خبر فوری:

فونیکس - هدر اخبار
کد مطلب: ۳۹۲۲۱۰

تفکر انتقادی: خوب، بد یا زشت؟

تفکر انتقادی: خوب، بد یا زشت؟

تفکر انتقادی چیزی است که باعث بهبود دنیای ما انسان‌ها می‌گردد. در‌ واقع هر تغییری که تاریخ بشر رخ‌داده و بعد به نقطه عطفی در آن بدل شده، ماحصل تفکر انتقادی یک ذهن پرسش‌گر است. ما در این مقاله می‌خواهیم درباره تفکر انتقادی و ذهن‌های پرسش‌گر حرف بزنیم. پرسش‌گری سقراطی سقراط را دوست دارم. البته

تفکر انتقادی چیزی است که باعث بهبود دنیای ما انسان‌ها می‌گردد. در‌ واقع هر تغییری که تاریخ بشر رخ‌داده و بعد به نقطه عطفی در آن بدل شده، ماحصل تفکر انتقادی یک ذهن پرسش‌گر است.

ما در این مقاله می‌خواهیم درباره تفکر انتقادی و ذهن‌های پرسش‌گر حرف بزنیم.

پرسش‌گری سقراطی

سقراط را دوست دارم. البته احتمالا همه سقراط را دوست داشته باشند. بالاخره او یکی از بزرگ‌ترین متفکران تاریخ بشر بوده است که احتمالا اندیشیدن را اختراع کرده است. افلاطون یکی از شاگردان سقراط بود. البته شاگرد که نه. بیشتر سیبلی برای فرود پرسش‌های کشنده سقراط.

شاید سقراط را بتوان پدر، مادر یا حتی جد و آبای چیزی عنوان کرد که امروز ما آن را با نام تفکر انتقادی می‌شناسیم.

سقراط بی‌اندازه به ذهن آدم‌ها نامطمئن بود. خصوصا ذهن کسانی که تصمیم‌هایشان می‌توانست بر زندگی بسیاری تاثیر بگذارد. چشم‌گیرترین این افراد هم صاحبان قدرت بودند. کسانی که بر تخت پادشاهی می‌نشستند یا کسانی که نزدیک پادشاه بودند و زندگی‌شان بر زندگی بقیه افراد تاثیر فراوان می‌گذاشت بیش از هر فرد دیگری مورد حمله تفکر انتقادی پرسش‌گرنه سقراط بودند.

اما سقراط با اینکه پدر تفکر انتقادی بود، نه انتقاد می‌کرد و نه اندیشیدن یاد می‌داد.

مجسمه سقراط مجسمه سقراط

سقراط فقط سوال می‌پرسید. سقراط به شاگردان خود سوال پرسیدن درس می‌داد. کاری که با نام پرسش‌گری سقراطی (Socratic questioning) شناخته می‌شود.

به همین دلیل سقراط مثل مایی نبود که احتمالا خود را یک سر و گردن بالاتر از عموم جامعه می‌دانیم و هنگام حرف زدن از کلی اصطلاح فارسی و انگلیسی سخت استفاده می‌کنیم تا منظور خود را برسانیم و در نهایت هم به نتیجه‌ای نمی‌رسیم.

سقراط در کف جامعه زندگی می‌کرد. ثروتی نداشت. برای ثروت دست‌وپا نمی‌زد و همین‌که نانی برای خوردن داشت، برایش کافی بود.

سبک تفکر انتقادی سقراط

شیوه تفکر انتقادی او فقط پرسش‌گری بود. پرسش‌گری محض. او در کوچه و خیابان آدم‌ها را به حرف می‌گرفت و با آن‌ها حرف می‌زد. البته بیشتر سؤال می‌پرسید.

سوال اول او طبیعتا پاسخی کلی‌ داشت. وقتی مخاطب سقراط پاسخ کلی خود را که احتمالا پر از جانب‌داری‌های شناختی ، ناآگاهی، ضعف استدلال، ضعف نتیجه‌گیری، کمبود یا نبود شواهد و کلی مشکل دیگر بود، بیان می‌کرد. سقراط مثل یک هکر، نکته به نکته پاسخ مخاطب خود را مورد پرسش قرار می‌داد.
سوالات سقراط معمولا با این ترتیب پیش می‌رفتند:

  1. سوالاتی برای روشن شدن مسئله
  2. سوالاتی برای یافتن پیش‌فرض‌ها
  3. سوالاتی برای ارائه شواهد و دلایل
  4. سوالاتی درباره دیدگاه‌ها متفاوت
  5. سوالاتی درباره نتیجه‌گیری‌ها
  6. سوالاتی درباره سوالات

برای اینکه با هرکدام از مراحل پرسش‌گری سقراطی در تفکر انتقادی آشنا شوید بگذارید مثالی بزنیم.

