اصول علم اقتصاد (قسمت چهارم: تصمیم و انتخاب)
در سه قسمت قبلیِ اصول علم اقتصاد به این نتیجه رسیدیم که «ما همیشه در حال انتخاب هستیم، حتی وقتی انتخاب نمیکنیم.» وقتی به مغازه میرویم و کالایی را به قیمت 20 هزار تومان میخریم، تصمیم میگیریم که هزاران هزار کالای 20 هزار تومانی دیگر را نخریم. همچنین گفتیم که بهای داشتن این کالا برابر
در سه قسمت قبلیِ اصول علم اقتصاد به این نتیجه رسیدیم که «ما همیشه در حال انتخاب هستیم، حتی وقتی انتخاب نمیکنیم.» وقتی به مغازه میرویم و کالایی را به قیمت 20 هزار تومان میخریم، تصمیم میگیریم که هزاران هزار کالای 20 هزار تومانی دیگر را نخریم. همچنین گفتیم که بهای داشتن این کالا برابر است با ارزش تمام چیزهایی که از دست میدهیم. بله، مردم مدام انتخاب میکنند، اما پرسش اصلی این است که مردم چطور انتخاب میکنند؟
چرا این پرسش مهم است؟
برای بیشتر ما مهم است که بتوانیم بر تصمیمات دیگران تاثیر بگذاریم. اگر فروشنده باشیم، دوست داریم مردم را ترغیب کنیم که کالاهای ما را با قیمت بیشتری بخرند. در فروشگاهها دوست داریم فروشنده را قانع کنیم که کالا را با قیمتی کمتر به ما بفروشد. در مصاحبه کاری میخواهیم تصمیم نهایی کارفرما، استخدام شدن ما با حقوقی بالا باشد.
در هر حالتی که باشیم دوست داریم کمترین هزینه را پرداخت کنیم و بیشترین منفعت را به دست بیاوریم. اما قبل از آن که بتوانیم تصمیم مردم را تغییر دهیم، لازم است بدانیم که این تصمیمات به چه شکل اتخاذ میشوند.
مردم به انگیزههای خود پاسخ میدهند
همانطور که ما دوست داریم با کمترین هزینه بیشترین منفعت را به دست بیاوریم، دیگران نیز تمایل دارند که با قیمتی کمتر چیزهایی باارزشتر داشته باشند. این اصل اقتصادی مبنای تصمیمهای بشر است: مردم به انگیزههای خود پاسخ میدهند. کارمندان دوست دارند با کار کمتر حقوق بیشتر بگیرند. مردم دوست دارند کمتر ورزش کنند، بیشتر وزن از دست بدهند. دانشجوها دوست دارند کمتر درس بخوانند و نمرههای بهتری بگیرند. این انگیزههای شخصی (personal interest) مهمترین موتور حرکت اقتصاد، و به طور کلی جامعه است.
همه میخواهند با کمترین هزینه بیشترین منفعت را به دست بیاورند.
شاید در نگاه اول به نظر برسد که با این اصل حتما باید عدهای خوشحال باشند و عدهای دیگر ناراحت. یعنی همیشه یا خریدار پول کمتری پرداخت میکند یا فروشنده پول بیشتری میگیرد. اما نکته اساسی این است که منفعت تمام آدمها یکی نیست.
فرض کنید من یک ماشین سواری دارم و برادرم یک خودروی شاسیبلند. او میخواهد به مسافرتی طولانی برود و من قصد دارم تعطیلات را در کوهستان بگذرانم. در این حالت اگر وسایل نقلیه خود را با هم عوض کنیم، هر دو خوشحال خواهیم شد. در این حالت منفعت من الزاما در ضرر برادرم نیست. به بیان دیگر من و برادرم با هم تضاد منافع (conflict of interest) نداریم.
سیب در برابر پرتقال
انگیزههای شخصی در بازارهای خرد و کلان تاثیر دارد. اگر امروز متوجه بشوید که قیمت سیب بالا رفته است، ممکن است سیب کمتری بخرید. به طور طبیعی به دنبال کالایی جایگزین برای سیب خواهید گشت. شاید انتخاب شما پرتقال، گلابی یا میوهای دیگر باشد.
از طرف دیگر اگر شما باغ سیب داشته باشید، با اطلاع از بالا رفتن قیمتها کارگرهای بیشتری استخدام میکنید که قبل از پایین آمدن قیمت بتوانید محصول خود را روانه بازار کنید و سود بیشتری به دست بیاورید.
