کتاب هفته: خلاصه کتاب تلنگر نوشته ریچارد تیلر
ما اغلب تصمیمهایی میگیریم که لذت آنی دارند، اما منفعت بلندمدت را برآورده نمیکنند. کتاب سقلمه، تلنگر یا ناج یکی از مهمترین کتابهای قرن بیستویک و البته معروفترین کتاب ریچارد تیلر، برنده نوبل اقتصاد در سال 2017 است. بیشتر مردم به درستی میدانند چه چیزی برایشان خوب یا بد است. مثلا آنها میدانند که باید
ما اغلب تصمیمهایی میگیریم که لذت آنی دارند، اما منفعت بلندمدت را برآورده نمیکنند. کتاب سقلمه، تلنگر یا ناج یکی از مهمترین کتابهای قرن بیستویک و البته معروفترین کتاب ریچارد تیلر، برنده نوبل اقتصاد در سال 2017 است.
بیشتر مردم به درستی میدانند چه چیزی برایشان خوب یا بد است. مثلا آنها میدانند که باید غذای سالم بخورند، ورزش کنند، زود بخوابند، برای بازنشستگی پسانداز کنند و سیگار نکشند.
ولی وقتی این موارد را در زندگی واقعی بررسی میکنیم، به نتایجی معکوس میرسیم. آنها غذای ناسالم میخورند، تحرک کافی ندارند، دیر میخوابند، پسانداز نمیکنند و پشت سر هم سیگار آتش میزنند.
رفتارهای بیخردانه در همهجای زندگی دیده میشوند. از غذا خوردن تا سرمایهگذاری و برنامهریزی. مثلا ما یک تکه شکلات را به سیب ترجیح میدهیم، درحالیکه میدانیم کدام یک برای بدن ما مفیدتر است. وقتی صبح ساعتمان زنگ میزند، ترجیح میدهیم یک ربع دیرتر بیدار شویم، حتی اگر بدانیم که این کار به توبیخ منجر میشود.
این الگوهای رفتاری باعث میشوند که یک تصمیم فوری باعث ایجاد پیامدهایی دردسرساز در آینده شوند. برای مثال آمار نشان میدهد بیشتر شهروندان آمریکایی با این که میدانند نداشتن پسانداز کافی در آینده باعث پیدایش مشکلاتی عدیده میشود، بهاندازه کافی پسانداز نمیکنند.
اگر یکباره درآمد خود را از دست بدهیم، مریض یا بیکار شویم، یا خرجی برای خانه یا ماشین پیش بیاید، معمولا به قدری پسانداز نداریم که بدون زحمت از پس این مشکلات بر بیاییم. در این مواقع بهخاطر تصمیمهای غیرمنطقی گذشته، از دست خود عصبانی میشویم. اما در همین حالت که بهخاطر پسانداز نکردن در گذشته عصبانی هستیم، باز هم پسانداز نمیکنیم، بلکه با یک وام با بهره بالا، کلسکسیونِ اشتباهات خود را کاملتر میکنیم.
تصمیمگیری بر اساس اطلاعات اندک و پیچیده
چرا ما معمولا تصمیمهایی میگیریم که برایمان خوب نیستند؟ در موارد زیادی ریشه مشکل از اطلاعات خیلی کم یا خیلی زیادی است که در مورد یک موضوع به خصوص داریم و قادر نیستیم نتایج رفتار خود را پیشبینی کنیم. برای این کار ما به مقدار کافی اطلاعات و البته توانایی پردازش آنها نیاز داریم.
برای مثال در بستنیفروشی، طعم بستنیهای دلخواه خود را با سرعت و دقتی بسیار زیاد انتخاب میکنیم. ما میبینیم که چه انتخابهایی وجود دارد و با تجربهای که از قبل داریم، میدانیم از طعم توتفرنگی را بیشتر از انبه خوشمان میآید. این تمام اطلاعاتی است که برای یک انتخاب سریع به آن نیاز داریم.
برای مثال در بستنیفروشی، طعم بستنیهای دلخواه خود را با سرعت و دقتی بسیار زیاد انتخاب میکنیم.
