پاسخ معمای رشد بورس
دستیابی به فهم عمیقتر از کارکرد اقتصاد و توسعه مبانی نظری آن، حاصل واکنش کنشگران علم اقتصاد (به مفهوم وسیع آن) به پدیدههایی بوده که به راحتی و بدون طرح سوالات جدید قابل تبیین نبودهاند. ما به دلایل متعدد که جای طرح آن اینجا نیست، به طرح پرسش در مورد این پدیدهها در اقتصاد خودمان و حتی اقتصاد جهانی عادت نداریم.
پدیدههایی رخ میدهند که با توضیحات قبلی و متعارف نمیخوانند؛ اما بعضا اصرار داریم که با توضیحات قبلی خود منطبقشان کنیم. خلاصه آنکه ما نیز در اغلب موارد گرفتار کلیشه در تحلیل میشویم.
به نظر نگارنده و بهعنوان یک مثال، جهش نرخ ارز در سالهای ۹۶ و ۹۷ و ثبات پس از آن پدیدهای بیسابقه در اقتصاد ایران و البته تکراری در اقتصاد جهانی و شناختهشده در علم اقتصاد بود که در لابهلای تحلیلهای کلیشهای گم شد و دانشجویان ما از درک این پدیده ارزشمند برای دستیابی به عمق بیشتر از علم اقتصاد محروم ماندند.
بنابراین به نظر میرسد لازم است نگذاریم این اتفاقات تکرار شود و این رسالت ما بهعنوان دانشجویان این حوزه محترم است که با مشاهده پدیدههای جالب توجه، آنها را زیر ذرهبین بگذاریم و فهم خود را از اقتصاد ایران از یک طرف و علم اقتصاد از طرف دیگر عمق ببخشیم. مخاطبان اصلی این نوشته را پژوهشگران و علاقهمندان به فراگیری مبانی علم اقتصاد تشکیل میدهند.
یکی از این پدیدههای جالب توجه حال حاضر اقتصاد ایران، همزمانی بیشفعالی بازار سرمایه و رکود عمیق (شاید یکی از عمیقترینها) آن است. مدتی است که دو تصویر متضاد در قاب اقتصاد ایران جلوهنمایی میکند. در حالیکه بنگاههای اقتصادی در تقلای حیات و ممات، فشارهای کمرشکنی را تحمل میکنند و آینده روشنی برای خود نمیبینند، ارزش سهام آنها به صورت جهشی افزایش پیدا میکند.
در یک طرف رشدهای «سالانه» صفر یا منفی تولید و رشدهای منفی بزرگ سرمایهگذاری قرار دارد و در طرف دیگر رشدهای «روزانه» بالا و مثبت ارزش سهام آنها! داستان چیست؟ چرا مزاج بنگاهها بلغمی است و مزاج بورس صفراوی؟
گروهی خوشحالند به خاطر اینکه تصور میکنند نهتنها غول سرکش نقدینگی به زنجیر کشیده شده، بلکه حتی عرصه هدایت به پول هم تسری پیدا کرده و آن نیز سر به راه شده است. براساس این نوع نگاه، بازار سرمایه میتواند «منزلگاه» مطلوب نقدینگی باشد، با این امید که بتواند تولید را از تله کمبود منابع مالی خارج کند.
سالها است این اشتباه بزرگ ترویج میشود که خلق نقدینگی در مقیاسی فراتر از رشد طبیعی اقتصاد، یعنی کمک به تامین مالی تولید و سرمایهگذاری. این برداشت نادرست، ضعف را فقط در هدایت نقدینگی میبیند.
تصور میشود راهی وجود دارد که بتوان منزلگاه نقدینگی را از مصرف به تولید تغییر داد. در این تصور متوهمانه، هم مشکل تورم حل میشود هم مشکل کمبود منابع مالی بنگاههای اقتصادی. در نوشته حاضر، به این مطلب پرداخته میشود که آیا بازار سرمایه «منزلی» برای استقرار نقدینگی است یا «پلی» برای عبور به تورم؟
قبل از ورود به موضوع اصلی، توجه به چند عدد مهم مفید خواهد بود. حجم نقدینگی در حالیکه در پایان سال ۱۳۹۶، حدود یک میلیون و پانصد میلیارد تومان بوده، در خوشبینانهترین حالت، تا قبل از پایان سال ۱۳۹۹ به بیش از ۳ میلیون میلیارد تومان خواهد رسید.
معنی این عبارت آن است که هر مقدار که از ابتدای رایج شدن پول در اقتصاد ایران تا پایان سال ۱۳۹۶ به حجم پول اضافه شده، از ابتدای سال ۱۳۹۷ تا حدود پاییز امسال، به همان میزان به آن اضافه خواهد شد. طی دو سال ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸، بیش از ۹۰۰ هزار میلیارد تومان به حجم نقدینگی اضافه شده که بیش از ۶۰۰ هزار میلیارد تومان آن، تنها در سال ۱۳۹۸ اتفاق افتاده است.
