اقتصاد فقر و دستان خالی علم اقتصاد
یکی از دوستانم میگفت: «امروز وضع عمومی اقتصاد جهان از گذشته بهتر است. حالا بشر به مقدار زیادی غذا دسترسی دارد و میتواند منابع خود را در یخچال و فریزر انبار کند. کشتیها و کامیونها محصولات را به نقاط مختلف کره زمین میبرند. مردم به کمک فناوری میتوانند خیلی سریعتر از گذشته به مبادله بپردازند.
یکی از دوستانم میگفت: «امروز وضع عمومی اقتصاد جهان از گذشته بهتر است. حالا بشر به مقدار زیادی غذا دسترسی دارد و میتواند منابع خود را در یخچال و فریزر انبار کند. کشتیها و کامیونها محصولات را به نقاط مختلف کره زمین میبرند. مردم به کمک فناوری میتوانند خیلی سریعتر از گذشته به مبادله بپردازند. رشد فناوری باعث بالا رفتن بازدهی زمینهای زراعی شده است. مهمتر از همه، مردم پول بیشتری برای خرید در اختیار دارند.» او باور داشت که امروز حتی وضع طبقات ضعیف بهتر از 200 سال قبل است و شاید مردم بیشتر از قبل گله و شکایت کنند، اما امکاناتی که در اختیار همه است، با گذشته قابل مقایسه نیست. مطمئن نیستم این ادعاها درست باشد. اقتصاد فقر شاخهای از علم است که بررسی همین سوالها میپردازد.
آیا اقتصاد وضع همه را بهتر میکند؟
میدانیم که بازار میتواند به بهترین شکل فعالیتهای اقتصادی را ساماندهی کند: اگر کالایی گران شود مردم از آن کالا کمتر مصرف میکنند و تولیدکنندهها تولید خود را افزایش میدهند تا قیمت بار دیگر به تعادل برسد. در این زمان مردم سختی تحمل نمیکنند، بلکه به دنبال جایگزینی ارزانتر برای نیاز خود میروند.
اما فرض کنید ارزانترین کالاها هم برای شما گران باشند. باید مصرف خود را پایین بیاورید، اما در مقابل هیچ انتخاب ارزانتری ندارید. گرانی به شما میگوید که دست به تولید بزنید، اما قیمت نهادههای تولید برایتان بیاندازه گران است. بازار به شما علامت میدهد، اما هیچکاری از دستتان ساخته نیست. وضع مردم هر روز بهتر و بهتر میشود؛ اما بهتر شدن اوضاع هیچ تاثیری بر معیشت شما نمیگذارد.
برای فقرا بهداشت، تفریح، آموزش، یک فنجان چای و حتی داشتن یک فنجان خالی، یک رویای دستنیافتنی است.
اگر در ماه کمتر از 100 هزار تومان داشته باشید، خرید غذا، پوشاک و تهیه مسکن برایتان دشوار، یا غیرممکن میشود. در این شرایط بهداشت، تفریح، آموزش، یک فنجان چای و حتی داشتن یک فنجان خالی رویایی دستنیافتنی خواهد بود.
فقط یک لحظه چشمهای خود را ببندید و تصور کنید هر روز فقط میتوانید 4 هزار تومان خرج کنید. 4 هزار تومان برای تمام مخارج زندگی. شاید هیچ تصویری در ذهنتان شکل نگیرد و همهچیز فقط سیاه باشد. بله. این سیاهی همان چهره زشت و کریه فقر است.
فقر چقدر جدی است؟
دویست سال پیش، 80 درصد مردم جهان از فقر رنج میبردند. امروز این آمار به 20 درصد جمعیت کره زمین کاهش پیدا کرده است؛ اما در طول این 200 سال یکچیز تغییر نکرد: تعداد فقرا در این دو قرن حدود 1 میلیارد نفر بود. این عدد از معدود اعدادی است که در 200 سال گذشته تغییر چشمگیری نداشت. دمای کره زمین تغییر کرد اما تعداد فقرا نه.
