۷ درس مدیریتی که مردها میتوانند از زنها بیاموزند
اگرچه میشنویم که علاقه عمومی برای بیشتر شدنِ تعداد مدیران و رهبران زن وجود دارد، اما در این مسیر، عمدتا راهحلهای مبتنی بر تصورات اشتباه، از جمله اینکه زنان باید در این زمینه از مردان تقلید کنند، پایهگذاری و ارائه شده است. این تفکر اشتباه عبارت است از: اگر مردان نقشهای مدیریتی بیشتری را در
اگرچه میشنویم که علاقه عمومی برای بیشتر شدنِ تعداد مدیران و رهبران زن وجود دارد، اما در این مسیر، عمدتا راهحلهای مبتنی بر تصورات اشتباه، از جمله اینکه زنان باید در این زمینه از مردان تقلید کنند، پایهگذاری و ارائه شده است.
این تفکر اشتباه عبارت است از: اگر مردان نقشهای مدیریتی بیشتری را در دست دارند، احتمالا به این دلیل است که کارشان را درست انجام دادهاند. بنابراین، چرا نباید از زنها بخواهیم تا مانند آنها رفتار و عمل کنند؟
اما این منطق، عملکرد نسبتا ناخوشایند و بعضا ضعیفِ بسیاری از مدیران را -که البته بیشترشان مرد بودهاند- در نظر نگرفته است.
همانطور که قبلا اشاره شد، مشکل واقعی، کمبودِ زنان شایسته و لایق نیست؛ بلکه در واقع، موانع بسیار اندکی برای مدیر شدن بر سر راهِ مردان بیصلاحیت وجود دارد. این مسئله بهخوبی توضیح میدهد که چرا تعداد زیادی از افراد خودشیفته، با اعتمادبهنفسِ بیش از حد و بیاخلاق، مسئولیت مدیریت را در دست دارند.
در نتیجه میتوان گفت، تفاوتهای جنسیتی با در نظر گرفتن اثربخشی مدیریت (عملکرد خوب بهعنوان رهبر) بههیچ وجه با تفاوتهای جنسیتی در پدیداری مدیریت همگام نیست.
تحقیقات نشان میدهد، ظهور رهبران مرد، بههیچوجه نتیجه داشتنِ استعدادهای برتر آنها در مدیریت نیست. برعکس، تعداد قابل توجهی از بررسیها از جمله فراتحلیل مطالعات نشان میدهد که تفاوتهای جنسیتی در استعدادهای مربوط به مدیریت یا نقشی ندارند، یا اگر دارند، عمدتا این تفاوتها بهنفع زنان است.
با توجه به این نکته مهم، منطقیتر خواهد بود اگر راهحلهای پیشنهادی، از جمله ترغیب زنان برای تقلید از مدیرانِ مرد (که برخی از آنها بیصلاحیت هستند) کنار گذاشته شود. در عوض، بهتر است مردان رفتارهای موثرتری را اتخاذ کنند که عمدتا در زنان یافت میشود.
این روند میتواند با افزایش تعداد الگوها و سرمشقها بهعنوان مدیر خوب، مسیر را برای پیشرفت زنان و مردان شایسته هموارتر کند.
درسهای مدیریتی برای مردان
در ادامه مطلب، به چند درس مهم مدیریتی که بسیاری از مردها میتوانند از زنها بیاموزند، اشاره شده است.
۱- تنها به اعتمادبهنفس بسنده نکنید. مدیریت مستلزم داشتن ویژگیهای مهمتری است.
این رویکرد وجود دارد که به زنان گفته میشود، ویژگیهایی چون جسارت، بیباکی و اعتمادبهنفس را در خود تقویت کنند. در مردان این خصوصیات میتواند بهشکل تبلیغِ خود، کسب اعتبار از دستاوردهای دیگران و رفتارهای پرخاشگرانه آشکار شود.
