قشر خاکستری احتیاج به محرکهای بسیار قویتر دارد
محمدرضا تاجیک نظریه پرداز سیاسی اصلاح طلب به جماران گفت: قشر خاکستری، اکنون دیگر خاکستری کدر شده است. این قشر خاکستری، همانی نیست که در گذشته تجربه کردهایم، بدنش کرخت شده است، آحاد این قشر، کنشگران مختلف را تجربه کردهاند، آستانههای انتخابات بسیاری را تجربه کردهاند، وعدههای بسیار شنیدهاند، گفتمانهای زیبایی را به تماشا نسشتهاند، شعارهای بسیار فریبایی را از این و آن شنیدهاند، اما در فردایش چیز دیگری را تجربه کردهند.
به گزارش تجارتنیوز، مشروح این گفت و گو در پی می آید:
ابتدا به عملکرد شورای نگهبان بپردازیم که عدم احراز صلاحیت چهرههایی مانند علی لاریجانی را ازسوی آن مشاهده کردیم. صحنه انتخابات و عملکرد شورای نگهبان، نسبت به دور قبل را چگونه میبینید؟
به باور من شورای نگهبان در این مقطع خاص تاریخی یک نوع رادیکالیته جدید را به نمایش گذاشت و ما با یک رادیکالیزم نوین مواجه هستیم. آستانه تحمل، مرز میان خودی و غیرخودی و مرز میان حذف و طرد، چندگام به عقب رفت، یا با بیانی اقتصادی، چند دهک به عقب رفتیم. در این چند دهۀ پساانقلاب، با چنین حذف و طردی مواجه نبودیم، با شرایطی مواجه شدهایم که بسیاری از کسانی که تا دیروز خودی تلقی میشدند و در کمپ و حریم خودیها، به تعبیر اخوان ثالث، «آسوده در خفتار بودند»، از جرگۀ محرمان بیرون انداخته شدند. آنها دیگر یاران غار شناخته نشدند، بلکه خاران غار شناخته شدند. اما در کنار این حذف و طرد رادیکال و در کنار این رادیکالیته جدید ما شاهد نوعی روزنهگشایی خاص نیز هستیم.
این روزنهگشایی را چگونه میتوان تحلیل و تفسیر کرد؟ چه اتفاقی رخ میدهد که در این فضای سخت و سنگین، دفعتا یک روزنه برای فردی با گرایشات اصلاحطلبی گشوده میشود؟ به باور من، چهار سناریو متصور است:
سناریو اول این است که فرض کنیم اصحاب قدرت و اصحاب تدبیر نظام به یک نوع استیصال رسیدهاند. عقلانیت مبتنی و معطوف بر بقا به آنان حکم میکند که با این شیوه نمیتوان به انتها رسید و «با این ریش نمیتوان رفت تجریش»؛ لذا باید روزنهای گشوده شود. آمار و ارقامی که دلالت به حال و احوال مردم میدهند بر آنها واضح و مبرهن کرده است که ادامه این راه که میروند غیرممکن میشود. بنابراین، سناریو اول حکایت از این دارد که این روزنهگشایی مبتنی بر یک نوع عقلانیت معطوف به بقا است.
سناریو دوم به نظر میرسد این باشد که بر اساس یک نقشۀ راهی قرار است که فضا گشودهتر شود، مشارکت افزونتر شود، شور و هیجان جامعه را فرابگیرد، فردی بیاید، بازی را گرم و داغ کند، ببازد و متمدانه و بدون اعتراض بیرون برود.
سناریو سوم میتواند این باشد که باز خطایی بر سرزمین ما نازل شده است. این خطای تحلیلی-محاسباتی، روزنه را باز کرده، زیرا فرض بر این نبوده که اگر این روزنه گشوده شود به در و دروازه تبدیل میشود، فرض بر این نبوده که اگر این روزنه گشوده شود نوعی شورش موقعیت و شرایط داریم. پیشبینی دلالت بر این نداشته که اگر شرایط از خمودگی خارج شود، اقبال غیرمنتظر به آن روزنه ایجاد میشود.
