فونیکس - هدر اخبار
کد مطلب: ۳۵۱۱۴۴

آیا دولت‌ها خیرخواه ملت هستند؟

آیا دولت‌ها خیرخواه ملت هستند؟

اقتصاد رفتاری، پایه‌های اقتصاد کلاسیک را می‌لرزاند، آنجا که از انسان غیرمنطقی و کارهای غیرعقلایی‌اش حرف می‌زند. کافی است در زندگی خود 3 انسان را از نزدیک ملاقات کرده باشید تا در مورد این‌که انسان‌ها موجوداتی دقیق و حسابگر هستند، تردید کنید. غیرعقلایی بودن آدم‌ها یک وجه خوب دارد و یک وجه بد: مثلا قیمت

اقتصاد رفتاری، پایه‌های اقتصاد کلاسیک را می‌لرزاند، آنجا که از انسان غیرمنطقی و کارهای غیرعقلایی‌اش حرف می‌زند. کافی است در زندگی خود 3 انسان را از نزدیک ملاقات کرده باشید تا در مورد این‌که انسان‌ها موجوداتی دقیق و حسابگر هستند، تردید کنید.

غیرعقلایی بودن آدم‌ها یک وجه خوب دارد و یک وجه بد:

مثلا قیمت ماشین در آخرین ماه سال بالا می‌رود. چرا که عده‌ زیادی می‌خواهند برای مسافرت نوروزی ماشین داشته باشند. عده‌ای دیگر هم ماشین می‌خرند که از این گرانی بهره ببرند و سود کنند.

حالا تصور کنید در 15 اسفند قیمت خودرو یک پرش داشته باشد. طبیعی است که فروش خودرو بیشتر شود و قیمت پایین بیاید. اما در عمل بعد از جهش قیمت، تعداد خریداران افزایش پیدا می‌کند. اتفاقی که چندان منطقی به‌نظر نمی‌رسد.

اما همین مردم غیرمنطقی کارهای خوبی هم می‌کنند. ایثار، اهدای عضو، عشق و کمک به خیریه از نظر اقتصادی رفتاری عقلایی نیست. اما مردم این کارها را می‌کنند، چون انسان هستند نه حیوان اقتصادی.

اقتصاد رفتاری برای آقای رئیس‌جمهور

وقتی از غیرعقلایی بودن مردم حرف می‌زنیم، فقط منظورمان عوام‌الناسِ بی‌سواد نیست. مطالعات دنیل کانمن بر روی افراد خبره نشان داد که حرفه‌ای‌ها هم در دام سوگیری‌های رفتاری می‌افتند.

رئیس‌ دولت هم «انسان» است و رفتارهایی غیرعقلایی دارد. خوشبختانه دونالد ترامپ درک این موضوع را برای ما ساده‌تر کرده است. یک رئیس‌جمهور، مثل هر انسان دیگری می‌تواند احساساتی شود و رفتاری از خود نشان دهد که هیچ توجیه عقلانی‌ای ندارد.

رئیس‌جمهور یک کشور هم «انسان» است و رفتارهایی غیرعقلایی دارد.

برای مثال یکی از قواعد اقتصاد رفتاری می‌گوید «مردم بیش از اندازه به خود ایمان دارند.» اگر به رفتارهای نادرست رئیس‌جمهورها نگاه کنید، به‌سادگی می‌توانید این اصل را درک کنید. آن‌ها طوری حرف می‌زنند و از تصمیم خود دفاع می‌کنند که انگار در مورد آن ذر‌ه‌ای تردید ندارند و البته برای حالتی که نظراتشان اشتباه باشد، هیچ راه گریزی هم در نظر نگرفته‌اند.

انسان غیرعاقل می‌تواند هرکسی باشد: باربری در بازار بزرگ، رئیس بانک مرکزی یا یک اقتصاددان رفتاری در شیکاگو.

تلنگری به شیکاگو

از حاصل کارهای ریچارد تالر می‌دانیم که با تلنگر می‌توانیم رفتار اقتصادی آدم‌ها را تغییر دهیم و به آن‌ها کمک کنیم که تصمیم‌هایی بهتر بگیرند.

مثلا اگر مردم عددِ مصرف برق خود را روی یک تابلو ببینند، بیشتر ممکن است که چراغ‌های اضافه را خاموش کنند و درنهایت برق کم‌تری مصرف شود. نمایش عدد بر روی صفحه‌نمایش، یک تلنگر است. آیا به‌نظر شما هم این تلنگر، ایده خوبی است؟

تلنگر اقتصاد رفتاری دولت خیرخواه ملت

نمایش مقدار مصرف تلنگری است برای کاهش مصرف.

