اثر باد مخالف؛ بدبختترین آدم دنیا کیست؟
در زندگی هر فردی، زمانهایی پیش میآید که سختیها و فشارهای ناشی از عوامل مختلف، به حداکثر میرسد. معمولا در این زمانها، با دیدن وضعیت دیگر افراد و مقایسه آنها با شرایط خودمان، از خود میپرسیم: چرا زندگی من آنقدر سخت است؟ بهشخصه، این حس را بارها تجربه کردهام؛ اما در هنگام صحبت با اطرافیان
در زندگی هر فردی، زمانهایی پیش میآید که سختیها و فشارهای ناشی از عوامل مختلف، به حداکثر میرسد. معمولا در این زمانها، با دیدن وضعیت دیگر افراد و مقایسه آنها با شرایط خودمان، از خود میپرسیم: چرا زندگی من آنقدر سخت است؟
بهشخصه، این حس را بارها تجربه کردهام؛ اما در هنگام صحبت با اطرافیان خود و بررسی بدون قضاوت، متوجه شدم که حتی باوجود شرایط متفاوت (سختتر یا آسانتر) ما همچنان به سختتر بودن زندگی خودباور داریم. مانند صحبتهای مردم در تاکسی که به محض اعتراض یک فرد، مسابقهای برای اثبات بدبختترین بودن هر مسافر شکل میگیرد. اما دلایل این اتفاق چیست؟ چگونه میتوانیم از شر این حس خلاص شویم؟
در این مقاله با توجه به تعدادی از مفاهیم اقتصاد رفتاری و پژوهشهای انجامشده، قصد داریم تا شکلگیری انتظارات و اثرات آن بر حس سختی را توضیح داده و سپس، راهحلهایی را برای کنار آمدن با آن مطرح کنیم.
مغالطه دست خوب و انتظارات غلط
تام گیلوویچ، یکی پروفسورهای دانشگاه کرنل آمریکا، متخصصی درزمینهٔ روانشناسی اجتماعی است که تحقیقات وی در زمینههای اقتصاد رفتاری و روانشناسی شناختی، پایه و اساس بسیاری از موارد ذکرشده در این مقاله خواهد بود.
یکی از اثرات بررسیشده توسط دکتر گیلوویچ، مغالطه دست خوب است. اسم این مغالطه که از بازی بسکتبال گرفتهشده، به زمانی گفته میشود که پس از چند موفقیت متوالی مانند تعدادی شوت موفق، شما انتظار دارید تا این موفقیتها به همین صورت ادامه پیدا کند. در چنین حالتی، انتظارات شما برخلاف اصول آماری شکلگرفته و تصور میکنید که حتی با زحمت کمتر نیز، این شرایط موفق ادامه خواهد داشت.
این مغالطه باعث میشود تا شما انتظارات غلطی در ارتباط با آینده داشته باشید؛ اینکه بدون دلیل خاصی، موفقیتهای شما ادامه پیدا خواهد کرد. اما در اکثریت مواقع این اتفاق صورت نخواهد گرفت و انتظارات شما باعث شکلگیری دلخوری در شرایطی میشود که در حالت عادی نباید صورت میگرفت. اگر شما انتظارات درستی داشته باشید، ارزش موفقیتهای خود را بهدرستی درک میکنید؛ اما اگر به این مغالطه دچار شوید، تنها به ادامه نداشتن موفقیتهای خود فکر میکنید.
اما این مغالطه تنها یکی از اشتباهاتی است که در انتظاراتمان مرتکب میشویم. از آنجایی که انتظارات ما تاثیر بسیار شدیدی بر روی میزان خوشبختی ما دارد، این سوال شکل میگیرد که انسان به چه میزان در انتظارات خود درست عمل میکند؟ و چگونه میتوان از طریق کنترل آن، حس خوشحالی خود را بهبود داد؟
در پی تحقیقات دکتر گیلوویچ درباره علل حس خوشحالی و خوشبختی، وی به سمت شناخت تعداد دیگری از سوگیریها هدایت شد که درنهایت، شکلگیری نظریه باد موافق/باد مخالف را رقم زد. در ادامه، پس از معرفی آن دو سوگیری، به نظریه باد مخالف خواهیم پرداخت.
