برای زندگی پس از دانشگاه به چه هوشی احتیاج دارید؟
شما موفقیت در تحصیل و زندگی خود را به کدام هوش نسبت میدهید؟ در اینجا منظور از این دو هوش، هوش عمومی (IQ) و هوش هیجانی (EQ) است. تحقیقات انجامشده، در مرحله اول معتقدند که هوش عمومی فرد یکی از تاثیرگذارترین عوامل بر موفقیت علمی و دانشگاهی هر فرد است. اما هنگام اتمام تحصیل و
شما موفقیت در تحصیل و زندگی خود را به کدام هوش نسبت میدهید؟ در اینجا منظور از این دو هوش، هوش عمومی (IQ) و هوش هیجانی (EQ) است. تحقیقات انجامشده، در مرحله اول معتقدند که هوش عمومی فرد یکی از تاثیرگذارترین عوامل بر موفقیت علمی و دانشگاهی هر فرد است. اما هنگام اتمام تحصیل و ورود به دنیای کار، شرایط تغییر میکند.
در این مقاله بررسی میکنیم که هوش هیجانی فرد تا چه حدی در فضای کاری اهمیت دارد. همچنین خواهیم دید که حتی در رشتههای فنی، هم در تحصیل و هم در کار، میتوان از مهارتهای هیجانی بهره برد.
شناخت هوش هیجانی
قطعا تحصیلات دانشگاهی برای فردی که قصد فعالیت در زمینههای فنی دارد، ضروری است و مهارتهای لازم را به وی آموزش میدهد. اما سوالی که امروزه توسط همگان پرسیده میشود، این است که دانشگاه تا چه حدی افراد را برای موفقیت در کسبوکار (مهارتهای کاربردی) آماده میکند.
همانطور که اشاره شد، در اینجا مسئله هوش هیجانی مطرح میشود. مفهوم هوش هیجانی ابتدا در سال 1990 توسط «سالووی» و «مایر» شکل گرفت. پسازآن «گلمن» در کتاب خود به نام همین مفهوم، تحقیقات در این زمینه را پیش برد و به این نتیجه رسید که برای موفقیت در زندگی، هوش هیجانی از هوش عمومی یا IQ مهمتر است.
از دیدگاه او هوش هیجانی به پنج معیار تقسیم میشود:
- خودآگاهی
- خودکنترلی
- انگیزه
- همدردی
- مهارتهای اجتماعی
هوش هیجانی بالا نشاندهنده توانایی فرد در تجربه کردن احساسات و کنار آمدن با آنها است. بهعبارتدیگر، فردی با EQ بالا، میتواند همدردی، دلسوزی و خودکنترلی را در خود ایجاد کند. علاوه بر آن، هوش هیجانی توانایی فرد در برقراری تعادل میان نیازهای شخصی و نیازهای دیگران را افزایش میدهد.
ازلحاظ اخلاقی، مهارتهای ناشی از هوش هیجانی بهخوبی یا بدی منجر نمیشوند. همانگونه که فردی با IQ بالا میتواند مسیری غیراخلاقی برای استفاده از تواناییهای خود در پیش بگیرد، برای هوش هیجانی نیز این نکته صادق است. درنتیجه فردی باهوش هیجانی بالا، لزوما انسان خیر و خوشبرخوردی نخواهد بود و هوش هیجانی ارتباطی با ذات فرد ندارد.
توانایی ارتباطات یکی از زمینههای بسیار وابسته به هوش هیجانی است. تحقیقات انجامشده تخمین میزنند که 90 درصد از ارتباطات و تبادل احساسات، بهطور غیرلفظی صورت میگیرد. ازآنجاییکه مهارت ارتباطات یکی از مهمترین مهارتهای موردنیاز شرکتهاست، اهمیت هوش هیجانی در محیط کار بیشتر میشود.
تاثیر هوش هیجانی بر یادگیری
قسمتی از تاثیرات هوش هیجانی که نادیده گرفته میشود، تاثیر آن بر یادگیری است. معمولا همه ما توانایی یادگیری را با معیار هوش عمومی یا IQ میسنجیم، اما تحقیقات مواردی از ارتباط EQ و یادگیری را مطرح کردهاند که بسیار تأثیرگذارند:
- توانایی افراد در کنترل احساسات خود در هنگام حل مسئله، متفاوت است.
- در هنگام مقابله با مشکلات، احساسات و خلقوخوی فرد میتواند بر نحوه تصمیمگیری و برنامهریزی وی تاثیر بگذارد.
- احساسات مثبت توانایی تاثیر گذاری بر روی حافظه افراد را دارند؛ بهگونهای که درک بهتری از مطالب ایجادشده و توانایی برقراری ارتباط میان ایدههای پراکنده ایجاد میشود.
- در مسائل دشوار و پیچیده، ایجاد خلقوخوی مثبت توانایی بهبود انگیزه و تمرکز را دارد.
- در حالت خوشحالی پاسخ و بازخوردهای خلاقانهتری صورت میگیرد.
- افراد باهوش هیجانی بالاتر، در هنگام مقابله با مشکلات خود را وفق داده و برای تصمیمات خود معیارهای احساسی را نیز در نظر میگیرند.
بیشترین تأثیرگذاری عوامل ذکرشده، در دوران ابتدایی تحصیل افراد مشاهده شد. اما در تمامی مراحل یادگیری، حتی در زمان اشتغال و یادگیریهای مربوط به آن، تاثیرات هوش هیجانی قابلتوجه است. درنتیجه فارغ از نیازمندی به مهارتهای اجتماعی در محل کار، در هنگام یادگیری نیز باید به دنبال کسب و آموزش این نوع مهارتها باشیم.
