ده ایراد مرگبار مدیر که سازمان را نابود میکند
مدیر هم انسان است. خطا میکند. اشتباه دارد. هیچکس کامل نیست. مدیران هم مثل تمام آدمهای دیگر ایرادهایی دارند. تمام این حرفها درست است. اما آیا با این توجیهها، مدیر میتواند فردی بیادب و بیسواد باشد؟ مرز ایرادهای اخلاقی و شخصیتی مدیر کجا است؟ اگر قصد دارید یک مدیر محتوا، مدیر فروش یا مدیر منابع
مدیر هم انسان است. خطا میکند. اشتباه دارد. هیچکس کامل نیست. مدیران هم مثل تمام آدمهای دیگر ایرادهایی دارند. تمام این حرفها درست است. اما آیا با این توجیهها، مدیر میتواند فردی بیادب و بیسواد باشد؟ مرز ایرادهای اخلاقی و شخصیتی مدیر کجا است؟ اگر قصد دارید یک مدیر محتوا، مدیر فروش یا مدیر منابع انسانی استخدام کنید، به او چقدر حق اشتباه و خطا میدهید؟ به خاطر کدام ایراد مرگبار مدیر باید او را اخراج کنیم؟
زنگر و فوکمن (Zenger and Folkman) از دانشگاه هاروارد در سال 2009، 10 ایراد مرگبار مدیر را فهرست کردند. از نظر آنها بدترین رهبر ممکن کسی است که این 10 مشکل را داشته باشد. از نظر آنها مدیریت بد در روزهای خوب به چشم نمیآید اما اگر ورق روزگار برگردد، مدیر بد در روزهای بد فاجعه میآفریند. در این مواقع بیشتر مدیران از شرایط بیرون گلایه میکنند، غافل از این که آنها وجود دارند برای مدیریت روزهای بد.
1- نداشتن انرژی و اشتیاق
جوانی مشتاق و بااستعداد، با ایدههای بینظیر به شرکت مراجعه میکند. مدیر به وضوح میتواند قابلیتهای او را تشخیص دهد، اما میداند با وجود چنین فردی، زحمتش دو برابر میشود. هرگز او را استخدام نمیکند.
تلاش برای حداقل کردن فشار کاری از طریق نادیده گرفتن ذوق و قریحه بزرگترین ایراد مرگبار مدیر است. بدترین مدیر نهتنها خودش انرژی و اشتیاق ندارد، شوق را در دیگران هم میکشد.
تلاش برای حداقل کردن فشار کاری از طریق نادیده گرفتن ذوق و قریحه بزرگترین ایراد مرگبار مدیر است.
او مدام از موانع سخن میگوید. بجای بحث در مورد «چهکار کنیم که بشود» توضیح میدهد که «چرا نمیشود». او سعی میکند همه را متقاعد کند که در این شرایط بد، حفظ وضع موجود خودش هنر است. و البته میکوشد که شرایط را خیلی بدتر از چیزی که هست توصیف کند.
توجه کنید بعضیها ذاتا منفی و بیانرژی هستند. بعضی دیگر در یک سازمان بد، تمام انرژی خود را از دست میدهند. اگر استیو جابز را با حقوق ماهیانه یکمیلیون استخدام میکردیم، شاید برای او هم شوقی باقی نمیماند. بدترین مدیر دنیا اما همیشه و در هر حال از درون خسته است.
2- رضایت از عملکرد ضعیف
شاید شما هم شنیده باشید که میگویند «سربلندی در قول کم است و تحویل زیاد.» مثلا استدلال میکنند اگر بهکسی بگویی کار را یکماهه تحویل میدهم، اما بعد از یک هفته به او بگویی کار انجام شده، او خوشحالتر از وقتی میشود که بگویی یک هفته بعد تحویل میدهم و درست بهموقع کار را آماده کنید.
قول کم و تحویل زیاد، شعار اصلیِ بدترین مدیران دنیا است. آنها بجای آن که تمام انرژی را صرف ارتقای کیفیت محصول کنند، میکوشند که بخشی از انرژی سازمان را برای کاهش سطح توقع مشتریها صرف کنند.
مدیران بد از کوچکترین نشانههای موفقیت بهوجد میآیند!
یک ایراد مرگبار مدیر این است که از خودش توقع زیاد نداشته باشد. او برای خودش 10 هدف میگذارد و رسیدن به 5 عدد از آنها را جشن میگیرد. از نظر او ایرادی ندارد که برخی از اهداف محقق نشوند.