بدیهی است در هیچ سناریویی میزان افزایش نقدینگی در سال ۱۳۹۹ کمتر از ۶۰۰ هزار میلیارد تومان نخواهد بود. توجه داشته باشید که برای این میزان افزایش در حجم نقدینگی، برای آنکه تورم شتاب نگیرد، لازم بوده است که تولید از رشد بسیار بالایی برخوردار باشد.
اما همه میدانیم که ظرف دو سال گذشته تولید ناخالص داخلی- برحسب منابع مختلف آماری- به اندازه ۵/ ۱۰ تا ۵/ ۱۱ درصد کوچکتر هم شده است. معنی ملموستر این کوچکتر شدن آن است که اگر از کل تولید ناخالص داخلی سال ۱۳۹۶، ارزش افزوده دو بخش کشاورزی و ساختمان را به طور کامل حذف کنیم، به میزان تولید ناخالص داخلی پایان ۱۳۹۸ میرسیم!
پس ما با یک نامعادله بزرگ مواجه هستیم. در حالیکه تولید حدود ۱۱ درصد کاهش پیدا کرده، نقدینگی با شدتی بالا و فزاینده افزایش پیدا کرده است. این نامعادله فقط با افزایش قابل توجه سطح عمومی قیمتها به تعادل میرسد.
مانند این است که ما ۱۰ هزار تومان داشتهایم و ۵ عدد سیب. حالا ۲۰ هزار تومان داریم و ۴ عدد سیب. بدیهی است در نتیجه این دو تغییر، قیمت هر عدد سیب از ۲ هزار تومان به ۵ هزار تومان افزایش پیدا خواهد کرد. پس در یک طرف رشد بالای نقدینگی قرار دارد و در طرف دیگر حجم کاهنده کالا و خدمات.
وقتی چنین درکی در صاحبان نقدینگی شکل میگیرد، طبیعی است واکنش آنها در نقطه ابتدا این نخواهد بود که به مغازه مراجعه کنند و ماست و شیر و تخممرغ بیشتر بخرند، بلکه آنها در تلاش خواهند بود که در گام اول، از ارزش داراییهایشان در مقابل تورم مورد انتظار محافظت کنند.
پس سراغ بازار دارایی میروند. بازار دارایی با هجوم نقدینگی مواجه میشود و جهشها در این بازار شکل میگیرد. با افزایش بیشتر قیمت انواع دارایی، پساندازهای پولی کوچک و ترسان هم به این سمت سرازیر میشوند.
وقتی قیمت انواع دارایی افزایش پیدا میکند، در گام بعدی، صاحبان کوچک و بزرگ این داراییهای قیمتی، به فکر میافتند که بخشی از این منابع افزایشیافته را تبدیل به کالاهای مصرفی زندگی خود کنند. بنابراین بخشی از این داراییها را میفروشند و سراغ کالاهای مصرفی با دوام و کمدوام میروند.
پس جهشهای قیمتی در بازار دارایی تعدیل میشود و در مقابل، افزایش جدید قیمتها به معنی تورم، در بازار کالا و خدمات شکل میگیرد. بهعنوان مثال، در یک مرحله قیمت پراید بهعنوان یک دارایی، افزایش جهشی پیدا میکند. این باعث میشود ارزش پراید دست دوم کسی که مالک آن است در مقایسه با سطح درآمد آن فرد، افزایش پیدا کند.
او به فکر میافتد که بخشی از این ارزش جدید را تبدیل به منابع مالی کند و کالا و خدمات مورد نیاز خود را فراهم کند. چراکه او دیگر پراید با قیمت جدید را نامتناسب با سطح زندگی جدید خود مییابد. پس این پراید دست دوم را میفروشد و به جای آن یک موتورسیکلت میخرد تا بتواند مابهالتفاوت را صرف رفع نیازهای غذایی روزانه خود و خانواده کند.
اینجاست که افزایش قیمت دارایی به افزایش قیمت کالا و خدمات تبدیل میشود. مشاهده میکنیم که نقدینگی ابتدا قیمت پراید را بهعنوان دارایی زیاد کرد و بعد تبدیل به تورم شد. همین سازوکار در مورد قیمت سهام هم برقرار است.
این البته یکی از دو کانال تبدیل نقدینگی به تورم در شرایط حاضر اقتصاد ایران است که از مسیر بازار دارایی عبور میکند. منزلگاه نهایی نقدینگی در هر صورت، کالاها و خدمات مصرفی و تورم است. بازار دارایی «پلی» است برای عبور این نقدینگی برای رسیدن به مقصد نهایی.