از آنجا که هیچگاه رابطه مستقیمی میان تمایل داشتن برای انجام کاری و درست انجام دادنِ آن کار وجود ندارد، گزینه درست این است که از انتخاب افرادی که تمایل دارند اما در واقع هیچ استعدادی ندارند، جلوگیری کنیم.
تحقیقات نشان میدهد، ظهور رهبران مرد، بههیچوجه نتیجه داشتنِ استعدادهای برتر آنها در مدیریت نیست.
در دنیای منطقی، بهتر است افرادی که باصلاحیت هستند برای نقشهای رهبری ترغیب شوند، نه آنهایی که اعتمادبهنفس دارند. همچنین باید ویژگیهای دیگری از جمله تخصص، سابقه و شایستگیهای مربوط به نقش مدیریت ( همچون هوش، کنجکاوی، همدلی، صداقت و مربیگری) مورد ارزیابی قرار گیرد.
چنین خصوصیاتی البته نه در یک مصاحبه شغلیِ معمولی، بلکه با ارزیابیهای مبتنی بر علم بهمراتب بهتر انجام میشود.
۲- محدودیتهای خود را بشناسید.
ما در جهانی زندگی میکنیم که خودباوری را تقدیس میکند. اما واقعیت این است که خودآگاهی مسئلهای بسیار مهمتر از خودباوری است. اغلب میان این دو ویژگی مغایرت وجود دارد.
بهعنوان مثال، آگاهی از محدودیتهای شما (نقصها و نقاط ضعف) با سطوح بسیار بالای خودباوری ناسازگار است. چنانچه، توهم در واقع تنها دلیل برای نداشتن اعتمادبهنفس و احساس ناامنی محسوب میشود.
اگرچه زنان به اندازه تصویری که عمدتا در مقالات و کتابهای خودیاری ارائه میشود، بیاعتمادبهنفس نیستند، اما مطالعات نشان میدهد که آنها بهطور کلی مانند مردان اعتمادبهنفسِ بیش از حد ندارند.
این خبر البته خوب است. چرا که به آنها این امکان را میدهد تا درک کنند که مردم چگونه آنها را میبینند. از سوی دیگر این ویژگی ظرفیتی را برای آنها فراهم میآورد تا شکافهایی را که میان موقعیت مورد نظرشان و جایی که واقعا در آن قرار دارند، پیدا کنند.
افرادی که خود را با روشهایی منتقدانهتر در مقایسه با دیگران مورد بررسی قرار میدهند، شرایط بهتری برای آماده شدن خواهند داشت؛ هرچند ممکن است اینطور تفسیر شود که آنها بیش از حد خود را آماده میکنند.
واقعیت این است که این یک روش فوقالعاده برای افزایش شایستگی و عملکرد زنان است.
۳- از طریق تغییر نگرش انگیزه بدهید.
مطالعات دانشگاهی نشان میدهد که زنان بیشتر با استفاده از روشهایی چون الهام بخشیدن، تغییر نگرش مردم و باورها، آنها را رهبری کرده و از طریق معنا و هدف (و نه تطمیع و تنبیه که بیشتر در میان مدیرانِ مرد رواج دارد) زیردستانشان را در یک صف قرار میدهند.
از آنجا که مدیریتِ تحولگرا با سطوح بالاتری از تعامل تیمی در ارتباط است، این یک مسیر مهم برای بهبود عملکرد مدیران و بهرهوری محسوب میشود.
مردان میتوانستند مدیران بهتری باشند اگر: ۱- زمان بیشتری را صرف جذب زیردستان خود میکردند. ۲- به جای تکیه بر IQ، در مدیریت از EQ (هوش هیجانی) و IQ (ضریب هوشی) بهطور همزمان بهره میبردند. ۳- بهجای توسعه رفتارها بر تغییر باورها تمرکز میکردند.
ما در جهانی زندگی میکنیم که خودباوری را تقدیس میکند. اما واقعیت این است که خودآگاهی مسئلهای بسیار مهمتر از خودباوری است.