یک لیگ فوتبال را در نظر بگیرید. مربی تیمی قدرتمند برای قهرمان نشدن و تمام کردن فصل در جایگاه دوم اخراج میشود. مربی تیم دیگر برای باقیماندن در لیگ و تمام کردن فصل در جایگاه هجدهم پاداش میگیرد.
3- نداشتن چشمانداز روشن
در یک مقاله جداگانه در مورد اهمیت ماموریت و چشمانداز سازمانی بحث کردیم. گفتیم که چشمانداز باید واضح باشد. چیزی باشد که بشود دید. توضیح دادیم که تصمیمات استراتژیک سازمان، تابع ماموریت و چشمانداز است.
یک ایراد مرگبار مدیر نداشتن چشمانداز روشن است. بدترین مدیر دنیا فکر میکند فقط باید کار را پیش ببرد. او یک لیست از کارهایی که باید انجام دهد تهیه کرده و هرروز جلوی چندوظیفه را تیک میزند.
مدیر بد قصد ندارد تحولی به وجود بیاورد. به فکر اصلاح چیزی نیست. نمیخواهد فرایند کارا کند و بازارهایی فراتر از حد تصور را به چنگ بیاورد.
وقتی مردم در یک روز گرم بیرون از کارخانه ایرانخودرو صفکشیدهاند و کسی دلیل تاخیر در تحویل خودرو را توضیح نمیدهد (جز یک نفر که میگوید آقای محترم، نمیخواهی پولت را پس بگیر)، مدیر ایرانخودرو را تصور میکنم که خودش را همکار مدیر تویوتا میداند!
4- داشتن قضاوت نادرست
کوشاترینها را نادیده میگیرد، تنبلها را تشویق میکند. بر روی بخشهای ضعیف سرمایهگذاری میکند، با پولی که از فروش بخشهای قوی به دست میآورد. با شرکتهای روبهنابودی قرارداد همکاری میبندد، شرکای خوب را از دست میدهد.
بهقولمعروف او روی طلا هم که دست میگذارد سنگ میشود. انگار برای تشخیص موقعیتهای زیانده تحقیق میکند، یا در روزنامه آگهی میکند به تعدادی مفتخورِ بازنده نیازمند هستیم.
یکبار پیش نمیآید تصمیمی بگیرد که کارمندها خوشحال شوند. هر بار که بگوید بیایید دفتر، همه فرض میکنند که حتما خبر بدی در کار است.
ایراد مرگبار مدیر این است که در این موقعیت متوجه نشود که شکستهایش به خاطر ضعف او در قضاوت رخ میدهند. بدترین قضاوت او اینجا است که فکر میکند قضاوتش درست بود، اما کارمندان نتوانستند بهدرستی خواسته او را اجرا کنند.
5- پرهیز از همکاری
یک ایراد مرگبار مدیر این است که بخواهد در تصمیمگیریهایش مستقل یا به قول خودش قاطع برخورد کند. او با پرهیز از مشاوره، همکاری و سپردن برخی از وظایف به دیگران، خود را به مدیری بدتر تبدیل میکند.
آنها بیشتر از آنکه از متحدان و شرکا حرف بزنند، از رقبایی میگویند که مدام منافع شرکت را تهدید میکنند. رقابت برای آنها مانعی برای شراکت نیست. بلکه شراکت سلاح آنها در رقابت است.
این مدیران همیشه بدبین و نگران هستند. همیشه فکر میکنند کسانی در شرکت هستند برای لطمهزدن به منافع و البته به جایگاه آنها. دوربینها را چک میکنند، به صحبت کارمندان گوش میدهند، حتی عدهای را هم برای جاسوسی به میان کارمندان میفرستند.
شعار اصلی این مدیران این است که هرگز به هیچکس اعتماد نکن. در چشم آنها اعتماد و همدلی پاشنه آشیل یک سازمان است.
6- بدعهدی
امروز یکچیز میگویند. فردا عکس آن رفتار میکنند. امروز توافق میکنند و فردا به آن پایبند نمیمانند. دوست دارند قواعد و قوانین را خودشان تعیین کنند و بعد همان قوانین را زیر پا میگذارند.
مدیر بد از شکستن پیمان لذت میبرد.
موضوع فقط این نیست که قولهای خود را فراموش میکنند یا نمیتوانند وعدههایشان را محقق کنند. بلکه آنها در نقض تفاهمنامهای که خود نوشتهاند، تعمد دارند.