سناریو چهارم این است که بدبینانه به ماجرا نگاه کنیم و فرض کنیم با کنشگری که اجازه دادهاند وارد صحنه شود، قبلا هماهنگی لازم انجام شده است. فردی را وارد صحنه کردهاند که مطمئن هستند که از چارچوبها و خطوط قرمز عدول نخواهد کرد، در روند کنونی گسست معناداری ایجاد نخواهد کرد، از ایستارها، هنجارها و قواعد عبور نخواهد کرد، فردی که استقلال خود را دارد، فردی که میتواند قومیتها را به شکلی به حرکت درآورد، فردی که میتواند در میانه اصولگرایان و اصلاحطلبان بایستد و آنها را پیرامون خود ساماندهی کند. اگر بخواهم با بیان بزرگی تصویری از این سناریو بهدست دهیم، باید بگوییم که یک نوع «ادغام حذفی» پیشتر انجام شده است. بدین معنا که فرد در یک منظومۀ گفتمانی-سیاسی ادغام شده و امروز کاری که باید را انجام میدهد. به لحاظ منطقی این چهار سناریو متصور است و باید دید کدام محتملتر است.
دستکم در کمپ قدرت، قرائن و شواهدی را مشاهده نمیکنم که سناریو اول (گشایش در سطح پزشکیان) را تقویت کند. اگرچه برخی معتقدند که نظام به این عقلانیت رسیده است که روزنه را آگاهانه بگشاید، ولی من چنین شواهدی را نمیبینم.
میماند سناریوهای دیگر که باید ببینیم در عمل کدام یک محقق میشود. اگر اشتباه و خطایی رخ داده باشد، بیتردید ولوله و همهمهای در کمپ قدرت برپا خواهد شد. قرائنی بر این غوغا و هراس در محافل قدرت دیده و شنیده میشوند. بسیاری از مدافعین حفظ و استمرار وضع موجود، بر این فرضاند که یک اشتباه استراتژیک صورت گرفته و این اشتباه میتواند به تکرار واقعه 76 منجر شود و این هزینه بزرگی است که بر سر این اشتباه باید پرداخته شود.
اگر این حالت صدق کند، باید در آینده منتظر تلاشهایی باشیم که این بازی برهم زنند و فضا را امنیتی کنند، بر عمق و گسترۀ خمودگی و عدممشارکت اکثریت بیفزایند، و چهرۀ کاندیدای برتر را مخدوش و تخریب نمایند. احتمالا این بازیپیشگان همیشۀ صحنه قدرت، اجازه نخواهند داد آن اشتباه با اشتباه بزرگتر، یعنی پیروزی این کاندیدا تکمیل شود. باید دید که روزهای آتی، چینشها چگونه انجام میشوند، بازیها چگونه در صحنه به نمایش در میآیند و نقشها چگونه اجرا و عملیاتی میشوند. همه بستگی به این دارد که چه کسی میتواند این شرایط و شورش موقعیت را به نفع خود مصادره یا بر آن غلبه کند.
در انتخابات مجلس دوازدهم برعکس انتظارات مشارکت بسیار پایین بود، عدهای از فعالان رسانهای و اصلاحطلب از بیانیهای موسوم به «روزنهگشایی» صحبت کردند. در انتخابات ریاست جمهوری هم بیانیه «راهگشایی» را منتشر کردند. به نظر شما چنین بیانیههایی چه مقدار بر جامعه و سیستم حال حاضر اثرگذار است؟ ضمن اینکه باید توسط چه اشخاصی باشد که ما شاهد عکسالعمل مثبتی باشیم؟
همانطور که بارها مطرح کردهام، سیاست، دانش، هنر و فن ممکنکردن ناممکنات است. دانش و هنر بازیکردن با کارتی است که در دست ندارید. معنای سیاست این است که با وجود درهای بسته، سدهای بسیار و چالهها و چاههای فراوان، بتوانید در هزار تو، پا گذارید. سیاست به تعبیر بزرگی، خط گریز است هر لحظه باید ببینیم که مسیر به کدام سمت کنش ما را طلب میکند و ما باید انعطاف داشته باشیم. اما بهرغم آنچه گفتم، نباید به این معنا رهنمون شد که در هر شرایطی ما میتوانیم از تاکتیک یا استراتژی روزنه و راهگشایی بهره ببریم. معنا و مفهومش این نیست که در هر شرایطی به نام عقلانیت، فهم سیاسی، و منطق مدنی، میتوانیم هر نوع کنشی را انجام دهیم. گاهی کنش مدنی و عقلانی و سیاسی این است که کنشی انجام ندهی، گاهی کنش مدنی این است که اجازه ندهی قدرت از دهشت انکار خارج شود، اجازه ندهی که یک فرآیند و روندی که رو به سوی خالصگرایی و تمرکزگرایی دارد، امتداد پیدا کند.
