وقت آزمایش
استدلال آبگوشتی در اقتصاد رفتاری
استدلالِ آبگوشتی، آبدوغخیاری، کیلویی، یِرخی یا هردمبیلی. اسمش را هرچه میخواهید بگذارید. وقتی بدون اندازهگیری دقیق و بدون بررسیهای علمی نتیجهگیری میکنیم، از تکنیکی استفاده کردهایم که میتوانیم به آن استدلال آبگوشتی بگوییم. شاید بتوانیم این شیوه از استدلال و استنتاج را معادل Heuristic یا استنتاج اکتشافی در نظر بگیریم. شیوهای که بهعنوان یکی از
استدلالِ آبگوشتی، آبدوغخیاری، کیلویی، یِرخی یا هردمبیلی. اسمش را هرچه میخواهید بگذارید. وقتی بدون اندازهگیری دقیق و بدون بررسیهای علمی نتیجهگیری میکنیم، از تکنیکی استفاده کردهایم که میتوانیم به آن استدلال آبگوشتی بگوییم. شاید بتوانیم این شیوه از استدلال و استنتاج را معادل Heuristic یا استنتاج اکتشافی در نظر بگیریم. شیوهای که بهعنوان یکی از ویژگیهای انسان غیرعقلایی، بهشدت موردتوجه اقتصاددانهای رفتاری مثل دنیل کانمن و آموس تورسکی بود.
استدلال آبگوشتی در موارد زیادی به ما کمک میکند. حتی گاهی جان ما را نجات میدهد. اما گاهی پیش میآید که همین استدلالها باعث ضرر شوند یا زندگی ما را به خطر بیندازند. به دلایلی که توضیح خواهیم داد، برای انسانی که در جنگل و در طبیعت وحشی زندگی میکرد، این شیوه از نتیجهگیری خیلی کارآمدتر بود. اما در دنیای مدرن شاید بهتر باشد کمی در شیوه استنتاج خود بازنگری کنیم. خواهیم دید که این استدلال چطور به سرمایهگذاری، خرید، کسبوکار و حتی زندگی مشترک ما آسیب میزند.
روش علمی در مقابل استدلال آبگوشتی
دانشمندان روش مشخصی برای استدلال و استنتاج دارند که به آن روش علمی میگویند. مثلا اگر کسی بخواهد در مورد تاثیر تحصیلات آکادمیک بر روی سیگار کشیدن افراد نظر بدهد، باید تعداد زیادی نمونه را قبل و بعد از دانشگاه رفتن بررسی کند.
او همچنین باید تعداد زیادی نمونه که دانشگاه نرفتهاند را بهعنوان حجم کنترل در نظر بگیرد. مثلا شاید ببینیم قبل از دانشگاه تنها 10 درصد از افراد سیگاری هستند و بعد از دانشگاه این رقم به 40 درصد افزایش پیدا میکند. اما شاید 60 درصد از کسانی که دانشگاه نرفتهاند، وقتی از 18 به 22 سالگی میرسند سیگاری شوند. پس نتیجه میگیریم دانشگاه شانس سیگاری شدن را کم میکند.
دانشمندان روشی بهتر از استدلال آبگوشتی دارند.
اما شکل آبگوشتی استدلال این است که بگویید «پسردایی من به دود حساسیت داشت. اما وقتی رفت دانشگاه سیگاری شد. دانشگاه فقط جوانان ما را سیگاری میکند.» شنونده هم سری تکان میدهد و میگوید «بله، بله. همینطور است.» و هر دو به خوردن آبگوشت ادامه میدهند.
بیشتر نظراتی که مردم درمورد اقتصاد میدهند از این جنس است. فرض کنید از شما بپرسند آیا گرانی باعث بیکاری میشود؟ هر جوابی که بدهید یک جواب آبگوشتی است. حقیقت آن است که بررسی رابطه فیلیپس (رابطه بیکاری و تورم) یکی از دلایلی بود که میلتون فریدمن را به نوبل اقتصاد رساند. شاید سوال فیلیپس ساده به نظر برسد، اما جوابش بههیچوجه ساده نیست.
اصلا چرا آبگوشت؟
همانطور که گفتیم در جنگل استدلال آبگوشتی خیلی هم خوب است. حتی در زندگی روزمره هم این تکنیک به کار شما میآید. هرروز چند انتخاب میکنید؟ لباسی که میپوشید، تاکسیای که سوار میشوید، صبحانهای که سفارش میدهید و صندلیای که در مترو انتخاب میکنید بههیچوجه با اندازهگیری دقیق و استدلال انتخاب نمیشوند.
