تولید ناخالص داخلی معیاری برای سنجش رفاه نیست
رشد اقتصادی استانداردهای زندگی را در سراسر جهان بالا برده است. اقتصادهای جهان این نکته را نادیده گرفتهاند که معیارهای استاندارد رشد اقتصادی، تولید ناخالص داخلی (GDP)، صرفا برای سنجش اندازه اقتصاد کشورها به کار میرود و نشاندهنده سطح رفاه یک کشور نیست. با این وجود، سیاستگذاران و اقتصاددانان، تولید ناخالص داخلی و یا در
رشد اقتصادی استانداردهای زندگی را در سراسر جهان بالا برده است. اقتصادهای جهان این نکته را نادیده گرفتهاند که معیارهای استاندارد رشد اقتصادی، تولید ناخالص داخلی (GDP)، صرفا برای سنجش اندازه اقتصاد کشورها به کار میرود و نشاندهنده سطح رفاه یک کشور نیست.
با این وجود، سیاستگذاران و اقتصاددانان، تولید ناخالص داخلی و یا در بعضی موارد سرانه تولید ناخالص داخلی را بهعنوان یک واحد کلی برای نشان دادن پیشرفت یک کشور، با ترکیب رونق اقتصادی و رفاه اجتماعی آن کشور، در نظر میگیرند. در نتیجه، سیاستهایی که منجر به رشد اقتصادی میشوند، در مورد جامعه نیز به کار برده میشوند.
اکنون میدانیم که ماجرا به این سادگیها نیست، اینکه تمرکز تمام و کمال روی تولید ناخالص داخلی و سود اقتصادی برای اندازهگیری توسعه، باعث نادیده گرفته شدن اثرات منفی رشد اقتصادی مانند تغییرات آب و هوا و نابرابری درآمدی بر جامعه میشود. حال زمان آن رسیده که محدودیتهای تولید ناخالص داخلی را بشناسیم و معیارهای توسعه را گسترش دهیم تا کیفیت زندگی یک جامعه را در بر بگیرد.
شماری از کشورها این کار را شروع کردهاند. برای مثال، هند، در حال ایجاد شاخص سهولت زندگی است که کیفیت زندگی، توانایی اقتصادی و ثبات را اندازهگیری و محاسبه میکند.
هنگامی که معیارهای توسعه ما فراتر از یک ثبات اولیه و به سمت تولید بیشتر برود، اقدامات سیاستگذاری ما با ابعا مختلف زندگی که برای شهروندان واقعا ارزش دارد، هماهنگ خواهد شد و جامعه خدمات بهتری دریافت خواهد کرد. اما قبل از اینکه برای بهبود مفهوم تولید ناخالص داخلی بخواهیم کاری انجام دهیم، بهتر است با ریشههای این مفهوم آشنا شویم.
ریشههای تولید ناخالص داخلی
مانند بسیاری از نوآوریها که پیرامون ما به چشم میخورند، مفهوم امروزی تولید ناخالص داخلی محصول جنگ است. در حالی که ابداع تولید ناخالص داخلی اغلب به سیمون کوزنتس نسبت داده میشود (به دلیل اینکه او تلاش کرد تا درآمد ملی ایالات متحده در سال ۱۹۳۲ را برای درک اندازه کامل رکود بزرگ، تخمین بزند)، تعریف امروزی تولید ناخالص داخلی توسط جان مینارد کینز در طی جنگ جهانی دوم ارائه شد.
در سال ۱۹۴۰، یک سال پس از آغاز جنگ جهانی دوم توسط آلمان، کینز، که در خزانهداری بریتانیا کار میکرد، مقالهای را درباره عدم کفایت آمارهای اقتصادی برای محاسبه آنچه اقتصاد بریتانیا میتوانست با منابع موجود تولید کند، منتشر کرد. او اظهار کرد که چنین کمبود دادهای، برآورد ظرفیت بریتانیا برای بسیج نیروها و جنگ را مشکل میکند.
هنگامی که معیارهای توسعه ما فراتر از یک ثبات اولیه و به سمت تولید بیشتر برود، اقدامات سیاستگذاری ما با ابعا مختلف زندگی که برای شهروندان واقعا ارزش دارد، هماهنگ خواهد شد و جامعه خدمات بهتری دریافت خواهد کرد.
