ اما اثر هنری که در ساخت میدان یا در وسط میدان استفاده میشود، معمولا چندان خوب نیست.
و اما میدان
ما همواره تلاش میکنیم تلفنهای همراه خوبی بسازیم اما هیچکس دههها است که در جهان برای ساخت یک میدان خوب تلاشی نمیکند. کار سختی هم نیست.
میدان پیازا (Piazza di Santa Maria) در شهر رم یک مثال از میدان خوب است. این میدان یک مکان عمومی است؛ اما صمیمیت و نزدیکی آن، این احساس را برمیانگیزد که بخشی از خانه شما است. وقتی در آنجا برای خوردن یک قهوه یا قدمزدن میروید، در کنار دیگران میمانید. حس و حال شادی آنها شما را هم شاد میکند. چنین فضایی شما را از جو خانه دور میکند.
میدان نباید خیلی بزرگ یا خیلی کوچک باشد.
ساختن یک میدان خوب هنر است. میدان نباید خیلی بزرگ یا خیلی کوچک باشد. هر میدانی با بیش از ۳۰ متر قطر، به نظر بسیار بزرگ خواهد آمد. افراد خود را در آن بسیار کوچک خواهند دید. حسی از بیگانگی و غریبگی به آنها دست میدهد. در یک میدان خوب، شما باید بتواند چهره فرد دیگری را در آنسوی میدان تشخیص دهید و صدایش را هم بشنوید.
۴- توازن و رازآلودگی
شهرها بزرگ هستند؛ اما شهرهای زیبا و دوستداشتنی، کوچهها و مسیرهای باریک دارند. شهرهایی ایتالیا مثال خوبی از کوچهها و مسیرهای باریکاند. این مسیرهای باریک، دنج و دلنشین هستند. ممکن است گاهی در آنها راهتان را گم کنید. ما آدمها این حس رازآلودگی و نزدیکی را دوست داریم. راستش گاهی گمشدن در شهر میتواند خوشایند باشد.
در شهر کارتاگنا (Cartagena) کلمبیا، ارتفاع بالکن خانهها کمی بیشتر از قد شماست. میتوانید همسایهتان را که صبحانه میخورد ببینید. وقتی میخوابند متوجه میشوید. اگر بچهها مشق مینویسند، میتوانید ببینید. اینگونه ارتباطات، افراد را به هم نزدیک میکند. طراحها و توسعهدهندگان مدرن، سعی میکنند تا جایی ممکن فضای خانهها را خصوصی کنند.
بالکنهای نزدیک به کوچه در شهر کارتاگنا (Cartagena) کلمیبا، حس راحتی و صمیمیت به رهگذران میدهد.
باید توازنی بین خیابانهای کوچک و بزرگ در شهرها وجود داشته باشد. حالت ایدهآل این است که بلوارهای پهن و فضاهای بزرگ و مستقیم و همچنین خیابانهای کوچک داشته باشیم. مثالی از این خیابانهای کوچک را میتوانید در خیابان تربیت تبریز یا خیابان خیام ارومیه ببینید. شهرها باید دو لذت مهم را به ما بدهند. باید رازآلود و متوازن باشند.
۵- ابعاد
در شهرهای بزرگ، همهچیز بزرگ است. جوزف کمپبل (Joseph John Campbell) درجایی میگوید: «اگر میخواهید بدانید یک جامعه دقیقا به چه چیزهایی معتقد است، به این نگاه کنید که بزرگترین ساختمانهای آن، به چه چیزهایی اختصاص دادهشدهاند. بزرگترین و برجستهترین اشیاء در مورد اولویتهای واقعی و پذیرفتهشده یک جامعه سخن میگویند».
شاید همه ما شرکتهای نفتی، بانکها، سازمانهای بیبازده و ادارههای پر از بروکراسی را دوست نداشته باشیم، اما شهرهایمان داستان دیگری را میگویند. شهرهایمان پر از ساختمانهای بزرگ برای شرکتها، سازمانها و ادارههای پردردسر است و این آدم را کمی افسرده میکند.
ما چیزهای بزرگی را که ما در نگاهمان کوچک میکنند، دوست نداریم؛ بلکه چیزهایی را دوست داریم که ارزش تحسین شدن داشته باشند. مثل یک موزه خوب همچون موزه هنرهای معاصر تهران.
موزه هنرهای معاصر در تهران یکی از ساختمانهای ارزشمند و مورد تحسین برای عموم است.
اما راستش شهرهای ما پر از ساختمانهای خشن تجاری و اداری هستند. این ساختمان به علت یک اشتباه بزرگ از جانب ما به وجود آمدهاند. ما همیشه به این فکر کردهایم که زمین متعلق به کیست و صاحب فلان زمین در فلان خیابان چه کسی است؛ اما هیچوقت به این فکر نکردیم که آسمان مال کیست. چه کسی حق گرفتن آن را دارد. درنهایت هم کسی که حق آسمان را میخرد، تعیین میکند وقتی شما از پنجره بیرون را نگاه میکنید، چه چیزی را ببینید.
بلندی تا کجا؟
شاید ارتفاع ایدهآل برای هر ساختمان برای داشتن شهرهای زیبا، پنج طبقه باشد. اگر ارتفاع ساختمانها بزرگتر از این باشند، افراد حس کوچکی، بیتاثیری و تهی بودن میکنند. این محدودیت در برلین، آمستردام، پاریس و استانبول انجامشده و شهرهای زیبا دلپذیر ساخته است.
