آیا راه نفوذ ایران در «آمریکای لاتین» باز شده است؟/ از انتخاب رییسجمهور ۳۵ ساله شیلی چه میدانیم؟
«سیاست» معمولا زمانی درست کار نمیکند که اقتصاد درست کار نکند، دقیقا مانند یک دستگاه مکانیکیِ روغنکاری نشده. کسانی که روندهای سیاسی را در کشورهای مختلف مرور میکنند، میدانند که حالا چند سالی است که «سیاست» در جهان به همین حال و روز افتاده است. به گزارش تجارتنیوز، خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا یا همان
«سیاست» معمولا زمانی درست کار نمیکند که اقتصاد درست کار نکند، دقیقا مانند یک دستگاه مکانیکیِ روغنکاری نشده. کسانی که روندهای سیاسی را در کشورهای مختلف مرور میکنند، میدانند که حالا چند سالی است که «سیاست» در جهان به همین حال و روز افتاده است.
به گزارش تجارتنیوز ، خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا یا همان «برگزیت»؛ برآمدن دونالد ترامپ در آمریکا (کسی که حتی به حزب خودش، حزب جمهوریخواه هم ضربه زد)؛ خیز دستراستیترین سیاستمداران در فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی برای فتح دولت این کشورها و سستشدن زیر پای کسانی مانند رجب طیب اردوغان در ترکیه، تنها نمونههایی از این روندها هستند.
با این همه، ظاهرا باید هنوز هم منتظر ادامه این روند باشیم و نمونههای دیگری را هم به چشم ببینیم.
پیروزی یک جوان چپگرا در شیلی
همین چند روز پیش، انتخابات ریاستجمهوری در شیلی، با پیروزی یک جوان ۳۵ ساله و چپگرا به پایان رسید که در جریان ناآرامیهای خیابانی در این کشور در سال ۲۰۱۹ میلادی از جمله رهبران معترضان بود و در تمام یک دهه گذشته هم در همین زمینه فعالیت میکرد.
شیلی در سال ۲۰۱۹ میلادی شاهد اعتراضاتی خشونتآمیز بود که به تغییر قانون اساسی این کشور انجامید.
طُرفه آنکه «گابریل بوریچ» (Gabriel Boric)، بر «خوزه آنتونیو کاست» (José Antonio Kast) پیروز شد که نامزد مورد نظر راستها بود.
او راستگرایان شیلیایی را با سودای بازگرداندن شیوه اداره کشور به دوران دیکتاتوری «آگوستو پینوشه»، به پای صندوقها کشانده بود.
اما این جزئیات سیاسی از کشوری که نزدیک به ۱۵ هزار کیلومتر از ایران فاصله دارد، واقعا به چه کار ما میآید و اساسا انتخابشدن یک چپگرای ۳۵ ساله به عنوان رئیسجمهوری شیلی (کشوری که روابط گستردهای هم با ایران ندارد) چرا باید برای ما مهم باشد؟
داستان کوتاه «آلنده» و «پینوشه»
بگذارید ماجرا را با یک داستان کوتاه ولی مهم شروع کنیم.
آمریکای جنوبی (یا آمریکای لاتین)، هنوز هم در سودای توسعه اقتصادی است، اما نیمقرن پیش، کشورهای این قاره هنوز در فقر مطلق بودند.
اگر فضای سیاست جهانی در آن دوران را به یاد بیاوریم و عنصر فقر را هم اضافه کنیم، دشوار نیست که حجم تمایلات سوسیالیستی در کشورهای آمریکای لاتین را به تصور در بیاوریم.
سربازان ژنرال «پینوشه» در کودتای سال ۱۹۷۳ در این کشور، کاخ ریاستجمهوری را محاصره کردند و رییسجمهور «آلنده» را کشتند.
شیلی هم یکی از همین کشورها بود و از قضا، نخستین کشور در این قاره بود که از سال ۱۹۷۰ میلادی، یک رییسجمهور سوسیالیست داشت.
«سالوادور آلنده» (Salvador Allende)، رییسجمهور بسیار محبوب و چپگرای شیلی بود که در فضای «جنگ سرد» میان آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی، آمریکا نسبت به انتخابش به شدت حساس شده بود.
در ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۷۳ (دقیقا در همان روزی که ۲۸ سال بعد به «برجهای تجارت جهانی» در نیویورک حمله شد)، «آگوستو پینوشه» (Augusto Pinochet)، یکی از ردهبالاترین ژنرالهای ارتش شیلی، علیه دولت «آلنده» کودتا کرد.
«آلنده» در بمباران و حمله ارتش به کاخ ریاستجمهوری کشته شد و «پینوشه» تا سال ۱۹۹۰ میلادی، برای نزدیک به ۱۷ سال رییسجمهور و دیکتاتور شیلی ماند.
خشونت شدید پینوشه
«پینوشه» خشونت بسیاری به خرج داد تا ناآرامیهای بعد از کودتا را سرکوب کند.
آمارهای دقیق هرگز اعلام نشدند، اما تخمین زده میشود که بین ۱۰۰ تا ۳ هزار نفر کشته یا مفقود شده باشند. تعداد شکنجهشدگان هم به هزاران نفر میرسید.
«پینوشه» اما مسیر اقتصاد شیلی را هم ۱۸۰ درجه تغییر داد.
او یک راستگرای تمامعیار بود که برنامههای اقتصادی «نئولیبرالی» بانک جهانی را در شیلی پیاده کرد.
