چه کسی چوب لای چرخ توسعه ایران گذاشت؟/ اقتصاد ایران در دهه ۱۳۵۰ موفق بود؟
تعداد بحرانهای اقتصاد ایران حالا از یک مورد و ۱۰ مورد گذشته و تقریبا همه معتقدند که وضعیت اقتصاد کشور عادی نیست. با این همه، این بحرانها همین یک سال و دو سال نیست که ایجاد شدهاند و بسیاری از آنها ریشهدارتر از اینها هستند. به گزارش تجارتنیوز، اما چرا اقتصاد ایران که زمانی (چه
تعداد بحرانهای اقتصاد ایران حالا از یک مورد و ۱۰ مورد گذشته و تقریبا همه معتقدند که وضعیت اقتصاد کشور عادی نیست. با این همه، این بحرانها همین یک سال و دو سال نیست که ایجاد شدهاند و بسیاری از آنها ریشهدارتر از اینها هستند.
به گزارش تجارتنیوز، اما چرا اقتصاد ایران که زمانی (چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب) در زمره اقتصادهای رو به توسعه در جهان قرار داشت، به این وضعیت رسیده است؟ به عبارتی، چه عواملی باعث شدند مسیر توسعه در ایران معکوس شود؟
صد بحران و از آن هم بیش
مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری (با همکاری موسسه آیندهپژوهشی «آیندهبان») در سال ۱۳۹۶، در گزارشی با عنوان «آیندهپژوهی ایران ۹۶»؛ به بررسی مهمترین چالشهایی پرداخت که ایران در آن زمان با آنها دست در پنجه بود.
بر اساس این گزارش، از مجموع ۱۰۰ بحرانی که ایران در زمان تنظیم گزارش با آنها رو به رو بوده و اکنون احتمالا تعمیق هم شدهاند، ۷۰ مورد، معادل ۷۰ درصد، بحرانهایی با ماهیت اقتصادی هستند.
«بحران تامین منابع آبی»، «بحران بیکاری»، «بحران صندوقهای بازنشستگی»، «قطبیشدگی جامعه»، «فساد سیستمی»، «فقر و نابرابری»، «مسائل معلمان»، «اعتراضها»، «بحران ریزگردها» و «حرکت به سمت پیری جمعیت» و «فقدان سواد رسانهای» تنها بخشی از بحرانهای مورد اشاره در این فهرست بودند.
ایران حالا با دهها بحران ریز و درشت دست در پنجه است که حل ناشدنی به نظر میرسند.
اما گویی این فهرست امروز نوشته شده است: تابستان امسال بحران آب شدیدتر از تابستان سال ۱۳۹۶ است؛ ناترازی صندوقهای بازنشستگی در قیاس با پنج سال پیش تشدید شده است؛ میزان جمعیت زیر خط فقر به اذعان آمارهای رسمی افزایش داشته است؛ معلمانی که آن سال اعتراضاتی فراگیر نداشتند، حالا گستردهترین اعتراضات تاریخ صنفیشان را برگزار کردهاند و ریزگردها هم همین چند روز پیش مهمان شهرهای ایران بودند.
درمان موقت؛ طلای سیاه
اما در حالی که بحرانها بسیار متنوعاند و عمق آنها به تدریج بیشتر و بیشتر هم شده، راهحل دولتهای ایرانی برای رفع مشکلات در دستکم نیمقرن گذشته ثابت و منفرد بوده است: پول بادآورده نفت.
از کشف نفت در ایران نزدیک به ۱۱۵ سال میگذرد و در این سالها، طلای سیاه همواره بخشی از سبد درآمدهای دولتهای ایرانی را تشکیل میداده است. با این همه، اقتصاد ما از اوایل دهه ۱۳۵۰ بود که به معنایِ واقعی یک «اقتصاد نفتی» شد.
