ژن خوب زیر میکروسکوپ: تبارشناسی آقازادگی از صفویه تا مایکروسافت
همه ما با مفهوم آقازادگی آشناییم و میدانیم آقازاده کیست و چطور زندگی را پیش میبرد. بااینحال این موضوع کمتر در مجامع علمی به بحث گذاشته میشود و کمتر کسی آن را بهعنوان موضوعی جدی و خطرناک فرض میکند. پرداختن به آقازادگی گاهی به یک یا چند خبر جنجالی محدود میشود. وقتی آقازاده تصمیم میگیرد
همه ما با مفهوم آقازادگی آشناییم و میدانیم آقازاده کیست و چطور زندگی را پیش میبرد. بااینحال این موضوع کمتر در مجامع علمی به بحث گذاشته میشود و کمتر کسی آن را بهعنوان موضوعی جدی و خطرناک فرض میکند. پرداختن به آقازادگی گاهی به یک یا چند خبر جنجالی محدود میشود. وقتی آقازاده تصمیم میگیرد یک باشگاه را بخرد، تهیهکننده یک فیلم شود یا بر یک صندلی حساس و تخصصی تکیه بزند. خیلی زود این جنجالها میخوابد و بعد از آن دیگر کسی نمیپرسد که آقازاده موردنظر، اینهمه پول را از کجا آورده و بعد از تمام شدن قیلوقالهای رسانهای برایش چه اتفاقی افتاد؟
ما در این مقاله قصد داریم به دور از تعصب و جهتگیری شخصی به بررسی این پدیده بپردازیم. پدیدهای که به باور کارشناسان بستری است برای فساد و میتواند بهنظام سیاسی یک کشور آسیب بزند و چوب لای چرخ اقتصاد بگذارد.
آقازادگی چیست و از کجا میآید؟
امروز برای ما خیلی طبیعی است که وقتی کسی میمیرد، اموالش به فرزندان و بازماندگانش برسد. موضوعی که چندین فیلسوف آن را غیرقابلپذیرش دانستهاند. در گذشته علاوه بر اموال، به ارث رسیدن جایگاه، پست و مقام هم امری طبیعی بود. پسر نانوا به نانوایی میپرداخت و پسر شاه، شاه میشد.
طبیب دربار دانش خود را به فرزندش منتقل میکرد و دزدزاده بیش از هر کس دیگر در دزدی تجربه داشت. فرزندان اربابها از همان کودکی محترم بهحساب میآمدند و رعیتزادگان برای همیشه رعیتی عادی باقی میماندند. مردم کمابیش برتری آقازادگان و نجیبزادگان را پذیرفته بودند.
تزلزل در قدرتهای موروثی
تا اینجای کار مشکل شدیدی پیش نیامده بود. طبیعتا پسر نجار بیشتر از پسر قصاب از فنون کار با چوب خبر داشت و پسر وزیر بیشتر از دیگران با وزارت آشنا بود. علاوه بر دانش، ابزارآلات، ارتباطات و مشتریهای پدر هم برای فرزندان باقی میماند. مشکل زمانی پیش میآمد که از بد روزگار پسر قصاب با هوشی سرشار پا به دنیا میگذاشت. او میخواست و میتوانست وزیری لایق شود. اما درهای وزارتخانه بر روی هر غریبهای قفل بود.
امپراتوری ساسانی بعد از چهارمین پادشاه یعنی بهرام دوم رو به زوال رفت. پسرش نتوانست تاجگذاری کند، شاهان بعدی در دربار به قتل رسیدند و ایران درگیر سه قرن آشوب و ناآرامی شد.
پسر وزیر با وجود بیلیاقتی، این پست را در اختیار گرفته بود. او که میدانست جایگاهش متزلزل است، مدعیان را تهدید میکرد یا میکشت تا به هر ترتیبی که شده جایگاهش را حفظ کند. پسر قصاب از این که نمیتوانست به جایگاهش برسد رنج میکشید و کشور از استعداد و درایت او محروم میماند. مشکل حل نمیشد تا زمانی که تعداد آقازادهها زیاد شود، حکومت از نفس بیفتد و خاندان سلطنتی منقرض شود تا نیروهای جدید و باهوش به کار وارد شوند.