شما بهطور آبگوشتی یکی از پیراهنهای خود را میپوشید. تصادفی سوار یکی از تاکسیها میشوید. یک صندلی مترو را یرخی انتخاب میکنید و برای صبحانه قضاقورتکی یک شیرکاکائو و کیک برمیدارید. چرا؟ همینطوری. بدون استدلال و بدون روش علمی.
همین که میدانید پشیمان نمیشوید، کافی است.
حتی اگر یک رستوران موردعلاقه داشته باشید، هرگز تمام غذاهای آن را امتحان نمیکنید تا بهترین گزینه را انتخاب کنید. اگر قبلا یک غذای خوب تجربه کرده باشید، انتخاب «همان همیشگی» یک انتخاب امن است. همین که میدانید پشیمان نمیشوید، کافی است.
اگر ما به مغز آبگوشتی مجهز نبودیم، مثل یک روبات باید برای تمام انتخابهایمان تحلیل و تحقیق میکردیم. این که چرا صبح کراسان پنیر میخورید نه ساندویچ بادامزمینی شاید بخش مهمی از زندگی نباشد. اما بدون استدلال آبگوشتی ساعتها وقتتان برای این انتخابهای ساده گرفته میشد.
وقت آزمایش
روز اول به رستوران الف میروید. یک چلومرغ سفارش میدهید. غذا فوقالعاده است. از آن بهتر چیزی نخوردهاید. روز دوم با نامزد خود و پدروماردش به همین رستوران میروید. باز چلومرغ سفارش میدهید. گارسون میگوید چلو گوشتشان از آن هم بهتر است. آیا ریسک میکنید و میگویید چلو گوشت بیاورد؟ یا ترجیح میدهید بعدها تنهایی چلو گوشت را امتحان کنید؟ کدام انتخاب آبگوشتیتر است؟ اعتماد به گذشته بدون بررسی گزینههای دیگر؟ یا اعتماد به گارسون بدون هیچ نوع تحقیق و بررسی؟
چند آبگوشت خوشمزه
یک تریلی میخواهد از زیر پل عبور کند. آیا به پل گیر میکند؟ باید تریلی را متر کنید. بعد از ارتفاع دقیق پل باخبر باشید. نمیتوانید به یک تابلو اعتماد کنید، شاید انقباض و انبساط حرارتی پل را بلند یا کوتاه کرده باشد. هربار مجددا باید همهچیز را اندازهگیری کرد.
بهجای آن میتوانید یک تابلو هم ارتفاع با پل قرار بدهید. اگر کامیون به تابلو گیر کرد، به پل هم گیر خواهد کرد. طبیعتا تابلو را کمی پایینتر از پل در نظر میگیرید که تغییرات دما اتفاق بدی ایجاد نکند. بااینحال همین احساس آبگوشتی خیلی از روش دقیق کارآمدتر است.
اگر به این تابلو برخورد کنید، با آن پل هم برخورد خواهید کرد.
بعضی از آدمها برای اینکه بدانند در پارکینگ خانه چقدر میتوانند به دیوار نزدیک شوند، یک گوی را از سقف آویزان میکنند. وقتی شیشه جلوی خودرو با گوی برخورد کرد، میفهمند فقط چند سانت با دیوار فاصله دارند.
آدمهایی که برای اتخاذ موقعیت خرید یا فروش در بازار آتی از پرتاب سکه استفاده میکنند، آنهایی که برای انتخاب همسر به طالعبینی اعتماد میکنند، حتی کسانی که خیال میکنند بازار سرمایه را تحلیل کردهاند، به آبگوشتهایی خوشمزه تکیه زدهاند. گاهی هم بخت با آنها یار است و نانشان میافتد در روغن.
بازار سرمایه و استدلال آبگوشتی
افراد زیادی هستند که معتقدند تغییر قیمت سهام تنها یک قدمزدن تصادفی است. وقتی شما با استدلال و استنتاج برای یک سهم هدف تعیین میکنید، مثلا میگویید این سهم 100 تومانی بیش از 150 تومان ارزش دارد، آن را میخرید.
چه میشود اگر فردا قیمت 95 تومان شود؟ چون به استدلال خود اطمینان دارید سهم را نگه میدارید. هشت ماه میگذرد و سهم به 152 تومان میرسد. خوشحال میشوید و میگویید استدلالهای شما کاملا درست بوده، سهم را میفروشید.
