تناقض اتوماسیون، از ونک تا اوبر
در ذهن من چیزی متناقض در مورد توسعه اتوماسیون و حذف نیروهای انسانی از صنعت و خدمات وجود دارد. شاید بتوانیم آن را تناقض اتوماسیون بنامیم. من فکر میکنم اتوماسیون در نهایت به نابودی خود منجر میشود. یا حداقل اگر به نابودی خود منجر نشود، توسعه زیاد اتوماسیون باعث کندی توسعه آن میشود و اگر
در ذهن من چیزی متناقض در مورد توسعه اتوماسیون و حذف نیروهای انسانی از صنعت و خدمات وجود دارد. شاید بتوانیم آن را تناقض اتوماسیون بنامیم.
من فکر میکنم اتوماسیون در نهایت به نابودی خود منجر میشود. یا حداقل اگر به نابودی خود منجر نشود، توسعه زیاد اتوماسیون باعث کندی توسعه آن میشود و اگر بیشازحد توسعه پیدا کند، احتمالا خود و صاحبان خود را از بین ببرد.
از تاکسیهای ونک تا اوبر
سوالی ذهنم را درگیر کرده است. اگر سرویسهای سفارش تاکسی اینترنتی مانند اوبر و لیفت (Lyft) میآیند و بازار تاکسیهای سنتی را کساد میکنند، چه اتفاقی بر سر رانندگان خود همین سرویسها میافتد؟
مسئله برای من اینگونه است. سرویسهای تاکسی اینترنتی با استفاده از فناوری، دسترسی مشتریان به خدمات را آسان میکنند. از آنسو با قیمتهایی پایینی که برای سفرهای خود ارائه میدهند، نهتنها بازار تاکسیهای سنتی را کساد میکنند بلکه عملا باعث نابودی بخشی از آن میشوند.
این پایین بودن نرخ سفر با اوبر و لیفت باعث میشود رانندگان این سرویسها برای اینکه بتوانند درآمد معقولی داشته باشند، مجبور شوند خیلی بیشتر از تاکسیهای سنتی کار کنند تا به همان سطح از درآمد برسند.
اوبر با ثروتی که از رانندههای پر کار و کمدرآمد خود کسب کرده، روی خودروهای خودران سرمایهگذاری میکند تا در نهایت همین رانندگان را نیز حذف کند.
از آنسو چون مجموع مسافت سفرهای روزانه این تاکسیها به دلیل همین زیاد کار کردن، بیشتر از تاکسیهای سنتی است، مصرف بنزین و همچنین میزان استهلاک خودروشان نیز بیشتر خواهد بود.
یعنی در مجموع علیرغم این زیاد کار کردن، آنها احتمالا هیچوقت نتوانند به همان درآمد تاکسیهای سنتی برسند.
چنین مشکلی در ایران هم وجود دارد و از لحاظهایی شاید شدیدتر از کشورهای دیگر هم باشد؛ زیرا معمولا کیفیت خودروهای داخلی در مقایسه با کیفیت خودروهایی که در خارج از ایران بهعنوان تاکسی استفاده میشوند بسیار پایین است. در نتیجه میزان استهلاک و هزینه تعمیر نیز بیشتر میشود.
بیشتر کار کن، مرا ثروتمند کن
نکته دیگری که در مورد همین سرویسها وجود دارد، برخی از حقههای روانشناسی است که مثلا شرکت اوبر به کار میبرد. من نمیدانم در مورد سرویسهای مشابه ایرانی هم چنین چیزی وجود دارد یا نه ولی اوبر چنین حقهای را به کار میگیرد.
اپلیکیشنی که اوبر برای رانندگان خود ارائه میدهد با استفاده برخی از حقههای روانشناسی مثل حلقه دوپامین تلاش میکند تا جای ممکن از راننده کار بکشد. دلیل این کار هم برای اوبر ساده است.
هر چه تعداد رانندهها خصوصا در ساعات دیروقت شب و مناطق پرترافیک بیشتر باشند، درآمد و اعتبار این شرکت بیشتر میشود؛ اما در این میان برای خود راننده چه اتفاقی میافتد؟ شاید آنقدر خسته شود که نایی برای زندگی کردن در او باقی نماند.