در واقع، تا پیش از دهه ۱۳۵۰، پهلویِ دوم به اندازهای درآمد نفتی نداشت که بتواند جاهطلبیهای سالهای آخر را داشته باشد. نبودِ همین درآمد نفتی هم بود که دهه ۱۳۴۰ خورشیدی را برای ایران به دهه توسعه و رشد اقتصادی (رشد سالانه دستکم ۷ درصدی و نرخ تورم تکرقمی) بدل کرد.
برخوردِ کفگیر «نفت» به تهِ دیگ
اما اقتصاد ایران امروز دیگر نفتی نیست.
شاخص «تولید سرانه نفت» (Oil Production per-capita) که بر اساس تقسیم میزان فروش روزانه نفت برحسب تعداد بشکه، بر هر یک میلیون نفر جمعیت محاسبه میشود، حاکی از آن است که اقتصاد ایران سالها است که کمتر از کشورهای نفتیِ دیگر به نفت وابسته است.
بر این اساس، درحالیکه تولید نفت روزانه نفت در کویت در سال ۲۰۱۹ حدود ۷۲۱ هزار بشکه به ازای هر یک میلیون نفر و تولید روزانه نفت در روسیه حدود ۷۳ هزار بشکه به ازای هر یک میلیون نفر بوده، همین شاخص، در آن زمان، در ایران حدود ۴۹ هزار بشکه در روز به ازای هر یک میلیون نفر برآورده میشده است. (شرایط در بازههای زمانی مختلف، متفاوت بوده است.)
درآمدهای نفتی در ۵۰ سال اخیر بهانهای برای لاپوشانی مشکلات مدیریتی در اقتصاد ایران بودهاند.
این در حالی است که درآمدهای نفتی ایران در سالهای اخیر در هالهای از ابهام بوده و حتی امروز که دولت سیزدهم مدعی است فروش نفت به حجمِ پیش از تحریمها رسیده و چینیها نفتِ بدون تخفیف از ایران میخرند، به دلیل جنگ در اوکراین قیمتها آنقدر نوسان دارند که تخمین را دشوار میکنند.
قدر مسلم اما این است که در سراسر دهه ۱۳۹۰ خورشیدی، یعنی تا همین چند ماه پیش، اقتصاد ایران دیگر یک اقتصاد نفتی نبوده است. شاید به همین دلیل هم باشد که همه ما هجوم بحرانها را احساس کردیم، چرا که نفتی برای لاپوشانیِ مشکلات باقی نمانده بود.
آن روزها که دستکم «صنعتی» بودیم
با وجود تمام مناقشات سیاسی در ایران در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بر سر نفت و چگونگی بهرهمندی ایران از منافع اقتصادی آن، ایران در آن زمان هرگز به اندازهای درآمد نفتی نداشت که یک اقتصاد «نفتی» (به معنای امروزین آن) به حساب بیاید.
در واقع، سهم درآمدهای نفتی از بودجه عمومی در دهه ۱۳۴۰ خورشیدی به اندازهای کم بود که حاکمیت کشور در آن زمان، راهکاری جز دست یازیدن به «صنعتیشدن» برای توسعه کشور نداشت.
خیز ایران برای صنعتیشدن هم در همان دهه ۱۳۴۰ کلید خورد و بسیاری از بنیانهای صنعتیسازی در ایران هم محصول همین دهه هستند: از کارخانههای خودروسازی گرفته تا کارخانههای تولید فولاد، آلومینیوم، استخراج مس و غیره.
اقتصاد ایران در دهه ۱۳۴۰ خورشیدی وضعیت بسیار خوبی داشت. اما اگر این طور است، چرا انقلاب شد؟
از دریچه نگاه امروز، ثبات اقتصادی ایران در دهه ۱۳۴۰ خورشیدی، که در نرخ پایین تورم و نرخ پایدار و بالای رشد اقتصادی سالانه متبلور بود، عمدتا معلول این بود که اقتصاد ایران «تکمحصولی» نداشت که همه دردهایش را دوا کند و به همین دلیل، برای توسعه چارهای هم جز صنعتیشدن نداشت.