به گفته کینز، برآورد درآمد ملی باید جمع مصرف بخش خصوصی، سرمایهگذاری و هزینههای دولت باشد. او دیدگاه کوزنتس را رد کرد که فرمولش درآمد دولت شامل میشد اما هزینه دولت را حساب نمیکرد. کینز پی برد که اگر تامین نیازهای دولت در زمان جنگ بهعنوان تقاضا برای محاسبه درآمد ملی در نظر گرفته نشود، تولید ناخالص داخلی با وجود رشد اقتصادی کاهش شدید پیدا میکند.
روش او برای محاسبه تولید ناخالص داخلی، شامل هزینههای دولت نسبت به درآمد یک کشور، که صرف نیازهای زمان جنگ میشد، خیلی زود و پس از پایان جنگ مورد پذیرش تمام کشورها قرار گرفت. استفاده از این روش تا به امروز ادامه دارد.
تولید ناخالص داخلی چطور نقص میشود
اما معیاری که برای ارزیابی ظرفیتهای تولید در زمان جنگ ایجاد شده، در زمان صلح دارای اشکالاتی واضح است. برای مثال، طبق تعریف، تولید ناخالص داخلی یک معیار کلی است که شامل ارزش کالاها و خدمات تولیدشده در یک اقتصاد برای یک دوره زمانی خاص است. در این تعریف هیچ محدودیتی برای تاثیرات مثبت یا منفی بهوجودآمده در روند تولید و توسعه دیده نمیشود.
بهعنوان مثال، تولید ناخالص داخلی، تعداد قطعی خودروهایی که تولید میکنیم را ثبت میکند اما میزان دیاکسید کربن خروجی خودروها را محاسبه نمیکند. GDP ارزش نوشیدنیهای قندی که میفروشیم را محاسبه میکند اما نمیتواند مشکلات سلامتی ناشی از این نوشیدنیها را در حساب بیاورد. تولید ناخالص داخلی شامل ارزش ساختمان شهرهای جدید است اما برای جنگلهای حیاتی که شهرها جایگزین آنها شدهاند، ارزشی در نظر نمیگیرد.
همان طور که رابرت کندی در سخنرانی انتخاباتی معروف خود به این نکته اشاره کرد: «تولید ناخالص داخلی همه چیز را در کوتاهمدت اندازهگیری میکند، بهجز چیزی که زندگی را ارزشمند میسازد.»
تخریب محیطزیست یک حقیقت بسیار مهم است که معیار تولید ناخالص داخلی نمیتواند آن را منعکس کند. تولید کالاهای بیشتر، صرف نظر از خسارتهای زیستمحیطی ناشی از آن، به میزان تولید ناخالص داخلی میافزاید.
بنابراین، بر اساس تولید ناخالص داخلی، کشوری مانند هند در مسیر رشد قرار دارد، حتی اگر زمستانهای دهلی، پایتخت هند، در فصل زمستان دچار پدیده وارونگی هوا شود و دریاچههای بنگالور مستعد آتشسوزی بیشتری شوند.
اقتصادهای امروزی نیازمند معیار بهتری درباره رفاه هستند برای اینکه این عوامل بیرونی را در نظر بگیرد تا نمایی واقعیتر از توسعه را به دست آورند. گسترش دامنه ارزیابی به عوامل بیرونی، به ایجاد تمرکز سیاستگذاری در پرداختن به این عوامل کمک میکند.
تولید ناخالص داخلی همچنین نمیتواند میزان توزیع درآمد در جامعه را به دست آورد، موردی که در دنیای امروز با توجه به افزایش سطح نابرابری در کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه، دارای اهمیت بیشتری میشود. اگر اندازه اقتصاد جوامع یکسان باشد، این موضوع نمیتواند تفاوتی بین جوامع نابرابر و جوامع برابرگرا ایجاد کند. از آنجایی که رشد نابرابری منجر به رشد نارضایتی اجتماعی و افزایش تضاد میشود، سیاستگذاران باید هنگام ارزیابی توسعه، این موارد را مد نظر قرار دهند.