گاهی باید گسست ایجاد کرد و این گسست با روزنه ایجاد نخواهد شد، بلکه بالعکس، روزنه میتواند در نقش قسمتی از توان و قدرت حاکم برای ادامۀ پروژۀ استراتژیک خود ظاهر شود. از این رو، وقتی از تاکتیک روزنه و راهگشایی صحبت میشود، باید استدلال بیاوریم، تمام گزینههای ممکن را مدنظر قرار دهیم، بیّنههای موید و مبطل را پیرامون هر گزینه جمع کنیم، برآیند منطقی میان فرصتها و تهدیدات را احصاء کنیم و در نهایت بگوییم که کدام یک در شرایط کنونی میتواند رهگشا یا یک گام به جلو باشد نه دو گام به پس.
همچنین مسئولیت این تصمیم و تجویز را بپذیریم، چراکه هر انتخابی، مسئولیتی هم به همراه دارد. باید ببینیم که با انتخابی که کردیم و آن را ترویج و مردم را تحریک کردیم که به انتخاب ما درآیند، در فردایش چه حادث میشود؛ آیا میتوانیم در روند کلی امور، روزنه و گسست کوچکی ایجاد کنیم یا برعکس، به استمرارش کمک کردهایم و ما جزئی از آن موقعیت، وضعیت و تاریخی هستیم که نقدش میکنیم.
بنابراین، به استدلال جدی و علمی و عقلانی احتیاج داریم که دستکم من آن را در این فضا ندیدم. استدلالشان ضعیف بود و طبیعتا نتوانست اجماع ایجاد کند و خود باعث چالش میان بلوک اصلاحطلبان شد. بسیاری را در مقابل هم قرار داد و شکافی ایجاد کرد برای عبور دیگران، تا آن دیگران وارد این شکاف شوند و عدهای را به عنوان «اصلاحطلب نجیب» و عدهای دیگر را به عنوان «اصلاحطلب نانجیب» نامگذاری کنند. یک دوگانگی ایجاد کنند و آنانی را که در این مسیر روزنهگشایی حرکت میکنند را اصلاحطلبان مدنی نجیب، و گروه مقابل آنان را، «اصلاحطلبان وحشی و نانجیب» بنامند.
ما احتیاج داریم که وقتی از عقل و عقلانیت استفاده میکنیم تنها از نامش بهره نبریم، بلکه از استدلال و برهانهای عقلی جدی بهره ببریم که چگونه میشود یک گزینه را به لحاظ استدلالهای عقلی تقویت و سایر گزینهها را تضعیف کرد. دیگران را چگونه میتوان اقناع کرد و پیرامون این اقناع، چگونه میتوان نوعی اجماع ایجاد کرد نه نوعی گسست و شکاف که آن وحدت نیمبند را هم تبدیل به شقاق و فراغ کنیم.
در پرسش نخست به قشر خاکستری اشاره کردید؛ در وضعیت کنونی که ما انتخابات مجلس را هم با مشارکت پایین پشت سر گذاشتیم، راهکار شما برای به میدان آوردن این قشر به صحنه انتخابات چیست؟ اساسا راهکاری وجود دارد؟
باید بگویم این قشر خاکستری، اکنون دیگر «خاکستری کدر» شده است. این قشر خاکستری، همانی نیست که در گذشته تجربه کردهایم، بدنش کرخت شده است. آحاد این قشر، کنشگران مختلف را تجربه کردهاند، آستانههای انتخابات بسیاری را تجربه کردهاند، وعدههای بسیار شنیدهاند، گفتمانهای زیبایی را به تماشا نسشتهاند، شعارهای بسیار فریبایی را از این و آن شنیدهاند، اما در فردایش چیز دیگری را تجربه کردهند. در نهایت، به این تجربۀ تاریخی رسیدهاند که از ماست که بر ماست.
