ایده خلاق از کجا میآید و به کجا میرود؟
برای خلاقیت نمیشود یک نسخه عمومی پیچید. چرا که پرهیز از قیدها و فرمولهای از پیش تعیینشده لازمه خلاقیت است. با این وجود لازم است که منابع الهام را بشناسیم و اگر یک ایده خلاق به ذهنمان رسید، قدر آن را بدانیم. هیچکس نمیداند زیر کدام سنگ میشود طلا پیدا کرد. اگر کسی میدانست، به
برای خلاقیت نمیشود یک نسخه عمومی پیچید. چرا که پرهیز از قیدها و فرمولهای از پیش تعیینشده لازمه خلاقیت است. با این وجود لازم است که منابع الهام را بشناسیم و اگر یک ایده خلاق به ذهنمان رسید، قدر آن را بدانیم. هیچکس نمیداند زیر کدام سنگ میشود طلا پیدا کرد. اگر کسی میدانست، به سرعت طلا را بر میداشت. اما میتوانیم بیاموزیم که چطور زیر سنگها دنبال طلا بگردی
ما هم میخواهیم روشهایی برای دستیابی به ایدههای خلاقانه را بررسی کنیم. اما لازم است در همین ابتدا با هم توافق کنیم که چیزی به عنوان «راهنمای قدمبهقدم خلاقیت» معنی ندارد.
قبل از داشتن ایده، کار را شروع کنید
بسیاری از نویسندهها وقتی برای نوشتن ایده ندارند «نوشتن بیهدف» را آغاز میکنند. صفحات اول بیمعنی، خستهکننده و بینظم است. اما یکباره جرقهای شکل میگیرد که میتواند به داستانی خلاقانه و جذاب تبدیل شود. همین اتفاق برای نقاشها و موسیقیدانها هم رخ میدهد. اگر کسی هر روز ساز را بردارد و چند ساعت بنوازد، بالاخره میتواند چند جمله زیبا و ارزشمند پیدا کند. قطعه اصلی بر روی همین چند جمله بنا میشود. شاید اگر او در خیابان قدم میزد و فکر میکرد، هرگز به این قطعه نمیرسید.
نادر فقیهزاده در حال طراحی بامو سری 7
در کسبوکار هم وضع به همین شکل است. این طور نیست که کارمندان سونی یا تویوتا در خیابان قدم بزنند، به آدمها نگاه کنند، به خاطر نداشتن ایده مدتی افسرده شوند، به مسافرت بروند، موسیقی گوشکنند و یکدفعه ایدهای جذاب به سرشان بزند و دوباره به شرکت برگردند. آنها هر روز سر کار حاضر میشوند. ایدهها رفتهرفته شکل میگیرند.
وقتی درگیر کار باشید، شانس این که ایدهای خلاقانه به سراغتان بیاید بیشتر است.
امانوئل اشمیت نمایشنامهنویس مشهور فرانسوی از جمله نویسندههایی است که وقتی کار نوشتن را شروع میکند، نمیداند داستان به کجا میرود. گاهی خودش هم از نتیجه شگفتزده میشود.
خوابهایتان را جدی بگیرید
مردم زیادی هستند که خوابهایشان را به یاد نمیآورند. یا به آنها اهمیت نمیدهند. اما خواب و رویا یکی از مهمترین منابع الهام برای هنرمندان بزرگ بوده و هست. سالوادور دالی از مشهورترین هنرمندانی بود که خوابهایش را نقاشی میکرد.
خواب و رویا یکی از مهمترین منابع الهام برای هنرمندان بزرگ است.
شاید برای شما هم پیش آمده باشد که تمام روز به یک موضوع فکر کرده باشید و شب خواب آن را ببینید. وقتی شما خواب هستید، مغزتان هنوز فکر میکند. خیلی وقتها قبل از خواب، موضوعی به نظرتان پیچیده میآید. اما فردا صبح به سادگی جواب مسئله را پیدا میکنید. شاید فکر کنید دیشب خسته بودید. اما واقعیت این است که در تمام طول مدت خواب، مغز شما به این مسئله فکر کرده است.
شرط لازم برای این که مغزتان در خواب فکر کند، این است که در طول روز به اندازه کافی با موضوع درگیر باشید.
ایدهها را ترکیب کنید
ایده تلفنهای هوشمند یکی از خلاقانهترین و بهترین ایدههای تاریخ تجارت بود. هیچ صنعت دیگری مثل تلفنهای هوشمند به سرعت رشد نکرد. اما اجزای این ایده به تنهایی جدید نبودند: سیستم عامل وجود داشت. تلفن همراه وجود داشت. حتی فناوری صفحه نمایش لمسی وجود داشت. در کنار هم گذاشتن این ایدههای قدیمی، منجر به پیدایش این ایده شگفتآور شد.
ایدههای قدیمی هنوز قابل استفاده هستند، اگر استادانه ترکیب شوند. به این سه داستان توجه کنید:
- فیلم آخرین سامورایی: یک آمریکایی به میان ژاپنیها میرود. او فکر میکند ژاپنیها وحشی هستند، اما در نهایت موفق میشود تمدن متفاوت آنها را کشف کند.
