قیمت سهم در مقابل ارزش سهم
فلیپ فیشر میگوید «بازار سهام پر است از آدمهایی که قیمت همهچیز را میدانند، اما از ارزش هیچچیز اطلاع ندارند.» این قاعده را میشود به تمام دنیا تعمیم داد. دنیایی که مردم برای خرید با قیمت پایین و فروش با قیمت بالا تلاش میکند، بدون آن که به ارزندگی چیزی توجه کنند. اما دنیا به شکل
فلیپ فیشر میگوید «بازار سهام پر است از آدمهایی که قیمت همهچیز را میدانند، اما از ارزش هیچچیز اطلاع ندارند.» این قاعده را میشود به تمام دنیا تعمیم داد. دنیایی که مردم برای خرید با قیمت پایین و فروش با قیمت بالا تلاش میکند، بدون آن که به ارزندگی چیزی توجه کنند. اما دنیا به شکل دیگری هم قابل تصور است، دنیایی که در آن مردم خواهان چیزهایی ارزشمند با قیمت کم هستند.
اقتصاددانهای رفتاری باور دارند دنیا حتی از این هم نابخردتر است. مردم همیشه به دنبال خریدهای ارزان و فروشهای گران هم نیستند. بیشتر مردم وقتی چیزی ارزان شود، دیگر آن چیز را نمیخواهند و تنها وقتی دوباره به یاد آن میافتند که قیمتش بالا برود. به بیان دقیقتر مردم فکر میکنند هر چیزی که گرانتر باشد، ارزشمندتر است. ما میتوانیم پای خود را یک قدم جلوتر بگذاریم و بگوییم که بیشتر مردم فرق دو کلمه ارزش و قیمت را نمیدانند.
تفاوت قیمت با ارزش
قبل از آن که به حال دنیا تاسف بخوریم، بگذارید از خودمان سوال کنیم که آیا ما تفاوت این دو مفهوم را میدانیم؟ اگر بگوییم «قیمت شاخصی است توافقی برای نشان دادن ارزش» یا «قیمت فاکتوری است جهانی برای گزارش مقدار ارزندگی اشیا» احتمالا از معنای یکی از این دو کلمه خبر نداریم.
هستند افرادی که قیمت و ارزش را دو مفهوم کاملا جدا از هم و بیارتباط میدانند. در نظر آنها مقایسه این دو موجود مثل مقایسه کامپیوتر و فیل است: چه بسیار چیزهای باارزشی که قیمتی ندارند و چه بسیار چیزهای قیمتی که هیچ ارزشی ندارند.
به مقدار پولی که برای داشتن یک چیز میپردازیم (یا باید بپردازیم) قیمت میگویند. قیمت یک عدد کمّی و توافقی است که به مکان، زمان، شرایط، افراد و هزار عامل دیگر بستگی دارد.
چه بسیار چیزهای باارزشی که قیمتی ندارند و چه بسیار چیزهای قیمتی که هیچ ارزشی ندارند.
ارزش به عنوان سودمندی، شایستگی یا اهمیت یک چیز تعریف میشود. ممکن است ما از ارزش چیزی بیخبر باشیم و حاضر نباشیم آن را با مقدار اندکی پول عوض کنیم، یا بیش از چیزی که میارزد برایش پول، وقت یا انرژی صرف کنیم.
تصور کنید که شما جعبه دربستهای را نخریدهاید که درون آن پر از طلا بود، یا جعبهای پر از ذرت را با قیمتی بالا خریدهاید. قیمت این دو جعبه، با ارزش آنها اختلافی چشمگیر دارد. بعد از باز شدن دو جعبه، قیمتها به سرعت تغییر میکند. در حالی که ارزش ذاتی جعبهها ثابت بوده است.
ارزشگذاری سهام
شاید شما هم موافق باشید که چیزهایی مثل منظره غروب خورشید، تجربه عشق، صدای پرنده، رفاقت و هوای تازه با آن که رایگان هستند، ارزش زیادی دارند. اما در بازار بورس کسی غروب خورشید یا عشق عرضه نمیکند.
با این حال در بازار بورس هم سهمهایی با قیمت بالا میتوانند ارزنده نباشند و سهمهای ارزنده میتوانند ارزان باشند. ارزش سهم را میشود با روشهای مختلف حساب کرد، یا حتی از روشهای مشابه به نتایج مختلف رسید. اما قیمت سهم یک عدد است که سر مقدار لحظهای آن توافق عمومی وجود دارد.
همه از قیمتها خبر دارند. سود بازار متعلق به کسانی است که از ارزشها خبر داشته باشند.