بنابراین، این قشر خاکستری به اصطلاح فزونخاکستری یا حادّ خاکستری، دیگر با محرکهای عادی، شعارهای تکراری، وعده وعیدها و گفتمانهای زیبا به حرکت درنمیآید، بلکه احتیاج به محرکهای بسیار قویتر و جدیتر دارد، محرکهایی بازیگران این صحنۀ تسابق سیاسی را وارد منطقه قرمز میکند. در منطقه سفید، زرد و حتی نارنجی دیگر نمیتوان این بدن کرخت را به حرکت درآورد، لذا باید وارد منطقه قرمز شد. اما منطقه قرمز هم خط قرمز نظام است و هم خط قرمز کاندیداهایی است که اکنون به رسمیت شناخته شدهاند. پس چه باید کرد؟ یا چه میتوان کرد؟
به نظر من، تنها محرکی که میتواند جامعه را به حرکت دربیاورد، «شورش وضعیت» است. بدین معنا که وضعیت چیز دیگری را طلب کرده؛ شور و شورشی برپا کرده، و انسانها را به رقص تغییر با خود میخواند. اینجا دیگر با آن پدیدۀ دیرآشنا مواجه نیستیم که این انسانها هستند که شور و شورش تاریخی ایجاد میکنند، بلکه خود وضعیت تاریخی شورش و قیام میکند و انسانها را به درون خود میطلبد. روزنهای را میگشاید، نه به سوی «بهاران»، بلکه به سوی« شاخهای گل در یکی گلدان» (به تعبیر اخوان ثالث). موقعیت چون شورش میکند، رایحۀ یک شاخه گل، حتی یک شاخه گل پژمرده در یک گلدان نیز، میتوان شور و شوقی برپا کند. پس، این شرایط بیقرار است که مردم را به حرکت درمیآورد، نه لزوما کاریزمای یک کنشگر، و نه محرکهای تیز.
همینجا بگویم، طبیعی است که پنج نفر از کاندیداها اساسا نمیخواهند در شرایط کنونی قشر خاکستری به حرکت دربیاید. بنابراین، هیچ نیازی به این ندارند که فضا را داغ کنند و قشر خاکستری را به حرکت دربیاورند، بلکه هرچه قدر خمودهتر، بهتر. تنها یک بازیگر است که نیازمند این است که قشر خاکستری را به حرکت دربیاورد؛ در غیر اینصورت شرایط به سود او نیست. او و تیمش باید بتوانند حرف نو و جدیدی را مطرح کنند، اما چه باید کرد زمانی که از یک سو، فضای کنشگری فضای محدود و محصوری است، و از سوی دیگر، خودِ کنشگر نمیخواهد یا نمیتواند خارج از چارچوب حرکت کند، نمیخواهد یا نمیتواند در و دریچهای را بگشاید، نمیخواهد یا نمیتواند گسستی ایجاد کند، نمیخواهد یا نمیتواند گفتمان و جریان متفاوت و نویی ارائه کند، بلکه میخواهد تنها آنچه مغفول و مسکوت مانده و بالفعل نشده را فعال کند. اینکه در این سطح چگونه میتوان آن قشر خاکستری خاص را به حرکت درآورد، برای من اکنون قابل تحلیل نیست.
از این منظر است که میگویم اگر چنین رخدادی (پیروزی کاندیدای اصلاحطلب) اتفاق بیافتد، باید آن را نه به تدبیر کنش گر، بلکه به قیام و شورش شرایط دلالت داد. قشر خاکستری امروز ما که هر بازی را نوعی بازی در بازی بزرگتر میبیند و بر این فرض است که بازی کوچکتر درون بازی بزرگتر محصور و محدود است، تنها زمانی میتواند از وضعیتِ تماشگر منفعل به وضعیتِ تماشاگر-بازیگر گذر کند که بتوان از آنچه تاریخ در این دوران آستانهای در اختیار گذارده است، بهره لازم و کافی را برد.
اجازه دهید به صحنه انتخابات برگردیم؛ بعد از شهادت آقای رئیسی، شاهد چینش سیاسی جدیدی خواهیم بود یا همان روند سابق در پیش گرفته میشود؟
من نمیخواهم به تعبیر اخوان ثالث بگویم که در هیچ شرایطی «مینجنبید آب از آب، آنسانکه برگ از برگ، هیچ از هیچ». اما این را هم نمیخواهم بگویم که هرکدام از این 6 نفر که انتخاب شوند ما تفاوت معنادار جدی را تجربه خواهیم کرد. احساسم این نیست که ما ایران متفاوت، سیاست، قدرت، روابط حاکمیت و مردم و کنشگری سیاسی متفاوتی را تجربه خواهیم کرد، اما آنجایی که احساس میکنم ممکن است تغییر ایجاد شود این است که آن سراشیبی که به سوی یک نوع رادیکالیزم کور، نوعی داعشیسم شیعی، نوعی سلفیگری جدید، نوعی تمرکزگرایی و خالصگرایی محسوس میرفت را شاید کُند، کند و مانعی بر آن فضا ایجاد کند.
