آیا ثروت شادی میآورد؟
در برابر هر 100 مقاله علمی در مورد غم، یک مقاله علمی در مورد شادی وجود دارد. مارتین سلیگمن (Martin Seligman) میگوید علم روانشناسی همیشه در مورد مشکلات انسانها بوده و در طول 50 سال گذشته این علم در تشخیص و درمان بسیاری از بیماریهای روانی موفق بوده است. این تمرکز روی بیماری روانی به
در برابر هر 100 مقاله علمی در مورد غم، یک مقاله علمی در مورد شادی وجود دارد. مارتین سلیگمن (Martin Seligman) میگوید علم روانشناسی همیشه در مورد مشکلات انسانها بوده و در طول 50 سال گذشته این علم در تشخیص و درمان بسیاری از بیماریهای روانی موفق بوده است.
این تمرکز روی بیماری روانی به این معنی است که به پیدا کردن دلیل شادی و رضایت انسانها کمتر توجه شده است.
از روانشناسی غم به شادی
مارتین سلیگمن در سی سال اول زندگی حرفهای خود در حوزه روانشناسی انحراف کار میکرد. کار وی روی احساس ناامیدی و بدبینی، او را به مسیری هدایت کرد که روی خوشبینی و احساسات مثبت کار کند. او کشف کرد چطور میتوان این احساسات را در زندگی افزایش داد. این کار باعث شد که او در مورد هدف عالی روانشناسی تجدیدنظر کند.
سلیگمن در حال حاضر بهعنوان بنیانگذار جنبش «روانشناسی مثبت» شناخته میشود. کتاب «خوشبینی آموختهشده» او که در سال 1991 منتشر شد، اثری برتر شناخته میشود. کتاب «شادمانی درونی: روانشناسی مثبتگرا در خدمت خوشنودی پایدار» (ترجمه دکتر مصطفی تبریزی و همکاران، نشر دانژه) نیز بهنوعی بیانیه روانشناسی مثبتگرا تلقی میشود و برای اینکه یک زندگی شاد، خوب و مفید داشته باشیم درسهای زیادی به ما میآموزد.
در این مقاله به آموزههای این کتاب درباره تاثیر پول و ثروت و سایر عوامل در میزان شادی و رضایت از زندگی میپردازیم.
ثروت شادی نمیآورد اما ثروتمند بودن بهتر است
سوفی تاکر میگوید: «من هم ثروتمند و هم فقیر بودهام، ثروتمند بودن بهتر است». از سویی سخن مشهوری داریم که میگوید: «پول شادی نمیآورد».
شاید جالب باشد بدانید که این دو نقلقول متناقض، هر دو درست از آب درآمدهاند. شواهد بسیاری وجود دارند که نشان میدهند چگونه ثروت و فقر بر روی شادی تاثیر میگذارند. در وسیعترین سطح، محققان میزان متوسط سلامت ذهنی افراد و همچنین رضایت و شادی آنان را در میان ملل فقیر و غنی مقایسه کردهاند.
تحقیقی که برای بررسی میزان رضایت و شادی افراد در سطح جهانی انجامگرفته، حقایق جالبی را در مورد تاثیر ثروت و رفاه بر میزان شادمانی آشکار کرده است.
زمانی که سرانه تولید ناخالص ملی از 8000 دلار فراتر میرود، همبستگی فوق از میان میرود و ثروت اضافه بر آن، بر رضایت از زندگی نمیافزاید.
این تحقیق در چهل کشور جهان انجام گرفت. در این بررسی بینالمللی در دهها هزار فرد بزرگسال، نسبت قدرت خرید آنها با رضایت از زندگی ارزیابیشده است.
بر اساس این تحقیقات قدرت خرید کلی کشورها و متوسط رضایت از زندگی بهطورکلی تا حدود زیادی همراستا هستند. بااینوجود، زمانی که سرانه تولید ناخالص ملی از 8000 دلار فراتر میرود، همبستگی فوق از میان میرود و ثروت اضافه بر آن، بر رضایت از زندگی نمیافزاید.
بهاینترتیب، سوئیسیهای ثروتمند از بلغاریهای فقیر شادتر هستند، اما ایرلندی، ایتالیایی، نروژی یا آمریکایی بودن تفاوت چندانی در این زمینه ایجاد نمیکند.