- فیلم با گرگها میرقصد: یک آمریکایی به میان سرخپوستها میرود. او فکر میکند سرخپوستها وحشی هستند، اما در نهایت موفق میشود تمدن متفاوت آنها را کشف کند.
- فیلم آواتار: یک آمریکایی به میان ساکنین سیاره پندورا میرود. او فکر میکند فضاییها وحشی هستند، اما در نهایت موفق میشود تمدن متفاوت آنها را کشف کند.
تمام این فیلمها ایدههایی موفق بودند و سود زیادی را نصیب تهیهکنندهها کردند. آیا ایده خلاقانه و ناب آنها قابلستایش نیست؟
در جمع کار کنید
ساختار مغز بسیار عجیب است. حالا که دارم این مطلب را مینویسم، سه نفر از همکارانم دارند در مورد… صبر کنید گوش کنم. بله. دارند در مورد نرمافزار ویرایش عکس صحبت میکنند. قبل از آن که به صحبت آنها دقت کنم، باز هم گوشم صداها را میشنید و مغزم اطلاعات را دریافت میکرد. اما تمرکز من بر نوشتن بود.
حالا تصور کنید که شما به دنبال راهحلی برای یک موضوع هستید و هرچه فکر میکنید ایدهای به ذهنتان نمیرسد. شما مدام کلمه A را در ذهنتان تکرار میکنید. گروهی دارند در مورد نرمافزار ویرایش عکس حرف میزنند. یکی از آنها کلمه B را میگوید. جرقهای در ذهن شما شکل میگیرد: AB! چه ایده خلاقانهای!
در دل هر انسان هزار داستان نگفته پنهان است.
اگر تنها زندگی کنید، با ماشین شخصی به شرکت بیایید، بعد از یک احوالپرسی ساده به اتاق خود بروید و در را ببندید، خود را از ایدههای خلاقانه محروم کردهاید. استفاده از وسایل نقلیه عمومی، غذا خوردن در رستوران، شرکت در مهمانی و کار کردن در جمع، شما را خلاقتر میکند.
شاید اگر بشنوید که نویسندههای زیادی کارهایشان را در کافه مینویسند تعجب نکنید. اما هستند نویسندههایی که در ایستگاه قطار یا فرودگاه مینویسند. مردم فکر میکنند، حرف میزنند، سکوت میکنند و نویسنده مواد لازم برای تهیه داستانش را جمع میکند.
داستانهای ناتمام
فرض کنید میخواهید یک داستان بنویسید. چند صفحه اول داستانی از چخوف را میخوانید و بعد کتاب را کنار میگذارید. از خود میپرسید چخوف چطور داستان را ادامه میدهد؟ پایان قصه چیست؟
به احتمال زیاد پایانبندی چخوف با ایده شما فرق میکند. مهم نیست پایان داستان چه باشد. شما یک ایده جدید برای نوشتن داستان دارید. داستانی که ممکن است از داستان چخوف بهتر باشد.
یک ایده ناتمام تجاری هم میتواند باعث خلق ایدههای جدید شود. برای این کار میتوانید از یک دوست کمک بگیرید. شما یک مشکل تجاری را برای او مطرح میکنید و بعد ایده شرکتی بزرگ را برایش توضیح میدهید. اما نه به طور کامل. داستان شما به سوال «فکر میکنی آنها چه کار کردند؟» ختم میشود. اگر این بازی را با 10 نفر انجام دهید، 10 ایده متفاوت خواهید داشت.
وقتی در مورد کسبوکار خودتان کتاب میخوانید، به طور ناخودآگاه ایدهها در ذهن شما شکل میگیرند.
اگر یکی از ایدهها خوب بود، حتما ماجرا را به خودش هم بگویید. سعی نکنید بدون اطلاع او ایدهاش را اجرا کنید. در مراحل طراحی و اجرا، یا در مسائل جدید، حیف است که این ذهن خلاق را در کنار خود نداشته باشید.
مطالعه هم نقش مهمی در خلاقیت دارد. شاید شما هم از آن دست آدمها باشید که در حین تماشای فیلم سعی میکنند پایان داستان را حدس بزنند. وقتی در مورد کسبوکار خودتان کتاب میخوانید هم این اتفاق در مغز شما رخ میدهد. شاید خودتان خبر نداشته باشید. اما در زمان مطالعه ایدهها در ذهن شما شکل میگیرند.
ایدههایتان را یادداشت کنید
یک دفترچه تهیه کنید و ایدههایی را که به ذهنتان میرسد، یادداشت کنید. هر ایدهای که به ذهنتان رسید. در دفتر ایدههای من یادداشتهایی مربوط به «ساماندهی دستفروشها در مترو»، «ایدهای برای یک فیلم سینمایی» و «ایدهای برای یک استارتآپ» وجود دارد. حتی یکبار به نظرم رسید که «دیاکو» اسم پسرانه جالبی است. این ایده را هم یادداشت کردهام.