تحلیلی وجود دارد مبنی بر اینکه بسیاری از اصحاب قدرت نیز، در شرایط کنونی نسبت به امکان هژمونیکشدن و سربرآوردن گروهی رادیکال نگران هستند و احساس میکنند که اگر گروه رادیکال نهادهای قدرت را از آن خود کند، فردای بسیار متفاوتی در پیش خواهد بود و حتی از خود آنها نیز، بیمحابا عبور خواهد شد، و چهرۀ خاصی از دین ارائه خواهد شد که بسیاری از جوانان را از دین و سیاست بری خواهد کرد، شکاف میان مردم و حکومت را تعمیق خواهد داد و رادیکالیزه خواهد کرد و همچنین امکان خیزشهای خشونتآمیز در جامعه را بالا خواهد برد.
اگر چنین تحلیلی راست باشد، این امکان وجود دارد که جلوگیری از چنین رخدادی، ره به شکلی چینش سیاسی مدیریت و هدایتشده ببرد که نه نسبت به آنچه تا کنون جاری و ساری بوده، گسستی رادیکال است و نه لزوما در همه سطوح و لایهها ادامه وضع موجود است.
در همین فضا، انتخاب گزینۀ خاص و متفاوت معنا مییابد: گزینهای که در چارچوب قرار دارد، مومن و وفادار به اصول است، نجیب است و در صورت ناکامی سر به شورش برنخواهد آورد و 88 دیگری را ایجاد نخواهد کرد، و اگر پیروز شود دولتی فراگیر ایجاد خواهد نمود.
در راستای چینش سیاسی که اشاره کردید، سال 1400 که سید ابراهیم رئیسی بر سر کار آمد، و پس از آن هم مجلس یازدهم آغاز به کار کرد، به نوعی از یکدست سازی در نظام صحبت شد. آیا امروز و در این نقطه نظام به آن یکدست سازی و خواستههای خود رسید؟ آیا باز هم شاهد این یکدست سازی در نظام خواهیم بود؟
در این شرایط خاص تاریخی، نوعی از عقلانیت ابزاری معطوف به بقاء، اقلیتِ در قدرت را بر آن داشت که اگر سوی استمرار قدرت را راهی هست جز از راه خالصسازی و متمرکزسازی راهی نیست. در همین فضا، این پاسداران قدرت بر این مفروض شدند که هر گامی که به سوی اکثریت برمیدارند تا آنها را راضی و با خود همراه کنند، دو گام از اقلیت موثر و وفادار دور میشوند. چراکه لازمۀ همراه و همسوکردن اکثریت، پاسخ ایجابی به مطالبات آنهاست. مطالبات اکثریت هم گوناگون است؛ از مسأله حجاب، جنسیت، قومیت، رفاه، حضور نخبگان بر سرکار گرفته، تا متعادلکردن فضای دینی در جامعه، کمرنگ کردن حضور روحانیت در نهادهای قدرت و رابطه دوستانه و متقابل با قدرتهای خارجی و... .
بنابراین، با سیاههای طولانی از مطالبات گوناگون مواجهاند که پاسخ به هرکدام به منزله دو گام دور شدن از اقلیت موثر است. از این رو، اینان بقای خود را در این میبینند که اقلیت موثر را حفظ کنند، و با این فرض که اکثریت نه دارای پتناسیل انقلابی است، نه از ایدئولوژی خاصی پیروی میکند، نه یگانه میشود و نه رهبر واحدی دارد، میتوان آن را با کوچکترین پوشش مطالبات منفعل نگه داشت.
مفروض من این است که چنین ایدهای کماکان حفظ شده و اینان کماکان بر این اعتقادند که خود ایده درست است اما مسیری که به سمت تحقق آن رفتهاند، اشکال دارد و پرهزینه بوده است. از این رو، باید مسیر را عوض کرد، و با شیوه و با پای دیگر باید رفت. آیا فضای انتخاباتی که اکنون تجربه میکنیم دلالت بر همین چرخش تاکتیکی دارد؟ بعید نیست، زیرا بعید است هر کسی بیاید بتواند در این روند گسست رادیکال و معناداری ایجاد کند. ممکن است دامنه خودیها و دامنه فراگیری را افزونتر کند، ولی به معنای آن نیست که هر کسی با هر مرام و منش سیاسی بیاید، به سوی شرایطی پیش میرویم که فضا بهطور معناداری گشودهتر خواهد شد. آستانۀ تحمل گشایش تا آنجا خواهد بود که از دل آن تهدید و گسست روندهای بنیادین کنونی بیرون نیاید.
