خبر فوری:

فونیکس - هدر اخبار
کد مطلب: ۳۸۶۱۴۶

چگونه زندگیم تغییر کرد؟ از کارمندی تا کارآفرینی

چگونه زندگیم تغییر کرد؟ از کارمندی تا کارآفرینی

امروزه در سراسر دنیا تب‌وتاب کسب درآمد با روش‌های ساده و راحت بالا گرفته است. با گسترش تکنولوژی تمایل ما به سمت کارهای ساده‌تر رفته، دوست داریم زیر باد کولر بشینیم و بدون حرکتی به راحتی پول در بیاوریم.

به گزارش تجارت‌نیوز ، امروزه در سراسر دنیا تب‌وتاب کسب درآمد با روش‌های ساده و راحت بالا گرفته است. با گسترش تکنولوژی تمایل ما به سمت کارهای ساده‌تر رفته، دوست داریم زیر باد کولر بشینیم و بدون حرکتی به راحتی پول در بیاوریم.

حتما شما هم مثل من دغدغه این رو دارید که با حقوق کارمندی نمیشه زندگی کرد. خسته شدید از اینکه صبح پاشید برید سرکار تا شب کار کنید و در نهایت یک حقوق کمی بگیرید که کفاف زندگیتون رو نده.

من وقتی 25 سالم بود و به تازگی ازدواج کرده بودم با این مسئله روبرو شدم. تازه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده بودم و مثل هر جوان دیگری دنبال ساختن آینده خودم بودم.

با کسی که دوستش داشتم ازدواج کردم و روزهای اولیه زندگی فهمیدم که اون‌طوری که فکر می‌کردم نیست. واقعا سخته. نمی‌تونستم از پس خرج و مخارج بربیام.

با مدرک فوق لیسانس از دانشگاه هاروارد در یک شرکت به عنوان کارشناس استخدام شدم، تا دیر وقت کار میکردم و برای ساختن آینده خودم و همسرم تلاش می‌کردم.

اما انگاری راهم اشتباه بود، عشق و علاقه‌ام کم شده بود و فقط می‌خواستم فرار کنم. این زندگی ایده‎آل من نبود.

منی که بهترین رتبه کنکور رو داشتم و بعد از آن در دانشگاه هم همیشه بهترین بودم. الان فهمیده بودم که انگاری از همه عقبم. خیلی.

یک روزداشتم با ناامیدی در خیابون‌های لس‌آنجلس راه میرفتم و به این فکر می‌کردم که من چقدر بدبختم، آیا باید همچنان به این زندگی سخت ادامه بدم؟ آیا خودکشی راه فراره؟ آیا اصلا من می‌تونم زندگیم رو اداره کنم؟ دیگه با همسرم به آخر خط رسیده بودم. چند روزی بود که نبود و من بی‌رمق و بی‌کس… آیا امیدی هست به این زندگی؟

تصمیم گرفتم برای زندگیم کاری کنم. تصمیم گرفتم خودم باشم. با تمامی استعدادها.

من سواد داشتم، هوش داشتم ولی استفاده نمیکردم. آدم‌هایی رو میشناختم که با نصف سواد من میلیونر بودند، اما من چی؟

عالم بی‌علم.

بنابراین رفتم و با یکی از همون‌هایی که میلیونر بودند صحبت کردم. یکی از دوست‌های دبیرستانم به اسم الکس براون.

مرد فوق‌العاده‌ای بود، در دبیرستان با هم همکلاسی بودیم و درسش زیاد خوب نبود. من همیشه کمکش می‌کردم که بتونه قبول شه. اما الان چی؟؟

یک مرد موفق واقعی.

بهش زنگ زدم گفتم الکس باید ببینمت. اوضاع زندگیم درست نیست. باید کمکم کنی.

گفت دو روز بعد ساعت 12 ظهر به دفترش واقع در وال‌استریت برم تا با هم ناهار بخوریم و صحبت کنیم.

بی‌دریغ میگم که اون ملاقات زندگی منو تغییر داد.

دو روز بعد با شتاب و اشتیاق زیاد رفتم تا زندگیم رو تغییر بدم. وقتی دیدمش حرص و خواستن در چشمانم نقش بسته بود.

