سوگیری نسبت به سوگیری؛ آیا اقتصاد رفتاری از بنیان اشتباه است؟
اگر از خوانندگان ثابت بخش آکادمی باشید، احتمالا با مبحث اقتصاد رفتاری آشنا شدهاید. در آکادمی، ما در طی مقالات متعدد، سعی کردیم تا بنیاد، مثالها و کاربردهای مربوط به این مبحث را مطرح کنیم. دلیل اصلی توجه ما بر روی اقتصاد رفتاری تنها به جذابیت آن مربوط نمیشود؛ بلکه کاربردهای آن در زندگی روزمره
اگر از خوانندگان ثابت بخش آکادمی باشید، احتمالا با مبحث اقتصاد رفتاری آشنا شدهاید. در آکادمی، ما در طی مقالات متعدد، سعی کردیم تا بنیاد، مثالها و کاربردهای مربوط به این مبحث را مطرح کنیم. دلیل اصلی توجه ما بر روی اقتصاد رفتاری تنها به جذابیت آن مربوط نمیشود؛ بلکه کاربردهای آن در زندگی روزمره نیز بر توجه ما تأثیرگذار بودهاند.
اما اقتصاد رفتاری نیز مانند هر مکتب نو و بدیع دیگر، با مخالفتهایی روبهرو میشود. یکی از مخالفان شناختهشده نسبت به این مبحث، پروفسور گرد گایگنزر از دانشگاه مونیخ بوده و در این مقاله، تعدادی از برهان و استدلالهای وی را مطرح خواهیم کرد؛ چرا که به عقیده وی، خود مبحث اقتصاد رفتاری بهنوعی سوگیری دچار است.
سوگیریهای رفتاری موردانتقاد
بهطورکلی، منظور از کاربرد اقتصاد رفتاری و استفاده از «تلنگر»ها، استفاده از سوگیریها و باورهای مردم برای تغییر تصمیمات روزمره آنها است. متخصصان اقتصاد رفتاری همچون پروفسور ریچارد تیلر یا دنیل کانمن، مثالهای و آزمایشهای زیادی را در این مطرح کردهاند که از طریق تغییری کوچک در ساختار انتخابات مردم، تصمیمات آنها تغییر پیدا میکند.
یکی از این مثالها میتواند مربوط به بحث انتخاب پیشفرض باشد که دن آریلی، روانشناس شناختی معروف، به آن اشاره میکند. وقتی برای تصمیمگیری مربوط به اهدای عضو فرمی در اختیار افراد قرار میگیرد، معمولا مردم به دلیل سوگیری ناشی از حفظ شرایط فعلی (Status quo bias)، انتخابی را برمیگزینند که از دید آنها نماینده انتخاب اکثریت است.
تنها فرق میان ساختار گزینهها این بود که در صورت موافقت با اهدای عضو، فرم را علامت بزنند؛ اما در فرمی که باعث نرخ شراکت بیشتری شده بود، از افراد خواسته شد تا در صورت موافقت با اهدای عضو فرم را علامت نزنند. لازم به ذکر است که این اتفاق در شرایطی رخ داد که افراد باید فرم را بهشخصه پست میکردند؛ آنها حتما از تصمیم خود اطلاع داشتند.
اما همانطور که در مقدمه ذکر کردیم، پروفسور گایگرنزر صحیح بودن و قابل استناد بودن این نوع از سوگیریها را زیر سوال برده و آنها را به موارد دیگری نسبت میدهد.
اقتصاد رفتاری بر ابزارهای اشتباه تمرکز کرده است
گایگنزر عقیده دارد که اقتصاد رفتاری با هدف از بین بردن نقاط کور در روانشناسی به وجود آمد، اما درنهایت به وسیلهای برای تبدیل روانشناسی به بررسیهای غیرمنطقی بودن انسانها تبدیل شد. او به مسائلی مانند وجود سوگیریها و ماهیت آنها، در کنار صحیح بودن استفاده از این سوگیریها در سیاستگذاری، اعتراض میکند و در مقاله خود به نام «سوگیری سوگیری در اقتصاد رفتاری»، سه فرضیه و یک هدف این مبحث را زیر سوال برده که در ادامه به هرکدام از آنها میپردازیم.
