چرا سیاستمداران امروز دروغهای بدیهی و آشکار میگویند؟
اینکه با پیشرفت شبکههای اجتماعی و دسترسی بیشتر اطلاعات، دروغ گفتن در مسائل سیاسی دشوار خواهد شد حدس دور از ذهنی نیست. طبیعی است که فکر کنیم باوجود امکان بررسی اخبار و اطلاعات در هرلحظه، نمیتوان بهسادگی هر حرفی را مطرح کرد؛ خصوصا زمانی که در مورد اخبار کشوری و جهانی حرف میزنیم. اما همانطور
اینکه با پیشرفت شبکههای اجتماعی و دسترسی بیشتر اطلاعات، دروغ گفتن در مسائل سیاسی دشوار خواهد شد حدس دور از ذهنی نیست. طبیعی است که فکر کنیم باوجود امکان بررسی اخبار و اطلاعات در هرلحظه، نمیتوان بهسادگی هر حرفی را مطرح کرد؛ خصوصا زمانی که در مورد اخبار کشوری و جهانی حرف میزنیم.
اما همانطور که شما میدانید امروزه بسیاری از سیاستمداران، چه در کشورهای درحالتوسعهای مانند ایران و چه در قدرتهای جهانی مانند روسیه و آمریکا، بهراحتی دروغهایی آشکار و واضح را مطرح میکنند. اما دلیل این اتفاق چیست؟
دروغ گفتن در ارتباط با مواردی که همه ما از قبل از آنها باخبر هستیم چه سودی دارد؟
با مقایسه و بررسی «مشهورترین» افراد این زمینه مانند دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین، رئیسجمهورهای وقت آمریکا و روسیه، قصد داریم به این سوال پاسخ بدهیم. اگر به فهمیدن راز پروپاگاندای دروغ آشکار علاقهمندید، با ما همراه شوید.
رگبار دروغ
شکی نیست که دروغ و دروغگویی توسط سیاست مداران از ابتدای شکلگیری این دنیا وجود داشته است، اما در حین انتخابات ۲۰۱۶ ایالات متحده و ریاست جمهوری ترامپ بود که این پدیده بیشتر از هر زمان دیگری موردتوجه قرار گرفت.
رشد تعداد دروغها، تئوریهای توطئه، و اخبار کذب همه باعث شکلگیری پدیدهای شدند که محققان این زمینه نام آن را «رگبار دروغ» یا «Firehose of Falsehood» نامیدهاند.
رگبار دروغ شرایطی است که فرد جوساز سیاسی به آن میزان دروغ میگوید که پیگیری و توجه به همه آنها غیرممکن خواهد شد. بسیاری از تحقیقات این زمینه و بهخصوص گزارش کمپانی RAND، دریافتهاند که حتی واضحترین و آشکارترین دروغها نیز میتوانند در شکلدهی نظرهای عموم تاثیرگذار باشند. در نظر داشته باشید که موردبررسی اصلی آن تحقیق، پروپاگاندای روسی توسط ولادیمیر پوتین بود؛ اما با شرایط فعلی در سراسر جهان، میتوانیم مطمئن باشیم که نتایج آن برای بیشتر کشورهای دیگر نیز کاربرد دارد.
سیاستمداران چگونه از دروغهای آشکار نفع میبرند؟
قبل از اینکه به چنین سوالی پاسخ دهیم، ابتدا باید ویژگیهای یک «رگبار دروغ» را مشخص کنیم.
با توجه به نوشتههای کریستوفر پل، نویسنده گزارش ذکرشده، رگبار دروغی که توسط دولت روسیه انجام میشود چهار ویژگی اصلی دارد:
- دارای تعداد بالا و کانالهای مختلف
- سریع, ادامهدار و پرتکرار
- هیچگونه تعهدی به واقعیتگرایی ندارد
- تعهدی نسبت به نامتناقض بودن این دروغها نیز وجود ندارد
دو مورد اول از کلیدیترین ویژگیهای این نوع پروپاگاندا هستند.
تحقیقات مربوطه نشان میدهد وقتی ما یک دروغ را از منابع مختلف میشنویم، آن دروغ در نظر ما معتبرتر خواهد شد. چنین اثری در مورد تکرار شدن اخبار نیز صادق است. هر مقداری که آشنایی ما با یک دروغ بیشتر شود (یعنی با دفعات بیشتری آن را بشنویم)، احتمال پذیرفتن آن بهعنوان حقیقت نیز بالا خواهد رفت.