سوگیری نقطه کور و خود معلولی
سوگیری نقطه کور توضیح بسیار سادهای دارد؛ همه میدانیم که تمام مردم دارای سوگیری در تصمیمگیریهایشان هستند، اما بسیار راحتتر است که سوگیریهای دیگران را موردتوجه قرار دهیم، و نه اشتباهات خودمان.
برای مثال، وقتی کسی را میبینیم که وضعیت مالی خوبی دارد و راجع به بروز نبودن مدل ماشین خود حرف میزند، به ناشکری وی انتقاد میکنیم؛ اما بهاحتمال زیاد در مواقع مشابه، خود ما نیز چنین رفتاری را انجام دادهایم.
یکی دیگر از مواردی که به نظریه باد مخالف مربوط میشود، خود معلولی در بحث اقتصاد رفتاری است. خود معلولی زمانی اتفاق میافتد که بهانهای را برای ناموفق بودن در ذهن خود ایجاد کرده تا در هنگام بروز مشکل، آن را مقصر بدانیم. مانند دانشآموزانی که قبل از هر امتحانی، اعلام میکنند که مطالعه بسیار کمی داشتهاند، در صورتی که وقت بسیاری برای آمادگی امتحان صرف کردهاند؛ از این طریق آن دانشآموز در صورت دریافت نمره پایین، به خیال خود حس ضعیف بودن را به دیگران القا نکرده و اگر نمره خوبی نیز کسب کند، میتواند آن را بهحساب استعداد خود بگذارد.
اما این سوگیریها چگونه به این حس منجر میشوند که زندگی فرد از اطرافیان وی سختتر است؟ دکتر گیلوویچ بیان میکند که در طی تحقیقات خود، آنها سعی داشتند تا در حین پاسخ دادن به این سوال، سخت بودن قدرشناسی توسط مردم را نیز درک کنند.
عدم تقارن در شناخت راحتیها و سختیها
جواب چرایی دشوار بودن قدرشناسی، در نظریه نامتقارنی باد مخالف/باد موافق نهفته است. اگر تابهحال برای ورزش، دویده باشید یا دوچرخهسواری کرده باشید، با این نظریه راحتتر ارتباط برقرار میکنید. نکته اینجاست که برخی اوقات در هنگام دویدن یا دوچرخهسواری، شما با باد جهت مخالف مواجه خواهید شد و در کل مدت، فشار آن بر صورت و بدنتان را احساس میکنید. این حس، احساس ناخوشایندی است و درنتیجه سعی میکنید تا مسیر خود را بهگونهای تغییر دهید که باد در جهت موافق شما قرار بگیرد.
وقتی جهت باد در پشت سر شما قرار گرفت و شما را به سمت جلو هل داد، برای مدت بسیار کوتاهی از این اتفاق خوشحال بوده و قدردان آن خواهید بود؛ اما پسازآن، این نکته را بهراحتی فراموش کرده و دیگر به جهت موافق باد فکر نمیکنید.
نکته اینجاست که در این مدت نسبتا طولانی زندگی، اوقات بسیار کمی وجود دارد که نسبت به عوامل کمککننده قدردان باشیم. در بیشتر مواقع، افراد این باد موافق را بهراحتی فراموش میکنند؛ اما در عوض، افراد در تمامی اوقات حرکت در جهت باد مخالف آن را احساس کرده و از یاد نمیبرند.