ایوان مداین را آیینه عبرت دان!
کسی که یک سلسله را منقرض میکرد و به سلطنت میرسید، آدمی عادی نبود. او از توان فیزیکی زیاد، هوش بالا، دانش نظامی زیاد، شخصیتی کاریزماتیک و محبوبیتی قابلتوجه برخوردار بود. فرض کنیم این شخص (مثل کریمخان زند، شاه اسماعیل صفوی، اردشیر ساسانی یا کورش هخامنشی) بهاندازه 100% برای حکومت لیاقت داشت. بعد از او پسرش به سلطنت میرسید. پسری که شاید در دربار به دنیا آمده و سرد و گرم روزگار را نچشیده بود. تصوری از دنیای بیرون نداشت و نمیدانست فقر، گرسنگی، ترس و ناامنی یعنی چه، هرچند در مکتب پدری لایق تربیت شده بود (لیاقت 80%).
چهار نسل بعد اتفاق عجیبی میافتد. پسرِ نوه اولین شاه وقتی به حکومت میرسد، که موسس سلسله دیگر مرده است و این شاه جوان حتی داستان روزهای سخت خانواده را نشنیده. سلطنت برای او معادل است با عیاشی و سرگرمی درباری.
اما پسر او از خودش هم بیدردتر بود (لیاقت 60%). یک نسل بعد اتفاق عجیبی میافتاد. پسرِ نوه اولین شاه وقتی به حکومت میرسید، که موسس سلسله دیگر مرده بود و این شاه جوان حتی داستان روزهای سخت خانواده را نشنیده بود. سلطنت برای او معادل بود با عیاشی و سرگرمی (لیاقت 20%). طبیعتا در کشور فردی بالیاقت صددرصد یافت میشد. اما آقازادهها بر تخت نشسته بودند. اینجا بود که حکومت از پا در میآمد.
ظهور و سقوط صفویه: از شاه اسماعیل اول تا شاه اسماعیل سوم
برای نمونه به سلسله صفویه نگاه کنیم. شاه اسماعیل صفوی شاهی بود محبوب و مردمدار ، درعینحال مقتدر و جنگآزموده. او کسی بود که بعد از 900 سال سلطنت تاج کیانی را به ایرانیان بازگرداند. بعد از او شاهطهماسب و بعد از شاهطهماسب، شاه اسماعیل دوم به سلطنت رسید. توجه کنید که دلیل اعتبار و محبوبیت خاندان صفوی (بازماندگان شیخ صفیالدین) باورهای مذهبی بهخصوص مذهب شیعه و مکتب علوی بود. عیاشیها و خوشگذرانیهای شاهاسماعیل دوم هیچ شباهتی به شهرت خاندان صفوی نداشت.
بعد از شاه اسماعیل دوم، محمد خدابنده تاج بر سر گذاشت. شاعری غیرمقتدر و نابینا. اگر شاه بعدی شاهعباس نمیبود بیشک فاتحه خاندان صفوی خوانده میشد. شاهعباس یک پدیده تاریخی بود که دوباره صفویه را به قدرت بازگرداند. اما تنها 16 سال بعد از مرگ شاهعباس چه اتفاقی افتاد؟ سرانی مثل محمود افغان و نادرشاه افشار پدید آمدند و صفویه بیاندازه ضعیف شد. شاه اسماعیل سوم، چهارماه بعد از سقوط شاه سلیمان دوم تاجگذاری کرد. اما این تاجگذاری نمادین بود و در اصل کریمخان زند بود که بر ایران حکومت میکرد. کریمخان همان شاه بالیاقت 100 % بود. درحالیکه نمره لیاقت 20% برای شاه اسماعیل سوم نمرهای است با ارفاق فراوان.
آقازادگی در تاریخ بیهقی و در دربار بیل گیتس!