به قیمت انسان
اوبر با همین تکنیکها توانسته در طی چند سال به بزرگترین استارتآپ جهان تبدیل شود. نکته اینجاست که در حال حاضر با همین پولی که از این طریق کسب کرده، درحالتوسعه خودروهای خودران است. یا حداقل میدانیم که در این زمینه بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم سرمایهگذاری کرده است. چند سال بعد هم که خودروهای خودران پیشرفت کنند و قوانین نیز در کشورهایی مثل آمریکا برای تردد خودروهای خودران مناسب شوند، عملا اوبر خواهد توانست با کمک همین اتوماسیون، رانندههای خود را حذف کند.
این قضیه تقریبا در مورد هر صنعتی که اتوماسیون وارد آن میشود صدق میکند. حتی مسئله به هوش مصنوعی و حذف شدن شغلها مربوط نمیشود. ما هنوز در مورد دستگاههای خودکار مکانیکی یا کمی الکترونیکی حرف میزنیم و نه یک سیستم هوشمند پیشرفته.
صنایع همواره در طول زمان بهواسطه درآمد حاصل از بهکارگیری نیروهای انسانی، سرمایه لازم برای خودکار کردن فرآیندهای تولید و خدمات خود را کسب کردند.
صنایع همواره در طول زمان بهواسطه درآمد حاصل از بهکارگیری نیروهای انسانی، سرمایه لازم برای خودکار کردن فرآیندهای تولید و خدمات خود را کسب کردند. سپس با اتوماسیون نیروهای انسانی خود را کاهش دادند تا درآمدشان از آنهم بیشتر شود.
این قضیه در دوره بعد از انقلاب صنعتی هم مسئله بود؛ اما بهتدریج حل شد؛ زیرا سرعت پیشرفت فناوری کم بود و نیروهای کار توانستند مهارتهای جدیدی بیاموزند و دوباره وارد بازار کار بشوند.
اما در دنیای امروز چنین کاری سخت است؛ زیرا مهارتها موردنیاز سخت و پیچیده هستند و سرعت رشد فناوری هم بسیار زیاد است.
تناقض اتوماسیون؛ کارگر بیکار، مشتری بیپول
هر شرکتی که سرویس یا محصولی تولید میکند، باید مشتری داشته باشد. مشتری هم باید پول برای خرج کردن داشته باشد. این پول از شغل او به دست میآید.
حال مشکل اینجا است. شرکتها انسانها را اخراج و آن را با ماشینها جایگزین میکنند تا هم میزان تولیدشان بیشتر شود و هم درآمدشان افزایش یابد.
اما آنها برای افزایش درآمد باید محصول خود را به انسانها بفروشند. وقتی انسانها شغلی برای انجام نداشته باشند، پولی برای خرج کردن و خرید همین محصولات نیز نخواهند داشت.
در نتیجه خود همین شرکتها متضرر میشوند. هرچند باز هم در این بازی بازنده اصلی نیروهای کار انسانی هستند؛ زیرا شغلشان را از دست دادهاند و احتمالا برای نان شبشان باید هزار چاره بیندیشند.
کلام آخر اینکه
هدفم از نوشتن این مقاله، نقد اتوماسیون و یا حتی مخالفت با توسعه هوش مصنوعی نیست. موضوع مطرح در این نوشته یکی از سوالاتی است که هنوز پاسخ روشنی برای آن نیافتهام. اتوماسیون در ابتدای کار باعث میشود میزان اختلاف طبقاتی بیشتر شود. ثروتمندان ثروتمندتر میشوند و فقرا فقیرتر.
اما اگر فقرا و قشر کمدرآمد آنقدر فقیر شود که توان خریدی هیچچیزی را نداشته باشند، تولید، چه سودی میتواند حاصل کند؟ ثروتمندان باید به چه کسانی محصول خود را بفروشند؟ نکته مهمتر قضیه، این است که نقطه تعادل کجاست؟ تا کجا میتوانیم همهچیز را به اتوماسیون واگذار کنیم و انسانها را کنار بزنیم؟
نظرات