تاثیر مالیات هنرمندان بر هنر
اخیرا در فضای رسانهای ایران موضوع معافیت مالیاتی هنرمندان مورد توجه بسیاری از مخاطبان قرار گرفته است. موضوعی که نمیتوان بدون مطالعه و بررسی دقیق از آن گذشت. همانطور که اعلام شده است، معافیت مالیاتی هنرمندان بر اساس بند «ل» ماده 139 قانون مالیاتهای مستقیم انجام میگیرد. در این بند چنین بیان شده است: «فعالیتهای انتشاراتی و مطبوعاتی و قرآنی (دارای مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دستگاههای ذیربط)، فرهنگی و هنری که به موجب مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انجام میشوند، از پرداخت مالیات معاف است».
بر این اساس، تمامی مشاغلی که شامل بند فوق هستند از دادن مالیات معاف هستند. دستهبندی فعالیتهای گروههای فوق بر اساس طبقه و نوع فعالیت با هم متفاوت است. به عنوان مثال میتوان از طبقات: الف) انتشاراتی (شامل انتشار کتاب)؛ ب) مطبوعاتی (شامل تولید و نشر خبر و اطلاعات و انتشار نشریات و مطبوعات)؛ ج) فرهنگی (شامل مسابقات فرهنگی و هنری، جشنوارههای فرهنگی و هنری، نمایشگاههای فرهنگی و هنری و مراسم و مجامع فرهنگی و هنری)؛ و د) هنری (تولید، تکثیر، توزیع و نمایش فیلم؛ تولید، تکثیر،توزیع، اجرای صحنهای موسیقی، پخش و فروش آثار صوتی؛ تئاتر و نمایش صحنهای؛ و هنرهای تجسمی) نام برد.
هر کدام از انواع فعالیتهای ذکر شده در داخل پرانتز خود به ریزفعالیتهای دیگر تقسیم میشوند. همانطور که ملاحظه میشود به آسانی نمیتوان هر یک از طبقات یا انواع فعالیتهای فوق را جهت حذف معافیت مالیاتی از هم تفکیک کرد. در واقع ممکن است فعالیتی در یکی از طبقات چهارگانه فوق دارای درآمد کلانی باشد و در عین حال فعالیتی دیگر در همین طبقه درآمد آنچنانی نداشته باشد. اگر دقیقتر بنگریم، در همان نوع فعالیت دارای درآمد کلان، باز هم دستهبندی افراد از نظر توانایی شان در کسب درآمد متفاوت است. آنچه که در رسانهها و محافل عمومی بیشتر نقل شده است، معافیت مالیاتی بازیگران سینما و تلویزیون و خوانندگان است که در طبقه «د» فوق قرار دارند.
اساسا فلسفه معافیت مالیاتی گروههای فوق به دلیل حمایت از فرهنگ و هنر در جامعه بوده است. هر چند که اثربخشی فعالیت های فوق از نظر تأثیرگذاری بر ارتقاء فرهنگ و هنر در جامعه متفاوت است. در واقع یک تفاوت میان طبقاتی داریم، که بیان میکند هر طبقه چقدر درآمد دارد یا چقدر بر جامعه تأثیرگذار است؛ و یک تفاوت درون طبقاتی داریم که بیان میکند هر کدام از انواع فعالیتهای درون یک طبقه چقدر درآمد و تأثیرگذاری مثبت بر جامعه دارند. حتی این درآمد و تأثیرگذاری بر حسب عوامل مختلفی مانند موقعیت جغرافیایی (تهران یا شهرستان بودن، مرکز استان بودن یا شهرستانهای استان بودن، میزان توسعهیافتگی منطقه و …) با هم متفاوت است.
در هر صورت ما به فعالیت بازیگری و موسیقی میپردازیم که بیشتر مورد توجه مخاطبان واقع شده است. فرض میکنیم که هدف دولت از لغو مشمولیت مالیاتی گروههای فوق، حمایت از جامعه هنری و نهادینه شدن فرهنگ و هنر در جامعه باشد. باید بپذیریم که فرهنگ و هنر هم مانند سایر کالاها و خدمات در اقتصاد، عرضه و تقاضا دارد. عرضهکنندگان فرهنگ و هنر، گروههای فوق هستند و تقاضاکنندگان فرهنگ و هنر، مردم هستند. مردمی که در این شرایط اقتصادی دشوار قدرت خریدشان کاهش یافته و با سختیهای زندگی دست و پنجه نرم میکنند. طبیعتا در چنین شرایطی مشاهده تبعیض یا پنداشتن بیعدالتی- درست یا اشتباه- صبر آنان را برای تحمل شرایط و همراهی با دولت، به ویژه تمکین به مالیات، کاهش میدهد.