مثالی از تفکر انتقادی سقراط

فرض کنید در پیاده‌رو راه می‌روید و یکی از دوستانتان را در مسیر می‌بینید. به او سلام می‌کنید. دست تکان می‌دهید اما او واکنشی نشان نمی‌دهد. انگار که شما را نمی‌بیند یا نمی‌خواهد ببیند.

یکی از چیزهایی که درباره دلیل این رفتار او به ذهنتان می‌رسد این است که او از شما خوشش نمی‌آید.

بگذارید با یک مکالمه دوطرفه به سبک پرسش‌گری سقراطی این ایده را موردنقد قرار دهیم.

۱- سوالاتی برای روشن شدن مسئله

+ می‌توانید توضیح دهید که چگونه به این نتیجه رسیدید که «او از شما خوشش نمی‌آید»؟ چگونه توانستید از دیدگاه او این مسئله را بفهمید؟

- من دست تکان دادم. سلام کردم. او توجهی نکرد. پس فکر می‌کنم از من خوشش نمی‌آید. آدم خوبی هم نیست.

۲- سوالاتی برای یافتن پیش‌فرض‌ها

+ هنگامی‌که به این ایده که «او از شما خوشش نمی‌آید» فکر می‌کنید، آیا پیش‌فرض‌هایی را در نظر می‌گیرید؟ پیش‌فرض‌هایی که ته ذهنتان وجود دارند و روی درک شما از شرایط تاثیر می‌گذارند.

- شاید این پیش‌فرض باشد که همین‌که او بی‌اعتنایی می‌کند برای من به معنی این است که از من خوشش نمی‌آید.

+ پیش‌فرض دیگری ندارید؟

- شاید مهم‌ترین پیش‌فرضم این است که او مرا دیده ولی بی‌اعتنایی کرده است.

+ این پیش‌فرض احتمالا از این نکته نشئت می‌گیرد که شما قبلا کسی را در خیابان دیده‌اید اما یادتان نیامده است که او که بوده است. در این مورد هم شاید این مسئله مطرح باشد که او شما را دیده ولی به‌جا نیاورده است. به نظرت چنین چیزی ممکن است؟

- من چنین فرض ندارم. به نظرم او شناخته و اعتنا نکرده است.

۳- سوالاتی برای ارائه شواهد و دلایل

+ پس چند پیش‌فرض در اینجا وجود دارد. اول اینکه اعتنا نکردن یعنی «خوش نیامدن». پیش‌فرض دوم این است که او شما را دیده است و پیش‌فرض سوم هم این است که او شما را شناخته است. پس بر اساس این پیش‌فرض‌ها شما به این نتیجه رسیده‌اید که او از شما خوشش نمی‌آید. آیا هیچ دلیل یا اثباتی بر اینکه او از شما خوشش نمی‌آید، دارید؟

- همین‌که اعتنا نمی‌کند دلیلی بر همین خوش نیامدن است. منظور شما این است که آیا در موارد دیگری هم شاهد چیزی بوده‌اید که دلیلی بر خوش نیامدن باشد؟

+ بله. البته.

- به نظرم بعضی وقت‌ها کمی نسبت به من سرد رفتار کرده است.

+ چرا فکر می‌کنید که می‌توانید به همین نتیجه‌گیری قناعت کنید؟ آیا این بهترین نتیجه‌گیری است؟

- البته که امیدوارم این‌گونه نباشد؛ اما به نظر، شواهد نشان‌دهنده همین است.

۴- سوالاتی درباره دیدگاه‌ها متفاوت

+ با توجه به چیزهایی که درباره‌اش حرف زدیم و شواهدی که مطرح کردید، آیا می‌توانستید به نتایج دیگر یا دیدگاه‌های دیگری هم برسید؟

- در این صورت باید طرز نگاهم را عوض کنم.

+ البته که باید طرز نگاهتان را عوض کنید.

- ممکن است در لحظه‌ای که از کنار من رد می‌شد ذهنش جای دیگری بوده، استرس داشته یا اینکه فکرش درگیر چیزی بوده است.

+ ما می‌توانیم درباره فرض‌ها یا همین افکاری که گفتیم فکر کنیم. یکی از مواردی که به آن فکر می‌کنید این است که او از شما خوشش نمی‌آید. به نظرتان چرا بقیه فرض‌ها و نتایج را کنار گذاشتید؟ نتایجی مثل همین حواس‌پرتی، مشغولیت یا استرس داشتن؟ الان درباره موضوع چه فکری دارید؟

- به نظرم این مسائل هم محتمل است.

