تضاد منافع؛ به خاطر یک مشت ریال
فرض کنید کارمند یک موزه هستید و مقدار مشخصی حقوق دریافت میکنید. برای رونق موزه خیلی تلاش میکنید، با مردم مهربان هستید و تمام جزئیات را برای آنها توضیح میدهید. تلاش شما آنقدر موثر است که تعداد مراجعهکنندههای موزه دوبرابر میشود. اما حقوق شما تغییری نمیکند. حالا طرحی دارید که میتواند مشتریها را باز هم
فرض کنید کارمند یک موزه هستید و مقدار مشخصی حقوق دریافت میکنید. برای رونق موزه خیلی تلاش میکنید، با مردم مهربان هستید و تمام جزئیات را برای آنها توضیح میدهید. تلاش شما آنقدر موثر است که تعداد مراجعهکنندههای موزه دوبرابر میشود. اما حقوق شما تغییری نمیکند. حالا طرحی دارید که میتواند مشتریها را باز هم دوبرابر کند. برای اجرای این طرح باید بیشتر از قبل کار کنید. اما منافع کار خوب شما فقط به صاحبان موزه میرسد و آنها شما را در این سود شریک نخواهند کرد. در این صورت منافع شما (کار کمتر و دستمزد بیشتر) با منافع موزه (کار بیشتر و دستمزد کمتر برای شما) در تضاد است. این تضاد منافع میتواند به زندگی کاری شما و به کسبوکار موزه صدمه بزند. در این مقاله میخواهیم نگاهی بیندازیم به این طاعون کسبوکار.
تعریف تضاد منافع
به طور رسمی به هر نوع تضاد بین منافع شخصی و منافع حرفهای ، تضاد منافع میگوییم. معمولا کارمندها و کارگرها احساس میکنند که منافعشان با کارفرما در تضاد است. مثلا اگر کارگر برای یک پروژه به صورت روزمزد حقوق بگیرد، دیرتر تمام کردن کار به نفع او است. اما هر روز اضافه برای کارفرما هزینه به همراه دارد. هزینهای که منافع او از پروژه را کاهش میدهد.
تصور کنید سهامدار یک شرکت نوشابهسازی هستید. این شرکت به نوبه خود مشتری یک شرکت قندوشکر است که شما مالک آن هستید. نوشابهسازی میخواهد برای کاهش هزینهها و حفظ سلامت مشتریها مقدار شکر مصرفیاش را کمتر کند. اما این اتفاق میتواند سود شما در شرکت قندی را کم کند. رای مخالف شما به کاهش مصرف شکر نه به خاطر منافع شرکت نوشابهسازی، بلکه به خاطر منفعت شخصی خودتان است.
نفع کارگر روزمزد در دیر تمام شدن کار است.
همینطور اگر در پایان سال از سهامداران بپرسند که دوست دارند چند درصد از سود شرکت بین سهامدارها تقسیم شود و مابقی برای پرداخت بدهیها و مخارج سرمایهای خرج شود، احتمالا عددی بین 95 تا 100 درصد سود تقسیمی، سهامداران را خوشحال میکند. تصمیمی که معمولا به نفع سازمان نیست.
فامیلبازی، رشوه، رانت و غیره
علاوه بر سهامداران و کارکنان، تضاد منافع میتواند برای مدیران شرکت هم پیش بیاید. وقتی مدیر شرکت همسرش را به عنوان مدیر بازاریابی استخدام میکند، در حالی که او هیچچیز از بازاریابی نمیداند (یا دستکم بهترین گزینه ممکن نیست)، منافع شخصی و حرفهای مدیر در تضاد با هم قرار میگیرند.
علاوه بر سهامداران و کارکنان، تضاد منافع میتواند برای مدیران شرکت هم پیش بیاید.
یکی دیگر از انواع مرسوم تضاد منافع پذیرفتن رشوه یا هدیه است، مثلا برای دادن تخفیفهایی که از سود شرکت میکاهد. فروختن اطلاعات شرکت، استفاده شخصی از دادههایی که شرکت برای آنها هزینه کرده و استفاده از موقعیت شرکت برای کارهای شخصی از اشکال مرسوم تضاد منافع به حساب میآید. در تمام این مثالها فرد سود میبردی که میتواند به شرکت زیان بزند.