این نکات مفاهیمی بودند که کموبیش از قبل با آنها آشنایی داشتیم، اما دو مورد آخر، نبود تعهد به نامتناقض بودن و واقعی بودن دروغها، چیزهایی هستند که درکشان دشوار است. چرا باوجود چنین ویژگیهایی، دروغگویان به مسیر خود ادامه میدهند؟
اعتبار من پشیزی اهمیت ندارد
همانطور که در اکثر نقاط دنیا در حال تجربه این مسئله هستیم، بخش زیادی از این جوسازیهای سیاسی با واقعیت مطابقت ندارند. درواقع، ایجادکنندگان این نوع پروپاگاندا ارزشی برای حقیقت قائل نیستند.
یکی از مشهورترین مثالهای این مورد، ورود سربازان روسی به خاک اوکراین در سال ۲۰۱۴ بود.
در آن زمان، گزارشهای خبری و تلویزیونی در حال نشان دادن ورود سربازان روسی به خاک اوکراین بودند. این اتفاق رویداد بسیار بزرگی محسوب میشد؛ روسیه در حال تجاوز به کشوری بود که در گذشته اعلام داشت قصد حمله به آن را ندارد.
وقتی از پوتین سوال شد که آیا این سربازان متعلق به ارتش روسیه هستند، وی پاسخ داد: «خیر، آنها نیروهای دفاع محلی بودند.» و اینکه این دسته از سربازان سبزپوش سربازان روسی نیستند.
نکته اصلی اینجاست که در آن دوره، با توجه به پوششهای خبری جهانی، برای همه و حتی شهروندان روسی واضح بود که این افراد سربازان روسی هستند؛ به معنای واقعی کلمه، همه میتوانستند ورود سربازان روسی به خاک منطقه استراتژیک کریمه را ببینند.
سپس، تنها پس از گذشت چند هفته، پوتین کاملا حرف خود را نقض کرد. وی در کنفرانسهای خبری خود اعلام کرد که این سربازان در حقیقت سربازهای روسی بودند. و اینکه ما به حضور نیروهای خود در آن منطقه نیاز داشتیم، پس اعزام آنها امری طبیعی بود. هیچ نوع عذرخواهی یا شفافیت در مورد حرف قبلی پوتین نیز اعلام نشد.
تصور اولیه من و شاید بسیاری از دیگر افراد این است که برای رسوا نشدن دروغ، آن حرف باید تا حدی قابلباور باشد.
مثلا فرض کنید که شما غذای یکی از همکارانتان را خوردهاید، و او از شما میپرسد که آیا این اتفاق تقصیر شماست؟
اگر شما بهدروغ بگویید که از قبل برای نهار غذا آورده بودید، دروغ گفتهاید؛ اما احتمال باور آن توسط طرف مقابل بالاست. اما اگر به همکارتان بگویید که او تا حالا اصلا غذایی نیاورده است که شما بخورید، دروغ شما بسیار واضح و غیرقابلباور است.
ولی در بحث رگبار دروغ، باورپذیری اخبار و حرفهای دروغ نیز اهمیتی ندارد؛ بهعبارتدیگر، بیاعتبار به نظر رسیدن حرفهای این نوع سیاستمداران اهمیتی ندارد.
من دروغ میگویم چون میتوانم
بسیاری از خبرنگاران و گزارشگران سیاسی عقیده دارند که روشهای پوتین و ترامپ بسیار به یکدیگر شبیه است. چیزی که منحصر به این دو کشور نشده و با گذشت زمان، در مناطق بیشتر و بیشتری شاهد آن هستیم؛ خصوصا زمانی که دولت کنترل بیشازحدی بر روی مکانیسمهای جامعه دارد.
ماشا گسن، خبرنگار روسی-آمریکایی، یکی از این گزارشگران است که نظریه جالبی در خصوص رگبار دروغ دارد. به عقیده وی، این حجم زیاد از اخبار کذب و اشتباه ربطی به متقاعد کردن دیگران ندارد؛ در عوض، این حرکت برای اثبات قدرت صورت میگیرد.
وقتی پوتین بهصورت کاملا واضح بیان میکند که سربازان روسی در اوکراین حضور ندارند، حرف وی تنها یک دروغ نیست؛ درواقع، او دارد نشان میدهد که اعمال او توسط واقعیت و حقیقت محدود نمیشود. بهعبارتدیگر، حتی سادهترین حقایق نیز میتوانند توسط وی به چالش کشیده شود، صرفا بر این اساس که او میتواند.