ارزشهای فرهنگی و شادی
علاوه بر قاعده کلی بالا، بررسیها نشان میدهند که موارد استثنای متعددی در رابطه با همبستگی بین ثروت و رضایت وجود دارد. مردم برزیل، چین و آرژانتین رضایت بسیار بیشتر از آن چیزی دارند که بهوسیله ثروت آنها پیشبینی میشود.
در کشورهای بلوک شوروی سابق هم رضایت پایینتر از حدی است که ثروت آنها پیشبینی میکند. این وضعیت در مورد ژاپن هم صدق میکند.
ارزشهای فرهنگی برزیل و آرژانتین و ارزشهای سیاسی چین از هیجان مثبت حمایت میکنند و ظهور دشوار از کمونیسم (که با وخامت وضع سلامتی و ناسپاسی اجتماعی همراه بود)، احتمالا موجب کاهش شادی در اروپای شرقی شده است.
میزان رضایت از زندگی مردم ژاپن علیرغم ثروت و درآمد فراوان آنها زیاد نیست.
توجیه نارضایتی ژاپنیها عجیبتر است و همراه با وضعیت فقیرترین کشورها مثل نیجریه که رضایت از زندگی در آنها نسبتا بالاست، به ما میگویند که پول لزوما موجب شادی نمیشود.
تغییر در قدرت خرید طی نیمقرن گذشته در کشورهای ثروتمند هم حامل همین پیام است: قدرت خرید واقعی در ایالاتمتحده، فرانسه و ژاپن بیش از دو برابر افزایشیافته است اما میزان رضایت از زندگی اصلا تغییری نکرده است.
آیا پول بیشتر شما را شادتر خواهد کرد؟
گرهگشایی از مقایسههای بین کشورهای مختلف دشوار است، زیرا ملل ثروتمند از سطح سواد بالاتر، وضعیت بهداشتی بهتر، آموزش بهتر و آزادی بیشتر و همچنین امکانات مادی بهتری هم برخوردار هستند؛ اما مقایسه افراد غنی و فقیر درون هر کشور با یکدیگر میتواند به جمعبندی علل کمک کرده و اطلاعات حاصل از آن به مقایسهای که با تصمیمگیری شما برای پاسخ به سوال بالا نزدیکتر است.
این سوال که «آیا پول بیشتر من را شادتر خواهد ساخت؟» احتمالا سوالی است که شما اغلب زمانی که به فکر صرف وقت بیشتر با خانواده بهجای صرف زمان بیشتر در اداره یا ولخرجی در یک تعطیلات هستید، از خود میپرسید.
اما در کشورهای ثروتمندتر، جایی که تقریبا همه از یک شبکه ایمنی پایه برخوردار هستند، افزایش ثروت تاثیر اندکی بر روی شادی شخصی دارد.
در کشورهای بسیار فقیر، جایی که فقر، تهدیدی برای خود زندگی بهحساب میآید، ثروتمند بودن تا حد زیادی شاد بودن را پیشبینی میکند. اما در کشورهای ثروتمندتر، جایی که تقریبا همه از یک شبکه ایمنی پایه برخوردار هستند، افزایش ثروت تاثیر اندکی بر روی شادی شخصی دارد.
در ایالاتمتحده، افراد بسیار فقیر از نظر شادی در سطح پایینتری هستند، اما هنگامیکه شخصی زندگی راحتی دارد، پول اضافی تاثیر ناچیزی بر میزان شادی او میگذارد یا کاملا بیتاثیر است. حتی افرادی که از ثروت افسانهای برخوردار هستند یعنی افرادی که در فهرست یکصد ثروتمند ماه قرار میگیرند، تنها اندکی شادتر از آمریکاییهای متوسط هستند.
فقیران شاد
اما در مورد افراد بسیار فقیر چه میتوان گفت؟ رابرت بیسواز-دینر (Rabert Biswas-diener) که یک دانشمند غیرحرفهای و فرزند دو تن از محققان برجسته در زمینه شادی است، بهصورت مستقل به گوشه و کنار جهان همچون کلکته، نواحی روستایی کنیا، شهر فرسنو در مرکز کالیفرنیا و توندرای گروئنلند رفت تا شادی را در برخی از ناشادترین نقاط جهان بررسی کند.