افزایش درآمدهای نفتی رژیم پهلوی در آغاز دهه ۱۳۵۰ خورشیدی اما روند بازی اقتصاد در ایران را به دو نیمه پیش و پس از خود تقسیم کرد.
محمدرضا پهلوی، که اعتماد به نفس بیاندازهای پیدا کرده بود، بدون توجه به نظر اقتصاددانان، دلارهای نفتی را روانه اقتصاد کرد و ایران به ناگهان به کشوری متفاوت بدل شد. سقوط پهلوی هم از همان جا مایه میگرفت.
وقتی اقتصاد ایران مریض شد
همینجا بود که « بیماری هلندی » (Dutch disease)، که بر اقتصاد ایران در دهه ۱۳۵۰ سایه انداخته بود، شروع به نشاندادن علایم خود کرد.
«بیماری هلندی»، وضعیتی اقتصادی است که معمولا کشورهای با اقتصاد تکمحصولی به دام آن میافتند. بر این اساس، یک بخش از اقتصاد به شدت رشد میکند (مثل صنعت نفت یا ساختمان)، تا آنجا که بقیه بخشهای اقتصاد (مثل صنعت یا کشاورزی)، از صرفه تولید و صادرات میافتند.
رشد افسانهای درآمد در حول و حوش صنعت نفت در ایران در سالهای ابتدایی دهه ۱۳۵۰، اقتصاد ایران را به «بیماری هلندی» مبتلا کرد و جاهطلبیهای شاه با پمپاژ «پترو-دلار» به بخشهایی خاص از اقتصاد کشور، موجب اوجگیری شدید رشد در این بخشها و واماندگی از رشد در بخشهای دیگر شد.
توسعه «پهلوی» نامتوازن بود
بر خلاف تصویر خوش و آب و رنگی که برخی رسانههای خارجی از اقتصاد ایران در سالهای دهه ۱۳۵۰ به دست میدهند، رشد اقتصادی در ایران در آن دهه، به شدت نامتوازن بود.
«یرواند آبراهامیان»، تاریخدان ایرانی-آمریکایی، در کتاب معروف خود با عنوان «ایران بین دو انقلاب» مینویسد که پیش از بروز انقلاب در سال ۱۳۵۷، ناظران خارجی که به ایران میآمدند، از مشاهده حجم ساخت و ساز در شهرهای کشور در شگفت بودند و هرجا را که نگاه میکردند، جرثقیلهایی در حال ساخت برجها و پروژههای عمرانی میدیدند. (نقل به مضمون)
اگر میخواهید تصویری از چراییِ سقوط شاه داشته باشید، کتاب بسیار خواندنیِ «ایران بین دو انقلاب» را از دست ندهید.
اما «آبراهامیان» به صورت مبسوط در کتابش توضیح میدهد که سقوط پهلوی، ناشی از «توسعه نامتوازن» بود: توسعهای که هم همه کشور را به شکل یکپارچه در بر نمیگرفت و هم این که عمدتا توسعهای اقتصادی بود و نه توسعهای سیاسی-اقتصادی.
انقلابِ به حاشیه راندهشدگان
کسانی که معتقدند رژیم پهلوی توسعهای همهجانبه داشته و ایران آن روزها در مسیر بدلشدن به ژاپن بوده، باید توضیحی هم برای این موضوع داشته باشند که «پس چرا انقلاب شد»؟
طُرفه آنکه یک جامعهشناس ایرانی-آمریکاییِ دیگر همچون « آصف بیات » (در کنار تاریخنگارانی مانند «آبراهامیان»)، معتقد است هیزمِ انقلاب را نه باورهای مذهبی، که فقر و حاشیهنشینیِ شهری روشن کرد. ( اینجا را ببینید، اما بحثها بمانند برای مطلبی دیگر!)
«آصف بیات»، جامعهشناس ایرانی-آمریکایی معتقد است جرقه انقلاب سال ۵۷ را حاشیهنشینان شهری زدند.