وقتی مردم سیب کمتری بخرند و تولیدکنندگان محصول بیشتری بفروشند، قیمت سیب کاهش پیدا میکند و زندگی دوباره به شرایط اولش باز میگردد.
در این حالت نه تولیدکننده و نه مصرفکننده به فکر کاهش قیمت برای رفاه حال مردم نبودند. مصرفکنندگانی که به دنبال میوه ارزان بودند و تولیدکنندگانی که پول بیشتر میخواستند، فقط به انگیزههای خود پاسخ دادند. اما به طور خودکار موفق شدند قیمتهای یک کالا را اصلاح کنند.
ایرانی، کالا ایرانی بخر!
این روزها برای خرید کالای ایرانی و حمایت از کار و سرمایه ملی تبلیغات زیادی میشود. کارشناسهای اقتصادی در تلویزیون و روزنامه از اهمیت مصرف کالای داخلی صحبت میکنند. فیلمها، سریالها و برنامههای متعددی با این موضوع ساخته میشود. تقریبا همه از مزایای خرید تولید داخلی خبر دارند.
فرض کنید قرار است بین این دو محصول یکی را انتخاب کنید: یک شلوار آلمانی با قیمت 40 هزار تومان، شلواری ایرانی با قیمت 80 هزار تومان. فرض کنید دو کالا از هر نظر کاملا شبیه به هم باشند. آیا حاضرید برای حمایت از کالای داخلی دو برابر بیشتر پول بدهید؟
با تغییر دادن هزینهها و منافع، میشود تصمیم مردم را تغییر داد.
اگر قرار باشد مردم را متقاعد کنیم که کالای ایرانی بخرند، باید انگیزهای در یکی از دو کفه هزینه و منفعت ایجاد کنیم. یا باید کالای ایرانی ارزانتر باشد، یا منفعت استفاده از آن بیشتر باشد. هیچکس تردید ندارد که رولزرویس از پراید بهتر است. اما قیمت کمتر باعث میشود که تعداد خریداران پراید بیشتر باشد. اگر قیمت این دو ماشین یکی بود، هیچکس پراید نمیخرید.
یارب این تاثیر دولت از کدامین کوکب است؟
دولتها نیز مانند دیگران به انگیزههای خود پاسخ میدهند. البته انگیزه فقط شامل هزینه و منفعت مالی نمیشود. گاهی ما برای چیزهایی هزینه میکنیم که هیچ بازگشت مالیای ندارند. مثل کمک به خیریه، مسافرت تفریحی، خرید هدیه و غیره. در این موارد ما منافعی از جنس حس خوب، کسب تجربه، دوستی و خوشحالی به دست میآوریم. هزینههای ما نیز میتواند به شکل زمان، انرژی، تخصص و غیره باشد. داشتن رای برای دولتها انگیزهای بسیار قوی است.
دولتها از این که مردم به انگیزههای خود پاسخ میدهند خبر دارند و با سیاستگذاری ، تصمیمهای مردم را تغییر میدهند. اگر بر روی کالای خارجی مالیات زیاد بگیریم، قیمت آن بیشتر میشود. به این ترتیب مصرفکننده به طور خودکار به سمت خرید کالای داخلی هدایت میشود.
اگر مالیات سیگار و بنزین زیاد شود، مصرف آنها به خصوص در قشر جوان، که هنوز درآمد زیادی ندارند، کاهش خواهد یافت. در مقابل پرداخت یارانه برای کالاهایی مانند میوه و سبزی، شیر و باشگاه ورزشی، با کم کردن هزینه، مردم را به مصرف بیشتر آنها تشویق میکند.
اگر جریمه نبستن کمربند ایمنی سنگین باشد، مردم بیشتر از کمربند استفاده میکنند. وام مسکن کمبهره خریداران بیشتری را به سمت بازار مسکن میکشاند. معافیت مالیاتی برای فعالان صنعت گردشگری به کار ساخت هتل و رستوران سرعت میدهد. با تغییر اندازه منافع و هزینهها، رفتار عمومی مردم تغییر خواهد کرد.