اما در شرایطی جدیتر از انتخاب بستنی، اوضاع متفاوت است. مثلا وقتی میخواهیم وام بگیریم. در یک بانک انواع و اقسام وام وجود دارد. تسهیلات مضاربه، مساقات، اجاره به شرط تملیک، سرمایهدرگردش، خرید دِین، وام قبل از صدور، وام بعد از صدور، وام با وثیقه، وام بی وثیقه، وام با ضامن، وام بی ضامن… هر کدام از این وامها بهره، کارمزد و شرایط دریافت متفاوت دارند. حتی تمام وامهای مضاربه در تمام بانکها مثل هم نیستند.
با این که تعریفها و اطلاعات تمام این تسهیلات در دسترس همه قرار دارد، به سختی میتوانیم این وامها را کنار هم بگذاریم و مقایسه کنیم. احساس میکنیم گیج شدهایم و نمیتوانیم گزینهای را انتخاب کنیم که برای ما بهتر است.
پس میبینیم که نداشتن اطلاعات، یا در اختیار داشتن اطلاعات پیچیده باعث میشود که نتوانیم به درستی تصمیم بگیریم.
آدمیزاد تصمیمهایی دلی میگیرد
وقتی یک کودک از ته دل میخندد، ما نمیتوانیم لبخند نزنیم. ما این تصمیم را به شکلی ناخودآگاه میگیریم. این واکنش کاملا خودبهخودی روی میدهد.
اما اگر بخواهید جواب 347 ضربدر 12 را پیدا کنید، حتما باید در وضعیت خودآگاه به مسئله فکر کنید. پیدا کردن جواب این سوال به صرف وقت و انرژی نیاز دارد.
این مثالها دو سیستم مختلف تفکر را نشان میدهند. (دنیل کانمن در مورد این موضوع کتاب بینظیری دارد به اسم تفکر سریع و کند).
- در مورد صدای خندههای بچه، ما از سیستم اتوماتیک، دلی، غریزی یا تفکر سریع استفاده میکنیم.
- در مورد مسائل ریاضی ما از سیستم منطقی، فکری یا تفکر کند استفاده میکنیم.
ما برای این که به تمام پرسشهای روزمره پاسخی دقیق و عمیق بدهیم نه وقت کافی داریم و نه انرژی. برای همین وظیفه پاسخ به بیشتر مسائل زندگی را به دل میسپاریم.
این کار در بیشتر مواقع موثر است، اما نه همیشه.
اعتماد به این سادهسازی در سیستم خودکار بر چهارچوبی ضعیف از احساسات و تجربههای ذهنی استوار است. برای مثال وقتی ما میخواهیم احتمال سکته قلبی را برای خودمان تخمین بزنیم، اولین چیزی که به آن فکر میکنیم تعداد آشنایانی است که تجربه سکته داشتهاند.
اگر چنین کسی را نشناسیم، به طور خودکار احتمال سکته خود را بسیار پایین تخمین میزنیم. حتی اگر احتمال برای ما خیلی بالا باشد، ممکن است به فکر پیشگیری و درمان نیفتیم. به عبارت دیگر احساسات درونی باعث میشود که قضاوتی نادرست داشته باشیم و بعد تصمیم نابخردانه اتخاذ کنیم.
انسان معمولا از احساسات درونی خود پیروی میکند
گاهی ما تصمیمهایی اشتباه میگیریم چون تسلیم هوس میشویم و بدون فکر عمل میکنیم.
اگر به کسی که سالها سیگار میکشیده و الان در حال ترک است سیگار تعارف کنید، او به سختی میتواند در مقابل وسوسه مقاومت کند. او دوست دارد سیگار را ترک کند. میداند که این تصمیم عاقلانه است. اما در نهایت سیگارش را روشن میکند و در مورد ترک سیگار فکر میکند.
هیچ کس در جهان نیست که فکر کند سیگار کشیدن برای او خوب است.
چرا او این طور غیرمنطقی و بیاراده عمل میکند؟ برخلاف انگیزهها و استدلالهایی محکمی که دارد، وسوسهها خیلی قوی هستند. در این شرایط نوعی بیفکری بر ما غلبه میکند. برای مثال آزمایشها نشان میدهد که اگر غذای بیشتری در مقابل ما بگذارند، بیش از حد غذا میخوریم، حتی اگر مزه غذا را چندان دوست نداشته باشیم.