همین نمایش لطیف میتواند خارج از افراد خودی باشد؟ مثلا میتوان از آقای پزشکیان یا گزینههای داخل خودشان انتظار چنین نمایشی را داشت؟
بله به نظر من گزینه نهایی به سمت آقای قالیباف و پزشکیان میرود. بقیه شوخی هستند؛ آمدهاند بازی در صحنۀ خویش کنند و از صحنه روند. آقای جلیلی یک رأی خاص و ثابتی دارد که با آن امکان پیروزی، دستکم در مرحله نخست را ندارد. در مرحله دوم اگر کسی در برابر ایشان بایستد، امکان پیروزیاش بالاست، چراکه رأی منفی ایشان بالاست.
رأی منفی اقای قالیباف هم بسیار بالاست، اما اینکه قالیباف بیاید نه جلیلی، یک گام به سوی همین تلطیف هدایت/ مدیریتشدۀ فضا کند، او میتواند مقداری شرایط را از زمختی خارج کند، اما در عین حال، از چارچوبها و خطوط قرمز عدول نکند و همان مسیر را به بیانی دیگر امتداد دهد، با نمایشی دیگر. به همین دلیل ایشان را به رغم اینکه رئیس مجلس بودند وارد صحنه کردند.
به جبهه اصلاحات بپردازیم؛ اعملکرد کلی جبهه اصلاحات را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا اعلام سه گزینه جبهه اصلاحات پیش از اعلام کاندیداهای نهایی توسط وزارت کشور اقدام صحیحی بود؟
جبهه اصلاحات در شرایط انتخابات پیشاروی، در یک شرایط فقدان تصمیم و تدبیر ایستاده بود. به یک معنا هم کت تنش بود و هم زیرشلواری، هم میخواست بیاید و هم نیاید. این شرایط فقدان تصمیم و تدبیر است. اگر بدون شرط میآمد که با حرکت آقای خاتمی در انتخابات پیشین مغایرت داشت. دفعتا که مردم تغییر نکردهاند که موجب توجیه تغییر مواضع رادیکال آنان شود.
بنابراین، باید برای حضور شروطی گذاشته میشد. گزینههای مختلفی مطرح بود که برخی ترجیح دادند به صحنه نیایند؛ مانند آقای عارف و صدر. بنابراین، گزینههای جریان اصلاحطلبی محدود به سه نفر شد و شرط حضور آنان نیز، به تایید صلاحیت حداقل یکی از این سه نفر، محدود شد.
به نظر شما باز هم میتوانیم شاهد اجماع اصلاحطلبان باشیم و دوباره آن روح زنده شود؟
خیر! بالاخره نه اصلاحطلبان روح جدیدی در خود دمیدهاند و نه کالبدی که در آن میخواهند رسوخ کنند، کالبدی است که آنان را زنده نگه دارد. لذا چندان نمیتوانند در با صورت و سیرت متفاوت و نو و قابل اجماع بروز و ظهور داشته باشند. توجه داشته باشیم انتخاب گزینههای انتخاباتی اصلاحطلبان در شرایط کنونی، یک گام به جلو در جریان اصلاحطلبی نیست، بلکه یک گام به عقب این جریان است. گزینههای مطرحشده، هیچیک در جریان اصلاحطلبی آوانگارد محسوب نمیشوند و به سقف این جریان نچسبیدهاند، بلکه جایگاهی در میانههای جریان اصلاحطلبی قابل تعریف هستند.
بنابراین، چنین نیست که فرض کنیم که حتی در صورت پیروزی فراسوی جریان مرسوم و مألوف اصلاحطلبی خواهیم رفت و فضای متفاوتی گشوده خواهد شد و در این فضای متفاوت دوباره اصلاحطلبان رویت، شنیده و مورد اقبال واقع میشوند و مشروعیت و ماموریت از دست رفته دوباره باز میگردد.
