راهبرد حمایت از تولید در الگوی چین
در سالهای اخیر چین به یکی از قدرتهای اقتصادی جهان تبدیل شده و این سوال اساسی را ایجاد کرده که دولت این کشور چگونه از سرمایهگذاری و تولید حمایت و چگونه چین توانست به مقام بزرگترین تولیدکننده جهان دست پیدا کند؟
کشور چین در طی چهار دهه رشد مستمر و بالای اقتصادی به بزرگترین اقتصاد (بر اساس برابری قدرت خرید)، بزرگترین تولیدکننده، بزرگترین تجارتکننده کالا و بزرگترین نگهدارنده ذخایر ارزی در جهان تبدیل شده است و در این فرآیند، بیش از 600 میلیون نفر نیز از فقر شدید نجات یافتند.
به گزارش تجارتنیوز ، مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی در نوشتاری به بررسی این موضوع پرداخت و نوشت: اقتصاد چین پس از اصلاحات اقتصادی به اقتصاد سوسیالیست بازاری معروف است، اما میتوان چین را نیز نوعی از سرمایه داری با ترکیبی از بنگاههای خصوصی و دولتی و هدایت آشکار دولت دانست که در آن دولت سعی میکند بازار را غالبا از طریق حمایت صنایع خاصی که انتظار موفقیتشان را دارد، هدایت کند.
بنگاههای دولتی چین
در چین واژه «بنگاههای دولتی» برای بنگاههایی که به طور کامل در مالکیت دولت هستند و به عنوان واحدهای دولتی تحت کنترل مستقیم وزارتخانهها اداره میشوند، مورد استفاده قرار میگیرد.
هنگامی که جمهوری خلق چین در سال 1949 تاسیس شد، کشور چین به واسطه دوره طولانی از جنگ و توسعه نیافتگی ویران شده و در آستانه ورشکستگی قرار داشت.
در آن زمان کمکی از جانب غرب نبود و کمکهای شوروی نیز با پایان یافتن روابط اقتصادی میان دو کشور در سال 1960 به پایان رسید.
با این حال وظیفه عظیم ساختن کشور به نیروهای داخلی چین سپرده شد. بنابراین سهم بزرگی از تولید کشور توسط دولت با تنظیم اهداف تولیدی، نظارت بر قیمتها و تخصیص منابع در سراسر اقتصاد، اداره و کنترل میشد به طوری که در سال 1978، کشور چین از بنگاههای دولتی که از دوران کمونیستی برجا مانده بود، بهترین استفاده را برد.
در واقع دولت چین صرفا خواهان نرخ بالای سرمایه گذاری بود و لذا در سالهای اولیه اصلاحات اقتصادی این امر توسط بنگاههای دولتی و سپس با شکل گیری اقتصاد بازاری سوسیالیستی و ایجاد مالکیت خصوصی، به تمامی بنگاههای بزرگ و طرحهای عظیم اقتصادی تسری پیدا کرد.
شیائوپنگ فردی واقع گرا بود و از نظر وی مهم نبود که گربه سیاه یا سفید باشد بلکه مهم این بود که بتواند موش بگیرد.
چینیها به مسیر توسعه و رشد اقتصادی که طراحی کرده بودند ایمان داشتند. به طور مثال هنگامی که در تابستان 2008، گروه کوچکی از متخصصان مالی خارجی برای ارائه توصیههای مالی به چین آمدند، وانگ چی شان، معاون نخست وزیر و مسئول بخش مالی چین به سرعت روشن ساخت که چین جز به میزان اندکی، نیازی به آموختن از این گروه پیرامون نظام مالیاش ندارد.
خلاصه پیام او این بود: شما روش خودتان را دارید. ما هم راه خودمان را و راه ما درست است.
در همین راستا، چن یوان، رئیس مشهور بانک توسعه چین نیز همین خط فکری را داشت، زمانی که در جولای 2009 گفت: ما نباید روشهای آمریکایی را به چین بیاوریم و از آنها استفاده کنیم. بلکه ما باید پیرامون نیازهای خودمان توسعه پیدا کنیم و نظام بانکداری خودمان را بسازیم.