دکتر گیلوویچ عقیده داشته که قدرشناسی تاثیر بسیار مثبتی بر روی خوشحالی دارد. وی بیان میکند که تحقیقات انجامشده در این مورد طی 20 سال اخیر، نشان دادهاند که نوشتن نکاتی که برای آنها قدردان هستیم، باعث رشد چشمگیری در رضایت فرد از زندگی خود شده است.
وقتی از افراد میپرسید که آنها بیشتر برای چه چیزهایی قدرداناند، معمولا جوابهایی تکراری مانند خانواده، همسر و دوستان میشنوید. اما نکات بسیار بیشتری نیز وجود دارند که باید برای آنها قدردان باشیم. دکتر گیلوویچ و دستیار وی دکتر دیویدای، این نکات را «نامرئیها» مینامند. این «نامرئیها» میتوانند داشتن آموزش و تحصیلات در طول زندگی فرد باشد؛ یا اینکه در قرن اخیر، نرخ مرگ کودکان کاهش پیداکرده است.
ولی هیچکس به این نکات فکر نمیکند. دلیل آن مفهومی است که روانشناسان آن را سراب خوشبختی مینامند. در طول زندگی، بسیاری از فناوریها و دستاوردها تنها برای بهبود زندگی بشر و رسیدن به «خوشبختی» ایجاد میشود. اما هنگام رسیدن به این امکانات نو (آموزش برای همه یا واکسن در تمامی دنیا) حس خوشبختی برای مدت کوتاهی شکلگرفته و پس از عادت کردن به آن، همچنان به دنبال دلایل جاهطلبانهتری برای خوشبختی خواهیم بود.
اثرات باد مخالف در مسائل روزمره
نمونههای اثر مخالف را هر روزه در زندگی خود مشاهده میکنیم: برای مثال، طرفدار هرکدام از تیمهای ورزشی، تصور میکند که تیم وی شرایط بسیار سختتری نسبت به دیگر تیمها دارد. جای دیگری که اثرات این نظریه بسیار به چشم میآید، در میان دانشجویان رشتههای مختلف است؛ دانشجویان رشتههای مهندسی از سخت بودن مواد درسی خود میگویند و در ازای آن، دانشجویان رشتههای علوم انسانی کمبود دادهها و امکانات برای تحقیقات را نشانه دشوارتر بودن رشته خود میدانند.
گیلوویچ و دیویدای برای اثبات این نظریه، زمینهای را برای بررسی آن انتخاب کردند؛ مقایسه دید خواهران و برادران نسبت به دشواری زندگی یکدیگر زمینه بسیار خوبی بود که توانایی اندازهگیری این اثر را ایجاد میکرد. چیزی که این دو محقق را نسبت به این ایده جذب میکرد، این نکته بود که همواره هرکدام از فرزندان احساس میکنند شرایط سختتری نسبت به دیگری دارند.
برای انجام این آزمایش، گیلوویچ و دیویدای کسانی را مورد بررسی قرار دادند که تنها یک برادر یا خواهر داشتند (حتی دوقلوها نیز مورد آزمایش قرار نگرفتند). از این افراد درخواست شد تا به زمانی فکر کنند که هر دو با یکدیگر در خانه والدین خود زندگی میکرده، و اینکه چه کسی بیشتر مورد تشویق قرار میگرفت؟ یا آزادی برای تفریح و فعالیت برای کدامیک بیشتر بود؟ و درنهایت اینکه چه کسی بیشتر مورد سرزنش قرار میگرفت؟
نتایج تحقیقات آنها، نشان داد که هر کدام از خواهران یا برادران، تصور میکردند که شرایط خود از دیگری سختتر بوده و دیگری زندگی بسیار راحتتری را تجربه کرده بود.
تصور شما از باد مخالف و حس حقبهجانبی
یکی دیگر از آزمایشها این دو محقق، نتیجه مضاعفی را نشان داد که در آن، اثر باد مخالف نهتنها باعث نارضایتی از شرایط فعلی میشد، بلکه فرد را به خارج شدن از عرف و عملهای خلاف قانون نیز تشویق میکرد.