وقتی حجم پول در زمانی کوتاه، به میزان زیادی افزایش پیدا میکند مانند مقدار زیاد محلولی است که میخواهد از طریق تزریق با سرعت بالا از رگ بیمار عبور کند. اگر شدت تزریق زیاد باشد، این محلول در بیرون رگ و زیر پوست او جمع میشود. دلیل این اتفاق آن است که کشش محلول توسط رگ به زمان بیشتری نیاز دارد.
با تزریق حجم عظیمی از نقدینگی به اقتصاد، برای آنکه تورم متناسب با این حجم جدید شکل بگیرد، مدتی زمان مورد نیاز است. قیمت کالا و خدمات برخلاف قیمت دارایی، کمتر ماهیت جهشی دارد. ما وقتی مشاهده میکنیم که تورم یک ماه از ۲ درصد عبور میکند، نگران میشویم.
در حالی که افزایش روزی ۲ درصد در بازار دارایی میتواند بارها اتفاق بیفتد. مدتی زمان لازم است تا سرعت بیشتر افزایش قیمتها در مبادلات شکل بگیرد. بنابراین پیشقراولهایی برای تورم جدید به وجود میآیند. این پیشقراولها براساس مبانی علم اقتصاد، بازار دارایی هستند که برخلاف کالا و خدمات، هیچ محدودیتی در جهش قیمت ندارند.
وقتی نقدینگی جدید وارد اقتصاد میشود در حالیکه هنوز سطح قیمتها افزایش متناسب پیدا نکرده است، این میزان نقدینگی جدید به شکل افزایش قدرت خرید جدید ظاهر میشود. این قدرت خرید میتواند یا در مبادلات کالا و خدمات بهکار گرفته شود یا در فعالیتهای سوداگرانه.
اگر اقتصاد در شرایط رکودی باشد (مانند شرایط دو سال اخیر اقتصاد ما)، حجم نقدینگی جدید، برای دستیابی به بازده بیشتر، در بازار دارایی فعال میشود. این داراییها میتوانند سهام، ارز، طلا، مسکن و کالاهای بادوام مانند خودرو و لوازم خانگی باشند. مهم این نیست که نقدینگی به کدام بازار نرود و به کدام بازار برود؛ چراکه در نهایت به تورم تبدیل خواهد شد.
عملکرد سالهای اخیر اقتصاد ایران نشان میدهد که دو اتفاق مهم در آن شکل گرفته است. اتفاق اول، افزایش قابل توجه نرخ رشد نقدینگی است. زمان لازم برای دو برابر شدن نقدینگی از ۵/ ۳ سال به کمتر از ۵/ ۲ سال کاهش پیدا کرده و چه بسا بیشتر هم کاهش پیدا کند و اتفاق دوم آنکه با کاهش قابلتوجه درآمدهای ارزی نفتی، رابطه بین نقدینگی و تورم قویتر و فاصله زمانی آن، کوتاهتر شده است.
عدم توجه به این دو اتفاق مهم توسط سیاستگذار در شرایط موجود میتواند خطرناک باشد. بنابراین اگر بپذیریم که این دو اتفاق، خطر جدی تورم بالا را گوشزد میکنند، لازم خواهد بود که در مواجهه با تبعات نقدینگی موجود بهعنوان آب ریخته دچار خطای سیاستی نشویم و راه نبرد مضر را در پیش نگیریم،
ثانیا تمام توان نظام سیاسی و سیاستگذاری را صرف اهتمام به هرچه محدودتر کردن عوامل موثر در خلق نقدینگی جدید کنیم. توجه به این نکته ضروری است که در اقتصاد ایران، مهمترین و اصلیترین متغیر اقتصاد سیاسی، نقدینگی است.
عامل اصلی افزایش نقدینگی، کسری بودجه دولت است که به نظر نگارنده، نحوه مدیریت آن، در سال ۱۳۹۹ نه تنها مانند همیشه به عاملی مهم، بلکه به عاملی سرنوشتساز تبدیل شده است. حل این مشکل، هم بعد راهبردی دارد هم بعد سیاستی که لازم است هر دو مورد توجه جدی قرار گیرد.
اما گام اول، بهدست آوردن درکی صحیح از عوامل بهوجودآورنده معمای موجود رونق بورس و رکود اقتصاد است که یک کانال آن در این نوشته توضیح داده شد. امیدوارم شرایطی مناسب فراهم شود که بتوان کانال دوم را هم در زمان مقتضی تشریح کرد. اعتقاد نگارنده آن است که هنوز همه فرصتها برای اجتناب از تورم افسارگسیخته از دست نرفته است.
نظرات