۴- بر روی افرادتان تمرکز کنید، نه خودتان.
بهطور قطع، زمانیکه بر روی خودتان بهعنوان یک فرد تمرکز کردهاید، تبدیل کردن گروهی از افراد به یک تیم با عملکرد بسیار بالا کاری دشوار خواهد بود.
عمدتا، افرادی که مدیریت را بهعنوان یک موقعیت شغلی افتخارآمیز و موفقیت فردی تلقی میکنند، بیش از حد خودمحور هستند و نمیتوانند ظرفیتهای زیردستان خود را آشکار کرده و در جهت عملکرد قویِ تیم گام بردارند.
زنان عمدتا از طریق الهام بخشیدن و معنا و هدف (و نه تطمیع و تنبیه که بیشتر در میان مدیرانِ مرد رواج دارد) زیردستانشان را در یک صف قرار میدهند.
فردی را تصور کنید که تنها به دلیل درآمدِ بالاتر، اتاقِ کارِ بهتر، یک عنوان قابل توجه یا موقعیتِ فوقالعاده، علاقهمند به مدیریت باشد. بدیهی است که این فرد ذاتا به بهتر کردن و پیشرفت دیگران کمتر علاقهمند است.
تنها هدف این فرد، موفقیتِ خودش است. از آنجا که مردان عموما بیشتر از زنان بر خود متمرکز هستند، احتمالا در مسیر مدیریت، خودشیفتگی و خودخواهی را در پیش خواهند گرفت.
اگر بهعنوان یک مدیرِ مرد، میخواهید عملکرد خود را بهبود ببخشید، بهتر است سبک مدیریت خود را از خودمحوری تغییر داده و روش دیگری را اتخاذ کنید.
۵- دستور ندهید؛ تاکید کنید.
در طول تاریخ همواره به زنان گفته شده که آنها خیلی مهربان و دلسوز هستند و بههمین دلیل، نمیتوانند موقعیتهای مدیریتی را در دست بگیرند. اما این تصور که اگر کسی مهربان و دلسوز نباشد، میتواند بهشکل موثرتری رهبری کند، مغایر با واقعیت است.
ما در قرون وسطی زندگی نمیکنیم. مدیریت در قرن بیست و یکم مستلزم آن است که رهبران با پیروان خود ارتباط عاطفی برقرار کنند. این بهطور قطع تنها دلیلی است که نشان میدهد چرا رهبران از اتوماسیون جلوگیری میکنند.
عمدتا، افرادی که مدیریت را بهعنوان یک موقعیت شغلی افتخارآمیز و موفقیت فردی تلقی میکنند، بیش از حد خودمحور هستند و نمیتوانند ظرفیتهای زیردستان خود را آشکار کنند.
درحالیکه هوش مصنوعی عناصر فنی و سختافزاری رهبری را خواهد ربود، اما تا زمانیکه انسانها در محل کار حضور دارند، همدلی، قدردانی و تصدیق را ترجیح میدهند. البته تنها انسانها قادر به فراهم آوردن این شرایط هستند و نه ماشینها.
با الگو قرار دادن زنها و شبیهسازی، مدیرانِ مرد میتوانند نکتههای بسیاری را در مورد چگونگی اثرگذاری این روند بیاموزند.
۶- بر روی تقویت دیگران تمرکز کنید.
ثابت شده است که مدیران زن در مقایسه با مدیران مرد، بیشتر به تعلیم، مربیگری و گزارشهای مستقیمِ مربوط به پیشرفت زیردستان مبادرت میورزند و با استفاده از بازخوردها و مسیرهای گذشته برای کمک به پیشرفت مردم بهره میبرند.
این بدان معناست که در رابطه با کارمندان، زنان کمتر معاملهگرند و بیشتر استراتژیک عمل میکنند. بهاینترتیب، این ویژگی نشان میدهد آنها بهدنبال استخدام افرادی بهتر از خودشان هستند؛ چرا که نسبت به مردان، عمدتا غرور بر سر راهشان قرار نمیگیرد.