آزمایش از این قرار بود که از حسابداران تحقیقاتی و غیر تحقیقاتی سوال شد از نظر آنها، کدام گروه شرایط سختتری دارد؟ پاسخ آنها مانند مثال قبلی، نشان از تصور شرایط آسانتر برای گروه دیگر بود. اما این آزمایش یک نکته اضافه را نیز دربر میگرفت؛ پسازآن که افراد به بادهای مخالف زندگی خود بیش از بادهای موافق فکر میکردند، از آنها سوالهایی مربوط به درست بودن تعدادی از کارهای خارج از عرف شد.
برای مثال، اینکه آیا استفاده از منابع پولی نامعتبر تا هنگامیکه مقاله مشکلی نداشته باشد، کار درستی است؟ یا اینکه گذاشتن نام خود بهعنوان یکی از نویسندگان مقاله، وقتیکه کار خاصی انجام نداده باشید، کار صحیحی است؟
هدف محققان از طرح این آزمایش، بررسی این نکته بود که آیا حس ناشی از شرایط نامنصفانه میتواند انگیزه برای حرکات نادرست را ایجاد کند یا خیر. نتیجه نشان داد که این حس نابرابری، به شکلگیری حس نارضایتی و دلخوری کمک کرده و درنهایت، دور زدن قوانین را برای فرد به حرکتی قابلقبول تبدیل میکند.
این نکته میتواند رفتار و واکنشهای بسیاری از مردم را در شرایط سخت اقتصادی فعلی را توجیه کند. همه ما قبول داریم که اختلاف طبقاتی وجود دارد، اما در سطوح پایینتر درآمدی، اختلاف درآمد مقداری نیست که ثابت کند زندگی فردی قطعا از فرد دیگری آسانتر و بهتر است. اما به دلیل اثر نامتقارن بودن باد مخالف/باد موافق، هر فردی احساس میکند که شرایط وی از همه اطرافیان او سختتر است.
این اثر، حس نارضایتی و دلخوری از دیگران را در او ایجاد کرده و فرد، به خود اجازه میدهد که رفتارهای نادرستی داشته باشد؛ چراکه با توجه به شرایط، برخی چیزها را حق خود میداند.
شاید به همین علت است که در هنگام برفهای شدید، برخی تاکسیها بهجای تصور شرایط سخت برای دیگران و کمک بدون انتظار، احساس میکنند که این اتفاق فرصتی است تا نابرابریهای خود نسبت به دیگران را جبران کرده و درنتیجه، کرایههای خود را بهشدت افزایش میدهند.
کنترل انتظارات
درنهایت، تمامی این نتایج نشان میدهند که توجه به باد مخالف، تنها حس نارضایتی را افزایش داده و منفعت دیگری ایجاد نمیکند. هر فردی، حتی بهصورت ناخودآگاه، تصور میکند که شرایط او از دیگران سختتر است و این نکته را باید بپذیریم.
این حس باعث میشود تا در قدم اول، انگیزه فرد برای کمک به دیگران کاهش پیدا کند، چرا او خودش را مستحق کمک میداند و در قدم دوم، این حس نابرابری او را تشویق به اعمال خارج از عرف خواهد کرد.
پس بهتر است که قبل از هر چیزی، وجود اینگونه انتظارات نامتقارن را شناسایی کنید؛ این کار به شما کمک میکند که تصور بهتری نسبت به دیگران داشته و حتی رضایت بیشتری از زندگی خود کسب کنید. وقتی میبینید که دیگران هم دچار تصورات اشتباه هستند، آنها را زیر سوال نبرید؛ بلکه از آنها درخواست کنید تا به بادهای موافق زندگی خود فکر کنند. شاید از این طریق، با داشتن انتظارات صحیح، نهتنها قدر زندگی را بیشتر بدانیم، بلکه بتوانیم انسانهای بهتری باشیم.
نظرات