ریسکِ طلبکارها، بازده سهامداران
تا اینجا در مورد تضاد منافع سهامداران، کارکنان و مدیران حرف زدیم. اما منافع بستانکارها هم میتواند با منافع سازمان در تضاد باشد. در سادهترین شکل بستانکار دوست دارد برای طلبش بهرهای بیشتر دریافت کند. درحالیکه منفعت سازمان در حداقل بهره است. منافعی که به وضوح در تضاد با هم قرار دارند.
بستانکار میتواند انواع مختلفی داشته باشد. خریداران برگههای اوراق مشارکت ، کارکنانی که حقوق معوقه دارند، تامینکنندههای نسیهفروش ، مالکان زمین و داراییهای سرمایهای که اجاره دریافت میکنند و سهامدارانی که سود تقسیمی خود را دریافت نکردهاند، بستانکار هستند.
تمایل عمومی بستانکارها این است که شرکت با پذیرش ریسک کمتر احتمال بازگشت پول را بیشتر کند. اما ریسک کمتر یعنی تحقق سود کمتر برای سهامداران. به همین دلیل ممکن است سهامداران با تامین مالی از طریق بدهی مخالف باشند. این مخالفت بیشتر از آنکه برای منافع شرکت باشد، ریشه در منافع شخصی دارد.
وفاداری و تضاد منافع
ممکن است یک کارگر مدتی با شرکت همکاری کند و بعد از پایان پروژه دیگر به شرکت بازنگردد. اما رابطه مدیران با شرکت یک رابطه طولانیمدت است. درست مثل ازدواج، هیئتمدیره موظف است به شرکت در همه حال وفادار بماند و از آن به طور مشهود و نامشهود مراقبت کند. برای رعایت اصل مراقبت و وفاداری ، پرهیز از تضاد منافع الزامی است.
اگر منافع کارکنان موزه با موزه هم راستا نباشد، آنها دلیلی ندارند که برای رونق موزه تلاش کنند.
مدیران شرکت قدرت زیادی در دست دارند و میتوانند از این قدرت برای منافع خود استفاده کنند. آنها میتوانند سود تقسیمی شرکت را تغییر بدهند. سهام جایزه منتشر کنند. از افزایش سرمایهها خبر دارند. میتوانند با پایین آوردن قیمت سهم، برای خود خرید کنند یا با بالا بردن کاذب قیمت، سهام خود را بفروشند. به نظر میرسد بهتر است مدیران از داشتن سهم شرکت اجتناب کنند. اما آیا مدیرانی که در شرکت سهم ندارند، میتوانند برای شرکت دل بسوزانند؟ این پارادوکس یکی از مسائل مهم در بحث تضاد منافع است.
تضاد منافع و احساس گناه
شاید فکر کنیم کارمند، مدیر یا سهامداری که درگیر تضاد منافع میشود احساس گناه میکند و دوست دارد که مشکل خیلی زود حل شود. اما در واقعیت وضعیت متفاوت است. کارمندی که حقوقش کم است و تلاشش دیده نمیشود، فکر میکند حق دارد که منافعی متضاد کسب کند.
حتی در مواردی منافع متضاد به فرد احساس خوبی میدهد. یک پزشک در حال عمل روده یک بیمار است. در همین روزها او بر روی یک پروژه تحقیقاتی هم کار میکند. حالا شکم باز یک انسان واقعی در مقابل او است. او میتواند برای منافع شخصی (انتشار مقاله، کسب اعتبار و ارتقای مقام علمی در دانشگاه) کمی عمل را طول بدهد و نگاهی هم به محل اتصال معده به روده بیندازد.
ممکن است یک پزشک برای منافع شخصی برند خاضی از دارو را توصیه کند.
در این حالت او بجای آن که به خاطر کارش عذاب وجدان بگیرد، با خود فکر میکند که کارش خدمت به علم و خدمت به تمام مردم است. او خود را یک قهرمان فرض میکند و منافع شخصی (به عنوان محرک اصلی) را در نظر نمیآورد.
مدیرانی که در شرکت سهامدار هستند فکر میکنند با افزایش سود تقسیمی از تمام سهامداران و از آینده شرکت محافظت میکنند. بستانکارها تصور میکنند فعالیتهای کمریسکتر واقعا به نفع همه است.
منظور آن که هیچکس خودش را شیطانی پلید فرض نمیکند که میکوشد با منافع خود، دیگران را نابود کند. بلکه مغز انسان به طور ناخودآگاه فعالیت پلیدش را توجیه میکند.