فرضهایی که گایگرنزر به نقد آنها میپردازد ازاینقرارند:
- غیرمنطقی بودن انسان: آزمایشها نشان میدهند که شهود و بینشهای انسانی بهطور سیستماتیک دچار سوگیری هستند.
- یکدندگی: همانند حیلهها و توهمات تصویری، سوگیریهای شناختی انسان نیز بهصورت پیشفرض در ذهن انسان وجود دارد.
- هزینههای زیاد: سوگیریهای انسان ممکن است به هزینههای زیادی منجر شود که بر سلامت، ثروت و خوشحالی وی تاثیر میگذارند.
- سوگیریها تغییر رفتار افراد را توجیه میکنند: با توجه به این سوگیریها و برای حفاظت مردم از تصمیماتشان، دولت باید با استفاده از تلنگرها، رفتار مردم را تغییر دهد.
در ادامه، گایگرنزر بر نقش روانشناسی در اقتصاد رفتاری نیز خرده میگیرد. ازیکطرف، ریچارد تیلر عقیده دارد که احتمال تغییر رفتار مردم بهطور ذاتی بسیار پایین است و از طریق روانشناسی سوگیریهای مردم، باید تصمیمات آنها را تغییر داد.
در طرف مخالف، گایگرنزر بیان میکند که این سوگیریها بههیچعنوان ذاتی نیستند و از عدم آموزش صحیح ناشی میشوند. او عقیده دارد که روانشناسی باید در جهت شناسایی این آموزشهای اشتباه به کار گرفته شود. همچنین او بیان میکند که آزمایشهای تیلر و کانمن، در جامعههای آماری کوچکی صورت گرفته که تئوریهای آنها را ثابت نمیکند.
در نظر داشته باشید که موارد مطرحشده در ادامه، از مقاله گایگرنزر نوشتهشده و نماینده بیانات وی است.
سوگیری سوگیری
اقتصاد کلاسیک و بخش اعظمی از اقتصاد بهصورت کلی، همواره فرض بر این داشتند که مصرفکننده و افراد موردبررسی، بهطور عقلایی عمل میکنند و توانایی تصمیمگیری منطقی را در اختیاردارند. این عقاید، برای اولین بار توسط کانمن و تورسکی در سال 1974 موردانتقاد قرار گرفت؛ اقتصاد رفتاری بر این پایه نهاده شد که مصرفکننده بههیچعنوان بهصورت عقلایی عمل نمیکند.
تمامی عقاید موجود در اقتصاد رفتاری، بر پایه دادهها و آمارهایی بود که در آزمایشها بهدستآمده بودند؛ مصرفکنندگان اقتصادی، بدون توجه به مفاهیم آماری و صرفا از تجربیات گذشته خود یا هزاران فرضیات اشتباه دیگر تصمیمات خود را اتخاذ میکردند. با توجه به سخنان ریچارد تیلر، «توهمات ذهنی انسان باید بهعنوان حالت عادی ذهنی تلقی شوند، نه حالات استثنایی آن.»
اما گایگرنزر با این فرضیات مخالف است. در قدم اول، او اینگونه نتیجهگیریها را از آزمایشهای نادرست و با تعداد کم دانسته و عقیده دارد که اگر آزمایشهای در کل جامعه صورت بگیرند، خطاهای انسانی در تصمیمگیریها به میزان بسیار زیادی کاهش پیدا میکند.
در قدم دوم، گایگرنزر پیشرفت اقتصاد رفتاری و نظریات جدید آن را به پدیده «سوگیری سوگیری» نسبت میدهد.