قیمت این سهم به 160 میرود و بعد با یک سقوط دراماتیک به 80 تومان میرسد. چه کسانی قیمت سهم را درست پیشبینی کردهاند؟ شما که میگفتید سهم 150 میارزد (و 160 حباب بوده)، کسی که دقیقا عدد 160 را پیشبینی کرده، کسی که 135 تومان را پیشبینی کرده (و به قیمت شما گفته حباب) و کسی که فکر میکرده ارزش این سهم 80 تومان است و هر عددی بالاتر از این گران است. همه شما باور دارید درست گفتهاید!
همه این آدمها نظرات خود را منتشر میکنند. بعضیها پیرو آنها میشوند و به نصایحشان گوش میکنند. اما حقیقت آن است که در این مثال انتخاب هر عدد بین 80 تا 160 کاملا آبگوشتی است.
انواع خطاهای آبگوشتی
در زندگی روزمره ما بهکرات اسیر استدلالهای آبگوشتی میشویم. روانشناسها این استدلالها را به شکل زیر دستهبندی کردهاند:
1- آبگوشت در دسترس
وقتی پدیدهای بهسادگی به ذهن خطور میکند، ما احتمال رخداد آن را خیلی زیاد در نظر میگیریم. مثلا وقتی سوار هواپیما میشوید، به لطف هالیوود، تجسم کردن صحنه سقوط آسان است. در واقعیت احتمال سقوط هواپیما خیلی خیلی کم است (یک در یازده میلیون احتمال مردن در هواپیما، یک در 5000 احتمال مردن در ماشین) اما شما اضطراب میگیرید.
در بیشتر موارد حرکت شاخص بورس رو به بالا است. اما بهسادگی میتوانید روزی را به یاد بیاورید که بورس نیویورک سقوط کرد و ملت به خاک سیاه نشستند. مهم نیست که از آن روز بیش از 10 سال میگذرد، مغز شما با استدلال آبگوشتی در دسترس ( Availability heuristic ) بورس را خیلی خطرناک تجسم میکند.
2- آبگوشتِ نوعی
بارها پیش میآید که منِ نوعی بر اساس ظاهر آدمها در موردشان قضاوت کنم. وقتی کسی با لباس عربی سوار هواپیما میشود احتمال حمله تروریستی میدهیم. وقتی لباسهای کسی کثیف و آشفته است فکر میکنیم او فردی باشخصیت نیست.
آیا به قیافه این مرد میخورد که بیش از سی زن را به قتل رسانده باشد؟
وقتی قیمت سهمی خیلی پایین است (زیر صد تومان) با خودمان میگوییم سهم از این که ارزانتر نمیشود. حتی بعضی آدمها میگویند قیافه سهم شبیه به آنهایی است که قرار است رشد کنند. در این موارد آنها از استدلال آبگوشتی نوعی ( Representativeness heuristic ) پیروی کردهاند.
3- خطای نرخ پایه
در تهران تاکسیها یا زرد هستند یا سبز. فرض کنید 90 درصد تاکسیها زرد و 10 درصد باقیمانده سبز باشند. در تاریکی شب یک تاکسی به یک عابر پیاده میزند و میگریزد. پلیس رنگ تاکسی را از شما میپرسد. فکر میکنید تاکسی سبز بود. بعد پلیس دقت شما در تاریکی را اندازهگیری میکند. در 90 درصد موارد شما میتوانید رنگ تاکسی را درست تشخیص بدهید. خب؟ تاکسی فراری بهاحتمالزیاد چه رنگی است؟ سبز؟
اگر 100 تاکسی در شهر باشد، از بین ده تاکسی سبز شما میتوانید 9 تاکسی سبز را بهدرستی تشخیص دهید. از بین 90 تاکسی زرد شما در مورد 9 تاکسی اشتباه میکنید (آنها سبز هستند نه زرد). 9 در مقابل 9 یا همان پنجاه-پنجاه. شهادتی که شما در دادگاه میدهید هیچ فرقی با شیریاخط ندارد. شهادت شما در این مورد یک شهادت آبگوشتی است!
در بیشتر موارد تشخیص بیماری هم میتواند با خطای نرخ پایه ( Base rate fallacy ) همراه شود. خطای احتمالی در آزمایش پزشکی خیلی بیشتر از احتمال داشتن یک بیماری است. برای همین پزشکها تنها با یک آزمایش در مورد بیماری نظر قطعی نمیدهد.
در تحلیل تکنیکال خطای تحلیل از مقدار میانگین نوسانهای سهم بزرگتر است. وقتی تحلیل ما قرار است قیمت را برای چند روز آینده پیشبینی کند خطاها با هم ترکیب میشوند. درنهایت ما یک عدد با دقت چند ریال اعلام میکنیم که دامنه خطایش از خود عدد بزرگتر است!