در یک آزمایش، محققین آزمایششوندهها را به سینما فرستادند و قبل از آن که وارد سالن سینما شوند به هر کدام از آنها یک بسته پاپکورن کهنه و بدمزه دادند. آزمایششوندهها به دو گروه تقسیم شدند. گروه اول بستههای کوچک گرفتند و گروه دوم بستههای بزرگ.
بعد از فیلم، بیشتر افراد گفتند که پاپکورن آنها بدمزه و کهنه بود و طعم آن را دوست نداشتند. با این وجود آنها بیشتر پاپکورن خود را خورده بودند. نکته جالب این بود: کسانی که بسته بزرگتری داشتند، بیشتر خورده بودند.
شرکتها روی تصمیمهای غلط شما حساب میکنند
اگر یک شرکت میخواهد موفق باشد، باید فروش داشته باشد و سود بسازد. برای این منظور باید نیاز مشتریها را برطرف کنند.
در دنیای واقعی، این که محصول برای مشتری مفید است یا مضر برای بیشتر شرکتها اهمیتی ندارد. چیزی که برای آنها مهم است این است که آیا محصول برای مشتریها جذابیت دارد یا خیر؟
گاهی شرکتها نیازی را که در حال حاضر مشتری دارد، برطرف نمیکنند. بلکه برای مشتری نیازهایی جدید میآفرینند.
برای مثال بسیاری از آدمها وقتی با وسوسه مواجه شوند نمیتوانند خود را کنترل کنند و وقتی در لحظه تصمیم میگیرند، در مورد عواقب این وسوسه فکر نمیکنند. شرکتها میکوشند که با استفاده از این وسوسه، مشتری را متقاعد کنند که بیشتر از نیاز خود خرید کنند. به همین دلیل است که شرکتها تلاش میکنند بیشتر تمرکز بازاریابی خود را روی بستههای بزرگتر خود بگذارند. چرا که وقتی مشتری سایز بزرگتر را میخرد، با نرخ بیشتری از آن محصول استفاده میکند. (مثلا اگر شما بجای یک بسته دستمال کاغذی، 10 بسته بخرید، بیشتر از حالت عادی دستمال مصرف میکنید و این همان چیزی است که شرکت میخواهد.)
اشتراکِ آزمایشیِ رایگانِ نشریهها، یکی دیگر از مواردی است که در آن شرکتها از نقاط ضعف انسان استفاده میکنند.
شما میتوانید یک نشریه را مشترک شوید و برای مدتی به صورت مجانی آن را دریافت کنید. اما اگر عضویت رایگان را به موقع کنسل نکنید، اشتراک شما به طور خودکار تمدید میشود. شما به شکل قبل نشریه را دریافت میکنید. با این تفاوت که این بار دارید پول پرداخت میکنید.
تصمیمهای بد نگیرید
چطور میتوانیم خود را از تصمیمهای بد خلاص کنیم؟ با تلنگر یا یک هُلِ کوچک در راستای تصمیم درست.
تلنگر به معنای هشدار دائمی «نکن-نکن» یا تبلیغاتی هوشمندانه نیست. بلکه رفتارهایی هوشمندانه است که به ما کمک میکند کاری را بکنیم که برایمان بهتر است، بدون این که رفتاری خاص را به ما تحمیل کند.
به زبان ساده، تلنگر ما را آزاد میگذارد، و تنها باعث میشود اتخاذ تصمیمهای درستتر برایمان ساده شود.
مثلا در سالن غذاخوری مدرسه، این که میوهها را درست در مقابل چشم بچهها بگذاریم و غذاهای ناسالم را کمی دورتر و پنهانتر قرار دهیم، به آنها یک تلنگر زدهایم. هنوز هم قرار است بچهها آزادانه بین سیب و شکلات یکی را انتخاب کنند. اما با چیدمان جدید، شانس این که گزینه سالمتر را بخورند، افزایش پیدا میکند.