مارتین راوالیون، اقتصاددان استرالیایی به ما این تصور را میدهد که بر روی کره زمین دو دنیای مختلف وجود دارد. جمعیت دنیای ثروتمندان در طول دویستسال رشد زیادی داشته و مردم این جهان از منافع بازار بهرهمند شدهاند؛ اما گویا در دنیای فقرا همهچیز منجمد شد.
در دویستسال گذشته حتی دمای کره زمین تغییر کرد، اما تعداد فقرا نه.
بسیاری از قواعد اقتصادی در جهان فقرا به کار نمیآیند. ما کالای جایگزین داریم، تقاضای ما برای کالاهای ضروری با تغییر قیمت تغییر نمیکند و این کالاها به اصطلاح کمکشش هستند. اگر قیمت کالاهای لوکس کم شود (مثلا اگر طلا ارزان شود) تقاضا برای آنها زیاد میشود.
اما در دنیای فقرا همهچیز گران است. کالای جایگزین برای آنها معنی ندارد. آنها حتی از مصرف کالاهای ضروری منصرف میشوند. کاهش قیمت تقاضای آنها را برای کالای لوکس افزایش نمیدهد. با کم شدن درآمد مصرف کالاهای گیفن افزایش پیدا نمیکند. در دنیای فقرا همهچیز، همهچیز بیاندازه گران است، از سیبزمینی تا طلا.
به نظر میرسد فقرا به خیلی چیزها نیاز داشته باشند، از جمله علم اقتصادی مخصوص به خودشان. علمی به نام اقتصاد فقر.
دست خالی اقتصاد
یکی از بزرگترین مشکلات برای بررسی فقر در جهان، مشکل اندازهگیری است. مارتین راوالیون زندگی خود را وقف اندازهگیری در جهان فقرا کرده است. از مهمترین مشکلات اندازهگیری در این دنیا، فقر اطلاعاتی است. کسی به درستی نمیداند فقرا چه میخورند، چقدر برای پوشاک هزینه میکنند و هزینه مسکن آنها چقدر است.
20% مردم فقیر جهان هیچ سهمی در شبکههای اجتماعی، روزنامهها، اظهارنامههای مالیاتی و کلاندادههای جمعآوریشده باهدف بازاریابی ندارند. آنها لباس خود را از فروشگاههای زنجیرهای نمیخرند و عکس کلاه جدیدشان را در اینستاگرام به اشتراک نمیگذارند.
امروز میگوییم بهرهمندی 20% مردم از کالاها و خدمات، یکدهم میانگین مصرف جهان و پنجهزارم بهرهمندی 1% جمعیت ثروتمند است.
کسی به درستی نمیداند فقرا چه میخورند، چقدر برای پوشاک هزینه میکنند و هزینه مسکن آنها چقدر است.
به اعتقاد راوالیون این اعداد قابل اعتماد نیستند، چون ما از تمام مصرف طبقه ثروتمندها خبر داریم. به خاطر همین بیخبری، بسیاری از ما تصور نادرستی از فقر داریم؛ مثلا ممکن است با درآمد 12 میلیون تومان در سال خود را فقیر بدانیم. این احساس ناشی از مقایسه زندگی خود با ثروتمندان است. به خاطر همین درک نسبی از فقر ، شاید بهتر باشد برای وضعیتی که مدنظر ما است از واژهای دیگر استفاده کنیم. واژهای مثل ابرفقر .
فقر و احساس سمی گناه
یک نظر عمومی این است که فقرا انسانهایی تنبل هستند که تمایلی برای کار ندارند. آنها از هوش و استعداد کمتری برخوردارند، کمتر ریسک نمیکنند، منافع کوتاهمدت را به بلندمدت ترجیح میدهند و به طور کلی فقیر بودن آنها تقصیر خودشان است. در این دیدگاه میگویند اگر به فقیر قلاب ماهیگیری بدهیم، خیلی زود آن را با یک قطعه ماهی عوض میکند و از روز بعد دوباره به رنج فقر میافتد. در این دیدگاه فقرا به خاطر فقیر بودن سرزنش میشوند.