میتوان یک یا دو ساختمان بزرگ نیز در شهر داشت، اما بهتر است این ساختمانهای بزرگ برای چیزهای مهم و خاص اختصاص یابند. چیزی که همه قبول داشته باشند و تحسینش کنند. ارزش برجها علت وجودی آنها است. این ارزش باید با نیازهای بلندمدت ما متناسب باشد.
۶- محلی سازی
ما نمیخواهیم ساختمانهای همهجا مثل هم باشند. به این فکر کنید که سوار هواپیما میشوید تا به شیراز بروید. وقتی به داخل شهر رفتید، چیز یکسانی با شهر خودتان ببینید. حس خوبی ندارد. شما اینهمه راه آمدهاید تا شهر متفاوتی را ببینید.
مسئله این نیست که ما فقط تنوع میخواهیم؛ زیرا تنوع لاجرم وجود دارد. هر شهر و جامعهای، نیازها و خواستهای متفاوت دارد و این تنوع درست میکند.
این کاشیهای دیوار خیابان میلبری کرسنت (Millbrae Crescent) در شهر کلاسگو اسکاتند، از مصالح محلی همین منطقه است.
اما اگر همه شهرها شکل کلی یکسانی داشته باشند، حس جالبی نخواد داشت؛ زیرا نشان میدهد ما ساکنین شهرها، چقدر از ویژگیهای مکانی خود دور هستیم. مثل این است که شما در همه فصول، لباس یکسانی بپوشید.
شهرها باید شخصیت و ویژگی قدرتمندی متناسب با مصالح، مواد و معماری محلی داشته باشند. در شهر کمبریج آجرهای متمایل به زردی که در همهجا استفادهشده، مصالح محلی هستند که از در همان منطقه از دیرباز ساخته میشوند.
شاید بتوان یک قاعده ایجاد کرد. شهرهای خود را از مصالحی که در همهجا میتوانند باشند، نسازید. باید معماری و مصالحی را که در اطرافتان وجود دارند، استفاده کنید.
چه موانعی برای ساخت شهرهای زیبا وجود دارد؟
همه موانع ساخت شهرهای زیبا، اقتصادی نیستند؛ زیرا معمولا پول کافی وجود دارد؛ اما دو مشکل اساسی دیگر مانع داشتن شهرهای زیبا میشوند. مشکل اول این است که تضادی در مورد درک و مفهوم زیبایی وجود دارد. دومین مشکل هم نبود اراده کافی برای داشتن شهری خوب در شهرداریها است.
مشکل اول: تضاد در تعریف زیبایی
ما فکر میکنیم هیچکسی حق تعیین زیبایی و زشتی را ندارد. نگران این هستیم که چه کسی در این مورد تصمیم بگیرد. به نظرمان زیبایی مقولهای ذهنی است و هیچکسی نباید در مورد آن چیزی بگوید.
راستش این دلهره قابلدرک است؛ اما هنگامیکه بسازوبفروشها و پیمانکاران از آن استفاده میکنند، نتیجه جالبی نخواهد داشت. این افراد از اینکه هیچ معیاری برای زیبایی وجود ندارد، استقبال میکنند زیرا میتوانند هر چیزی زشتی را بسازند و آن را زیبا بنامند.
شاید نتوانیم بگوییم زیبایی چیست اما همهمان وقتی یک ساختمان زشت را میبینیم، متوجه زشتی آن میشویم. شاید بهتر است کمی از این نسبیگرایی در مورد زیبایی برای ساختمانها و شهرها دوریکنیم.
مشکل دوم: نبود اراده کافی
مشکل بعدی نبودی اراده مدیریت شهری است. ما طراحی شهرها را در دستان افراد طمعکار و پولدار رها کردهایم. شاید دیگر باوری به دمکراسی نداریم. ما جنگ میان منفعت عمومی و فرصتطلبی اقتصادی را باختهایم. همواره یک بسازبفروش حریص و دشمن زیبایی که رانت و روابط فراوان برای دریافت پروانه ساخت دارد، پیدا خواهد شد. این اراده قوی مدیریتی است که میتواند جلو این افراد را بگیرد.
برای داشتن شهرهای زیبا از کجا شروع کنیم؟
شهرهای زیبا فقط زمانی ساخته میشوند که مدیران و تصمیمگیران شهر، قواعد و قوانین محدودکننده و در حوزه زیبایی برای کنترل اینگونه افراد حریص وضع کنند. این تنها راه داشتن شهرهای زیبا است. اگر زیبایی شهری را در دستان بازار آزاد مسکن و املاک بگذاریم، یک آشوب خواهیم داشت.
انسانها از سال ۱۹۰۵ به اینسو، حتی یک شهر زیبا هم نساختهاند. وقتی شهر ونیز ساخته شد، کسی برای بلعیده شدن دریاچه در شهر گلایه نکرد. هدف ساختن این است که چیزهایی را بسازیم که ما را برای از دست دادن طبیعت پشیمان نکنند؛ زیرا معماری زیبا دقیقا مناسب با طبیعت محیط است.
نظرات