قیمت مربوط به الان است. اما معمولا ارزش از آینده حرف میزند. به بیان ساده اگر قرار است سهمی در آینده گران شود، سرمایهگذاری روی آن ارزنده است. اگر سهمی در آینده به پشیزی نخواهد ارزید، قیمتش هرچقدر که باشد، ارزش سرمایهگذاری ندارد.
به هر طریقی که محاسبات خود را انجام دهیم، قیمت لزوما برابر با ارزش نیست.
رابطه سود با ارزش
تمام سرمایهگذاران و سهامداران با امید کسب سود بر روی یک صنعت سرمایهگذاری میکنند. سود عمومی که برای تمام سهامداران قابل تصور است، تقسیم بر تعداد سهم را EPS یا Earnings Per Share مینامند.
هرقدر EPS یک سهم بالا باشد، ارزش این سهم بیشتر است. چرا که میتواند سود بیشتری به سهامدارانش بدهد. یک سهم با EPS بالا میتواند قیمتی پایین یا بالا داشته باشد. از تقسیم قیمت یک سهم بر EPS شاخصی به دست میآید (P/E) که به ما میگوید یک سهم در مقابل سودی که میسازد چقدر گران است.
تحلیلگرها P/E یک سهم را با P/E یک شرکت مشابه در همان صنعت و P/E کل بازار مقایسه میکنند و در مورد ارزندگی آن سهم نظر میدهند.
ارزش ذاتی و ارزش جاری
بیشتر مردم ارزش ذاتی را به شکل ارزش کنونیِ جریانهای نقدی (DCF) تعریف میکنند. اما همانطور که توضیح خواهیم داد DCF تنها یکی از روشهای محاسبه ارزش ذاتی است.
تحلیلگرهای بنیادی سعی میکنند با در نظر گرفتن تمام فاکتورهای کیفی و کمی بفهمند که آیا ارزش سهمی که در حال حاضر فراموش شده است، بیشتر از ارزشی است که در حال حاضر برایش قایل میشوند، یا نه. آنها میخواهند ارزش ذاتی یک سهم را مستقل از رفتار سرمایهگذاران و جو عمومی بازار تعیین کنند.
محسابه ارزش کنونی جریانهای نقدی روشی است برای محاسبه ارزش ذاتی.
برای محاسبه ارزش ذاتی دو عامل اهمیت دارد: اول، مقدار بازدهی مورد انتظار از یک سهم. دوم ریسک این سهم.
اول باید بفهمیم که یک سهم در آینده (مثلا طی یک سال آینده) چقدر سود میدهد. اما چون این سود در آینده به دست خواهد آمد، باید مقدار آن را تصحیح کنیم. ریسک بازار و ریسک سهم نیز در این نرخ که به آن نرخ تنزیل میگویند، نقش دارد.
نرخ تنزیل، پولهای آینده در امروز
مرسومترین نرخ تنزیل ( Discount Rate ) که در بازار برای تصحیح سودهای آتی در نظر میگیرند، نرخ تورم است. به این معنا که هزار تومان امروز (به خاطر تورم) با هزار تومان در سال آینده یکی نیست.
اما نرخ تنزیل برابر با نرخ تورم نیست. یکی از دلایل تصحیح، وجود ریسک در آینده است. با یک مثال حدی میشود این موضوع را به سادگی فهمید. هیچکس دریافت هزار میلیارد تن طلا در سال 2396 هجری را به دریافت هزار تومان در امروز ترجیح نمیدهد.
نرخ تنزیل برابر با نرخ تورم نیست.
در شرایط بدون تورم و بدون ریسک هم نرخ تنزیل صفر نیست. پرداخت روزی 2 هزار تومان برای عطر، قیمتی منصفانه به نظر میرسد. فرض کنید این شیشه عطر را طی یک سال مصرف میکنید. یک شیشه عطر با قیمت 700 هزار تومان گران محسوب میشود. درحالی که 700 هزار تومان از حاصل ضرب 2 در 365 کوچکتر است.
محاسبه ارزش ذاتی
در سادهترین شکل ممکن، جریانهای نقدی ورودی، منهای جریانهای نقدی خروجی تقسیمبر تعداد سهم را برابر با ارزش ذاتی یک سهم در نظر میگیرند.
دیر یا زود بازار به ارزش همه چیز پی خواهد برد.
جریانهای نقدی خروجی برای یک شیء (مثل ماشین) شامل هزینه خرید و نگهداری آن میشود. از آنجایی که جریانهای ورودی و بخشی از جریان خروجی در آینده اتفاق میافتند، باید هر دوی این جریانها تنزیل شوند. به اختلاف تنزیل یافته این دو جریان، ارزش خالص کنونی یا Net Present Value میگویند. اگر این عدد مثبت باشد، یک سهم ارزش خرید دارد.