او با 32 فاحشه و 31 خیابانگرد در کلکته در مورد رضایت از زندگی مصاحبه کرده و از آنها آزمون گرفت. عقل سلیم حکم میکند که اعتقاد داشته باشیم که فقرای کلکته از زندگی رضایت بسیار پایینی داشته باشند. اما با تعجب میبینیم که چنین نیست.
در کشوری فقیری همچون هند، رضایت زندگی یک فرد خیابانگرد تفاوت چندانی با دانشجویان دانشگاه کلکته ندارد.
رضایت از زندگی آنها بهطورکلی فقط اندکی پایینتر از رضایت از زندگی دانشجویان دانشگاه کلکته است. اما در بسیاری از حوزههای زندگی، رضایت آنها بالاست؛ مثلا در زمینه اخلاقیات، خانواده و غذا. پایینترین میزان رضایت آنها در حوزه خاص مربوط به درآمد است.
اما زمانی که این محقق خیابانگردهای کلکته را با افراد خیابانی در فرسنوی کالیفرنیا مقایسه میکند، تفاوت قابلتوجهی را به نفع هندیها مشاهده میکند. در میان 78 فرد خیابانی در آمریکا، متوسط رضایت از زندگی بسیار پایینتر و بهطور چشمگیری کمتر از رضایت از زندگی در میان خیابانگردهای کلکته بود.
تصور از اهمیت ثروت و شادی
با اینکه دادههای بالا تنها مبتنی بر یک گروه بسیار کوچک از افراد فقیر است، حقایقی شگفتانگیز هستند و بهآسانی نمیتوان آنها را نادیده گرفت. بهطورکلی یافتههای بیسواز-دینر به ما میگویند که فقر شدید یک مصیبت اجتماعی است.
مردم در چنین فقری حس مطلوبی از سلامت و شادابی ندارند؛ اما این مردم فقیر ، حتی در مواجهه با سختیهای عظیم، بخش زیادی از زندگی خود را رضایتبخش مییابند (هرچند این در مورد زاغهنشینهای کلکته بیشتر صدق میکند تا فقرای آمریکا).
اینکه پول تا چه اندازه برای شما اهمیت دارد، بیشتر از خود پول بر میزان شادی شما تاثیر میگذارد.
اگر شواهد بالا درست باشد دلایل زیادی برای تلاش جهت کاهش فقر وجود دارند. دلایلی از قبیل فقدان فرصت، مرگومیر بالای نوزادان، مسکن، تغذیه ناسالم، تراکم جمعیت، بیکاری یا کار تحقیرآمیز. اما رضایت از زندگی پایین، در میان این دلایل نیست.
اینکه پول تا چه اندازه برای شما اهمیت دارد، بیشتر از خود پول بر میزان شادی شما تاثیر میگذارد. به نظر میرسد که مادیگرایی نتیجه عکس به همراه خواهد داشت. در تمام سطوح درآمد واقعی، کسانی که برای پول ارزشی بیش از سایر اهداف قائل هستند، رضایت کمتری از درآمد خود و بهطورکلی در مورد زندگی خود دارند.
تاثیر سایر عوامل بر میزان شادی
از آنچه گذشت مشخص شد که پول تا یکمیزان، باعث شادی بیشتر میشود اما مقدار پول بیش از آن تاثیری بر میزان شادی ندارد. در این میان چه عوامل دیگری بر شادی تاثیر دارند.
ازدواج
ازدواج گاهی بهعنوان یک غل و زنجیر محکومشده و گاهی بهعنوان یک شادی همیشگی ستایش میشود. هیچکدام از این توصیفات همیشه مطلق نیستند، اما دادههای موجود از توصیف اخیر بیش از اولی حمایت میکنند.