سوگیری سوگیری به زمانی گفته میشود که مشاهدهگر مایل به پیدا کردن سوگیری در رفتارها باشد، حتی اگر اشتباهات رفتاری بهصورت نامنظم رخداده یا اصلا وجود نداشته باشد.
برای اثبات وجود سوگیری سوگیری، چند انگیزه توسط گایگرنزر مطرح میشوند:
- اولین دلیل میتواند پیدا کردن توجیهی برای رفتارهای غیرمنطقی مردم باشد. اقتصاددانانی مانند کانمن و تیلر، نیاز دارند تا برای حفظ موقعیت خود و درنتیجه، حفظ اهمیت اقتصاد رفتاری، مواردی را به عنوان سوگیریهای جمعی مطرح کنند؛ حتی اگر سوگیری نیز وجود نداشته باشد. (نویسنده این دیدگاه را تنها گستاخانه میداند، چرا که هیچ منطقی پشت آن وجود نداشته و بیشتر بهعنوان نوعی توهین کودکانه به نظر میآید.)
- دومین دلیل میتواند استفاده از اثبات این سوگیریها برای منفعتهای حقوقی باشد. طی یک درگیری حقوقی میان کمپانی اکسون و ماهیگیرانی که به دلیل نشت نفت، کسبوکار خود را ازدستداده بودند، اکسون موفق شد تا اثبات کند که هیئتمنصفه دادگاه دارای سوگیری در زمینه تخمین خسارات بوده و به همین ترتیب، مبلغ شکایت خود را به میزان قابلتوجهی کاهش داد.
یکدندگی و توهمهای دیداری
بر خلاف نظریات اقتصاددانان اکتشافی، اقتصاددانان رفتاری معتقدند که تصمیمگیری افراد در طول زمان بهبود پیدا نخواهد کرد؛ و اینکه بهطور معمول، سوگیریها دارای نوعی پایداری یکدندگی هستند.
بهعبارتدیگر، رفتارهای انسان نهتنها عقلایی نیست، بلکه به طور قابل پیشبینی، غیر منطقی است؛ و همانند توهمات دیداری (مانند تصویر زیر) این سوگیریها در ذهن ما حکشدهاند.
نمونهای از توهمات دیداری: با وجود آنکه طول هر دو میز یکسان است، اما ذهن شما همچنان میز سمت چپ را بلندتر فرض میکند.
اما گایگرنزر این نوع طرز تفکر و توصیفات را گمراهکننده میداند.
در قدم اول وی بیان میکند که طبق تعدادی از بررسیهای انجامشده در ارتباط با توهمات دیداری، نشان میدهند که این اشتباهات مدارکی دال بر هوشمند بودن انسان و توانایی بینایی وی محسوب میشوند. کاندل (2012) بیان میکند که «اگر مغز تنها بر اطلاعات وارده توسط چشم تمرکز کند، بینایی غیرممکن خواهد شد.». چشم انسان از طریق میانبرهای دیداری، سعی میکند تا با سرعت بالایی اطلاعات را منتقل کند و در نتیجه، این توهمات دیداری نشان از هوش بالای ذهن دارند، و نه ضعف آن.
گایگرنزر اشاره میکند از آنجایی که تیلر، این توهم دیداری را بهعنوان یکی از اصول اقتصاد رفتاری مطرح کرده است، سوگیریهای شناختی با توهمهای دیداری متفاوت بوده و غیر عقلایی بودن رفتارهای انسان را زیر سوال میبرد.
در ادامه، وی رفتارهای غیر عقلایی انسانها را به آموزش نادرست نسبت داده و طی مثالی، نظر خود اثبات میکند.
مثال مطرح شده، مربوط به استفاده از مفاهیم آماری در تصمیمات روزمره و دانش توزیع نرمال است. در یکی از تحقیقاتی که وی به آن اشاره میکند، بحث احتمال طبیعی در یک دوره دو ساعته به دانشجویان پزشکی آموزش داده شد.
