هفت اشتباه که استارتآپ را نابود میکند
بسیاری از جوانان و نخبگان، ناامید از بازار کار، ترجیح میدهند به دنبال رویاهای خود بروند. آنها اپل، آمازون، گوگل و شیائومی را میبینند و آرزو میکنند روزی مالک شرکتی اینچنین باشند. برای همین ایدهای را میگیرند و سعی میکنند با بالوپر دادن به آن، کسبوکاری موفق و سودآور بسازند. از نظر دیگران رویای کارآفرینان
بسیاری از جوانان و نخبگان، ناامید از بازار کار، ترجیح میدهند به دنبال رویاهای خود بروند. آنها اپل، آمازون، گوگل و شیائومی را میبینند و آرزو میکنند روزی مالک شرکتی اینچنین باشند. برای همین ایدهای را میگیرند و سعی میکنند با بالوپر دادن به آن، کسبوکاری موفق و سودآور بسازند. از نظر دیگران رویای کارآفرینان امری غیرممکن است. اما خود کارآفرینان خوب میدانند که آمدهاند برای ممکن کردن ناممکنها.
نکته جالب این است که بیشتر استارتآپهای جوان، بهخصوص آنهایی که از بین میروند و فراموش میشوند، اشتباهاتی شبیه به هم دارند. بخشی از این شباهت قابلدرک است و میتوانیم آن را به یک فرهنگ نادرست استارتآپی که بین همه مرسوم شده نسبت دهیم. اما شاید بتوانیم با اندکی فراست از تکرار اشتباهات دیگران خودداری کنیم و دستکم خطاهایی جدید داشته باشیم!
1- روی دوستانمان حساب میکنیم
بسیاری از کارآفرینان با یک ایده استارتآپی به سراغ دوستانشان میروند. به تنها برنامهنویس و تنها گرافیستی که میشناسند زنگ میزنند و ایده را برای آنها تعریف میکنند.
فرض اساسی این است که دوستانمان، به ما کمک خواهند کرد. شاید در مواردی نادر این اتفاق بیفتد. اما معمولا آنها زندگی کاری و شخصی خود را دارند و حتی اگر به ایده شما اهمیت بدهند، الویتهایی دیگر دارند. آنها درنهایت هم ایده شما را خراب میکنند و هم رابطه صمیمی و دوستانهای که دارید را.
دوستان درنهایت هم ایده شما را خراب میکنند و هم رابطه صمیمی و دوستانهای که دارید را.
در بهترین حالت آنها سر کار میروند، به گردش و تفریح میپردازند، دوستانشان را میبینند و آخر شب، شاید قدری هم روی ایده شما کار کردند. خیلی بعید است که تمامکارهایشان را تعطیل کنند و فقط به رویایی که شما در سر دارید برسند.
اگر قصد دارید کار حرفهای کنید، به آدمهایی حرفهای نیاز دارید. باید آگهی استخدام منتشر کنید، مصاحبه کنید، آدمهای مختلف را ببینید و بهترین گزینه را با توجه به بودجه خود انتخاب کنید.
2- ایده خود را زیادی جدی میگیریم
بیشتر ما فکر میکنیم ایدهای که داریم بیاندازه خوب است. بدتر از آن، فکر میکنیم داشتن ایده خوب موفقیت ما را تضمین میکند. اما دنیای تجارت پر است از ایدههای خوبی که شکست خوردهاند.
دایرهالمعارف انکارتا یک مثال معروف است. اولین دایرهالمعارف دیجیتال دنیا که با ویدیو و فایل صوتی همراه بود قاعدتا نباید شکست میخورد. در سال 1993 محال بود کسی ایدهای از این بهتر پیدا کند.
مایکروسافت بیش از اندازه روی اولین دایرهالمعارف چندرسانهای دنیا حساب کرده بود.
در آن روزگار کسی اهمیت فضای مجازی را درک نکرده بود. همهچیز برای شروع رویایی انکارتا آماده بود. ایدهای که تا سال 2009 برای بقا جنگید. اما ویکیپدیا که کارش را از سال 2001 شروع کرد، برنده بلامنازع این رقابت شد.
انکارتا حرفهای بود. میشد به انکارتا ارجاع داد. تیم طراحی، نگارش، ویرایش و تصویر به بهترین شکل کار را پیش میبرند. برخلاف ویکی، انکارتا عکاسهایی حرفهای و کاربلد داشت. همین که این ایده تا سال 2009 دنبال شد نشان میدهد که آنها خودشان را زیادی جدی گرفته بودند.
3- پلن ب و ج نداریم
بیشتر استارتآپها در زمان شروع خیالپردازیهای زیادی دارند. آنها در مورد راهانداختن شعبههای صدم و هزارم رویاپردازی میکنند و به روزی فکر میکنند که قرار است سهامشان عرضه اولیه شود.
اما در ابتدا آنها به احتمال شکست فکر نمیکنند. چه میشود اگر شاکی خصوصی داشته باشند؟ چه میشود اگر نتوانند وام را تسویه کنند؟ شاید کسی محصول آنها را نخرد. شاید نمونههای اولیه آتش بگیرند. شاید…
شرکتهای بزرگ و موفق مثل سامسونگ و اپل این روزهای دشوار را پشتسر گذاشتهاند. منفجرشدن گلکسی نوت 7 و خم شدن آیفون 6 پلاس کافی بود تا این شرکتها نابود شوند.
در زمان طراحی کسبوکار باید به گزینههای شکست فکر کنیم و برای آن برنامه بریزیم. در غیر این صورت یا با اولین مشکل، یا کار را تعطیل میکنیم یا برای مدتی طولانی بر اشتباههای خود اصرار میکنیم.