یکبار برای همیشه
یکبار دیگر به موزهای برگردیم که در ابتدا به آن اشاره کردیم. شما بعد از مدتی متوجه میشوید که همکارانتان از کارشان میدزدند و برای بهتر کردن کسبوکار نمیکوشند، اما حقوقشان را تمام و کمال میگیرند. این کشف، شما را به سمت تضاد منافع میبرد. راهحل چیست؟
شاید از دید مدیران اخراج کردن نیروهایی که منافع متضاد دارند، سادهترین انتخاب باشد. اما همانطور که در این مثال دیدیم مشکل از کارکنان نیست. حتی یک کارمند خوب و سختکوش در محیط نامناسب به تضاد میرسد.
حتی یک کارمند خوب و سختکوش در محیط نامناسب به تضاد میرسد.
اولین قدم کشف تضادها و شناسایی ریشههای آن است. مدیران باید بدانند که آیا طراحی غلط سیستم باعث میشود که منافع فردی و حرفهای در مقابل هم قرار بگیرند؟ یا مشکل واقعا از افراد است. در عموم موارد بازطراحی سیستم میتواند به رفع این موانع منجر شود.
تفکر معکوس
تفکر معکوس یک راه موثر برای باز طراحی سیستم است. کارگر روزمزد، دوست دارد کار بیشتر طول بکشد تا او دستمزد بیشتری بگیرد. در تفکر معکوس از خود میپرسیم اگر او کار را زودتر تمام کند چه اتفاقی میافتد؟ چه منافعی میشود در نظر گرفت که کارگر با زودتر تمام کردن کار از آن بهرهمند شود؟
این سوال را هر کسی میتواند از خودش بپرسد. اگر فکر میکنید منافع شما با سازمان همراستا نیست، فکر کنید که گزینه دیگر شما چیست؟ آیا میتوانید به مدیر خود پیشنهادهایی بدهید که مشکل را حل کند؟ آیا در منافع شخصی شما راهی برای رساندن منفعت به سازمان وجود دارد؟ اگر پیشنهاد خوبی به ذهنتان رسید، آن را به رئیس خود منتقل کنید.
یکقدم فراتر از نوک بینی
وقتی میگوییم کارمند، مدیر یا سهامدار منافع خود را در اولویت قرار میدهد، منظورمان منافع کوتاهمدت است. اگر تمام کارمندان منافع خود را در کار کمتر و پول بیشتر تعریف کنند، دیر یا زود سازمان به مشکل برمیخورد و آنها بیکار خواهند شد.
اگر سهامدارها به تقسیم غیرمعقول سود رای بدهند، شرکت با بدهیهای پرداختنشده و استهلاک بالا مواجه میشود. در بلندمدت همین موضوع ارزش سهام را پایین میآورد. اگر تمام سرمایهگذارها همین فکر را داشته باشند، بازار سرمایه رو به نابودی میرود. (فاجعه منبع مشترک)
با در نظر گرفتن منافع سازمان، فرد میتواند منافع بلندمدت خود را تضمین کند. مدیران شرکت باید این منافع را روشن کنند و موضوع را برای سهامداران، طلبکارها، کارمندان و مدیران میانی تشریح کنند. اگر همه تصویری واضح و روشن از آینده سازمان داشته باشند، میتوانند برای منفعت بلندمدت از منافع کوتاهمدت چشمپوشی کنند.
اما… اما… اما…
شفافیت ، انگیزش و قدردانی میتواند به رفع تضادها کمک کند. گاهی حتی قدردانی کلامی مدیر از کارمندان سختکوش احساس مراقبت و وفاداری را در آنها تقویت میکند. اما هنوز پرسشهای بیپاسخ زیادی وجود دارد.
آیا تضاد منافع به هر شکلی که باشد ناپسند است؟ آیا تضادهای بزرگ از تضادهای کوچک مهمتر هستند؟ چه چیز بزرگی یا کوچکی یک تضاد را تعیین میکند؟ اگر دستیابی به همسویی مطلق غیرممکن است، چه میزان از تضاد قابلچشمپوشی است؟ اگر هر کس میتواند منافع متضاد داشته باشد، چه کسی قرار است این تضادها را کشف کند؟ آیا این فرد از کشف تضادها منفعت میبرد؟ شما برای این پرسشها چه پاسخی دارید؟
نظرات