۵- سوالاتی درباره نتیجه‌گیری‌ها

+ بگذارید به اولین نتیجه یعنی «او از شما خوشش نمی‌آید» بازگردیم. اگر فقط همین نتیجه‌گیری را قبول کنیم، حاصل چه خواهد بود؟

- افسردگی و ناراحتی.

+ اگر به بقیه نتایج ممکنی که گفتیم فکر کنید، در این صورت به چه چیزی می‌رسید؟

- اگر آن نتایج درست باشند، من افسرده و ناراحت نمی‌شوم.

۶- سوالاتی درباره سوالات

+ اگر ما مکالماتی این‌گونه داشته باشیم، چه می‌شود؟

- این‌گونه مکالمه مرا مجبور می‌کند که به‌گونه‌ای متفاوت به قضیه نگاه کنم.

+ و حالا که ما به قضیه از منظر دیگری می‌نگریم، به لحاظ عاطفی این نگاه چه حسی در شما ایجاد می‌کند؟

- کمی کنجکاو و متعجبم شدم که چرا این‌ نکات به فکر خودم نرسید و سریعا همان نتیجه اول را گرفتم. راستش هنوز هم فکر می‌کنم همان نتیجه اول درست باشد اما این مکالمه باعث می‌شود به قطعیت این نتیجه‌گیری شک کنم.

نیازی نیست کسی را قانع کنیم

روش تفکر انتقادی که سقراط با آن به بحث کردن با همه می‌پردازد، نه بر مبنای نقد نگاه‌های دیگران یا تلاش برای قانع کردن آن‌ها بلکه بر مبنای روشن شدن دیدگاه خود افراد است.

تفکر انتقادی سقراط باعث می‌شود آد‌م‌ها حصارهای سختی را که دور عقاید و باورهای خود دارند را کنار بگذارند و سعی کنند به مسائل از منظر دیگری هم نگاه کنند.

شاید برای ما که در عصر مدرن زندگی می‌کنیم و نقد قدرت‌ها در رسانه‌های گوناگون به چیزی عادی برایمان تبدیل‌شده است، فهمیدن اینکه قدرت‌ها و صاحبان قدرت عاری از خطا نیستند و در بسیاری از موارد منافع فردی یا کوتاه‌مدت خود را بر منافع جمعی و بلندمدت ترجیح می‌دهند چندان سخت و عجیب نباشد.

اما در زمان سقراط که شاهان در حد خدایان پرستیده می‌شدند و در منظر عموم آدم‌ها عاری از خطا و عیب بودند، تاکید کردن به این نکته که زورمندان و زرمندان هم مثل بقیه آدم‌ها دچار خطاهای شناختی بسیاری هستند که در نهایت باعث آسیب‌های فراوان به همه می‌شود، کاری بسیار شجاعانه و عاقلانه بوده است.

و راستش این‌گونه مکالمات شکاکانه سقراط با مردم عادی و این سبک تفکر انتقادی او در نهایت چندان به مذاق صاحبان قدرت هم خوش نیامد و تفکر انتقادی او، جام شوکران برایش آورد.

شک می‌کنم پس هستم

اثر دانینگ-کروگر (Dunning-Kruger effect) این مسئله را روشن می‌کند که هر چه آدم‌ها کمتر درباره موضوعی دانش داشته باشند، بیشتر فکر می‌کنند که آن را بلدند؛ اما وقتی کمی در مورد آن موضوع یاد می‌گیرند تازه می‌فهمند که چقدر نمی‌دانند.

نکته اینجاست به دلیل همین اعتمادبه‌نفس آدم‌ها درباره دانش و آگاهی‌شان خصوصا در مورد چیزهایی که کمتر سر درمی‌آوردند، اگر شما تلاش کنید تا آن‌ها را قانع کنید و روشنشان کنید که درباره مسئله‌ای از همان حوزه اشتباه می‌کنند، بعید است به نتیجه برسید.

به همین دلیل هم ما خیلی زیاد ممکن است درگیر مباحثه‌های بی‌پایانی بشویم که در نهایت به‌جایی هم نمی‌رسند.

فکر کردن

اما چه می‌شود که به‌جایی اینکه نقدهای خود را مستقیم بگوییم و تلاش کنیم دیگران را قانع، از تفکر انتقادی سقراط با همین پرسش‌گری استفاده کنیم؟

قضیه اینجاست تلاش ما برای قانع کردن دیگران درباره یک موضوع‌، به دلیل همین اثر دانینگ-کروگر می‌تواند اشتباه باشد؛ یعنی ما هم ممکن است مثل بقیه درباره چیزی زیاد مطمئن باشیم و تلاش کنیم دیگران را درباره آن قانع کنیم که چندان از آن سر درنمی‌آوریم.