برخلاف پول که حداکثر تاثیر اندکی دارد، ازدواج رابطه مستحکمی با شادی دارد. «مرکز تحقیقات افکار عمومی» از بیش از ۳۵ هزار آمریکایی در طی بیش از سی سال گذشته نظرخواهی کرده است. در این میان 40 درصد از افراد متاهل خود را «بسیار شاد» گزارش کردهاند، درحالیکه تنها 24 درصد از افراد ازدواجنکرده، طلاق گرفته، جداشده و بیوه، خود را چنین توصیف کردند.
تحقیقات نشان میدهند که افراد متاهل شادتر از افراد مجردی هستند که وضعیت سنی و درآمدی مشابهی دارند.
امتیاز شادی بیشتر برای افراد متاهل پس از کنترل شدن به لحاظ سن و درآمد، همچنان به یک اندازه در مورد زنان و مردان صادق است.
اما در رابطه با این گفته کیرکگارد، فیلسوف وجودگرا، که «حلقآویز شدن خوب، بهتر از ازدواج بد است» وجود دارد و آن این است که ازدواجهای ناشاد، شادی را کاهش میدهند. در میان کسانی که «یک ازدواج نهچندان شاد» داشتند، سطح شادی پایینتر از افراد ازدواجکرده یا طلاق گرفته بود.
زندگی اجتماعی
افراد بسیار شاد از این لحاظ که یک زندگی اجتماعی غنی و رضایتبخش را تجربه میکنند هم با افراد متوسط و هم با افراد ناشاد تفاوت فراوانی دارند. افراد بسیار شاد کمترین زمان را در تنهایی و بیشترین زمان را در معاشرت سپری میکنند و هم بهوسیله خود و هم بهوسیله دوستانشان در مورد داشتن روابط خوب در بالاترین سطح ارزیابی میشوند.
این یافتهها، هم به لحاظ مزایا و هم از نظر معایب با یافتههای مربوط به ازدواج و شادی هماهنگ هستند. افزایش معاشرتی بودن افراد شاد ممکن است واقعا علت یافتههای مرتبط با ازدواج باشد، بهطوریکه افراد معاشرتیتر (که البته شادتر هم هستند)، شانس بیشتری برای ازدواج داشته باشند.
اما بههرحال، بهسختی میتوان علت را از معلول بازشناخت. بنابراین این یک احتمال جدی است که یک زندگی اجتماعی غنی (و ازدواج) شما را شادتر میسازد.
هیجان منفی
آیا برای تجربه هیجان مثبت بیشتر در زندگی، لازم است که تلاش کنید و با به حداقل رساندن رویدادهای بد در زندگیتان، تجربه هیجانات منفی را کاهش دهید؟ پاسخ این سوال بسیار عجیب است. برخلاف باور رایج، اینکه یک فرد بیش از معمول با بدبیاری و مشکلات مواجه باشد به این معنی نیست که او نمیتواند از شادی بسیار هم برخوردار باشد.
تنها یک همبستگی منفی متوسط بین هیجانات مثبت و منفی وجود دارد. این بدان معناست که اگر شما میزان زیادی هیجان منفی در زندگی خود داشته باشید، این امکان وجود دارد هیجان مثبت شما اندکی کمتر از متوسط باشد؛ اما در آن صورت شما بههیچعنوان محکومبه یک زندگی عاری از شادی نیستید.
زنان از نظر تجربه هیجان مثبت هم، برتری قابلتوجهی بر مردان دارند.
به همین ترتیب، اگر شما هیجان مثبت بالایی در زندگی داشته باشید، این فقط تا حدودی شما را از اندوه و غم محافظت میکند.
در رابطه با زن و مرد بودن این بهخوبی پذیرفتهشده است که زنان دو برابر مردان افسردگی را تجربه میکنند. زمانی که محققان، به بررسی هیجانات مثبت و جنسیت پرداختند، با شگفتی دریافتند که زنان از نظر تجربه هیجان مثبت هم، برتری قابلتوجهی بر مردان دارند. برتریهایی هم از نظر فراوانی و هم از نظر شدت این قبیل هیجانات.
سن
در مطالعات انجامشده در چهار دهه گذشته، جوانی بهطور مکرر بهعنوان یک عامل پیشبینی کننده شادی بیشتر خود را نشان داد. اما امروز دیگر جوانی بهاندازه گذشته در این رابطه ستایش برانگیز نیست. هنگامیکه دادهها را دقیق بررسی کنیم، خواهیم دید که نقش جوانی در میزان شادی همان افراد کمرنگتر است.