شاید هرگز نخواهم در مترو کار کنم و هرگز کسی از من نخواهد که وضعیت دستفروشها را ساماندهی کنم. اما روزهایی که نمیدانم چه مقالهای بنویسم، به دفتر ایدهها مراجعه میکنم. مثلا ممکن است بجای ساماندهی دستفروشها، بتوانم مقالهای در مورد نقش دولت در ساماندهی بازارها بنویسم. فکر بدی هم نیست!
ایدههایتان را به اشتراک نگذارید
حالا فرض کنید یک ایده عالی و خلاقانه دارید. چه کار میکنید؟ بیشتر مردم به یکی از دوستانشان تلفن میکنند و در مورد ایده بینظیرشان حرف میزنند. شاید هم به رئیسشان مراجعه کنند و ایده را شرح دهند. این بدترین کاری است که میشود کرد. البته منظورم این نیست که دوست یا رئیستان ایده را میدزدد. نه. خود شما ایده را رها میکنید.
بعد از آن که ایده را به دوستتان گفتید، دو حالت پیش میآید. یا ایده شما را دوست ندارد، یا از آن خوشش میآید. اگر ایده شما را دوست نداشته باشد، شما دلسرد میشوید و ایده را کنار میگذارید.
اما بررسیها نشان میدهد که وقتی دوستتان شما را به خاطر ایده خوبتان تشویق میکند، باز هم ممکن است ایده را کنار بگذارید. چون از تشویق احساس خوبی پیدا کردهاید و مغزتان راضی شده است. بعد از آن انگیزه شما برای کار کردن روی ایده کم میشود.
ایدههایی ملموس ارائه کنید
وقتی به یک ایده خلاق رسیدید، کار را شروع کنید. فرض کنید شما معمار هستید و ایدهای بسیار خلاقانه برای نمای یک فروشگاه بزرگ به ذهنتان رسیده است. قبل از آن که در مورد آن با کسی حرف بزنید، ایده را ترسیم کنید. این کار خیلی مهم است.
وقتی به دوستتان میگویید که قصد دارید از آینه در نمای فروشگاه استفاده کنید، ممکن است او نتواند منظور شما را درک کند. شاید در ذهن دوستتان چیزی شبیه به آینهکاریهای دوران قاجار شکل بگیرد و فکر کند این ایده به درد نمیخورد.
شنیدن کی بود مانند دیدن؟
شاید رئیستان به این دلیل ایده جذاب شما را رد میکند که تصورش با چیزی که شما در ذهن دارید متفاوت است. اما ارائه یک طرح ملموس میتواند تا حد زیادی ذهنها را به هم نزدیک کند.
از خودتان تصویری منفی نسازید
خیلی پیش میآید که شما ایدهای خلاقانه را کنار بگذارید. شاید متوجه شوید که این طرح نو نیست، یا مشکلات زیادی دارد. اگر قبل از شروع کار، ایدههای خود را مطرح کنید و بعد آن را کنار بگذارید، کمکم تصویر خود را مخدوش میکنید و به کارمندی تبدیل میشوید که «فقط حرف میزند و عمل نمیکند.»
اما اگر قبل از مطرح کردن ایده، کار را شروع کنید، خیلی زود متوجه میشوید که کدام ایدهها مفید هستند و کدام نه. در اولین قدمها مشکلات اساسی را شناسایی میکنید و برای آنها راهحل مییابید. در این شرایط به کارمندی تبدیل میشوید که «اهل کار است».
خیلی پیش میآید که شما ایدهای خلاقانه را کنار بگذارید.
از طرف دیگر ارائه یک طرح ملموس باعث میشود که رئیستان منبع ایده را به یاد بسپارد. بدون یک طرح ملموس ممکن است او ایده را به یاد داشته باشد، اما فراموش کند که چه کسی ایده را مطرح کرده است. حتی ممکن است بعد از مدتی به طور ناخودآگاه فکر کند که خودش به این فکر رسیده بود. اما یک نمونه ملموس و قابل مشاهده، شرایط را به طور کامل تغییر میدهد.
فرشته الهام را خوشحال کنید
ایدههای جدید همهجا هستند: شکل پول تغییر کرده، اما کیف پول هنوز مثل گذشته است و بیشتر به درد پولهای کاغذی میخورد. همهچیز، حتی سطل زباله میتواند به اینترنت متصل شود و کارهای جالبی بکند. میشود گلدانهای جلوی پنجره را به یک اپ موبایل وصل کرد تا حتی وقتی سرتان شلوغ است، آب دادن به گلها را فراموش نکنید.
کافی است یک ایده مناسب پیدا کنید و کار را شروع کنید. فقط یک ایده موفق میتواند شما را ثروتمند کند. اما اگر ایدههای ناب را نادیده بگیرید و دستکم به اندازه نوشتن آنها روی کاغذ وقت نگذارید، به مغز خود یاد میدهید که برای خلق ایدههای جدید کالری مصرف نکند. همانطور که گفتیم کسی به شما نمیگوید که زیر کدام تخت سنگ میشود طلا پیدا کرد. اما اگر روزی سنگی را بلند کردید و دیدید زیرش یک تکه طلا است، حتما آن را بردارید.
نظرات