4- صنعت را میشناسیم، بازار را نه
یک مهندس برق بهخوبی ادوات الکترونیکی را میشناسد. او یک سیستم جدید برای کیلدها و پریزهای ساختمانی طراحی میکند. کلیدهایی هوشمند و قابلبرنامهریزی که بهترین شکل کار میکنند.
اما شناخت کامل صنعت برای موفقیت کافی نیست. این که ایدههای خوب شکست میخورند و ایدههایی معمولی و دمدستی به موفقیت میرسند، نشان میدهد که عملکرد بازار همیشه تابع عملکرد محصول نیست.
باید بدانیم بازار خواهان چه چیزی است؟ جهت حرکت بازار به کدام سو است؟ بازار هدف ما چه کسانی هستند؟ شرایط ایدهآل و شرایط افتضاح برای ما چیست؟ فرصتها و تهدیدها کدماند؟
برای موفق شدن در صنعت خودرو به چیزی بیش از دانش خودروسازی نیاز است. معمولا استارتآپها برای تولید و توسعه محصول خود برنامه دارند، اما بدون برنامه مشخص برای بازاریابی و فروش به عرصه رقابت وارد میشوند.
5- طول مسیر ماراتن را صدمتر فرض میکنیم
گوگل فعالیت خود را بیست سال پیش شروع کرد. اپل دوبرابر گوگل سن دارد. آمازون 23 ساله است و مایکروسافت 43 ساله. وقتی در سال 1998 ویندوز فراگیر میشد، 11 سال از معرفی اولین نسخه از ویندوز میگذشت.
بسیاری از مردم فکر میکنند که میتوانند امروز بنگاهی را افتتاح کنند و بعد از گذشت چند ماه به سودآوری برسند. در ماه چهارم آنها کار را رها میکنند و با گله و شکایت از وضعیت بد بازار، به شغلی دیگر روی میآورند.
کسبوکار ماراتن است نه دوی سرعت.
این وضعیت شبیه به کسی است که مسابقات ماراتن را با نهایت سرعتش آغاز کند. شاید در 195 متر اول او از همه پیش باشد، اما بعید است بتواند 42 کیلومتر دیگر را هم با همین سرعت بدود و قهرمان شود.
این تصور که با چند ماه سختی و مشقت میشود بهراحتی ابدی رسید بههیچعنوان واقعیت ندارد. اگر میخواهید تمام دارایی خود را برای راهاندازی یک کسبوکار نوین سرمایهگذاری کنید، باید بدانید که وارد مسیری دستکم 10 ساله شدهاید.
6- به دنبال ریسکی امن میگردیم
گفتیم که شرکتهای نوپا در بسیاری از موارد احتمال شکست را نادیده میگیرند و دلشاد و سرمست تنها به موفقیت فکر میکنند. در مقابل هستند کسانی که برای یک سرمایهگذاری جسورانه بیشازحد محتاط هستند.
آنها میخواهند کار ثابت خود را داشته باشند، سرمایهشان در بانک باشد و سود قطعی بگیرند، آبپرتقال صبحشان قطع نشود و ماشین دندهاتوماتیک اقساطی بخرند، اما پا بگذارند جای پای استیو جابز و جک ما.
هستند کسانی که برای یک سرمایهگذاری جسورانه بیشازحد محتاط هستند.
وارد شدن به دنیای کارآفرینی نباید بهعنوان گزینهای سادهتر از کارمندی فرض شود. اینطور نیست که اگر از صبح زود بیدار شدن و کار منظم نفرت دارید، برای کارآفرینی خلق شده باشید.
در گذشته تعداد زیادی از دوستانم سینماگر بودند. شکستخوردهها صفات مشترکی داشتند: تا ظهر میخوابیدند، برنامه غذایی منظم نداشتند، وقتی حوصله داشتند کار میکردند و البته معمولا بیحوصله بودند. دود بهترین دوستشان بود و باور داشتند که کار منظم با «روحیه هنری» آنها در تضاد است.
7- فاکتور شانس را جدی نمیگیریم
بازی فینال لیگ قهرمانان اروپا تا دقیقه 93 یک بر صفر به سود اتلتیکو بود. اگر داور در همان لحظه سوت پایان را میزد، همه از علل توفیق اتلتیکو حرف میزدند. اما در دقیقه 93 سرخیو راموس با سر دروازه اتلتیکو را باز کرد و بازی به وقت اضافه رفت. در وقت اضافه رئال مادرید 3 گل دیگر زد و بازی 4-1 تمام شد.
بعد از بازی همه از نیمکت ضعیف اتلتیکو حرف زدند. نیمکتی که نتوانست این تیم را در وقتهای اضافه همراهی و باعث شد بازیکنان کلیدی بعد از دقیقه 90 حسابی کم بیاورند.
در واقع بسیاری از موفقیتها و شکستها تصادفی هستند. شاید اگر انکارتا کار خود را از سال 2000 شروع کرده بود، شاید اگر بجای CD بر توسعه نسخه وب تمرکز میکرد، شاید اگر، شاید، شاید…
ما تمام عوامل را میسنجیم، همهچیز را بهدقت اندازهگیری میکنیم. پلن جیم و دال طراحی میکنیم، اما اگر همهچیز جور باشد، تازه باید دعا کنیم که بخت با ما یار باشد. راستش را بخواهید موفقیت تصادفیتر از چیزی است که ما فکر میکنیم!
نظرات