پس از مقایسه رفتارهای دانشجویان قبل و بعد از یادگیری آموزش آماری، جهشی 80 درصدی (از 10 درصد به 90 درصد) صورت گرفته بود که مربوط به تصمیمات بهتر آماری بود؛ بهعبارتدیگر، تنها طی یک دوره آموزشی، افراد غیر عقلایی به افراد عقلایی تغییر پیدا کردند.
از نظر نویسنده، مثالهای اشارهشده در مقاله گایگرنزر تنها بر روی جمعیتهای به نسبت هوشمندتر (دارای آموزشهای عالیه) انجام شده و همچنین اثرگذاری این آموزشها در بلندمدت، مانند یک دوره 10 ساله، ثابت نشده است و به این دلایل، نمیتوان به آنها استناد کرد.
کمبود مدارک در موضوع هزینه
گایگرنزر به فرض هزینه زا بودن سوگیریهای انسانی نیز ایراد میگیرد. او بیان میکند که بحث سوگیری و غیر عقلایی انسان صرفا بهانهای برای توجیه رفتارهای وی بوده و بسیاری از تصمیمات نادرست انسان، به همان بحث آموزش نادرست مربوط است.
همچنین، وی مدارک دال بر هزینهساز بودن سوگیریهای انسانی را به چالش میکشد. ازآنجاییکه نام بردن تمامی 1000 مقاله مرتبط به هزینههای سوگیریها از حجم این مقاله و مقالهی گایگرنزر خارج است، تنها به اشاره کردن این نکته اکتفا میکنیم.
دخالت کمتر در ازای آموزش بهتر
درنهایت، آخرین ایراد گایگرنزر به بحث اقتصاد رفتاری، به تمرکز آن بر تغییر ساختارهای تصمیمگیری مربوط میشود. او مخالف این عقیده است که به دلیل سوگیریهای انسانی، دولت باید تغییراتی در ساختار گزینهها ایجاد کرده تا مطلوبیت مردم افزایش پیدا کند.
ابتدا وی بیان میکند که بحث تلنگر، در سطح کلان و در طولانیمدت قابل انجام نبوده و نیازمند ریسکهای بسیاری است؛ و در ادامه، مبحث «ترقی دادن» را بهعنوان جایگزین مطرح میکند. در مقاله دیگری در بخش آکادمی، به بحث ترقی دادن پرداختهایم که مطالعه آن به درک این مسئله کمک میکند. اما بهطورکلی، تغییر رفتار بلندمدت در مصرفکننده از طریق دورههای آموزشی را ترقی دادن مینامیم.
همچنین وی بیان میکند که توانایی تغییرات رفتاری مردم توسط دولت، امری دارای ریسک است که حد و حدود استفاده از آن باید تحت کنترل قرار داشته باشد.
نتیجهگیری
حال برای پاسخ دادن به سوال ابتدایی این مقاله، نمیتوان صرفا بر حرفهای یک محقق استناد کرد. همچنین میتوانیم بیان کنیم که بسیاری از ایرادهای گرفتهشده توسط گایگرنزر به مبحث اقتصاد رفتاری، بر تحقیقات وی نیز وارد است.
اما بخشی از نظرات وی مانند اهمیت بحث «ترقی دادن» مغایرت چندانی با ماهیت اقتصاد رفتاری نداشته و حتی میتواند در زیرمجموعه آن نیز قرار بگیرد. البته که تمامی این حرفها نظر نویسنده بوده و نیازمند تحقیقات بیشتری است.
بهطورکلی، به علت ماهیت نو و جدید بودن مبحث اقتصاد رفتاری، میتوان در مورد بسیاری از فرضیات آن شکاک بود؛ اما برای اثبات نادرستی اقتصاد رفتاری از پایه، به تحقیقات پیشرفتهتر و وسیعتری احتیاج داریم.
نظرات