چطور اقتصادی فکر کنیم؟
چند روز پیش یکی از دوستانم پیامی برایم فرستاد که درخواستی ساده داشت: «لطفا یک مقاله بنویس با این موضوع: چطور اقتصادی فکر کنیم؟» وقتی بیشتر با هم صحبت کردیم متوجه شدم که او بهدرستی معنی تفکر اقتصادی را متوجه نشده است. چیزی که او میخواست مقالهای شبیه به «چطور خسیستر باشیم» یا «چطور پول
چند روز پیش یکی از دوستانم پیامی برایم فرستاد که درخواستی ساده داشت: «لطفا یک مقاله بنویس با این موضوع: چطور اقتصادی فکر کنیم؟» وقتی بیشتر با هم صحبت کردیم متوجه شدم که او بهدرستی معنی تفکر اقتصادی را متوجه نشده است. چیزی که او میخواست مقالهای شبیه به «چطور خسیستر باشیم» یا «چطور پول روی پول بگذاریم» بود. از دیگر دوستانم در مورد معنای تفکر اقتصادی سوال کردم. متوجه شدم که برای آنها هم اقتصادی فکر کردن معادل است با بخل، خست، ناخنخشکی، حسابگری و کشیدن مو از ماست.
واقعیت این است که کمتر اقتصاددانی اینطور فکر میکند. اتفاقا اقتصاددانهایی داریم که مردم را به خرج پول بیشتر تشویق میکنند. مثلا این گزاره که «اگر یک ملت برای داشتن پسانداز بیشتر، پول کمتری خرج کنند درنهایت پسانداز کمتری خواهند داشت» گزارهای اقتصادی است. این گزاره که به پارادوکس خِسَّت معروف است چندان به درک عمومی از تفکر اقتصادی شبیه نیست. با این وصف چطور میتوانیم اقتصادی فکر کنیم؟
یک: حقیقت در مقابل حدس
تفکر اقتصادی بیش از هر چیز به اتخاذ تصمیمهای عقلانی مربوط میشود. بیشتر ما در زندگی تصمیمهایی هیجانی و احساسی میگیریم. خریدهای ما، فروشهای ما، پساندازها و سرمایهگذاریهایمان، تغییر شغل و تحصیل کردنمان بیش از آنکه دلیلی معقول داشته باشد، از احساسات ما پیروی میکند.
آیا وضع مردم در کشوری که منابع غنی طبیعی دارد باید بهتر باشد؟ آیا تعطیلات به اقتصاد لطمه میزند؟ آیا پرداخت یارانه به واحدهای تولیدی به رونق صنعت کشور کمک میکند؟ آیا رشد نرخ ارز به ضرر مردم است؟ آیا دلیل تورم افت ارزش پول ملی است؟
یک اقتصاددان قبل از اتخاذ تصمیم، به حد کافی تحقیق میکند.
بیشتر مردم برای این پرسشها پاسخهایی غلط دارند. ممکن است آنها احساس خود در مورد تورم، یا مشاهدات موردی در جمع دوستان و آشنایان را بهعنوان گزارههای اقتصادی بپذیرند. در کافه، مهمانیهای خانوادگی یا مترو نظر خود در مورد «عدمحمایت دولت از صنایع نوپا» را بیان کنند و درنهایت به این نتیجه برسند که اصلاح امور خیلی سادهتر از چیزی است که به نظر میرسد.
اما یک اقتصاددان قبل از آنکه نظر بدهد، به جمعآوری داده میپردازند. بعد دادهها را تحلیل میکند و از آن یک نتیجه استخراج میکند. او میداند که نتیجهاش ابدی و جهانشمول نیست. بلکه نسخهای است موقت که فقط در این تاریخ و این جغرافیا به کار میآید. او قبل از اتخاذ تصمیم، به حد کافی تحقیق میکند.
دو: همهچیز محدود است بهغیراز آرزوهای ما
برخی اقتصاد را علم تخصیص منابع محدود میدانند. این منبع محدود میتواند هرچیزی باشد: زمان، زمین، پول، نفت، نیروی کار و آب. هرکدام از ما هرروز 24 ساعت وقت داریم. وقتیکه میتواند صرف استراحت و تماشای منظره غروب شود یا به کار در کارخانهای پرسروصدا اختصاص داده شود.
تفکر اقتصادی میکوشد که این منبع محدود را به بهینهترین شکل ممکن برای فعالیتهای مختلف تقسیمبندی کند. اقتصاددان میداند که بهدست آوردن هرچیز به معنای از دست دادن چیز دیگر است. اگر امروز به سینما برویم، یعنی به پارک، استخر، رستوران یا کوه نرفتهایم. بهای دیدن یک فیلم ارزش تمام جاهایی است که میتوانیم برویم ولی نمیرویم.
مغز اقتصادی به خوبی معنای محدودیت را درک میکند.