به نظر میرسد که دولت با سیاست تشویقی مالیاتی مبنی بر ادامه معافیت این گروه، تنها جانب عرضه خدمات فرهنگی هنری را دیده و از جانب تقاضا غافل مانده است. وقتی مردم میبینند که برخی بازیگران و خوانندگان با درآمدهای میلیاردی و با سبک بسیار لوکس زندگی میکنند، به تدریج علاقه و اعتماد آنان به این اشخاص و هنر آنان و همچنین سیستمی که آنان را از پرداخت مالیات معاف کرده است کاهش مییابد. کاهش علاقه به هنرمندان یعنی کاهش علاقه به فرهنگ و هنر؛ کاهش اعتماد به سیستم مالیاتی یعنی کاهش سرمایه اجتماعی، کاهش تمکین به مالیات و تلاش برای فرار مالیاتی و در یک سطح وسیعتر کاهش اخلاق اقتصادی مردم در بلندمدت! بنابراین اگر هدف دولت ارتقاء جایگاه فرهنگ و هنر و درونی کردن آن در جامعه بوده است، باید نگاه جامعتری داشته باشد. طبیعتا اجرای هر سیاست اقتصادی، پیامدهای مثبت و منفی دارد و میتوان گفت هیچ سیاست اقتصادی نیست که به طور یقین تمامی آثارش مثبت باشد. بنابراین سیاستگذار باید برایند آثار را در بسنجد و آنچه در نهایت رخ میدهد را در نظر بگیرد و افق بلندمدت را در نظر داشته باشد نه فقط کوتاه مدت و رضایت مقطعی بخشی از جامعه به نام هنرمندان را. نکته دیگر اینکه تنها مودیان مالیاتی (مانند اصناف، کارمندان، تولیدکنندگان و …) نیستند که از این تبعیض ناراضی میشوند، بلکه اکثریت افرادی که وضعیت اقتصادی چندان مناسبی ندارند و از طرفی با مالیات هم سر و کار ندارند هم دل خوشی از این سیاست نخواهند داشت. تمامی این نارضایتیها یعنی کاهش تقاضای فرهنگ و هنر در بلندمدت. در جامعهای که مازاد عرضه فرهنگ و هنر و کمبود تقاضای آن وجود داشته باشد، نمیتوان چندان به آینده مطلوب آن امیدوار بود.
حال چه باید کرد؟
به نظر میرسد دولت باید ابتدا تمامی گروههای ذکر شده ذیل بند «ل» ماده 139 قانون مالیاتهای مستقیم را مکلف به ثبت نام در سیستم مالیاتی و تشکیل پرونده مالیاتی نماید. در مرحله بعد طبقاتی را که درآمد بالاتری دارند را شناسایی کند. آنگاه مالیات طبقات پایینتر را معاف، یا به نرخ صفر محاسبه نماید. اما طبقات بالای درآمدی را مکلف به دادن اظهارنامه مالیاتی و انجام تکالیف خود نماید.
همانطور که گفته شد تفاوت میان طبقهای و تفاوت درون طبقهای داریم. به دلیل وجود تفاوت درون طبقهای، دولت باید با استفاده از ابزارهایی که در اختیار دارد (مانند سامانه ثبت قراردادهای بازیگران، ثبت تعداد و قیمت بلیط کنسرتها، میزان فروش فیلمها و …) انواع فعالیتهای مشمول مالیات را بر اساس درآمد آنان تفکیک نماید. طوری که مودیان فوق در صورتی که اظهارنامه مالیاتی ارائه دهند و وظایف خود را انجام دهند از معافیت سالانه ماده 101 قانون مالیاتهای مستقیم برخوردار گردند و اگر درآمدشان بالاتر از مقدار معافیت سالانه است، مالیات آن را با نرخ ماده 131 قانون، محاسبه و اخذ گردد.