یک مطالعه معتبر بر روی ۶۰ هزار فرد بزرگسال از چهل کشور مختلف، به تقسیم شادی به سه مولفه جداگانه منجر شد: رضایت از زندگی، هیجان مثبت و هیجان منفی. رضایت از زندگی با افزایش سن اندکی افزایش پیدا میکند، هیجان مثبت با کاهشی مختصر همراه است و هیجان منفی هم تغییر نمیکند.
مطالعات نشان میدهند که تاثیر جوانی در میزان شادی دیگر به اندازه گذشته نیست و رضایت از زندگی با افزایش سن اندکی افزایش پیدا میکند.
آنچه با افزایش سن ما تغییر میکند، شدت هیجانات ماست. هم «احساس پرواز روی ابرها» و هم «احساس گرفتاری در قعر ناامیدی» هر دو با افزایش سن، کمرنگتر میشوند. هنگامیکه بیماری ناتوانکننده شدید و درازمدت وجود دارد، شادی و رضایت از زندگی کاهش پیدا میکنند. اما این کاهش بههیچوجه بهاندازهای نیست که شما انتظار دارید.
بهطور خلاصه میتوان گفت که مشکلات متوسط مرتبط با سلامت، ناشادی به همراه نمیآورند، اما بیماریهای بسیار شدید سبب کاهش شادی میشوند.
تحصیلات، آبوهوا و جنسیت
دلیل اینکه این عوامل را یکجا باهم گروهبندی کردیم این است که با کمال تعجب هیچکدام از آنها چندان تاثیری بر روی میزان شادی ندارند.
هرچند تحصیلات وسیلهای برای دستیابی به درآمد بیشتر است، اما بهجز مقداری اندک و فقط در میان افراد دارای درآمد پایین، وسیلهای برای رسیدن به شادی بیشتر نیست. هوش نیز در هیچ جهتی بر شادی تاثیر ندارد.
هرچند هوای آفتابی با اختلال هیجانی فصلی (افسردگی زمستان) مقابله میکند، میزان شادی برحسب اقلیمهای مختلف متفاوت نیست. ما بهطور کامل و بسیار سریع با آبوهوای خوب انطباق پیدا میکنیم و به همین دلیل رویای شادی شما بهشرط حضور در جزایر قناری (حداقل به دلایل مرتبط با آبوهوا) به تحقق نخواهد پیوست.
جنسیت رابطه شگفتی با خُلق دارد.
نژاد هم هیچ ارتباط خاصی با شادی ندارد. اما همانطور که اشاره کردیم جنسیت رابطه شگفتی با خُلق دارد. مردان و زنان به لحاظ حال و هوای متوسط هیجانی، تفاوتی باهم ندارند. اما علت این مسئله باکمال تعجب این است که زنان هم شادتر و هم غمگینتر از مردان هستند.
مذهب
پس از ملامتهای فروید، علوم اجتماعی به مدت نیمقرن با تردید به مذهب مینگریست. مباحث دانشگاهی در مورد ایمان از آن بهعنوان عامل ایجاد احساس گناه، سرکوب امیال جنسی، تعصب، ضدیت با روشنفکری و اقتدارگرایی یاد میکردند. اما در دهههای اخیر دادههای مربوط به تاثیرات روانشناختی مثبتِ ایمان، بهتدریج نیروی مخالفی را پدید آورد.
آمریکاییهای مذهبی بهوضوح از لحاظ سوءمصرف دارو، ارتکاب جرم، طلاق و خودکشی در سطح پایینتری قرار دارند. مادران مذهبی دارای فرزندان معلول، بهتر با افسردگی مقابله میکنند و افراد مذهبی، بهتر با طلاق، بیکاری، بیماری و مرگ کنار میآیند.
واقعیتی که ارتباط مستقیم بیشتری با این موضوع دارد این است که دادههای حاصل از بررسیها پیوسته نشان میدهند که افراد مذهبی در مقایسه با افراد غیرمذهبی تا حدودی شادتر بوده و رضایت از زندگی بالاتری دارند.
نظرات