دیگر نکته حائز اهمیت، این است که بسیاری از فعالان سیاسی و رسانهای اصلاحطلب آنقدر نسبت به جریان اصلاحات ناامید بودند که در ستاد علی لاریجانی فعالیت کردند، ولی با رد صلاحیت ایشان دوباره بازگشتند. چه چیزی باعث میشود که برخی از اصلاحطلبان به سمت اصولگرایان معتدل حرکت کنند؟
دراین باره هم در گذشته و هم اخیرا در یادداشتی با عنوان «چندمان باید کرد این بازی را تکرار»، مسأله را شرح دادهام که متأسفم کسانی به نام عقلانیت سیاسی، عرق وطن، آینده و بقای ایران و حرکت مدنی همواره ترجیح میدهند میان بد و بدتر با کارت بد بازی کنند و این را یک حرکت عقلایی میدانند که چون گزینهای وجود ندارد، ما بد را ترجیح میدهیم تا بدتری حادث نشود. از دهشت دیو به آغوش دیو دیگری پناه میبرند. یکبار در گذشتۀ نه چندان دور، این دوستان به نام عقلانیت سیاسی تمام سرمایههای اصلاحطلبی را در سبد فردی گذاشتند که اساسا اصلاحطلب محسوب نمیشد و تمام سرمایه اصلاحطلبی را بر باد دادند. به جایی رسید که مردم گفتند: «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا». چه کسانی این سرمایه را از دست دادند؟ کجا اشتباه کردند؟ همان کسانی که به آن فرد چک سفید بدون امضا دادند، خودشان در انتها ناقد او شدند ولی دیگر دیر شده بود و اصلاحطلبی سرمایهاش را از دست داده بود.
تا جایی که آقای خاتمی نیز به این نتیجه رسیدند که باید جریان و فضا را تغییر داد. تکرار آن اشتباه، آنهم در مورد فردی که حتی از آن قبلی کمتر اصلاحطلب محسوب میشود، و یک عقبۀ منفی مردمی دارد، واقعا قابل تحلیل نیست. چگونه میتوان توسط چنین فردی، قشر خاکستری را به حرکت درآورد؟ آیا ایشان همان مرد با مرکبی است که مردم در انتظارش نشستهاند؟ ایشان همان شاهزاده شهر سنگستان است که چون بیاید همه انسانهایی که در شهر سنگ شدهاند، به جوش و خروش میآیند و به حالت عادی باز میگردند؟ کسی در سیمای ایشان شاهزاده شهر سنگستان میبیند، مردی با مرکب میبیند که میآید و همه چیز را به غرش و جوشش درمیآورد؟ خیر، به باور من اینها بازی قدرت و از دست دادن تتمه سرمایه اصلاحطلبی است. تردیدی ندارم اگر این اتفاق حادث میشد، و آن فرد تایید صلاحیت میشد، بسیاری از اصلاحطلبان ترجیح میدادند در فضای بازی او بازی کنند، و نه در فضای فردی که مشهور به جریان اصلاحطلبی است.
در شرایط فعلی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و حوزه بینالملل رئیس جمهور ایدهآل چه کسی میتواند باشد؟
ابتدا باید ذهنمان را از ایدهآل پاک کنیم، به ایدهآل و بهاران نیاندیشیم، به شاخهای گلی در یکی گلدان قانع باشیم. در اینصورت و به صورت انضمامی ایدهآل ما میشود کسی که بیاید و جلوی سقوط ایرانزمین را بگیرد، و مانع از آن شود که این جامعه، تمدن، تاریخ کهن، فرهنگ غنی به درههای عمیق پرتاب شود. یعنی کسی که دستکم در بُعد سلبی کارآمد باشد. اگر نمیتواند دو گام به جلو بردارد، آنجایی که شتابان گام به عقب برمیداشتیم را سد کند.
اساسا فکر نمیکنم هر کدام از این شش نفر بیایند، دچار شگفتی شویم، اما دستکم امیدوارم که هم نظام بر اساس عقلانیت معطوف به بقاء در این مقطع خاص تاریخی یک نوع چرخش ملایمی انجام داده باشد و همان گزینههایی که بیشترین احتمال را برای پیروزی دارند در فردایی که در قدرت قرار میگیرند، از آن فضایی که در آستانۀ انتخابات برای مردم ایجاد کردند، عدول نکنند.
مردم ما دیگر توقع چندانی ندارند که گلستان و بوستانی ایجاد شود. توقع ندارند که از درختان باغ بیبرگی جوانههای ارجمند بسیار بروید یا شط علیل به رودخانه مواجی تبدیل شود، خیر، توقع دارند که هرکسی که میآید نگذارد این برکه خشک شود. نگذارد که این تکجوانههای ارجمندی که رویدهاند خشک شوند و باغ سرزمین ما کاملا تبدیل به باغ بیبرگی شود.