ممکن است تلنگر همیشه در راستای اهداف خیرخواهانه به کار بسته نشود. مثلا شرکتهایی که میخواهند یک محصول بهخصوص را تبلیغ کنند هم از تلنگر استفاده میکنند. در واقع خیلی وقت است که شرکتها دارند از تلنگر استفاده میکنند. در یک سوپرمارکت معمولا گزینههای گرانتر، درست در مقابل چشم شما قرار دارند و گزینههای ارزانتر در ردیفهای نزدیک به زمین یا در ردیفهای بالا چیده میشوند.
با این وجود، مثالهایی مثل غذاخوری مدرسه نشان میدهد که ما میتوانیم از تلنگر برای تشویق مردم به انتخابهای بهتر و سالمتر استفاده کنیم.
تلنگر با حالت پیشفرض
حالتهای پیشفرض تلنگرهایی بسیار موثر هستند که باعث میشوند مردم تصمیمهای بهتری بگیرند.
توجه کنید که ما برای هر تصمیم، مغز خود را شکنجه نمیکنیم. شرایط تصمیم باید به شکلی طراحی شده باشد که واکنش طبیعی و بدون فکر مردم، به نتیجهای درست منتهی شود.
سرویس جیمیل یک یادآور «فایل ضمیمه» دارد. اگر عبارتی مثل «لطفا فایل ضمیمه را ببینید» در متن ایمیل وجود داشته اما فایلی ضمیمه نشده باشد، گوگل از شما میپرسد که «آیا میخواهید فایل را ضمیمه کنید؟» همین تلنگر ساده باعث میشود که مردم از شر ایمیلهای بدون ضمیمه راحت شوند.
شرکتها میتوانند از سازوکارهایی شبیه به این استفاده کنند و کارمندهایشان را به اتخاذ تصمیمهایی بهتر تشویق کنند. برای مثال با داشتن یک سیستم پسانداز بازنشستگی خودکار میشود به کارمندها کمک کرد.
بیشتر مردم تنبل هستند و دوست ندارند شرایطی که در آن هستند را تغییر دهند. برای همین نباید ورود به طرح بازنشستگی یک انتخاب اختیاری باشد. چون هیچکس به اختیار نمیآید بگوید که میخواهد بخشی از حقوقش توسط شرکت پسانداز شود. آنها میگویند خودمان از عهده این کار بر میآییم. اما خیلی بعید است که خودشان برای بازنشستگی پسانداز کنند.
بهتر است که تمام کارمندها به صورت پیشفرض در این طرح ثبتنام شوند و آنهایی که نمیخواهند، آزاد باشند که برای خروج از طرح پسانداز درخواست بدهند.
شرکتها میتوانند بهطور خودکار برای کارمندهایشان تصمیمهایی بگیرند، که اگر کارمند برای آینده خودش هیچکاری نکرد، اتفاق خوبی برایش بیفتد. (البته حتما باید کارمند آزاد باشد که از این طرحهای پیشفرض خارج شود. نمیشود کسی را مجبور کرد که تصمیمی درست بگیرد.)
تلنگرها به خصوص در زمانی که گزینههای بسیاری زیادی وجود دارد و آینده نیز مبهم است، کارکرد فوقالعادهای دارند.
انتخابهایی بیاندازه دشوار
بهترین فرصت برای استفاده از تلنگر، شرایطی است که در آن گرفتن تصمیم درست برای ما بسیار دشوار است.
وقتی تصمیمی فوری میگیریم که نتیجهاش را بعدها میبینیم، گرفتن تصمیم اشتباه بسیار راحتتر میشود. از سر کار بر میگردیم، یک تکه بزرگ کیک و یک لیوان آبمیوه میخوریم و در آن لحظه حسابی لذت میبریم. عواقب این تصمیم فوری،یک ماه بعد و روی ترازو دیده میشود.
وقتی خسته به خانه میرسیم، یک نخ سیگار در کنار فنجان قهوه لذتی آنی دارد. عواقب این کار را سالها بعد در نتیجه آزمایش سرطان خود خواهیم دید. در این موارد خوردن کیک خامهای و روشن کردن سیگار و بهطور کلی گرفتن تصمیمهایی اشتباه، خیلی محتمل میشود.