بیماریای بهنام فقر
عدهای دیگر هستند که فقر را به مثابه یک بیماری در نظر گرفتهاند و گفتهاند که فقر، مثل هر مرض دیگری باید درمان شود. در این دیدگاه فرد مبتلا میتواند دارو (پول، کالا، شغل، خدمات و…) دریافت کنند تا جایی که بیماریشان درمان شود. در این دیدگاه به فقرا به دیده ترحم نگاه میشود.
فقر به عنوان ریشه تمام شرها
یک دیدگاه خیرخواهانه، سعی میکند ثروتمندان را تشویق کند که به فقرا « صدقه » بدهند. در این دیدگاه فرض میکنند کمک به فقرا نوعی سرمایهگذاری است که به کمشدن جرایم و بیماریها میانجامد. به باور آنها جامعه بدون فقیر جامعهای بااخلاقتر، امنتر و تمیزتر است. این دیدگاه فقر را یک تهدید اجتماعی به حساب میآورد.
فقر و طبیعت جوامع بشری
هستند کسانی که فقر را عاملی غیرقابلمهار میدانند. به باور آنها اگر فقر نه تنها یک پدیده طبیعی، بلکه نیاز طبیعی هر جامعه است. در این دیدگاه میپذیرند که ممکن است روزی فقر از بین برود، اما این اتفاق به طور طبیعی در مسیر رشد اقتصادی رخ خواهد داد. پس بهترین کمکی که میشود به فقرا کرد این است که بدون توجه به آنها بکوشیم کسبوکار خود را سودآورتر کنیم. در نهایت آنها هم از منافع رشد اقتصاد بهره میبرند.
همین که امروز با وجود رشد چشمگیر اقتصاد، پایینترین طبقه اقتصادی به فقر چسبیده است و با وجود بالا رفتن تمام جامعه از جایش تکان نمیخورد، اشتباه بودن این دیدگاه را نشان میدهد. از طرف دیگر تجربه موفق فقرزدایی در کشورهایی نظیر ژاپن نشان میدهد که جامعه برای تولید و کارایی نیازی به وحشت فقر ندارد.
حساب بانکی فقرا
یک دیدگاه دیگر این است که فقرا فقط در یکچیز با ثروتمندان فرق دارند: در مقدار پولی که دارند. در این دیدگاه توزیع هوش، استعداد و ریسکپذیری در میان فقرا تقاوت معناداری با مردم دیگر ندارد. بررسیهای آماری تا حد زیادی این ادعا را تایید میکند.
مشکل دیدگاههای مرسوم این است که باعث میشود فقرا بابت فقیر بودن احساس گناه و شرمندگی کنند و از کودکان یا همسر خود به خاطر شرایطی که دارند عذر بخواند. این فرهنگ به فقرا میآموزد که به جای انسانهایی مطالبهگر (دستکم در حد یک انسان معمولی)، سرافکنده و شرمسار باشند.
تله فقر و سرمایه بحرانی
تله فقر ایدهای است که سعی میکند دلیل فقیر ماندن فقرا را توضیح بدهد. در این دیدگاه بچههایی که در خانواده فقیر مطلق به دنیا میآیند، نمیتوانند از آموزشهای اولیه بهره ببرند. آنها حتی از پس هزینه رفتن به شهری دیگر برای شرکت در مدارس رایگان بر نمیآیند.
در این شرایط کمک کردن به فقرا میتواند مشکلات زیادی داشته باشد. از جمله یارانه نقدی ممکن است به فقیرترین آدمها نرسد. چرا که آنها به امکاناتی نظیر کارت بانکی دسترسی ندارند، یا از توزیع پول باخبر نمیشوند.