7- نفرت از ایدههای جدید
آنها برای بیشتر درخواستها پاسخی از پیش تعیینشده دارند. «خیر!» فرقی نمیکند درخواست مرخصی کارمند باشد، یا درخواست افزایش حقوق. پیشنهاد ساخت محصولی جدید باشد یا دعوت به ملاقات با یک شریک احتمالی.
تلاش آنها همواره نگهداشتن شرایط به همان شکل سابق است. هیچ دستگاه جدیدی وارد شرکت نشود، محصولی جدید معرفی نشود، محصولات قبلی از خط تولید بیرون نروند. حتی مبادا خداینخواسته زیان شرکت کمتر از قبل شود! همهچیز همانطور بماند که بود.
8- درس نگرفتن از اشتباه
اگر سایت ما را دنبال کرده باشید، حتما میدانید که نوکیا مثال سنتی ما از یک شرکت ناموفق است. شرکتی که از امپراتور بلامنازع صنعت تلفنهمراه به نابودی کامل رسید.
ایراد مرگبار مدیر نوکیا این بود که وقتی از سیمبین خیری ندید، بجای معرفی اولین نوکیای اندرویدی به سراغ ویندوز فون رفت.
نکته مرگبار، اصرار مدیران نوکیا بر تکرار اشتباه بزرگ قبلی بود.
مایکروسافت بهسادگی توانست ویندوز فون را از رده محصولات خود خارج کند، اما بازنده اصلی این قمار نوکیایی بود که تمام شرطش را روی ویندوز فون بسته بود.
مدیران نوکیا آدمهایی درسخوانده، باتجربه و شاید مودب بودند. نوکیا 1520 هم دستگاه فوقالعادهای بود. اما نکته مرگبار، اصرار مدیران بر تکرار اشتباه بزرگ قبلی بود.
9- فقدان مهارتهای ارتباطی
اگر مدیر چیزی از مدیریت نداند آنقدر بد نیست که او توان برقراری ارتباط با دیگران را نداشته باشد. نداند چطور باید نامه نوشت، چطور باید پشت تلفن صحبت کرد و در ملاقات حضوری چه برخوردی باید داشته باشد.
در زمینه ارتباط دو ایراد مرگبار مدیر شامل عدم توانایی در سپردن وظایف و صلب مسئولیت از دیگران میشود. وقتی میخواهد کاری را به دیگران بسپرد، معمولا بجای آن که فرد احساس افتخار کند، رنجیدهخاطر میشود.
همچنین مدیر بد نمیتواند با یک کارمند به شکل مسالمتآمیز قطع همکاری کند یا به همکاری با یک شریک تجاری خاتمه دهد.
فقدان مهارت ارتباطی یک مدیر بد، افراد درون سازمان و بیرون سازمان را میآزارد. از سلام و احوالپرسی اول صبح گرفته تا سخنرانیهای مهم رسمی.
10- عدم توجه به رشد دیگران
یک ایراد مرگبار مدیر این است که فقط به رشد خودش فکر کند و در مواردی با سرکوب دیگران بخواهد خودش را رشد بدهد. مدیر بد برای ارتقای شغلی کارمندان برنامهریزی نمیکند. آنها را به کلاسها، دورهها یا مهارتهایی که بهطور مستقیم به دستمزد بیشتر منجر شود، هدایت نمیکند.
مدیر خوب میکوشد که کارمندهای معمولی روزی مدیر شوند. مدیر بد تلاش میکند که از مدیرانش بهعنوان کارمند معمولی استخدام کند. مدیر خوب آبدارچی شرکت را به دانشگاه میفرستد، مدیر بد از مسئول تحقیق و توسعه میخواهد که برایش چای بیاورد؛ و از تحقیر او لذت میبرد.
بیایید بد نباشیم!
اینطور نیست که زنگر و فوکمن دو فنجان چای ریخته باشند و در مورد ایراد مرگبار مدیر با هم صحبت کرده و نتیجه گرفته باشند. مقاله آنها ماحصل سالها تحقیق و پژوهش بر روی شرکتهایی بود که طعم شکست را چشیده بودند.
مردم عادی شاید رمز موفقیت را در مطالعه شرکتهای موفق بدانند. اما رمز موفقیت آنها بیشتر از هر چیز دیگر «شانس» بود. زنگر و فوکمن با بررسی شکستخوردهها به ما کلیدی دادند که از شکست بپرهیزیم. بعد از آن است که میتوانیم به توفیق فکر کنیم. فراموش نکنیم که اولین و مهمترین وظیفه هر مدیر، زنده نگهداشتن سازمان است.
نظرات