برای کسی که اقتصادی فکر نمیکند، بهای رفتن به سینما معادل است با قیمت خرید یک بلیت. حالا چه میشود اگر بگویند امروز بلیت سینما مجانی است؟ تصمیم غیرعقلایی (rational decision) حکم میکند که کالای مجانی را بپذیریم. اما برای اقتصاددانها هیچچیز مجانی نیست.
علاوهبر دوساعت وقتی که برای تماشای فیلم میگذارید، باید چندساعتی را هم برای رفتوآمد به سینما بگذارید. در این مدت چه کارهای دیگری میتوانید انجام دهید؟ انجام ندادن این کارها بهایی است که برای رفتن به سینما میپردازید. با این دیدگاه حتی کالاهای مجانی میتوانند بیاندازه گران باشند.
سه: سود نهایی مهمتر است از سود مقطعی
یک اقتصاددان به سود نهایی (margin) فکر میکند نه به امروز و فردا. وضعیت یک دانشجو را با کسی که بجای تحصیل کار میکند مقایسه کنید. طبیعتا کسی که کار میکند وضع مالیاش از دانشجوی پزشکی بهتر است. اما اقتصاددان میداند که درنهایت پزشک پول بیشتری به دست میآورد.
اقتصاددان میتواند از سودهای کوچک و مقطعی چشمپوشی کند برای رسیدن به سود بزرگ نهایی. به همین دلیل است که شرکتهایی تاسیس میشوند که در سال اول جز هزینه، دستاوردی ندارند.
اقتصاددان میتواند از سودهای کوچک و مقطعی چشمپوشی کند برای رسیدن به سود بزرگ نهایی.
بررسی بازار پول و سرمایه در ایران نشان میدهد که بیشتر مردم به سرمایهگذاری در مواردی تمایل دارند که تحرکات شارپ دارد، هرچند این سرمایهگذاریها در بلندمدت زیانده باشند. برای دلار در تمام مقاطع تاریخی کمتر از تورم رشد میکند. اما بیشتر مردم بعد از پرش قیمت دلار به خرید ارز میپردازند.
اگر اقتصادی فکر کنیم میفهمیم که بعد از یک رشد تاریخی در دلار، سکه یا هر کالای دیگر، نباید به فکر خرید آنها بیفتیم. کسی از این معاملات سود میکند که قبل از رشد قیمت خرید کرده و حالا دارد کالای خود را به ما میفروشد. این رفتار مصداق دیگری است از این ادعا که اقتصاددان تصمیمهایی هیجانی نمیگیرد.
چهار: همیشه فرصتی وجود دارد
از یک مرد انگلیسی شنیدم که میگفت «وقتی باران پیکنیک مردم را به هم میزند، یک نفر آن بیرون دارد چتر میفروشد.» اقتصاددان میداند که مردم همیشه در حال بده-بستان (trade-off) هستند. یکچیز از دست میدهیم و چیز دیگری به دست میآوریم. دنیا اینطور نیست که فقط چیزی به ما بدهد یا چیزی از ما بگیرد.
وقتی قیمت ارز پایین میآید، فرصتی خوب برای تولید کالاهایی است که مواد اولیه وارداتی دارند، اما در بازار ایران فروش دارند. اگر قیمت ارز بالا برود، تولید با مواد اولیه ایرانی و فروش در بازارهای خارجی یک فرصت تجاری است.
تفکر اقتصادی به دنبال کشف فرصتها است.
از طرف دیگر اقتصاددان درک میکند که بهدست آوردن هیچچیز بدون بها نیست. او میداند که کاهش قیمت یکچیز، قیمت چیزی دیگر را افزایش میدهد. مثلا نرخ بنزین ارزان باعث بهوجود آمدن ترافیک، آلودگی هوا و از دست رفتن منابع مالیای میشود که یارانه سوخت میپردازند.
بیشتر مردم یکبعدی فکر میکنند. آنها میخواهند نان ارزان شود. دستمزدها زیاد شود. دولت مالیات نگیرد. خیابانها تمیز باشد. اما هرگز از خود نمیپرسند که هزینه نان ارزان، دستمزد زیاد، مالیات کم و خیابان تمیز را چهکسی میپردازد.
پنج: مردم به انگیزههای خود پاسخ میدهند
از مردم درخواست کنید که لطفا لامپهای اضافی را خاموش کنید. پول و انرژی زیادی را هم خرج تبلیغ برای این موضوع کنید. شاید درنهایت بتوانید چند درصد از مصرف برق کم کنید.
اما قیمت برق را دو برابر کنید. بهسرعت مردم عادتهای مصرف خود را تغییر میدهند. لامپ کممصرف میخرند، به برچسب انرژی توجه میکنند، لوازم برقی را بعد از استفاده خاموش میکنند و از فواید صرفهجویی در مصرف برق صحبت میکنند.
برای آن که رفتار مردم تغییر کند به تشویق و تنبیه نیاز است.