این حرکت یک نمایش بسیار واضح از قدرت است. باوجوداینکه حرف این نوع رؤسا و رهبران غلط است، شما باید با این اخبار و حرفها تعامل داشته باشید، چراکه مجبور هستید.
دو ویژگی آخر «رگبار دروغ» -بیشرمی نسبت به غیرواقعی بودن و متناقض بودن آنها- ویژگیهایی برای بازدهی و جواب دادن این دروغها نیستند؛ درواقع، این ویژگیها هدف اصلی و ماحصل چنین دروغهایی به شما میآیند.
این نوع واضح بودن و آشکار بودن دروغها، بخشی از نمایش قدرت آن سیاستمدار هستند: من میدانم که حرف من مشخصا غلط است، و من میدانم که شما از این مسئله باخبر هستید، اما «من دروغ میگویم چون میتوانم».
واکنش مردم
اگر تابهحال کوچکترین زمانی در اینستاگرام و یا توییتر ایرانیها سپری کرده باشید، میدانید که اولین واکنش مردم در مقابل چنین دروغهایی، چک کردن آنها با واقعیت است؛ اینکه غلط بودن آن خبر را نشان دهیم.
اما اگر هدف رگبار دروغ اثبات قدرت باشد، چک کردن حقایق بهکلی هدف را نادیده میگیرد.
در شرایطی که یک دروغ کاملا واضح است، اثبات دروغ بودن آن و نشان دادن حقیقت به کاری تحقیرآمیز تبدیل میشود. در جمعی که تقریبا همه افراد واقعیت را میدانند اما شما به اثبات آن مجبور میشوید، یک برداشت جمعی شکل میگیرد: اینکه حقیقت اهمیتی ندارد و شما برای اثبات واضحترین نکات نیز باید زحمت بکشید، نه کسانی که دروغ را طراحی میکنند.
و این اتفاق پایان ماجرا نیست. پس از شکلگیری چنین روالی، این نوع بحثهای پر از خشم راجع به حقیقت باعث میشود تا هیچکدام از شرکتکنندگان بحث معتبر به نظر نیایند؛ درهرحال، یک حس ناخودآگاه به همه ما میگوید کسی که فریاد میزند و عصبانی است، فردی است که بازی را باخته و اشتباه میکند.
پسازاین اتفاق، حتی سادهترین حقایق نیز برای بعضی از افراد زیر سوال میرود؛ شاید به همین دلیل است که در دنیای امروز، ما گروههایی را میشناسیم که معتقدند زمین صاف است، آنتنهای ۵G ویروس کرونا را منتشر میکنند، و واکسنهای برای کنترل مغز شهروندان طراحیشدهاند.
هدف نهایی
هدف آخر چنین دروغهایی، نشان دادن دروغها بهعنوان حقیقت نیست. هدف اصلی از بین بردن قدرت مفاهیمی مانند حقایق و واقعیت است.
در چنین دنیایی، طرف راست و طرف دروغ وجود ندارد؛ هرکسی صرفا عقاید خود را مشخص خواهد کرد و تنها بر اساس «بحث» و قدرت است که از این عقاید نتیجه حاصل میشود. در این معادله، واقعیت معنایی ندارد.
خود شخص ولادیمیر پوتین، این مفهوم را به بهترین حالت ممکن توضیح داد:
درباره این نکته که چه کسی را باید باور کنیم، شما نباید به هیچکسی اعتماد کنید. او (ترامپ) از منافع ایالات متحده دفاع میکند و من، از منافع فدراسیون روسیه.
بهعبارتدیگر، پوتین این نکته را تضمین کرد که چیزی بهعنوان واقعیت وجود ندارد.
در سخنرانی مشهوری، ترامپ گفت چیزهایی که شما میخوانید و میبینید، واقعی نیستند؛ تمامی این رسانهها دروغ میگویند.
از این عقاید و حرفهای این رهبران، میتوان نتیجه گرفت که در دنیای آنها (و درنهایت، دنیای ما) جنگی میان دروغگویان و بیانکنندگان حقیقت وجود ندارد.
تنها چیزی که واقعی محسوب میشود، جنگهای جناحی است. هرکسی که جناح بهتری داشته باشد، هرکسی که بهطور مشخص، قدرت بیشتری داشته باشد، مالک واقعیت است.
منابع:
۱ - Firehose of Falsehood, Christopher Paul
۲ - Why Do Politicians Say Obvious Lies?, Vox
نظرات