در صورتی که آنان تکالیف خود را انجام ندهند، نظام مالیاتی باید مالیات آنان را بدون معافیت سالانه محاسبه کرده و دریافت نماید. مزیت چنین طبقهبندی درآمدی این است که حق کسانی که در طبقات فوق قرار دارند ولی درآمد آنچنانی ندارند ضایع نمیگردد. به عنوان مثال درآمد یک بازیگر پرکار و مشهور سینما در تهران با بازیگری که در مرکز استان مشغول است و سالی یک چند قرارداد بیشتر ندارد، قطعا متفاوت است و بنابراین نمیتوان این دو را به یک اندازه یا نسبت مشمول مالیات کرد. یا بلیط کنسرت خواننده مشهورِ کشوری با یک خواننده در مرکز استان یا شهرستانها متفاوت خواهد بود. چه بسا بسیاری از خوانندگان جوانی هستند که حتی یکبار در طول عمر کاری خود کنسرت برگزار نکردهاند یا درآمد آنان کفاف هزینههای صوت و استودیو و … را نمیدهد. به اصطلاح آماری، نباید خطای نوع اول و دوم در مشمول مالیات نمودن هنرمندان رخ دهد.
ممکن است تصمیم دولت مبنی بر ادامه معافیت مالیاتی گروههای فوق، بر این اساس باشد که اخذ مالیات از آنان با توجه به مخارجی که باید در این مسیر متحمل شود، در مجموع درآمدهای مالیاتی را چندان افزایش نمیدهد. در پاسخ باید گفت این یک روی سکه است. یعنی ممکن است اخذ مالیات از هنرمندان وصولی مالیاتی را چندان افزایش ندهد ولی اگر وضع به همین منوال ادامه دهد، فرار مالیاتی ناشی از حس تبعیض در مودیان مالیاتی بیشتر شده و از مسیر خود کاهش درآمدهای مالیاتی را به دنبال خواهد داشت. در واقع اگر دولت از هنرمندان مالیات بگیرد، هم از این محل وصولی خواهد داشت، و هم با توجه به اینکه مردم کمتر احساس بیعدالتی میکنند و تمکین مالیاتی آنان افزایش مییابد و مالیات بیشتری پرداخت میکنند از این محل نیز افزایش وصولی خواهد داشت. پس دولت باید در مجموع متغیرهای متعددی را مدنظر قرار دهد و آنگاه تصمیم بر ادامه یا لغو معافیت مالیاتی این گروهها بگیرد.
متغیرهایی مانند کاهش محبوبیت هنرمندان در بین مردم و کمبود تقاضای فرهنگ و هنر در جامعه؛ کاهش اعتماد مردم به سیستم مالیاتی و افزایش فرار مالیاتی؛ کاهش اخلاق اقتصادی مردم و عدم همکاری آنان با حاکمیت در موارد و مقاطع مختلف و افزایش هزینهها از این محل؛ کاهش درآمدهای مالیاتی ناشی از معافیت هنرمندان از یک سو و عدم تمکین سایر مودیان مالیاتی از سوی دیگر.
در نهایت، به نظر نمیرسد که تمامی هنرمندان فرهیخته با موضوع مشمولیت مالیاتی مخالف باشند. یک هنرمند واقعی نسبت به جامعه خود تعهد دارد و مردم کشورش که پشتوانه شهرت و کسب درآمد وی بوده و هستند را دوست دارد، بنابراین نباید با مقاومت در پرداخت مالیات آنان را نسبت به خود بدبین نموده و مانع ظهور نسل جدید هنرمندان گردد. مهمتر از آن نباید شرایط جامعه به سمتی پیش رود که مردم تصور کنند صاحبان فرهنگ و هنر خود را تافته جدا بافته از آنان میدانند. بنابراین میطلبد که عزیزان هنرمند خود داوطلب ثبت نام در نظام مالیاتی و همرنگ شدن با جامعه گردند. از سوی دیگر دولت باید با ابزارهای فرهنگی که در اختیار دارد بتدریج نسبت به شناسایی و طبقهبندی درآمدهای حاصل از فرهنگ و هنر اقدام نموده و زمینه تقویت فرهنگ مالیاتی در بین مردم را فراهم نماید.
نظرات