ممکن است فقرا به امکاناتی نظیر کارت بانکی دسترسی نداشته باشند، یا هرگز از توزیع یارانه باخبر نشوند.
نظریه تله فقر پیشنهاد میکند که خروج از فقر به یک سرمایه حداقل نیاز دارد. کمتر از سرمایه بحرانی ، کمکهای مالی به خروج از فقر کمکی نمیکنند.
فقر مشکلاتی به وجود میآورد که خروج از آن برای فقرا غیرممکن میشود. کمکهای انجام شده تا امروز کمتر از سرمایه بحرانی بودهاند. به همین خاطر فقیرها نتوانستهاند از این چاه سیاه خارج شوند.
فقر در ایران
بر روی فقر در ایران مطالعات بسیار کمی صورت گرفته است. بسیاری از مردم با شنیدن کلمه فقر به یاد دستفروشها ، متکدیان خیابانی یا کارگران کارخانه میافتند. فقر مطالعاتی باعث شده است که درک عمومی از ابرفقر بسیار مبهم باشد.
از سوی دیگر فقدان مطالعه جامع بر روی فقر در ایران باعث شده که راهحلهایی کارا برای خروج از فقر پیشنهاد نشود. در حالی که آمار فقر در جهان طی 5 سال اخیر روندی نزولی را تجربه کرده است. در سال 1388 رئیسجمهور وقت کشور اعلام کرد که در ایران هیچکس زیر خط فقر مطلق نیست. آماری که هیچ سنخیتی با واقعیت کشور نداشت.
بسیاری از کمکهای انساندوستانه راهی به جهان ابرفقر نمیبرد.
گزارشها نشان میداد که 30 میلیون نفر در ایران از فقر نسبی رنج میبرند. در حالی که بیش از 10 میلیوننفر زیر خط فقر مطلق قرار میگیرند.
برخی از مردم فکر میکنند کشوری که نفت دارد نباید فقر داشته باشد. مشکل اینجا است که اگر فروش روزانه نفت را بین تمام مردم تقسیم کنیم به هر کس 1 دلار خواهد رسید. ما نمیتوانیم چشممان را بر روی فقر ببندیم و مشکلات را به چاه نفت ارجاع دهیم.
دارایی عمومی و شکست بازار
برخی از منتقدین حمایت از فقرا باور دارند که طرحهای حمایتی درنهایت به ضرر خود فقرا تمام میشود. چنانچه توزیع یارانه نقدی به تورم دامن میزند و قدرت خرید فقیرترینها را کم میکند. از طرف دیگر برخی باور دارند که چون نمیشود دارایی عمومی را برای مصارف خصوصی خرج کرد، دولتها حق ندارند از پول عمومی مثل مالیات برای فقرزدایی استفاده کنند، مگر یک توجیه اقتصادی برای عموم مردم وجود داشته باشد.
اما میدانیم که اگر بازار در ساماندهی فعالیتهایش شکست بخورد، دولت موظف به دخالت است. شکست بازار زمانی رخ میدهد که تصمیمهای عقلایی هر یک از افراد، به نتیجهای غیر عقلایی ختم میشود.
از این نظر فقر یک مثال برای شکست بازار است و دولت موظف است به موضوع ورود کند. چرا که وجود فقر یک نتیجه غیرعقلایی است و تصمیمهای درست فردی منجر به از بین رفتن فقر نمیشود.
فقر و عدالت
هر انسانی حق دارد در انتخاب بین آسایش و رنج آزاد باشد. یا سختکوشی پیشه کند و با تحمل رنج به ثروت برسد، یا با کاهلی و سستی درآمد خود را افزایش ندهد.
اما اوضاع در زیر خط فقر مطلق متفاوت است. کودکی که در این جهان به دنیا میآید، هر اندازه باهوش، ریسکپذیر و پرانرژی باشد، شانسی برای خروج از این سیاره سیاه ندارد. این کودک نه از سرمایه فیزیکی حداقلی بهرهمند میشود و نه از سرمایه انسانی .