در نهایت این امکان برای آنها فراهم میشود تا ظرفیتهای دیگران را شناخته و همکارهای موثرتری را در گروه خود ترغیب کنند.
در مقابل، احتمال آنکه مدیران خودمحور بتوانند گروهی از افراد را به یک تیم با عملکرد بالا تبدیل کنند، بسیار اندک است.
۷- نگویید که متواضع هستید، متواضع باشید.
بیش از ۲۰ سال است که درباره مدیران متواضع نوشته میشود، اما در نهایت، عمدتا مدیران خودشیفته و با اعتمادبهنفسِ بیش از حد مسئولیتها را برعهده میگیرند.
واقعیت این است که تفاوتهای جنسیتی در زمینه تواضع بهروشنی دیده میشود. البته منظور این نیست که همه زنان متواضع هستند؛ خیر. اما اگر بر اساس ویژگی متواضع بودن، مدیران انتخاب شوند، قطعا تعداد مدیران زن بیشتر از مرد خواهد بود. چرا که تواضع اساسا یک ویژگی زنانه است.
در رابطه با کارمندان، زنان کمتر معاملهگرند و بیشتر استراتژیک عمل میکنند.
بدون داشتن این ویژگی، برای مدیران سخت خواهد بود که اشتباهات خود را برعهده بگیرند، از تجربیاتشان بیاموزند، دیدگاههای دیگران را بپذیرند و در نهایت تمایل به تغییر داشته باشند.
مشکل البته این نیست که مردان تمایل ندارند یا قادر نیستند که متواضع باشند. بلکه مسئله این است که وقتی آنها از این ویژگی مثبت برخوردارند، عموما از نقشهای مدیریتی کنار گذاشته میشوند.
واقعیت این است که این رویکرد باید تغییر کند. تواضع محرک اصلیِ اثربخشی رهبری در زنان و مردان است.
آیا خواندن این مطلب برای شما آزاردهنده است؟
اگر خواندن این مطلب موجب ناراحتی شما شده است، حتما از خود بپرسید چرا؟ بهعنوان یک خواننده مرد، آیا فکر میکنید، کمپینی علیه مردان به راه افتاده و رویکرد فمینیسمِ عصبانی روبهرشد است؟
اگر چنین واکنشی داشته باشید، باید بدانید که این رویکرد در نهایت عدم موفقیت شما را در یادگیری از مدیران زنِ موفق بهدنبال خواهد داشت.
تواضع محرک اصلیِ اثربخشی رهبری در زنان و مردان است.
بهعنوان یک خواننده زن (فمینیست یا غیرفمینیست) آیا این ایده را که زنان بهطور کلی بیشتر از مردان از برخی ویژگیها برخوردار هستند، رد میکنید؟
خوب، باید بدانید که این ویژگیها دقیقا همان صفاتی است که به یک زن توانایی و ظرفیت مدیریت بیشتری در مقایسه با یک مرد میدهد.
باید گفت بهترین نوع مداخله برابری جنسیتی، تمرکز بر برابری استعدادها و ظرفیتهاست. این مهم تنها در شرایطی رخ میدهد که ما در زمینه مدیریت و رهبری از برابری برخوردار باشیم. تحت این شرایط مردان میتوانند رویکردهای مختلف رهبری را از زنان یاد بگیرند؛ همانطور که همواره به زنان گفته شده روشها و رفتارهای مدیریتی را از مردان یاد بگیرند.
نویسندگان: توماس چامورو پریموزیک و سیندی گالپ (Tomas Chamorro-Premuzic and Cindy Gallop)
مترجم: الهام میرمحمدی
عنوان اصلی مقاله: Seven leadership lessons men can learn from women
نشریه: Harvard Business Review
نظرات