یک اشتباه دیگر زمانی رخ میدهد که ما هیچ تجربه قبلیای نداریم. برای همین قادر نیستیم انتخاب خود را ارزیابی کنیم. کمتر کسی در انتخاب پاکت شیر اشتباه میکند. ما آنقدر این کار را تکرار کردهایم که حالا در خرید شیر استاد هستیم. اما همین اساتید خرید شیر، به سادگی در انتخاب همسر خود اشتباه میکنند. چون آنها بارها و بارها انتخاب همسر را تمرین نکردهاند.
انتخابهای زیادی هستند که هر فرد در طول زندگیاش فقط یک یا دو بار با آنها مواجه میشود: انتخاب دانشگاه، انتخاب خانهای برای خرید، انتخاب اسم برای فرزند، انتخاب بین شیمیدرمانی و پرتودرمانی برای مبارزه با سرطان و انتخاب یک شرکت بیمه.
ما در مورد کارهایی که فقط یکبار انجام دادهایم، عملکرد خیلی بدی داریم.
شما نمیتوانید در ذهن خود تجربه استفاده از تمام شرکتهای بیمه را بیاورید و در نهایت به سادگی انتخاب طعم بستنی، بهترین شرکت بیمه را انتخاب کنید.
حتی بعد از انتخاب شرکت بیمه (مثلا آن شرکتی که در نزدیکی خانه شما شعبه دارد)، این که کدام برنامه دقیقا برای شما مناسب است، داستانی است که سر دراز دارد.
شما برای بیمه کردن ماشین خود به یک شرکت بیمه مراجعه میکنید. بعد از کلی پرسوجو فهمیدهاید که بیمه شخص ثالث میخواهید. ماجرا همینجا تمام نمیشود. متوجه میشوید که چند مدل بیمه شخص ثالث متفاوت وجود دارد که میتوانید از بین آنها یکی را انتخاب کنید. حتی اگر بالاخره موفق به کشف بهترین مدل شوید، شرکت روشهای مختلف پرداخت حق بیمه را پیشنهاد میدهد… شما ارزانترین انتخاب را دوست ندارید چون پوشش بسیار کمی دارد. گرانترین انتخاب هم واقعا گران است.
در اینجا شرکت میتواند حالت پیشفرض را به شما پیشنهاد دهد. مثلا حالتی که بیمه 80 درصد هزینههای شما را پوشش میدهد. این موضوع به شما کمک میکند که بجای انتخاب ارزانترین (که در آینده برایتان دردسرساز میشود) بهترین را انتخاب کنید.
تلنگر کار میکند
در پایان هر سال بیشتر ما متوجه میشویم که نتوانستهایم به تصمیمهایی که برای سال جدید گرفتهایم پایبند بمانیم. آخر سال باز هم از وزن خود راضی نیستیم و هنوز زیرسیگاری ما پر است.
اما آدمهایی هم هستند که موفق میشوند. آنها چه کار میکنند؟
کسانی که موفق میشوند به قولها و رزولوشنهای سالانه پایبند بمانند، بهطور ناخودآگاه از تلنگر استفاده میکنند: بعضیها با دوستان خود برای رسیدن به یک هدف شرط میبندند، از مراکز عمومی توزین استفاده میکنند، یا از یک اپلیکیشن بهره میبرند که مدام وضعیت آنها را بررسی میکند و برای برگشتن به مسیر درست به آنها تلنگر میزند.
یک سایت به نام stickk.com وجود دارد که در آن بیش از صد هزار کاربر به خودشان تعهد دادهاند تا به هدفی خاص برسند. بعد از ثبتنام در سایت، شما هدف خود را تعیین کرده و ضربالاجلها را مشخص میکنید. پس از آن میتوانید برای رسیدن به هدف، پول بگذارید وسط. اگر به هدف رسیدید، پول خود را پس میگیرید. اگر نه، پول به شخص یا سازمانی که خودتان مشخص کردهاید داده میشود.
بعضیها کار را برای خودشان جالبتر میکنند. اگر موفق نشوند، پول به کسی که از او نفرت دارند، یا به رقیب تیمی که طرفدارش هستیم داده میشود. مثلا کسی که طرفدار تیم رئال است، میگوید در صورت عدم موفقیت، پول را به تیم بارسلونا بدهید!