در نتیجه اگر سبک تفکر انتقادی سقراط را برداریم و در مناظره‌ها و مباحثه‌ها سؤال بپرسیم، شاید هم خود بتوانیم دیدگاه دیگران را درک کنیم و هم به دانسته‌های خود شک کنیم و بیشتر دنبال یادگیری برویم.

در این حالت تاثیر حرف‌هایی که می‌زنیم بیشتر خواهد شد و افراد متفکر و البته شکاک بیشتری خواهیم داشت.

شکاک یا همیشه معترض؟

یکی دیگر از جفاهایی هم که در مورد آدم‌های پرسشگر و شکاک می‌شود این است که به دلیل همین خاصیت پرسشگری به «همیشه معترض بودن» یا حتی «غرغرو بودن» هم متهم می‌شوند.

احتمالا شما هم با این آدم‌هایی شکاک مواجه شده‌اید. این افراد معمولا از طرف جمع‌ها چندان مقبول نمی‌شوند. دلیلش هم یکی از خطاهای شناختی انسان‌ها است. خطای شناختی که باعث می‌شود آدم‌ها، افزایش تعداد باورمندان یک عقیده را سندی بر درستی آن ببینند.

جمع‌های انسانی نه‌تنها روی خوشی به آدم‌هایی که به عقایدشان شک می‌کنند و مورد سوال قرار می‌دهند نشان نمی‌دهند، بلکه چنین آدم‌هایی را طرد هم می‌کنند تا امکان یافتن دیدگاه‌های دیگر را بیش‌ازپیش کاهش دهند.

تبادل ایده‌ها

چنین آدم‌هایی ممکن است به دلیل همین طرد شدن‌ها، به آدم‌هایی تبدیل شوند که خیلی زیاد سؤال می‌پرسند و نقد می‌کنند و از طرف جامعه «غرغرو» هم لقب بگیرند. اتفاقی که احتمالا برای هرکدام از ما افتاده و یا شاید روزی بیفتد. البته این حرف بدین معنی نیست که آدم‌های غرغرو لزوما صاحب یک تفکر انتقادی هستند.

غرغرو بودن شاید در نهایت باعث اعصاب خوردی کارکنان سازمان شود اما درصورتی‌که کنترل شده و این غرها در دایره سوالات و نقدهای معقول مطرح شوند، می‌توانند به افزایش کلی کیفیت مجموعه منجر شوند.

چه کسانی باید سبک تفکر انتقادی سقراطی بلد باشند؟

در دانشگاه‌ها معمولا این دانشجویان فلسفه و شاید حقوق باشند که بیش از همه با سبک تفکر انتقادی سقراط دست‌وپنجه نرم می‌کنند. به همین دلیل هم بیشتر از بقیه شکاک می‌شوند و در هر چیزی نااطمینانی می‌ببینند.

پرسش‌گری سقراط سبک آموزشی مطرحی در کلا‌س‌های کسب‌وکار و علوم سیاسی نیست؛ اما راستش کسانی که در نهایت در آینده بیشتر از همه قدرت خواهند داشت و بر دنیا تأثیر خواهند گذاشت، همین فارغ‌التحصیلان کسب‌وکار و علوم سیاسی هستند.

این افراد هستند که باید بیش از همه ساختارها، عقاید و چارچوب‌ها را مورد پرسش‌گری قرار دهند و بیش از همه به دانسته‌های خود شک کنند؛ زیرا آن‌ها می‌توانند ساختارها و چارچوب را تغییر دهند.

نقدهای بقیه افرادی که در قدرت نیستند یا شنیده نمی‌شود یا در بدترین حالت خفه می‌شوند.

قضیه همان جمله مشهوری است که می‌گوید «مشکل دنیا این است که افرادی که کمتر از همه می‌دانند، بیشتر از همه به خود مطمئن هستند و آن‌هایی که زیاد می‌دانند، به خود نیز شک می‌کنند».

داشتن تفکر انتقادی و یاد گرفتن پرسش‌گری سقراطی شاید مهم‌ترین چیزی است که زمین گرم ما به آن نیاز دارد و می‌تواند دنیای آشفته ما انسان‌ها را کمی سروسامان دهد. در نتیجه در پاسخ به پرسش مطرح‌شده در عنوان مقاله باید بگویم تفکر انتقادی نه بد و نه زشت است. بلکه وجود آن از نان شب هم واجب‌تر است.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.