ما در هر دوره از انتخابات چهرههای تکراری مانند آقایان زاکانی، قالیباف و قاضیزاده هاشمی را میبینیم. قرار است تا چه زمانی چهرههای تکراری را مشاهده؟ آیا زمان آن نرسیده که با چهرههای نو و تازهای را در صحنه سیاست رو به رو شویم؟
بستگی به اراده معطوف به قدرت نظام دارد. این چهرهها به باور من آمدهاند که نقش خود را بازی کنند و از صحنه بروند. آنها اگر نقش حرفهای داشته باشند همین نقشی است که به آنها داده شده و قرار است ایفا کنند. به راحتی میتوانند فضا را امنیتی و ملتهب و یک فرد را منقلب و واژگون کنند، به حاشیه ببرند، در موضع بیاندازند، منفعلش کنند و طبیعتا آقای پزشکیان باید مواظب همین باشد. آقای پزشکیان پس از مناظرات میتواند پزشکیان متفاوت با پیش از مناظرات باشد. ما در فضایی قرار داریم که پروسۀ انتخاباتیمان دیگر آغاز و فرجام ندارد، بلکه تمامش فرجام است. دیگر آغازی وجود ندارد که فرد به این شهر و آن شهر برود، سخنرانی، گفتمانسازی و جریانسازی کند، بلکه تمامش خلاصه شده به فضایی که رسانه بزرگ تدبیر کرده است. دقیقا در این وضعیت است که ایشان باید بتواند بدون اینکه گرفتار حاشیهها، احساسات، خشم و غضب شوند، آنکه مردم در انتظارش هستند را به نمایش بگذارد.
توصیه شما به آقای پزشکیان چیست؟
توصیهام به تیم آقای پزشکیان این است که وقت تنگ و راه نرفته بسیار است. باید سریع خود را جمع و جور کند. تیم کارآمدی را به کار گیرند و تقسیم کار جدی انجام دهند تا در یک وقت بسیار تنگ بتوانند حرکت بسیار بزرگی انجام دهند. آقای پزشکیان، به فضایی که در اطرافش ایجاد میکنند، خصوصا فضایی که لمپنهای سیاسیای که به ستادش هجوم آوردهاند و اهداف خود را دنبال میکنند ایجاد میکنند، دلخوش نکند. ستادی چابک مرکب از چند فرد خلاق ایجاد کند و اسیر بوروکراسی ستادهای عریض و طویل نشود. باید بداند هزاران راه نرفته دارد، کار بسیار سختی برای به حرکت درآوردن قشر خاکستری دارد. باید بداند اگر قشر خاکستری به حرکت درنیاید امکان پیروزی ایشان بسیار کم است.
بنابراین، باید با برنامه، دقت و بدون پراکندگی پیش بروند. وضعیتی که من میبینم یک هجوم خاص و بازار مکارهای است که پیرامون ایشان ایجاد شده است، یک نوع پارک گفت و گو ایجاد شده که وقتی وارد آن میشوید، از همه جا آمدهاند و باز هم رایحه خوش قدرت به مشام بسیاری رسیده و از کوه و دشت همه پیدایشان شده، و هرکدام بازی خود میکنند.
اگر همه نکاتی که مطرح کردید، اجرا شود پیروزی آقای پزشکیان را چقدر محتمل میدانید؟
در شرایط کنونی بیتردید آقای پزشکیان از تمام پنج نفر دیگر رأی بیشتری دارد. به همین دلیل ممکن است نوعی اجماع ناخواسته میان آنها ایجاد شود، چرا که میدانند به صورت فردی هیچکدام از آنها این شانس را ندارند که در مقابل ایشان بایستند و باید تجمیع آرا کنند. باید دچار نوعی خیال و وهم باشند که فرض کنند به صورت فردی میتوانند چنین آرایی را متوجه خود کنند.
باز تاکید میکنم آقای پزشکیان و تیمش اگر میخواهند در مرحله اول کار تمام شود، باید امکان به حرکت آوردن قشر خاکستری را داشته باشند، و لازمۀ تحقق چنین مهمی، نمایشی متفاوت، معطوف به زندگی روزمرۀ مردم است، که قابلیت اجراییشدن را داشته باشد.
نظرات