شش تفاوت اصلی رهبر و رئیس
شکل دنیا دارد تغییر میکند. گذشت آن زمان که رئیسها با شلاق و چماق کار را پیش میبردند. حالا شرکتهایی مثل اپل، گوگل، فیسبوک، آمازون و تسلا نشان دادند که میشود به دنیا نگاهی متفاوت داشت. میشود بهجای ریاست، رهبری کرد. میشود بجای فریاد زدن همدلی کرد. در این حالت مردم از شما پیروی نمیکنند
شکل دنیا دارد تغییر میکند. گذشت آن زمان که رئیسها با شلاق و چماق کار را پیش میبردند. حالا شرکتهایی مثل اپل، گوگل، فیسبوک، آمازون و تسلا نشان دادند که میشود به دنیا نگاهی متفاوت داشت. میشود بهجای ریاست، رهبری کرد. میشود بجای فریاد زدن همدلی کرد. در این حالت مردم از شما پیروی نمیکنند چون مجبورند. آنها از شما پیروی میکنند چون دلشان میخواهد.
دنیا کشف کرد که این شیوه از مدیریت گروه سودآورتر است. کارمندهایی که با این شیوه هدایت شوند خلاقتر، بهتر، مولدتر و شادابتر کار میکنند و درنهایت ارزش بیشتری برای سازمان میسازند. مهمترین تفاوت رهبر و رئیس را میتوانیم در یک جمله خلاصه کنیم: اعضای تیم در چشم رهبر انسان هستند اما کارمندان در چشم رئیس به ماشین شباهت دارند.
1- کوهی در پشتسر!
کلافه و خسته، به فروشنده میگویم توضیحات شما قابلدرک نیست. محصولی که من خریدهام معیوب است و میخواهم آن را عوض کنید. فروشنده میگوید باور کنید من هم مثل شما کارهای نیستم. حقوقبگیری ساده هستم که فقط دستورات را اجرا میکند. اگر غیرازاین باشد، اخراج میشوم.
کارمندها در یک سازمان میترسند که کارشان را از دست بدهند. میترسند که رئیس از کار آنها رضایت نداشته باشد. آنها یک دستور عمل مشخص را روی میز میگذارند و همان را اجرا میکنند.
هرگز در میانه راه کسی را بهخاطر ضعف از گروه کوهنوردی اخراج نمیکنند. اما هرکسی را با خود به کوه نمیبرند!
اما وضعیت پیروان یک رهبر متفاوت است. آنها هرگز نمیگویند من کارهای نیستم، چون رهبر هرگز سعی نکرده تحقیر و تخریبشان کند. آنها خود را «تنها یک حقوقبگیر» نمیدانند بلکه برای رضایت شما هر کاری میکنند، چون میدانند رهبر مثل کوه پشت آنها ایستاده است.
رهبر به اعضای تیمش اعتماد دارد. به آنها اختیار و آزادی میدهد. اجازه میدهد برای حل مشکلات خلاقیت به خرج دهند. مثلا فرض کنید یکی از کارمندها میزش را رها کند تا به یک مشتری پیر کمک کند خریدش را به ماشین ببرد. رهبر از او تقدیر میکند. رئیس حکم اخراجش را امضا میکند.
2- برو! نترس!
ترس یکی از مهمترین ابزارهای کار رئیسها است. آنها مدام شما را میترسانند. از همهچیز. نکند شرکت تعطیل شود! نکند کار بهموقع نرسد! اگر مشتری راضی نباشد پولمان را نمیدهند! اگر بار دیگر تکرار شود…
فرض کنید مربی تیم ملی هستید. آیا قبل از بازی با اسپانیا بازیکنان را میترسانید؟ آیا برای آنها از تکنیک بالای ایسکو، اینیستا و کاستا میگویید؟ یا به آنها اعتمادبهنفس میدهید؟ بهشان یادآوری میکنید که چیزی از تیم حریف کم ندارند؟ میگویید اگر اسپانیا ببرد خیلی برایش اهمیت ندارد اما پیروزی شما نامتان را در تاریخ ثبت میکند؟
ترس یکی از مهمترین ابزارهای کار رئیسها است.
رهبر به اعضای تیمش شهامت میدهد. به آنها اجازه میدهد که گاهی خطا کنند. آنها میدانند که اگر برای مدتی کوتاه عملکرد بدی داشته باشند، باز هم میتوانند به گروه باز گردند.
اگر کارمندها مدام نگران اخراج نشدن باشند، اگر همیشه به شرایط مالی شرکت فکر کنند، اگر بترسند که دست از پا خطا نکنند، چه وقت باید به پیشرفت کار، به ایدههای خلاقانه یا راهکارهایی برای بهینهکردن فرایند تولید فکر کنند؟ هرقدر که خودخواه باشید، ترس و نگرانی به ضرر سازمان است.
3- افتخار میکنم به تو!
رئیس سعی میکند ایدههای خوب کارمندان را به نام خودش مصادره کند. رهبر سعی میکند به تیمش این حس را بدهد که خودشان به تمام ایدهها رسیدهاند، حتی اگر خود رهبر ایدهای را مطرح کرده باشد.
یک رهبر واقعی میتواند به موفقیت تیمش افتخار کند. وقتی یکی از اعضا درخششی بینظیر دارد، او نگران نیست که دیگران بگویند موفقیت تیم به خاطر درخشش فلانی بود.