سلام کرد و سریع رفتم سر اصل مطلب. گفتم الکس اوضاعم خرابه. همسرم رفته. پولی ندارم زندگی کنم. باید چیکار کنم؟

دیگه رسیدم ته خط.

مکثی کرد و خندید.

انگاری خودش سال‌ها موقعیت من رو تجربه کرده و الان کاملا می‌فهمه که من چی میگم.

نفس عمیقی کشید و گفت مشکلی نداره.

گفتم الکس زندگیم رفته. چیو مشکل نداره.

گفت می‌تونی تغییرش بدی. فقط بخواه.

آخر بحث به من گفت که از فردا تا یک ماه بیا دفتر من. ببینیم چطور میشه.

من با کمال میل قبول کردم. اما نمی‌دونستم که قراره چی بشه. فقط قبول کردم.

از شغل قبلی استعفا دادم و وارد شرکت الکس شدم. بدون هیچ حقوقی.

اوضاع زندگیم وخیم بود.

فقط دنبال راهی بودم برای تغییر.

محل کار جدیدم هیبت عجیبی داشت. یک دفتر خیلی بزرگ در یکی از برج‌های وال‌استریت. در اولین دقایق زیاد با علائم و نشانه‌ها آشنا نبودم و برام سئوال بود. جایی نوشته بود بازار برابری ارزها . سرمایه‌گذاری. زندگی آسان.

گیج بودم.

بعد از چند دقیقه الکس صدام کرد و اندکی راجع کار توضیح داد.

گفت یک ماه آزمایشی هست. یک برنامه برام نصب کرد که اسمش Meta trader5 بود.

گفت ما اینجا همه معامله‌گریم. یعنی اینکه با سرمایه‌ای که داریم روی دارایی‌های مختلف سرمایه‌گذاری می‌کنیم و سود کسب می‌کنیم.

همه کارها رو هم با موبایل و یا کامپیوتر انجام می‌دیم.

این برنامه رو نصب کن، می‌تونی چند هزار سهام، طلا، نفت، ارز دیجیتال و …بخری.

گفتم چطوری؟

گفت با یک کلیک.

واقعا هم همینطوری بود.

خودش اول با هزار دلار کارش را شروع کرده بود، بعد که مسلط شده بود یک شرکت زده بود و کار خود رو حرفه‌ای‌تر دنبال کرده بود.

یک سری کتاب هم بهم داد که اسم اولیش فارکس چیست بود.

فوق‌العاده بود.

طی یک ماه آموزش‌های مقدماتی بازار را یاد گرفته بودم و با حساب آزمایشی‌ای که داشتم کار می‌کردم.

بعد از یک ماه الکس دوباره آمد. گفت اوضاع چطوره؟

گفتم بد نیست.

گفت وقت اینه که اندکی از پس‌اندازت رو وارد بازار کنی و حرفه‌ای شروع کنی به کار کردن.

گفتم یعنی چقدر؟

گفت هرچی. حداقل هزار دلار.

آخرین پس‌انداز زندگیم رو وارد بازار بورس کردم. و چه خوب کاری کردم.

اولین حساب خود را افتتاح کردم و معامله‌گری را به طور حرفه‌ای استارت زدم.

باید اعتراف کنم که اولش خوب نبود.

ولی الان فوق‌العاده است.

روزهای اول خیلی خراب می‌کردم. درست متوجه نمی‌شدم. یکم زمان برد تا یاد بگیرم.

اما الان 28 سالمه، سه سال از اون دوران می‌گذره و من یک معامله‌گر حرفه‌ای‌ام.

می‌تونم بگم که بیش از یک میلیون دلار پول درآوردم. با یک نرم‌افزار و یک کلیک و خریدن سهام‌ها و دارایی‌های درست.

دیگه زندگیم دست خودمه. همسرم برگشته. دوماه پیش اولین فرزندم به دنیا اومد. یک دختر زیبا به اسم الکساندرا.

الان واقعا زندگی خوبه. اما من هنوز هم آموزش پیشرفته فارکس رو رها نکردم. زیرا قسمتی از زندگیم شده یادگیری و مطالعه. هر روز تلاش می‌کنم که بهتر باشم.

اگه شما هم مثل من دوست دارید تغییر کنید هنوز دیر نشده. اما ممکنه بشه.

پس به سایت ما سری بزنید تا بیشتر بدونید و بیشتر موفق شوید.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.