انقلابیون هم به سرعت رویِ نقاطی انگشت گذاشتند که ظاهرا پیش از انقلاب مشکلساز بودند: برقکشی به روستاها شروع شد و نهادهایی مانند «جهاد سازندگی» و «نهضت سوادآموزی» شکل گرفت. مخاطب این طرحها و نهادها، «بازماندگان از توسعه» بودند.
انقلابی که آن اوایل موفق بود
جواد صالحی اصفهانی، اقتصاددان ایرانی مقیم آمریکا در سال ۲۰۱۹، در مقالهای که در وبسایت اندیشکده «بروکینگز» (Brookings Institution) به زبان انگلیسی منتشر شده، به این موضوع اشاره میکند که جمهوری اسلامی، در توجه به روستاها و توسعه بخشهای مغفولمانده کشور در سیاست توسعهای رژیم پهلوی، موفق عمل کرده است.
او می نویسد: «پس از انقلاب، توسعه خدمات اساسی همچون الکتریسیته و آب آشامیدنی، که در دوران پیش از انقلاب در شهرها به امری بدیهی بدل شده بود، در نواحی روستایی نیز شتاب گرفت. در سال ۲۰۰۰ میلادی، این خدمات در همهجا در دسترس بودند و تسهیلات خانگی همچون ماشین لباسشویی و کولر، به شکلی قابلتوجه همهگیر شده بودند. [این در حالی بود که] در دهه ۱۹۷۰ میلادی، منابع با سرعت زیادی به محلههای اعیاننشین در شهرها تخصیص پیدا میکردند. به عنوان نمونه، در طی سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۵، زمانی که ایران در پول نقد دست و پا میزد، دسترسی به آب لولهکشی در شهرها از ۶۵ درصد به ۸۰ درصد افزایش پیدا کرد و این در حالی بود که دسترسی به آب لولهکشی در نواحی فرودست روستایی، تنها با کمتر از یک درصد افزایش، از ۷٫۶ درصد به ۸٫۵ درصد افزایش پیدا کرد.»
جواد صالحی اصفهانی در جای دیگری در همین مقاله به «شاخص توسعه انسانی» (HDI ) در ایران و ترکیه اشاره میکند و میگوید با وجود جنگ میان ایران و عراق، سیاستهای توسعه معطوف به توانمندسازی فقرا، موجب شده بود که «شاخص توسعه انسانی» ایران در سال ۱۹۹۰ از همین شاخص در ترکیه بالا بزند و تا همین امروز، همچنان بالاتر بماند. (البته از زمان نگارش مقاله، ترکیه از ایران در این زمینه جلو زده است.)
مشکل کنونی چیست؟
اما اکنون چه اتفاقی افتاده که باید نگران بحرانهای صدگانه باشیم؟ پاسخ تقریبا واضح است: اقتصاد ما مدتی است تولید ثروت (چه از طریق نفت و چه غیر از نفت) را متوقف کرده و اکنون ما بر سر یک سفره خالی نشستهایم.
وقتی درآمدی نداشته باشیم، نمیتوانیم بحرانهایی را که با تزریق سرمایه قابل رفع هستند، حل و فصل کنیم.
چه شد که ما از توسعه باز ماندیم؟
همه چیز را شاید بشود باز هم به نفتیبودنِ اقتصاد ایران برای یک بازه زمانی چند دههای توضیح داد. نفت همیشه حلال مشکلات ما بوده و حالا که درآمد نفتی نداریم، جای خالیاش را حس میکنیم.
اما مشکلات دیگری هم هستند: ساختار تخصیص منابع در ایران به شدت رانتی است و به همین دلیل، در این سفره خالی، به حاشیهراندهشدگان کمتر از بقیه چیزکی گیرشان میآید. همین است که دستگاههای دولتی کارمندان مازاد دارند، اما پولی برای توسعه فاضلاب اهواز یا تکمیل راهآهن رشت-آستارا در خزانه نمیماند.
نظرات