کودکی که در فقر به دنیا میآید، هر اندازه باهوش، ریسکپذیر و پرانرژی باشد، شانسی برای خروج از این سیاره سیاه ندارد.
طبق گزارش مرکز آمار بیش از 70% کودکان سیستان و بلوچستان، 50 درصد کودکان کردستان و نزدیک به 15 درصد کودکان استان تهران، در هر ماه کمتر از 1000 تومان خرج تحصیلی دارند. سرپرست خانوار نیمی از این کودکان هیچ سوادی ندارند. یکچهارم والدین این کودکان فقط تحصیلات ابتدایی دارند.
جالب اینجا است که این کودک فقیر در پرداخت هزینههای مردم ثروتمند مشارکت دارد. دولت از پول عموم مردم برای خدماتی مثل زیرساخت ارتباطی، انرژی، بهداشت و آموزش هزینه میکند. بخشی از این ثروت به این کودک نیز تعلق دارد؛ اما به خاطر قرار گرفتن در پایینترین سطح سیال اقتصادی از هیچکدام از این مواهب بهره نمیبرد. به بیان ساده، ما به فقرا بدهکار هستیم.
رشد اقتصاد و حمایت از فقرا
یکی از پیشنهادها برای از بین بردن فقر، سیاستگذاری برای رشد با حمایت از فقرا ( Pro Poor Growth ) است. در این دیدگاه سیاستگذاریها در راستایی صورت میگیرد که نتیجه به نفع همه باشد، هم مردم دنیای ثروتمندان و هم جهان فقرا.
پیشنهادهایی برای این نوع سیاستگذاری وجود دارد:
- توسعه دادن سرمایههای انسانی و فیزیکی در میان فقرا.
- تخصیص اعتبار و زمین زراعی و تسهیل شرایط استخدام برای آنها.
- بهبود دیدگاه عمومی نسبت به فقر و فقیر، از میان بردن احساس گناه و دیدگاه جبرگرایانه در دل مردم تهیدست.
- سرمایهگذاری بر روی زیرساختها و کالاهای عمومی (امنیت، بهداشت، آموزش ابتدایی و غیره) در شهرها و روستاهای فقیر.
- سرمایهگذاری بر روی کشاورزی، صنایعدستی و مشاغل روستایی.
- بهبود شرایط و امکانات روستایی .
- کمک به جابجایی جغرافیایی داوطلبانه (از مناطق خشک به خوش آبوهوا یا از مناطق غیرصنعتی به صنعتی.)
- استخدام نیروهای دولتی از طبقات فقیر.
- کمکهای روحی ، انگیزشی و فرهنگی .
تمام این برنامهها قابل تغییر و تعدیل هستند. مهم این است که تصمیم برای حرکت به سوی هدف نهایی یعنی حذف کامل فقر جدی باشد.
جامعهای بدون فقر
تلاش برای حذف کامل فقر به هیچ توجیه عقلانیای نیاز ندارد، هرچند میشود سیاستهای ناکارآمد در این زمینه را به نقد گذاشت. از هر 8 ایرانی، یک نفر در تامین نیازهای اولیه زندگی خود مشکل دارد. با هیچ توجیهی نمیشود این گزاره را پذیرفت.
برای حرکت به سوی توسعه بدون فقر، ابتدا باید مطالعه بر روی فقر جدی گرفته شود. باید بدانیم کجا ایستادهایم و قصد داریم به کجا برویم. مشکلات اقتصادی، تحریمها، نرخ بهرهبانکی و مشکلات دیگر اقتصاد نباید باعث شود که بحث فقر کمرنگ شود. به خصوص که بیش از 10 میلیون فقیر برای این که مشکلاتشان را فریاد بکشند، به هیچ ابزاری دسترسی ندارند.
نظرات