یکی دیگر از ابعاد اقتصادهای مدرن که تولید ناخالص داخلی را بیاعتبار میکند، تمرکز نامتناسب بر چیزی است که تولید میشود. جوامع امروزی بهطور فزایندهای تحت تاثیر اقتصاد خدمات در حال رشد قرار دارند، از خرید مواد غذایی در آمازون گرفته تا استفاده از تاکسی اینترنتی در اوبر. از آنجایی که تولید در حال جایگزینی با کیفیت تجربه است، مفهوم تولید ناخالص داخلی بهسرعت رو به افول میرود.
ما در دنیایی زندگی میکنیم که شبکههای اجتماعی گنجینهای از دادهها و سرگرمیها را بدون هیچ هزینهای ارائه میدهند، ارزشی برای چیزی که نمیتوان آن را در فرمولهای ساده جای داد. معیار رشد و توسعه اقتصادی ما نیز برای اینکه تصویر دقیقتری از اقتصاد امروزی ارائه دهد، باید با این تغییرات هماهنگ شود.
چگونه توسعه را دوباره تعریف کنیم
برای تکمیل تعریف تولید ناخالص داخلی به معیارهای دیگری نیاز داریم تا به دیدگاه جامعتری از توسعه برسیم و اطمینان پیدا کنیم که سیاستگذاری آگاهانه رشد اقتصادی را در اولویت قرار نمیدهد. در حال حاضر شاهد برخی کوششها هستیم، مانند کشور بوتان که شادی ناخالص داخلی را محاسبه میکند، این مورد عواملی مانند توسعه اقتصادی اجتماعی عادلانه و حکمرانی خوب را دربرمیگیرد و شاخص توسعه انسانی (HDI) برنامه توسعه سازمان ملل متحد که سلامت و دانش را از رشد اقتصادی جدا میکند.
در یک اقتصاد با رفاه درونی، رشد اقتصادی ابزار دیگری خواهد بود برای هدایت آن در مسیری که جامعه انتخاب میکند. در چنین اقتصادی، عوامل تولید ناخالص داخلی (GDP)، که بهندرت به زندگی شهروندان عادی ارتباط دارد، بیتاثیر میشود.
در ادامه مثالی از کشور هند را بررسی میکنیم که چطور سعی در تعریف دوباره توسعه دارد.
بهعنوان یک قدم در این مسیر، هند شروع به تمرکز بر سهولت زندگی شهروندان خود کرده است. سهولت زندگی گام بعدی در استراتژی توسعه هند و به دنبال فشار به سمت سهولت در انجام کسبوکار است که این کشور طی چند سال گذشته به آن دست پیدا کرده است.
وزارت مسکن و امور شهری هند شاخص سهولت زندگی برای سنجش کیفیت زندگی شهروندان و همین طور قدرت و ثبات اقتصادی را به وجود آورده است. همچنین انتظار میرود شاخص سهولت زندگی بهعنوان ابزار سنجش در سرتاسر ایالات هند به کار گرفته شود. ما باور داریم که این معیار جامعتر، دیدگاه دقیقتری از توسعه اقتصادی هند ارائه میدهد.
هدف نهایی داشتن جامعهای عادلانهتر و برابرتر است که از نظر اقتصادی شکوفاتر باشد و زندگی باکیفیت و ارزشمندی را به شهروندان ارائه کند. با تغییر در آنچه اندازه میگیریم و به دست میآوریم و چگونگی ارائه آن، بهعنوان دستگاه اندازهگیری توسعه، سیاستهای ما به نتیجه خواهد رسید.
در یک اقتصاد با رفاه درونی، رشد اقتصادی ابزار دیگری خواهد بود برای هدایت آن در مسیری که جامعه انتخاب میکند. در چنین اقتصادی، عوامل تولید ناخالص داخلی (GDP)، که بهندرت به زندگی شهروندان عادی ارتباط دارد، بیتاثیر میشود. در عوض، تمرکز به سمت شاخصهای مطلوبتر و واقعیتر رفاه تغییر جهت پیدا میکند.
نویسنده: آمیت کاپور، بیبک دبروی (Amit Kapoor, Bibek Debroy)
مترجم: میلاد قزللو
عنوان اصلی مقاله: GDP Is Not a Measure of Human Well-Being
نشریه: Harvard Business Review
نظرات