برای آن که رفتار مردم تغییر کند به تشویق و تنبیه نیاز است. به همین دلیل سیاستهای بانک مرکزی تاثیرگذار هستند. مثلا اگر بهرهبانکی زیاد شود، مردم پولشان را به بانک میبرند و سپردهگذاری میکنند. این ماجرا باعث کمشدن حجم نقدینگی و کنترل تورم میشود. اما اگر از مردم تمنا کنید که برای مدتی کوتاه کمتر پول خرج کنند، بعید است موفق به کنترل تورم شوید.
همانطور که گفتیم اقتصاددان یکبعدی فکر نمیکند. اینطور نیست که حالا اگر بهرهبانکی کم شود مردم پول خود را از بانک در بیاورند و با آن ساندویچ و پسته بخرند. احتمال دارد که هجوم سرمایههای سرگردان به بازارهای جایگزین مثل سکه و ارز مشکلاتی جدید ایجاد کند.
شش: خوبی با دیگران، خوبی با خودمان است
تفکر اقتصادی توضیح میدهد که اگر خود را از تمام آدمها جدا بدانیم، سعی کنیم با زرنگی و تقلب سر دیگران کلاه بگذاریم، اگر بکوشیم که برای تحقق منافع خود منافع دیگران را نادیده بگیریم، درنهایت وضعمان بدتر میشود.
میتوانید یک سر به خیابان فرشته بزنید، به زبالههایی که کنار خیابان جمع شدهاند، به دیوار کثیف خانهها، به جوی آب مسدودشده و به پیادهروی کثیف نگاه کنید. آیا میتوانید باور کنید که خیابان فرشته گرانترین خیابان تهران است؟ آیا میتوانید تفاوت داخل خانهها و بیرون آن را باور کنید؟
حالا خیابان زشت و کثیف فرشته را با معابر سوئیس مقایسه کنید. آیا تنها خدمات عمومی باعث تمیزی و زیبایی خیابانهای سوئیس است؟ آیا مردم کشورهای پیشرفته هم نسبت به مقابل خانه خود بیتفاوت هستند؟ آیا پول خدمات عمومی آنها از منبعی غیر از مالیات تامین میشود؟
این تفاوت فاحش از فقدان تفکر اقتصادی ناشی میشود. ساکنین خیابان فرشته پولدار هستند اما به جرئت میتوانیم بگوییم که درک اقتصادی درستی ندارند. آنها اولین کسانی هستند که از وضع بد خیابانشان آسیب میبینند. کسی مثل من سالی یکبار هم از این خیابان رد نخواهد شد.
هفتم: پول ابزار است نه هدف
این گزاره شاید بیشتر به تعارف شبیه باشد تا یک ادعای حقیقی. ولی تفکر اقتصادی به ما میآموزد که پول روی پول گذاشتن بهتنهایی باعث خوشبختی نمیشود. فهرست خوشحالترین کشورهای جهان درست شبیه به فهرست پولدارترین کشورهای جهان نیست.
اتفاقا کشورهای زیادی وجود دارند که منابع طبیعی ارزشمند آنها را با مشکلات متعدد درگیر کرده است. مثلا کشور سیرالئون باوجود داشتن منابع غنی الماس کشوری فقیر و بینوا است. اقتصاددانها به مشکلات ناشی از ثروتی بادآورده «نفرین منبع» میگویند.
بدون درک اقتصادی با یک انبار طلا هم نمیشود خوشبخت شد.
در زندگی شخصی هم وضع به همین شکل است. ثروت بادآورده از قرعهکشی مشکلاتی بهوجود میآورد که در بین مردم به نفرین لاتاری معروف است. آدمهایی که بعد از برنده شدن در لاتاری وضع بدی پیدا کردند و در مواردی جان خود را از دست دادند، هرگز باور نمیکردند که فقط با پول نمیشود خوشبخت شد.
البته اقتصاد هرگز نمیگوید بیپولی دلیل خوشبختی است. بلکه پول را وسیلهای میداند که با آن میشود خوشبختی و رفاه را ساخت. اگر طرز تهیه خوشبختی را ندانیم، داشتن یک کوه طلا مایه عذاب و دردسر میشود.
اقتصادی فکر کنیم
مهمترین شاخصه تفکر اقتصادی در فکر کردن به تمام جنبهها است. مغز اقتصادی در مقابل حقایق کرنش میکند. او میداند که تمام منابع محدود هستند و باید برای تخصیص آنها برنامهریزی کرد. به این ترتیب با سنجش هزینهها و فایدهها تصمیمی را میگیرد که درنهایت سود ماکزیمم شود. به همین دلیل فدا کردن منابع طبیعی برای احداث کارخانه را جایز نمیداند. چون درنهایت زندگی در طبیعت بیمار آسایش به همراه نمیآورد.
تفکر اقتصادی در بدترین شرایط به دنبال فرصت میگردد و در روزهای خوش حواسش به تلخیهای احتمالی هست. چنین فردی بلد است برای تغییر رفتار مردم انگیزه کافی ایجاد کند و میداند سود رساندن به دیگران باعث سود او هم میشود. یک اقتصاددان معنای پول را به خوبی میفهمد و از آن برای حداکثر کردن رفاه خود و دیگران به بهترین شکل بهره میبرد.
نظرات