هوش عمومی برای شروع، هوش هیجانی برای ادامه
احساسات نقشی کلیدی در انتقال و درک پیام میان افراد و محیط ایفا میکنند. یافتههای آماری نیز اهمیت این فرضیه در دنیای کار را تایید میکنند: هوش عمومی یا IQ تنها تا 4 درصد به موفقیتهای دنیای واقعی مرتبط است، و دلیل آن، عدم اندازهگیری خلاقیت یا پتانسیل خاص افراد در تستهای IQ است.
برای مثال، گزارشی که توسط یک مهندس مکانیک با IQ بالا تهیه میشود، در صورت پایین بودن هوش هیجانی او، برای مدیران قابلفهم نخواهد بود. درنتیجه، هوشی که بدون در نظر گرفتن هیجانات و احساسات فرد اندازهگیری شود، لزوما کاربردی برای کارفرمایان نخواهد داشت.
نکته کلیدی این بحث، توانایی تقویت هوش هیجانی است. همانطور که میدانید، امکان افزایش هوش عمومی فرد بهطور دائمی وجود ندارد. (بسیاری از تحقیقات علمی این فرضیه را تایید میکنند) هوش هیجانی از طرف دیگر، میتواند با رشد مهارتهای اجتماعی فرد و کسب تجربه در این زمینه افزایش پیدا کند.
به همین علت است که در زمان انتخاب مدیر برای یک تیم برنامهنویسی، معمولا فردی انتخاب میشود که با تمامی گروه ارتباط خوبی داشته، از توانایی نامهنگاری بالایی برخوردار است و بهطورکلی مهارت برقراری ارتباط بالاتری نسبت به همتیمیهای خود نشان میدهد.
پایه اصلی کار تیمی، مهارتهای ارتباطی هر زیرمجموعه است
بهتر است که این نکته، در هنگام تحصیلات دانشگاهی نیز در نظر گرفته شود؛ IQ شما را به استخدام میرساند، اما EQ عامل اصلی ارتقای شغلی شما است. پس در حین تحصیل، حتی در رشتههای کاملا تخصصی و فنی، باید به دنبال تقویت هوش هیجانی خود باشیم.
از چه راههایی هوش هیجانی را بهبود دهیم؟
اولین عاملی که باید برای رشد هوش هیجانی در تحصیلات رعایت شود، باز کردن دید افراد به آیندهی شغلی و کاربرد تحصیلات آنها است. هنگامیکه تصور یک دانشجو از کاربرد تحصیلات وی از بحثهای کاملا فنی خارج شود، او به تاثیرات کلان دانشهایش و راههای مختلف تاثیرگذاری بر زندگی عموم فکر میکند. نتیجه این تفکر معمولا افزایش انگیزه چه در رشد اطلاعات فنی و چه در مهارتهای ارتباطی خواهد بود.
یکی از نکتههایی که باید در هنگام آموزش مهارتهای احساسی و اجتماعی لحاظ شود، جدا نکردن آموزش آن از کلاسهای فنی است. بهعبارتدیگر، تشکیل یک کلاس که بهطور انحصاری بر روی هوش هیجانی تمرکز میکند کاربرد کمتری نسبت به نهادینه کردن اینگونه آموزشها در تمامی کلاسهای فنی و غیر فنی خواهد داشت. مثال اجرای درست این آموزشها، تشویق کردن دانشجویان به ارائه مفاهیم تخصصی در کلاس بهعنوان کنفرانس و بحث آزادانه در موردبحث است. از این طریق، دانشجویان سعی بر انتقال دانش خود به دیگران داشته و تجربه ارتباطی کسب میکنند.
ارائه در جمع یکی از موثرترین راههای بهبود هوش هیجانی است
و در آخر، آموزشهای تجربی که دانشجو را به کار در دنیای واقعی و سعی و خطا وادار میکند، باید در نظر گرفته شود. دریافت بازخورد و سعی در بهبود تواناییها، نیازمند برقراری ارتباط قوی و هوشمندانه است. در ارائه کلاسی بهتر است که سخنان دانشجو در کلاس ضبط شده و بازخوردهایی توسط استاد به دانشجو داده شود؛ در چنین شرایطی دانشجو باید بازخوردهای جمعی را بهدرستی درک کرده و فارغ از ایراد گرفتن به خود یا ناراحتی، نحوه ارائه را بهبود ببخشد. اینگونه قطعا هوش هیجانی وی تحت تاثیر قرار میگیرد.
آینده را بسازیم…
هر فردی، در هر زمینهای که مهارت داشته باشد، تنها زمانی میتواند بر آینده خود و همنوعانش تاثیر بگذارد که:
- بتواند از مهارتهای خود در دنیای واقعی استفاده کند.
- بتواند پس برقراری ارتباط با دیگران، از تجربه آنها بهره برده و مهارتهای خود را رشد دهد.
- بتواند در گردآوری افراد و تشکیل تیم نقش داشته باشد؛ توانایی یک جمع همواره از فرد بیشتر است.
- و درنهایت، پس از رسیدن به مراحل بالای یک فعالیت، توانایی آموزش آن به دیگران را داشته باشد.
تحقیقات علمی ثابت کردهاند که وجود یک فرد با هوش هیجانی پایین در یک تیم، میتواند میانگین IQ همان تیم را کاهش دهد. نتیجه این تحقیقات و فرضیهها، نشان دادن اهمیت هوش هیجانی در تمامی بخشهای زندگی افراد است، حتی در بخشهای یادگیری و فنی. پس بهتر است تا برای ساخت آینده کشور، مهارتهای احساسی و اجتماعی خود را تقویت کنیم، شاید از این راه به سطح فنی بالاتری نیز دستیابیم.
نظرات