بیشک هرکس خوبیها و بدیهایی دارد. وقتی یک کارمند کاری را بهخوبی رئیس انجام نمیدهد، او باید بداند دلیلی وجود دارد که بالاتر از کارمندان ایستاده و حقوق بیشتر میگیرد. رئیس از نقصهای کارمندان به تنگ میآید.
اما رهبر از نقاط قوت آنها به وجد میآید. او نمیکوشد که با سرکوب نیروهای خوبش آنها را در تیم نگه دارد. وقتی رونالدو از منچستر رفت و در رئال به اوج رسید، فرگوسن ناراحت نشد. او به توفیق شاگردش افتخار کرد. تا دنیا دنیا است همه میدانند که فرگوسن بود که رونالدو را کشف کرد.
4 - تو بهتر از منی!
یک بوکسور باتجربه، استعدادی جوان را کشف میکند و تصمیم میگیرد او را به مسابقات جهانی بفرستد. بهعنوان یک مربی و یک رهبر، او سعی میکند نقاط قوت بازیکن جوان را شناسایی کند. حتی اگر مربی چند بار مدال طلای المپیک گرفته باشد، به شاگردش القا میکند که تو میتوانی از من هم بلندتر پرواز کنی.
اما رئیس هرگز نمیخواهد کسی فکر کند از او بهتر است. ایدهآل او این است که تمام اعضای سازمان فکر کنند آقای رئیس در تمام زمینهها سرآمد روزگار است. حتی هستند رئیسهایی که آدمهای باهوشتر، لاغرتر، بلندقدتر، تحصیلکردهتر و هر چیزیتر از خود را استخدام نمیکنند!
فرگوسن در آخرین لیگ قهرمانان با گل بازیکنی حذف شد که خودش کشف کرده بود.
موقعیت زیدان (بهعنوان مربی) را در مقابل کریس رونالدو تجسم کنید. زیدان اگر رئیسبازی در بیاورد به او یادآوری میکند که «من فرانسه را قهرمان جهان کردهام، تو برای پرتغال چه کردی؟» اما اگر رهبری کند میگوید «توان فیزیکی تو بیشتر از من است و بهتر از من میتوانی هد بزنی. درحالیکه سرعت و تکنیکت چیزی از بهترین سالهای من کم ندارد.»
همیشه کارهایی وجود دارد که بهتر از زیردستانم انجام دهم. همیشه کارهایی هست که آنها بهتر انجام دهند. بهعنوان رئیس روی کارهای خوب خود نور میتابانم. اما بهعنوان یک رهبر کارهای خوب آنها را بزرگ جلوه میدهم.
5- بگذار یادت بدهم!
رئیس میگوید چهکار کن. رهبر میگوید چطور کار کن. رهبرهای بزرگ جهان پایشان را از این هم فراتر گذاشتند. آنها به ما میگویند چرا باید کار کنیم؟ چرا باید از خواب بیدار شویم؟ چرا باید رنجها و سختیها را تحمل کنیم؟ (مثل صحنه پایانی نمایش باغ آلبالو اثر چخوف)
البته لازم نیست رهبر همهچیز را خودش بلد باشد. اما رهبر سعی میکند شرایطی فراهم کند که اعضای تیمش یاد بگیرند. پیشرفت کنند. بزرگ شوند. بالا بروند.
وقتی کارمندان ببینند که در کار جدید در حال رشد هستند به مجموعه وفادار میشوند.
وقتی کارمندان ببینند که در کار جدید در حال رشد هستند و این رشد بهطور مستقیم در درآمدشان تاثیر میگذارد، به مجموعه وفادار میشوند. آنها با کمال میل از فرمانها و رهنمودهای رهبر پیروی میکنند، چون میدانند از این کار منفعت میبرند.
سیستم بدن انسانها خیلی ساده است: این کار را بکن، پاداش را بگیر. همین. به خاطر پاداشی بهسادگی ترشح چند هورمون (که به فرد حس خوب میدهد) مردم در ماراتن شرکت میکنند و مدال طلای المپیک میگیرند. رهبر میداند که پاداشی ساده خیلی موثرتر از وحشتناکترین تهدیدها است.
6- میفهمم!
رهبر میفهمد. درک میکند. میداند کارمندش انسان است. و انسان خطا میکند، خسته میشود، روزهای خوب و بد دارد، مریض میشود و گاهی از کوره در میرود. قرار نیست او مثل یک ماشین همیشه به تمام وظایفش برسد. این موضوع کاملا طبیعی است.
سر کار هم همیشه همهچیز از روی برنامه پیش نمیرود. قرار نیست کارمند با نهایت انرژی همیشه پشتمیز بنشیند و هرگز حتی برای یکلحظه نگاهش را از روی صفحه کامپیوتر بر ندارد.
شاید از دوربین مداربسته به نظر برسد کارمند الف سختکوشتر از کارمند ب است. اما کارمند ب باوجود بازیگوشیهایش ارزشافزوده بیشتری برای سازمان ایجاد کند. رهبر طرف کدام را میگیرد؟
رهبر میتواند تفاوتهای الف و ب را درک کند. این که الف بر روی کارش تمرکز دارد و این که ب خلاق است و کار را پیش میبرد، هر دو برای یک سازمان نعمت به شمار میرود.
نظرات