ارزش خالص دارایی
ارزش اسمی یک سهم، در اساسنامه شرکت میآید. حاصل تقسیم مقدار سرمایه شرکت بر تعداد سهم، ارزش اسمی یک سهم است. معمولا ارزش اسمی یک عدد ثابت است. برای همین تعداد سهم را از روی ارزش اسمی به دست میآورند.
ارزش دفتری برابر با ارزش تمام داراییها، منهای بدهیها است. در ابتدا ارزش دفتری و اسمی با هم برابرند. اما رفتهرفته داراییها و بدهیهای شرکت تغییر میکند و ارزش دفتری و اسمی متفاوت میشوند.
ارزش خالص دارایی دقیقا مشابه ارزش دفتری است. با این تفاوت که داراییها با قیمت روز در بازار حساب میشوند. واضح است که ارزش خالص دارایی (NAV) با ارزش خالص کنونی (NPV) یکی نیست.
ارزش در بلندمدت
گفتیم اگر ارزش ذاتی یک سهم از ارزش جاری آن بالاتر است، این سهم ارزنده است. فرض کنید سهمی را پیدا کردهاید که ارزش ذاتی بسیار زیادی دارد و تقریبا همه از آن غافلاند. به همین دلیل قیمت این سهم بسیار پایین است. یک سوال در اینجا مطرح میشود، که سوال به جایی است. از کجا معلوم بازار در آینده متوجه این اختلاف بشود، ارزش جاری افزایش پیدا کند و شما از خرید این سهم به سود برسید؟
تردیدی وجود ندارد که دیر یا زود، ارزش جاری به سمت ارزش ذاتی میل خواهد کرد. شما تنها کسی نیستید که ارزش ذاتی سهمها را بررسی میکنید. دیگران هم بالاخره این اختلاف را میفهمند و سعی میکنند این سهم ارزنده را بخرند. همین رفتار آنها باعث میشود که قیمت بالا برود. عده زیادی به دنبال این نوسان جزئی به سمت این سهم جذب میشوند. بعد از آن خریدارهای ناآگاه هستند که به سوی سهم هجوم میآورند و صف خرید تشکیل میدهند.
برای کسانی که به قیمتها نگاه میکنند بازار گنگ و گیجکننده است.
در این نقطه یک تحلیلگر بنیادی به درخواست صف خریداران پاسخ میدهد و با فروختن سهم از بازار خارج میشود. اما هستند افرادی که باور دارند قیمتها هنوز هم بالاتر میرود. حتی ممکن است تحت تاثیر جو (و بر خلاف تحلیل خود) باز هم خرید کنند. توجه کنید که در این نقطه به دلیل بالا رفتن قیمت، سهم دیگر آن ارزندگی سابق را ندارد. این رفتار نابخردانه میتواند عده بیشتری را به خرید ترغیب کند. به ویژه که ما وقتی اشتباهی مرتکب میشویم، برای آسودگی خیال دیگران را هم تشویق میکنیم که در این رفتار اشتباه با ما همراه شوند. به این شکل است که حباب قیمت تشکیل میشود.
همهچیز فرومیپاشد
سرمایهگذاران هوشیار متوجه حباب میشوند و رفتهرفته از بازار بیرون میروند و قیمتها پایین میآید. حالا کسانی که به زحمت یک سهم را خریده بودند، برای فروختن آن صف فروش تشکیل میدهند. کسانی که به نوسانگیری امید داشتند، در این شرایط حاضرند سهم خود را با قیمتی کمتر از قیمت خرید بفروشند. چرا که گمان میکنند قیمتها تا ابد پایین میآید. این افراد به قیمتها و تغییرات لحظهای آن نگاه میکنند، بی آن که درکی از ارزش داشته باشند.
وقتی یک تکه از ساحل مملو از آدم است و جایی برای نشستن پیدا نمیشود، اما فقط چند قدم آن طرفتر منظرهای زیبا و بکر فراموش شده است؛ وقتی جمعیت زیادی در ابتدای یک راه کوهستانی نشستهاند و فقط کمی بالاتر پرنده پر نمیزند؛ وقتی برای یک رستوران صف میبندند، درحالی که رستورانی دقیقا مشابه در آن سوی خیابان خالی است؛ وقتی مرغ گران میشود و مردم برای خرید مرغ به مغازهها حملهور میشوند؛ و بدتر از همه وقتی احساسات پاک آدمها به سادگی با مادیات سنجیده میشود، متوجه میشویم که بیشتر مردم دنیا فکر میکند که برچسب قیمت شاخصی است برای نشان دادن ارزش.
نظرات