با این حال روش چینیها ویژگیهای مشترکی با همسایگانش یعنی کشورهای کره جنوبی و ژاپن داشت. درواقع اقتصاد چین را نیز میتوان نوعی از اقتصاد سرمایه داری با ترکیبی از بنگاههای خصوصی و دولتی و هدایت آشکار دولت دانست که درآن دولت سعی میکند بازار را از طریق حمایت صنایع خاصی که انتظار موفقیتشان را دارد، هدایت کند و در چنین اقتصادهایی مانند کره و ژاپن تامین مالی بانکی نقش اصلی را ایفا میکند.
مسیری که چین برای رشد اقتصادی طی کرد دو بازیگر و یک ویژگی کاملا مشخص داشت: بانکهای بزرگ عمومی، بنگاههای بزرگ و اجتماعی سازی سرمایه گذاری.
بنگاههای بزرگ عمومی (توسعه ای-سرمایهگذاری) و هدایت اعتبار
به نوشته مرکز پژوهشهای مجلس، در سال 1993 مطالعهای توسط بانک جهانی نشان داد که مکانیسم دخالت در تخصیص اعتبار عامل اصلی معجزه اقتصادی شرق آسیا بود.
از شروع اصلاحات اقتصادی تا سال 1998، برنامه هدایت اعتبار در چین مشابه سالهای قبل از اصلاحات، به صورت اقتصاد برنامه ریزی شده مرکزی پیش رفت، اما بعد از سال 1998 دریچه هدایت به سبک ژاپن (طراحی نظام انگیزشی خاص که بانکها را به صورتی خودانگیخته و اختیاری در مسیر مطلوب طراحی شده از سوی دولت قرار دهد) جایگزین آن شد.
با شروع اصلاحات اقتصادی، دولت چین همانند کره جنوبی و ژاپن باور داشت که بهکارگیری سیاستهای صنعتی در اقتصادی که توسط تعدادی از گروههای تجاری بزرگ رهبری میشود، کم هزینهتر و کاراتر است و از این طریق میتواند فاصله اقتصادی خود با کشورهای پیشرفته را با سرعت بیشتری بکاهد.
بنابراین بیشترین منابع بانکی توسط دولت به طرحها و بنگاههای بزرگ اختصاص پیدا میکرد و تعداد زیادی از بنگاههای کوچک و متوسط نیز به زنجیره تولید از طریق بنگاههای بزرگ متصل بودند.
مزیت همکاری سوسیالیستی گسترده بنگاههای بزرگ چین باعث شده که یک بنگاه بزرگ چینی از تمامی مزیتهای کشور مخصوصا در جهت جهانی شدن استفاده کند.
اجتماعیسازی سرمایهگذاری
یکی از ویژگیهای مهمی که دولت چین از آن برخوردار بوده، اجتماعی سازی سرمایهگذاری توسط سیستم بانکی است. سرمایه گذاری در اقتصاد، آثار جانبی مثبت وسیعی در سمت تقاضا رونق بخشهای اقتصادی دارد؛ اما این پیامد جانبی مثبت در محاسبات بازدهی خصوصی جایگاهی ندارد.
بنابراین دولت چین به سرمایهگذاری اجتماعی روی آورد که در آن به جای توجه به بازدهی خصوصی سرمایهگذاری، به بازدهی اجتماعی آن (خلق اعتبار در جهت نفع عموم مردم) توجه میشود.
دولت چین یک دولت کارآفرین است که ریسک سرمایهگذاریهای پرخطر را به عهده میگیرد و این امر به خلق فرصتهایی برای تولیدکنندگان منجر شده است.
درواقع در تجربه توسعه و رشد اقتصادی چین، خوی سودجویی کارآفرینانه تا حد زیادی از بانکهای سرمایهگذاری بر میخیزد. در واقع پول بانکها است که در معرض خطر قرار دارد نه کارآفرینان.
منبع: ایرنا
نظرات