این سیستم، یک تلنگر است که با مهار وسوسهها به شما کمک میکند که تصمیمی را بگیرید، که خودتان فکر میکنید تصمیم درستتری است. اگر تا پایان سال وزنم ده کیلو کم نشد، پول را اهدا کنید به تیم حریف.
دولت باید تلنگر بزند
تلنگر به آدمها کمک میکند تا تصمیمهای بهتری بگیرند. در بسیاری از موارد، منفعت این تصمیمهای بهتر تنها متوجه خود فرد نمیشود. اگر بیشتر مردم تصمیمهایی بهتر بگیرند، حتی شاید تمام جامعه از منافع آن بهرهمند شوند. اگر آدمهای کمتری اضافهوزن داشته باشند یا سیگار بکشند، هزینه درمانی کاهش پیدا میکند و با ارتقای نظام سلامت، همه مردم (حتی کسانی که نه اضافه وزن دارند و نه سیگار میکشند) نفع میبرند.
حتی اگر تلنگر در ابتدا برای ما خرج داشته باشد، سود بلندمدت این خرج را جبران خواهد کرد.
برای مثال در مورد محیطزیست، اگر شرکتها مجبور باشند مقدار آلودگیای که تولید میکنند را اعلام کنند، شاهد تغییراتی مثبت خواهیم بود. حتی لازم نیست شرکتهای پرمصرف جریمه شوند یا محدودیتی برای تولید آلودگی در نظر گرفته شود. همین که مقدار آلودگی تولیدشده گزارش شود، شرکتها به طور داوطلبانه برای کاهش مقدار آلودگی خود فعالیت خواهند داشت. بهخصوص که فعالان محیطزیست بهطور خودکار از این اطلاعات علیه شرکتها استفاده میکنند. نتیجه نهایی، رقابتی برای کاهش میزان آلودگی، بدون وضع قوانین و محدودیتها است.
برای مثال در مورد محیطزیست، اگر شرکتها مجبور باشند مقدار آلودگیای که تولید میکنند را اعلام کنند، شاهد تغییراتی مثبت خواهیم بود.
یک تلنگر جالب در آمریکا، طرح یک دلار در روز است. بسیاری از دختران نوجوانانی که تجربه بارداری دارند، بیشتر از نوجوانان دیگر در خطر بارداری مجدد هستند. در این طرح، دولت به مادران نوجوان تا زمانی که مجددا باردار نشوند، یک دلار در روز پرداخت میکند. در واقع هزینهای که این تلنگر برای دولت دارد، کمتر از بودجهای است که باید برای فرزندان احتمالی این مادران نوجوان پرداخت میکرد.
برخی شرکتها هم از تلنگر استفاده میکنند تا مشتریهایشان تصمیمهایی بهتر بگیرند. اگر فراموش کنیم کمربند ایمنی را ببندیم، تا زمان رفع این مشکل ماشین هشدار صوتی میدهد. اگر بنزین ما رو به اتمام باشد، چراغ بنزین روشن میشود. همین تلنگرهای کوچک باعث میشوند که رفتار درست را فراموش نکنیم.
خلاصهای از خلاصه کتاب تلنگر
حرف اصلی کتاب این است:
مردم معمولا تصمیمهایی نابخردانه میگیرند. اما یک تغییر کوچک یا به اصطلاح تلنگر میتواند مردم را در گرفتن تصمیمهایی بهتر یاری کند. برای همین باید دولتها، سازمانها و آدمها از تلنگر استفاده ببرند.
در این کتاب میخوانیم:
تصمیمهای نادرست چرا و چطور گرفته میشوند؟
ما معمولا تصمیمهایی نمیگیریم که در بلندمدت به نفع ما باشد.
مهمترین دلیل اتخاذهای تصمیمهای اشتباه، داشتن اطلاعات خیلی کم یا خیلی پیچیده است.
انسانها معمولا تصمیمهایی دلی میگیرند.
گاهی ما در تصمیمگیری بد عمل میکنیم چرا که تسلیم وسوسه میشویم و بدون فکر عمل میکنیم.
بعضی شرکتها روی تصمیمهای نادرست مشتریان خود حساب میکنند.
نظرات