در تاریخ بیهقی وصف اشرافزادگان چنین وصف میشود: «و هستند در روزگار ما عظامیان با اسب و استام و جامههای گرانمایه و غاشیه و جناغ که چون به سخن گفتن و هنر رسند، چون خر بر یخ بمانند و حالت و سخنشان آن باشد که گویند بابا چنین بود و چنین کرد و طرفه آن که افاضل و مردمان هنرمند از سعایت و بطر ایشان در رنجاند و الله ولی الکفایه». این وصف بیاندازه به صفات «ریچ کیدز» شباهت دارد.
کامران میرزا، پسر چهارمین پادشاه قاجار یکی از منفورترین آقازادههای تاریخ ایران است.
بهراستی چه میشد اگر بیل گیتس فرزندان خود را از ارث محروم نمیکرد؟ نوههای فرزندان بیل گیتس باآنهمه پول و قدرت چهکار میکردند؟ آیا آنها انگیزهای برای مطالعه، کسب فضایل و آموختن هنر دستکم در حد آداب سخن داشتند؟ شاید بیل گیتس به خاطر فرزندانش شرمنده بشریت میشد و تا ابد نامش با این ننگ گره میخورد.
آقازادگی یک پدیده طبیعی است!
نهتنها آقازادگی و خویشاوند سالاری، بلکه هر نوع دیگری از فساد نتیجه طبیعی یک سیستم معیوب است. در یک محیط مرطوب و تاریک، کپک رشد میکند. اگر در نان باز بماند خشک میشود. اگر سیب بیرون از یخچال باشد پوستش چروک میخورد. خویشاوندسالاری هم یک نتیجه طبیعی از سیستمی معیوب و نیازمند به اصلاح است. (یک نفر باید سیب را در یخچال بگذارد.) مثلا فرض کنید پدر شما مغازه موبایل فروشی داشته باشد، طبیعی است که شما موبایل را ارزانتر از دیگران بخرید. یا فرض کنید پدر شما نجار است و شما هم دوست دارید نجاری یاد بگیرید. طبیعی است که پدر شما بهسادگی استخدامتان کند.
اگر سازوکاری برای پیشگیری از خویشاوندسالاری وجود نداشته باشد، به طور خودکار آقازادهها از ارتباط خانوادگی خود استفاده میکنند.
اگر سازوکاری برای پیشگیری از خویشاوندسالاری وجود نداشته باشد، به طور خودکار آقازادهها از ارتباط خانوادگی خود استفاده میکنند. هر کس دیگر هم جای آنها باشد همینکار را میکند. آنها در خانه از اخبار سیاست باخبر میشوند و بهسادگی آنها را به معامله تبدیل میکنند. مثلا هر کس بفهمد که قرار است تعرفه واردات خودرو زیاد شود، قبل از دیگران خودروی وارداتی میخرد که سود کند. حتی سالمترین، پاکترین و شرافتمندترین آدمهای جهان هم اگر بدانند قیمت چیزی بالا میرود، تا جای ممکن از آن چیز میخرند. این یک اصل اقتصادی است: «مردم به انگیزههای خود پاسخ میدهند.» فرض کنید کسی به شما بگوید که قیمت دلار در یک هفته دو برابر خواهد شد. آیا تمام پول خود را به دلار تبدیل نمیکنید؟
راههای مقابله با این پدیده
چه بخواهیم و چه نخواهیم سیاستمدارها بچهدار میشوند و آقازادهها بهطور طبیعی در هر جا که بتوانند نفوذ میکنند. آقازادگی فقط به سیاست محدود نمیشود. پسر فوتبالیستهای مشهور، دختر بازیگران و کارگردانان و پسر خوانندگان و نوازندگان هم دنیای ورزش و هنر را در اختیار میگیرند و سعی میکنند از ورود غریبهها جلوگیری کنند. بعضی از آنها واقعا استعداد دارند. اما نکته اینجا است که یک آدم عادی با همان میزان استعداد هرگز نمیتواند به جایگاه آنها دست پیدا کند. نتیجه این انحصار خانوادگی افول هنر و ورزش در کشوری خواهد شد که خود را از استعدادهای واقعی اش محروم میکند.