بر سر نتیجه و میراث این سیاستها هنوز هم بحثهای داغی در جریان است: شیلی تحت زعامت «پینوشه» بسیار ثروتمندتر شد، اما نابرابریها هم، چندان که دور از ذهن نبود، سر به فلک کشیدند.
آنکه در خیابان فریاد میکشید، روی صندلی ریاست نشست
پیروزی «بوریچ» در انتخابات اخیر شیلی اما از چند جهت اهمیت دارد و به گذشته این کشور پیوند میخورد.
نخست اینکه شیلیاییها با این انتخاب نشان دادهاند که بازتوزیع ثروت برایشان مهم است و اینکه میراث پر حرف و حدیث «پینوشه»، هنوز هم در این کشور پس زده میشود.
یک میلیون رای خاکستری در این انتخابات در صندوق ریخته شد که قاعدتا به نفع «بوریچ» بود.
از آنسو، راستگرایی در آمریکای لاتین مدتی است که طرفدارانش را از دست داده است.
در واقع، عملکرد احزاب راستگرا، مدتی است که رایدهندگان را از این احزاب سرخورده کرده است.
«ژائیر بولسونارو» (Jair Bolsonaro)، رییسجمهور برزیل (که به «ترامپ برزیل» هم مشهور است)، نمونه مشخص این وضعیت است.
«بوریچ» ۳۵ ساله در مقابل «کاست»، نماینده احزاب راستگرا در انتخابات شیلی به پیروزی رسید.
«بولسونارو» مخالف واکسیناسیون کرونایی بود، با هیجان از مخالفت با مهاجرت صحبت میکرد و در یک کلام، یک پوپولیستِ به تمام معنا بود.
تعلل او در واکسیناسیون موجب شد نزدیک به ۶۲۰ هزار برزیلی (تا این لحظه) بر اثر ابتلا به کرونا کشته شوند.
حالا انتخاب «بوریچ» (یکی از رهبران اعتراضهای خیابانی در شیلی) ممکن است به صورت زنجیرهای به برآمدن گونهای دیگر از سیاستمداران در کشورهای آمریکای لاتین منجر شود.
شیلی در مقیاس آمریکای لاتین کشوری ثروتمند به حساب میآید (با درآمد سرانهای بالاتر از درآمد سرانه در برزیل، آرژانتین و پرو) و چشمهایی هم به سیاست در این کشور دوخته شدهاند.
ایران و آمریکای لاتین: ما چه ربطی به آنجا داریم؟
اما ربط اینها به ایران چه میتواند باشد؟ ایران روابط سیاسی خوب و گستردهای با کشورهای آمریکای لاتین ندارد.
تنها استثنا، ونزوئلا است و شاید تا حدی بولیوی. روابط ایران و ونزوئلا بسیار محکم است، اما این کشور از سوی «جهان غرب» محاصره اقتصادی شده و بولیوی هم پس از برکناری «اوو مورالس» (Evo Morales)، رییسجمهور پیشین این کشور که به شدت به ایران نزدیک بود، از ایران فاصله گرفته است.
چپگرایی در آمریکای لاتین، به صورت گسترده به معنی مخالفت و رویارویی با سیاستهای آمریکا در این منطقه هم هست و اگر تغییراتی در گردش به چپ در سیاست در این منطقه رخ بدهد، ایران شاید بتواند جای پای خود را در آمریکای لاتین محکم کند.
ایران در سالهای اخیر فروشگاه «مگاسیس» را در کاراکاس، پایتخت ونزوئلا افتتاح کرده و در آن کالاهای ایرانی میفروشد.
شاید برای برخی عجیب باشد، اما ایران همواره سعی کرده به نحوی در این منطقه نفوذ داشته باشد.
ایران سابقه سرمایهگذاریهای سنگینِ اقتصادی در بولیوی و ونزوئلا در زمان ریاستجمهوری محمود احمدی نژاد را دارد.
از آن سو، راهاندازی فروشگاه «مگاسیس» در ونزوئلا، ارسال محمولههای نفت و بنزین به این کشور و به تازگی زمزمه فروش موشک و پهپادهای ساخت ایران به ونزوئلا، همگی نشانههایی از این تلاشهای ایران هستند.
بهبود روابط ایران و آمریکای لاتین؟ شاید!
کسی نمیتواند آینده را پیشبینی کند، به خصوص در جهان سیاست.
با این همه، سابقه تاریخی نشان داده که دستگاه دیپلماسی ایران با احزاب چپگرا بهتر از احزاب راستگرا کنار میآید (هر چند سیاستهای دولتهایِ ایرانی در دهههای اخیر ابدا چپگرایانه نبوده است.)
به نظر میرسد پس از تلاش برای نفوذ در خاورمیانه و بخشهایی از قاره آفریقا، ایران به دنبال نفوذ در آمریکای لاتین هم باشد.
اما اگر زنجیره روندهای سیاسی در شیلی به دیگر کشورهای آمریکای لاتین تسری پیدا کند و مثلا احزابی مشابه در برزیل هم قدرت بگیرند، شاید راه برای گسترش روابط میان ایران و کشورهای این منطقه باز بشود.
در آن صورت البته ایران باز هم از این موقعیت برای ضدیت با آمریکا استفاده خواهد کرد، سیاستی که به نوبه خود باید در مورد ضرورت و میزان موفقیت آن بحث شود.
«بوریچ» در مورد ضدیت با آمریکا (یکی از آرمانهای سنتی چپگرایان) تا حد زیادی مبهم بوده، اما باید منتظر بود و دید تغییرات به کدام سمت میروند.
نظرات