پرسش اساسی این است که چرا به‌سادگی می‌پذیریم «مصرف کم‌تر برق، بهتر است»؟ مگر نه این‌که کارگرهای نیروگاه، تولیدکنندگان تجهیزات، تکنسین‌های انتقال نیرو و هزاران کارمند و کارگر شرکت برق از مصرف بیشتر این «کالا» نفع می‌برند؟ چرا باور داریم خرید پوشاک تولیدِ داخل به اقتصاد کشور کمک می‌کند اما خرید برقِ تولید داخل، نه؟

نمی‌خواهم بگویم که مصرف بیشتر برق برای اقتصاد خوب است. سوال من این است که آیا «اضافه رفاه ناشی از اشتغال به‌خاطر مصرف بیشتر برق» را با هزینه‌های زیست‌محیطی آن مقایسه کرده‌ایم و به این نتیجه رسیده‌ایم که مصرف کم‌تر برق برای اقتصاد بهتر است؟ یا طراحی تلنگر، تنها از احساسات و هیجانات غیرعقلایی ما برآمده است؟

چه‌کسی انسان نیست؟

مصرف بیشتر یا کم‌تر برق تنها یک مثال است. وقتی از طراحی تلنگر برای کاهش مصرف برق حرف می‌زنیم، خواننده به‌صورت خودکار می‌پذیرد که کاهش مصرف برق یک توفیق اقتصادی است، و هر ابزاری را که باعث توفیق می‌شود، می‌پسندد.

در بسیاری از موارد دیگر هم وضع به همین شکل است. آیا تشویق مردم به داشتن پس‌انداز بیشتر کار خوبی است؟ آیا خوب است که مردم بدون افزایش دستمزد، بیشتر کار کنند؟ آیا پرهیز از ولخرجی (که به کاهش مصرف و درنتیجه کاهش تولید منجر می‌شود) رفتاری پسندیده‌تر است؟ آیا خرید کالای تولید داخل، واقعا خیر بیشتری دارد؟

بسیاری از این گزاره‌ها به‌سرعت درست تلقی می‌شوند. دولت‌ها برای پس‌انداز بیشتر، کار بیشتر، صرفه‌جویی و ترجیح تولیدات داخلی برنامه‌ریزی می‌کنند و به‌طراحی تلنگر می‌پردازند. در مواردی هم واقعا موفق می‌شوند رفتار مردم را تغییر دهند.

اما چه می‌شود اگر آن‌ها «اشتباه» کرده باشند؟ چه می‌شود اگر پس‌انداز بیشتر، به کاهش تولید و رکود اقتصادی منجر شود؟ چه می‌شود اگر حاصل این رکود، ترکیدن حباب سرمایه، بحران مالی و نابودی ثروت میلیون‌ها نفر باشد؟ چه‌کسی بهتر می‌داند که رفتار درست اقتصادی کدام است؟

چرا هدیه‌ها را کادوپیچ می‌کنیم؟

بگذارید کمی از اقتصاد سیاسی فاصله بگیریم. دوباره به آن بازمی‌گردیم. یک سوال جالب این است که چرا مردم روی هدایای خود کاغذ کادو می‌پیچند؟ آن‌ها می‌دانند که کاغذ کادو خیلی زود پاره و خراب خواهد شد. پس چرا مردم برای خرید کاغذ کادو پول می‌دهند؟

از نظر اقتصاد، انتخاب بهترین هدیه کار دشواری است. مثلا ممکن است یک میلیون تومان پول برای خرید عطری بدهیم، که دوستمان از آن نفرت دارد. دل هر دوی ما برای این پول تلف‌شده خواهد سوخت. اما همه می‌دانیم که پرداخت یک میلیون تومان پول نقد در پاکت هم هدیه جالبی نیست.

یک بررسی نشان می‌دهد که بهترین هدیه، هدیه‌ای است که خودمان آن را ساخته باشیم. از طرفی این هدیه، اتلاف وجه نقد ندارد و ارزشی را که طرف مقابل برای ما دارد، به بهترین شکل نشان می‌دهد.

اما وقتی برای او عطر می‌خرم، کالایی را انتخاب می‌کنم که هیچ تفاوتی با هزاران کالای مشابهش در بازار ندارد. عطری که خودم آن را نساخته‌ام و چندان با پرداخت وجه نقد تفاوتی ندارد. در اینجا با کاغذ کادو، روبان و تزئینات سعی می‌کنم که هدیه را شخصی کنم. «درست است که عطر را من نساخته‌ام، اما خودم برای کادو کردن آن وقت گذاشته‌ام.»

برگردیم سر بحث خودمان

چرا این مثال را زدم؟ نه به‌خاطر این‌که هنوز دلم می‌سوزد که عطر گران‌قیمتی که برای دوستم خریدم موردپسند واقع نشد، هرچند از کاغذ کادوی آن خیلی تمجید کردند. نه، واقعا ارتباطی بین این رفتارِ ساده و اقتصاد رفتاری وجود دارد: اولین بار که یک هدیه را کادوپیچ کردیم، به محاسبه زیان احتمالی اهدای هدیه فکر نکردیم. ما فقط رفتاری را تقلید کردیم که در دیگران دیده بودیم.