تنها راه مقابله با پدیده آقازادگی، اصلاح ساختار است. اصلاح ساختار در سینما کار سختی نیست. تنها کافی است بودجه دولتی فیلمها قطع شود و فیلمسازها (مثل هر کسبوکار دیگر) مجبور شوند در بازار آزاد پول دربیاورند. اگر پول نفت به سینما جاری نشود، رفتهرفته تهیهکنندههای فامیلپرست ورشکسته میشوند و شایستهسالارها بهطور طبیعی جای آنها را میگیرند. اما این اتفاق در دنیای سیاست رخ نمیدهد. یعنی بازار آزاد نمیتواند به اصلاح طبیعی و خودکار ساختار سیاسی بپردازد.
بهای خطای سیاستمداران
گفتیم که در بازار آزاد (که با پول نفت، قوانین مندرآوردی و روابط خانوادگی دستکاری نمیشود) جایی برای اشتباه کردن وجود ندارد. حتی بزرگترین هیولاهای تجاری مثل IBM، نوکیا و دوو هم میتوانند بهطور کامل از بازار حذف شوند و جای خود را به کسانی بدهند که بهتر قاعده بازی را رعایت میکنند. اما در سیاست اوضاع پیچیدهتر است.
شرایط سخت اقتصادی بر زندگی دیکتاتورها تاثیر زیادی نمیگذارد.
وقتی اوضاع اقتصادی کره شمالی رو به وخامت میرود، آب در دل نزدیکان کیم جونگ اون تکان نمیخورد. در بحران مالی آمریکا خیلیها بیکار شدند اما اوباما نگران آینده شغلیاش نبود. آلمانیها خیلی بیشتر از هیتلر به تماشای چهره سیاه جنگ جهانی نشستند. در دنیای سیاست مردم هستند که بهای تصمیمها و ریسکپذیریهای سیاستمداران نالایق را میپردازند. برای همین الگوی رفتاری آنها از الگوی هزینه-فایده پیروی نمیکند. در مورد مثال صفویه، بعد از مرگ شاهعباس صدسال طول کشید تا دست آقازادههای شیخ صفیالدین اردبیلی بهطور کامل از حکومت ایران کوتاه شود. درحالیکه 10 سال بعد از مرگ او حکومت صفویه روبهزوال رفته بود و مردم از این تزلزل در رنج بودند.
چهکار میشود کرد؟
اولین و مهمترین اقدام برای مبارزه با فساد دولتی، کوچککردن ابعاد دولت تا جای ممکن و پیروی اصولی از اصل 44 قانون اساسی است. نهادهای دولتی، حکومتی، نظامی، قانونی و قضایی بههیچعنوان نباید فعالیت اقتصادی کنند. دولت باید به کارهای سیاسی خود بپردازد. نه به تولید فولاد، سیمان، نان و تخممرغ. اگر بنگاههای اقتصادی شخصی و خصوصی باشد، بازار آزاد آنها را به سمت استخدام بهترین استعدادها پیش خواهد برد. از طرف دیگر باید قوانینی شفاف برای مقابله با رانت وضع شود. قوانینی که جریمههایی سنگینتر از منافعِ رانت را به آقازادهها (یا هر کس دیگری که از قواعد صحیح پیروی نمیکند) تحمیل کند. آزادی رسانه در افشا و نقد عملکرد دوستان و آشنایان مسئولین و مقامات میتواند بهسلامت محیط سیاسی کمک کند.
نتیجه آنکه در محیط تاریک و مرطوب، رشد فساد طبیعی است. دقیقا در سیاست هم وضع به همین شکل است. تاریکی، ابهام و عدم شفافیت محیطی مناسب برای رشد فساد خواهد بود. اگر ساختارها اصلاح شود، بسیاری از مشکلات اقتصادی و سیاسی کشور درمان خواهد شد. این اصلاحات میتواند به رشد و اعتلای نظام کمک کند و راه را برای ورود استعدادهای جدید هموار کند.
نظرات