4- آبگوشت اشتراکی
کدامیک محتملتر است؟ فردی که سیگار میکشد هرگز سرطان نگیرد. فردی که سرطان دارد هرگز سیگار نکشیده است. فردی که سیگاری است حتما سرطان بگیرد. سومی محتملتر به نظر میرسد، نه؟ خب اشتباه میکنید. تعداد آدمهایی که سیگاری هستند و تعداد آدمهایی که سرطان دارند، خیلی بیشتر از تمام سیگاریهایی است که سرطان هم دارند. پس چرا خیلی آبگوشتی میگوییم هر کس که سیگاری است حتما سرطان میگیرد؟
احتمال این که دو رخداد با هم رخ بدهند (Conjunction fallacy) هرگز بیشتر از احتمال رخداد یکی بهتنهایی نیست.
آیا میتوانید ده کلمه انگلیسی بگویید که حرف یکی مانده به آخرشان n باشد؟ مثل command. دشوار است نه؟ حالا چند کلمه میتوانید بگویید که با ing تمام شود؟ falling, sleeping, reading… کاری ندارد. دقت کنید حرف یکی مانده به آخر تمام این کلمات n است. اما تعداد کلماتی که با ing تمام شوند از کلماتی که حرف یکی مانده به آخرشان n باشد بیشتر نیست.
به بیان ساده احتمال این که دو رخداد با هم رخ بدهند ( Conjunction fallacy ) هرگز بیشتر از احتمال رخداد یکی بهتنهایی نیست. مثل احتمال بالا رفتن همزمان نرخ ارز و شاخص بورس!
5- اندازه کاسه و دیگ آبگوشت
در یک هتل، 1200 مسافر از 60 کشور جهان استراحت میکنند. میدانیم از هر کشور دقیقا بیست نفر در هتل حضور دارند. بهعنوان نمونه از یک نفر میپرسیم اهل کجا است؟ او پرتغالی است. آیا 100 درصد مسافرین پرتغالی هستند؟ خیر. از سه نفر دیگر میپرسیم. آن سه نفر اسپانیولی هستند. آیا میتوانیم بگوییم 75 درصد مسافرین اسپانیولی و مابقی پرتغالی هستند؟ خیر.
همین فرض که «اگر انسان عاقل باشد…» یک فرض آبگوشتی است.
سوال اینجا است که اندازه نمونه ( sample size ) باید چقدر بزرگ باشد که تمام جامعه را نمایندگی کند؟ در آزمایشی معتبرتر از 35 مسافر که در حال شام خوردن بودند سوال میکنیم. 16 نفر فرانسوی، 15 نفر سوئیسی و 4 نفر کامرونی هستند. درست نیست اگر بگوییم احتمال فرانسوی بودن مسافرها 4 برابر بیشتر از کامرونی بودن و احتمال پرتغالی بودن برابر با صفر است. ماجرا این است که فرانسویها، سوئیسیها و کامرونیها فرانسویزبان هستند. برای همین با هم شام میخوردند.
در بازار سهام برای پرهیز از خطای اندازه نمونه، باید بدانیم تغییر قیمت به خاطر معامله چه حجمی از سهام رخ داده است. اگر امروز یک نفر یک دلار را بخرد 20 هزار تومان، قیمت دلار بیست هزار تومان نمیشود.
آبگوشت یا آبدوغخیار؟ مسئله این است
داستان بانمکی در مورد انتخابهای یرخی وجود دارد. یک ریاضیدان برای این که مغزش درگیر انتخاب غذا نشود و به مسائل مهمتر فکر کند، تصمیم گرفت همیشه سومین غذا را از منو انتخاب کند. سومین غذا در منوی یک رستوران چلو ماهی بود. او به گارسون گفت «من از چلو ماهی متنفرم و ترجیح میدادم باقالیپلو با مرغ و سالاد کلم و دوغ بخورم با کمی سبزیخوردن… ولی چون نمیخواهم به انتخاب غذا فکر کنم همان چلو ماهی را بیاورید بدون سالاد و دوغ و سبزی!»
گاهی برای درک مسائل خیلی پیچیده قواعدی ساده وضع میکنیم: زنانی که موی کوتاه دارند وفادارترند، سهمهای ارزان جای رشد بیشتری دارند، اروپاییها وقتشناس هستند، همیشه افراد از ازدواج خود پشیمان میشوند و غیره. این قواعد کاملا آبگوشتی هستند و پایه علمی ندارند. البته شاید انتخاب آبگوشتی غذا خیلی زندگی را بد نکند. اما قضاوتهایی ازایندست بهخصوص قضاوت مثبت و منفی در مورد آدمها دردسرساز هستند.
نظرات