شاید به‌سادگی بتوانید تصور کنید که یک هدیه بدون کاغذ کادو، به‌نظر بی‌ارزش‌تر از هدیه‌ای می‌آید که به‌زیبایی و با دقت کادو شده است. اما موقع این قضاوت فکر نمی‌کنید که «ارزش هر چیز معادل مقدار کاری است که برای ساختن یک نمونه شبیه به آن صرف می‌شود». خیر. شما فقط «احساس» می‌کنید که کادو بدون کاغذِ کادو یک چیزی کم دارد.

کادو اقتصاد رفتاری دولت

سعی می‌کنیم هدایای خود را منحصر‌به‌فرد کنیم.

حالا برای توجیه کادو کردنِ هدایا، دو توضیح جداگانه داریم.

  • کادو کردن، هدیه را شخصی‌تر می‌کند و بر ارزش آن می‌افزاید.
  • کادو کردنِ هدیه یک اتیکت اجتماعی است و ما هم بی‌دلیل این رفتار را تکرار می‌کنیم.

توضیح اول خیلی جالب است، اما به‌نظر می‌رسد توضیح دوم، به چیزی که واقعا اتفاق می‌افتد شبیه‌تر باشد.

ما سعی می‌کنیم مردم را تشویق به مصرف کم‌تر برق کنیم، چون محیط پیرامون ما این رفتار را به‌عنوان تصمیمی درست و عاقلانه پذیرفته است، حتی اگر کاهش مصرف برق به کاهش اشتغال و کاهش اضافه رفاه اجتماعی منجر شود.

انسان، موجودی اجتماعی

موضوع جالبی که در مکتب اتریشی اقتصاد مطرح می‌شود این است که عموما اقتصاددان‌ها انسان را بسیار ساده‌تر از چیزی که هست فرض می‌کنند. حتی در اقتصاد رفتاری، انسان‌ها را موجوداتی منفرد فرض می‌کنیم که خیلی راحت گول می‌خورند.

اما هزاران قید و عامل بیرونی بر رفتارهای ما اثر می‌گذارد و ما را به سمت گرفتن تصمیم‌هایی غیرعاقلانه سوق می‌دهد. بیشتر ما به این دلیل دانشگاه می‌رویم که همه دارند این کار را می‌کنند. نه چون فکر می‌کنیم این تصمیم واقعا به نفع ما است.

هزاران قید و عامل بیرونی بر رفتارهای ما اثر می‌گذارد و ما را به سمت گرفتن تصمیم‌هایی غیرعاقلانه سوق می‌دهد.

ترتیب اولویت انتخاب رشته و انتخاب دانشگاه هم به همین صورت انجام می‌شود: مهم نیست چقدر مهندس برق بیکار داشته باشیم. برق شریف از مدیریت علامه بهتر است. این رفتار درست شبیه به خرید ماشین در آخرین ماه از سال است. نیرویی اجتماعی بر تصمیم‌های ما اثر می‌گذارد. حتی اگر این تصمیم‌ها به‌وضوح نادرست باشند.

در اینجا یک سوگیری جالب قابل شناسایی است. کاری که دیگران هم آن را انجام می‌دهند اخلاقی‌تر و منطقی‌تر به نظر می‌آید.

تلنگر بزنیم یا نه؟

اگر فرزند داشته باشید، حتما بارها سعی کرده‌اید رفتارهای او را تغییر دهید. مثلا شاید میوه‌ها و سبزی را روی میز بگذارید و شکلات را در کابینت تا او بیشتر از شکلات، میوه و سبزی بخورد. اما در بسیاری از موارد ما نمی‌خواهیم فرزندانمان رفتاری را داشته باشند که واقعا برایشان بهتر است. بلکه ما تلاش می‌کنیم که آن‌ها طوری رفتار کنند که برای ما کم‌ترین زحمت را داشته باشد.

ما، به‌عنوان یک انسان، خودخواه هستیم و به منافع خودمان فکر می‌کنیم. دوست داریم فرزندانمان کم‌تر پول خرج کنند، کم‌تر سروصدا کنند و ما را کم‌تر در زحمت بیندازند.

دولت‌ها هم به همین شکل رفتار می‌کنند. مثلا در دور اول ریاست‌جمهوری در ایران، تلاش دولت برای جلب‌توجه صندوق‌های رای است. برای همین به سرکوب نرخ ارز می‌پردازند. درحالی‌که در دور دوم، افزایش درآمد دولت اولویت دارد. برای همین در این دوره معمولا شاهد پرش قیمت دلار هستیم.

بی‌تردید که تلنگر، ابزاری قدرتمند برای تغییر رفتار عمومی است. اما پرسش اینجا است که آیا صاحبان قدرت واقعا می‌خواهند مردم تصمیم‌هایی بهتر و عقلایی‌تر بگیرند؟ اگر پاسخ ما مثبت باشد، آیا مطالعات دقیق می‌گوید کدام تصمیم بهتر است یا تنها قرار است در حاشیه امنِ تکرار رفتار گذشتگان قدم بزنیم؟

پس تصمیمات هیچ دولتی خیرخواهانه نمی‌شود مگر با اجرای غیراحساسی نتایج مطالعات دقیق.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.