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
دیدیم که تغییر در هزینهها و منفعتها میتواند رفتار آدمها را تغییر بدهد. اما آیا مطمئن هستیم که تغییر رفتارها در راستای دلخواه ما خواهد بود؟ چه میشود اگر رفتار عمومی منجر به نتیجهای کاملا دور از انتظار ما شود؟
یک مثال معروف، مثال کمربند ایمنی است. اجباری شدن کمربند ایمنی، و به طور عمومی ارتقای امنیت خودروها باعث میشود که تعداد حوادث منجر به فوت کاهش پیدا کند. اما احساس امنیت ناشی از کمربند و کیسه هوا، هزینه رانندگی بیدقت و سریع را کاهش میدهد. به همین دلیل آنها سریعتر و بیدقتتر از قبل رانندگی میکنند. برخلاف رانندهها، عابرین پیاده نه کمربند ایمنی دارند و نه کیسه هوا. رانندگی سریع و بیدقت باعث میشد تعداد تصادفات افزایش پیدا کند و عابرین پیاده بیشتر از قبل در معرض خطر باشند.
تصمیم مردم قابل تغییر است، اما آیا همیشه تغییر در راستای دلخواه ما خواهد بود؟
یک مثال دیگر وامهای کمبهره برای حمایت از کسبوکار است. وامهایی که با هدف افزایش تمایل برای تولید اعطا میشوند. اما عده زیادی با این وامها، به جای راهاندازی کسبوکار، مشکلات مالی خود را حل میکنند و تمایلشان برای کار و تولید کاهش پیدا میکند.
در این مواقع دولتها سعی میکنند شرایط را باز هم عوض کنند. قوانین حمایت از حقوق عابر پیاده یا نظارت بر نحوه مصرف وام را بهبود بخشند و رفتار عمومی را باز هم اصلاح کنند.
مذاکره بر پایه منفعتهای شخصی
اگر به رئیستان توضیح دهید که هزینههای زندگیتان افزایش پیدا کرده است و به این دلیل افزایش حقوق میخواهید، به احتمال زیاد درخواست شما رد خواهد شد. چرا که در این استدلال، افزایش حقوق منافع شما را افزایش میدهد نه منافع شرکت را.
در مقابل اگر فعالیت خود را بیشتر کنید و برای شرکت منافع بیشتری ایجاد کنید، به سادگی میتوانید درخواست کنید که بخشی از منافع را در اختیار شما بگذارند.
خیلی وقتها مذاکرات به نتیجه نمیرسند، چون طرفین مذاکره از سود و زیان معامله خبر ندارند. اگر این سودها و زیانها را تشریح کنید، میتوانید تصمیم طرف مقابل را تغییر بدهید. گاهی سودها و ضررها مستقیم نیستند و مدتی زمان نیاز است تا خود را نشان دهند. یک پیشنهاد این است که سودها و ضررهای حاشیهای را تشریح کنیم.
آیا همیشه زندگی به همین سادگی است؟
پیشبینی اقتصاد این است که اگر هزینه استفاده از چیزی کاهش پیدا کند، مثلا اگر قیمتش کم شود یا مضراتش کنترل شود، تمایل مصرفکننده برای استفاده از آن افزایش پیدا میکند. همچنین گفتیم که اگر سود حاصل از یک تصمیم زیاد شود، مردم بیشتری به سمت این تصمیم جذب میشوند. اما اقتصاد رفتاری توضیح میدهد که در دنیای واقعی همیشه اوضاع به همین سادگی نیست.
در موارد بیشماری کاهش هزینه، تمایل مصرفکنندگان را کم میکند یا افزایش منافع تاثیری بر رفتار عمومی مردم نمیگذارد. در زندگی واقعی فاکتورهای تصمیم آنقدر زیادند که هیچکس نمیتواند به دقت ریشه تمام تصمیمها را شناسایی کند. البته رفتارهای زیادی هم وجود دارند که معقول نیستند.
جامعه یک نظام زنده و انسانی است، نه نظامی ماشینی و مکانیکی.
معنای این حرفها این نیست که علم اقتصاد اشتباه است و مردم به انگیزههای خود پاسخ نمیدهند. بلکه میخواهیم بگوییم که مردم در تشخیص انگیزههای خود و نیز پیدا کردن پاسخ برای این انگیزهها متفاوت عمل میکنند. به بیان دیگر جامعه یک نظام زنده و انسانی است، نه نظامی ماشینی و مکانیکی.
نظرات